فیلم ئی. تی: موجود ماورا زمینی – معرفی و تحلیل و نقد – E.T. the Extra-Terrestrial 1982
کارگردان: استیون اسپیلبرگ. تهیهکننده: کاتلین کندی، استیون اسپیلبرگ. فیلمنامه: ملیسا متیسن. بازیگران: هنری تامس (الیوت)، دی والاس استون (مری)، رابرت مک نوتن (مایکل)، درو بریمور (گرتی)، پیتر کویرت (کیز)، شان فرای (استیو). مدت: 115 دقیقه. بودجه: 10 میلیون دلار. فروش بینالمللی: 701 میلیون دلار.
اسکارها:
- بهترین تدوین صدا: چارلز کمپبل، بن برت.
- بهترین جلوههای ویژه: کارلو لمباردی، دنیس مارن.
- بهترین موسیقی متن: جان ویلیامز
- بهترین صدا: رابرت نادسن.
نامزدهای اسکار:
- بهترین فیلم.
- بهترین فیلمبرداری: آلن دایو.
- بهترین کارگردان: استیون اسپیلبرگ
- بهترین تدوین: کارول لیتل تن
- بهترین فیلمنامه اریژینال: ملیسا متیسن.
«اینجا میتونی خوشبخت باشی، میتونم ازت مواظبت کنم. اجازه نمیدم کسی اذیتات کنه. ئی. تی، ما میتونیم با هم بزرگ بشیم.» دوروتی، دیگر جان سرگردان قلمرو سینما، هرگز چنین پینهاد خوبی دریافت نکرد. ولی متأسفانه، مثل دوروتی در جادوگر آز، همهٔ کاری که ئی. تی میخواست انجام دهد این بود که به سر خانه و زندگیاش، به سیارهاش برگردد… یا حداقلاش، به آنجا تلفن کند.. داستان استعاری ئی. تی، با آن اشارات مذهبیاش، (انگشتی که مثل نقاشی میکل آنژ بر روی سقف کلیسای سیستین، دراز شده تا کسی دیگری را لمس نماید) درباره پسربچهای تنها از خانوادهای به هم ریخته است، که در وجود یک موجود فضایی بیکاشانه، آرامش مورد نیازش را مییابد. اسپیلبرگ، در این داستان کلاسیک معصومیت کودکانه، تنهایی، شجاعت، عشق، و استعلا، دوربیناش را درون موجود فضایی درون هر یک از ما میبرد تا ما نیز مانند کودکان ببینیم که دنیای بزرگسالها تا چه حد خطرناک و پر از تهدید است.
بازیگران
*ئی. تی: آمیزهای دوستداشتنی از آلبرت انیشتن، کارل سندبرگ و نوعی سگ گوچک با دماغ پهن، ئی. تی مثل یک بچه تازه به دنیا آمده، از ما دل برد. او به خصوص در انتهای فیلم، آنجا که سفینه مادر سر میرسد تا او را به سیارهاش برگرداند، بسیار متأثرکننده است. ئی. تی سایهای را در آستانه سفینه میبیند که بسیار شبیه اوست. نکند مادرش باشد؟
* هنری تامس: نقش الیوت را ایفا کرده؛ کمی دقت کنید و ببینید چه با صداقت در نقشاش فرو رفته. پسربچهای ساکن حومه لسآنجلس که پیوند دوستی با موجودی فضایی میبندد و در بسیاری از احساساتاش، با وی شریک میشود. از جمله دیگر فیلمهای تامس: افسانههای پائیزی (1995)، همه اسبهای زیبا (2000)، و دار و دستههای نیویورکی (2002).
* درو باریموز: از نسل خاندانی بازیگر و دخترخوانده اسپیلبرگ، باریمور پنج ساله بود که در ئی. تی، در نقش گرتی، خواهر شیطان و انرژیدهنده الیوت بازی کرد. در نوجوانی در دام الکل و موادمخدر افتاد و یکبار سعی کرد خودکشی کند، که اینها گویا همه به پیشینه خانوادگیاش برمیگشت و باعث نابودی زندگی حرفهایاش در آن سالها شد. در 1990 به کمک کسی دیگر، کتابی نوشت درباره اعتیادش و اینکه چطور خود را از مهلکه نجات داده است. پس از چند سال بازی در فیلمهای تلویزیونی، در دیوانه اسلحه (1992) و دنیای وین (1993) بازی کرد، که هردو موردتوجه قرار گرفتند و از آن پس، زندگی حرفهایاش دوباره روی غلطک افتاد. در این سالها از جمله در این فیلمها ظاهر شده: عشق دیوانه و بتمن ابدی (هر دو 1995)، آوازهخوان عروسی (1998)، فرشتگان چارلی و دنبالهاش (2000 و 2002).
* پیتر کایوت: در هیبت دانشمندی که مترصد گیر انداختن ئی. تی است، نقشاش را با ظرافتی غیرمتعارف بازی میکند. مثل کارگردان فیلم، کایوت ما را مجاب میکند که گویی یک عمر منتظر ارتباط با موجودات فضایی بوده است. از جمله فیلمهای این بازیگر پرکار میتوان به اینها اشاره کرد: برایم معمایی بگو (1980)، لبه تیز (1985)، ماه تلخ (1992)، اجرای عدالت (1999)، زمانی برای رقصیدن (2000)، زنان قابله (2001)، فتانه (2002) و پیادهروی به یاد ماندنی (2002).
-هنری تامس، برای آنکه انتخابش کنند، از روش بازیگری استانیلاوسکی و «بازیگری به سبک متد» استفاده کرد و روزی را به یاد آورد که سگاش مرد. بلافاصله برای نقش الیوت انتخاباش کردند.
– متوجه حضور هریسون فورد هم شدید؟ نه؟ خب، به این خاطر است که اسپیلبرگ بخش مربوط به او را از فیلم حذف کرد که حضور او در فیلم همه چیز را تحتالشعاع قرار میدهد و حواس بیننده را پرت میکند.
– در صحنه هالووین، بچهای که شبیه یودا در امپراطوری دست به ضد حمله میزند (1980) لباس پوشیده، وارد صحنه میشود و در حالی که قطعه موسیقی یودا کار جان ویلیامز به گوش میرسد، توجه ئی. تی را به سوی خود جلب میکند.
– براغی نسخهای از فیلم که برای بیستمین سالگرد نمایش فیلم اکران شد و بهصورت دیویدی وارد بازار گردید، با بودجهای صدهزار دلاری، همه صلاحهایی که در فیلم دیده میشدند، دیجیتالی، حذف شدند.
– در 1982، اسپیلبرگ، همزمان در دو دکور متفاوت، ئی. تی و خانه جن زده را فیلمبرداری میکرد: ئی. تی، نمایانگر رویاهای حومهای بود و خانه جنزده نمایانگر کابوسهایش.
– به اتاق الیوت نگاهی بیاندازید و در آن انواع و اقسام اسباببازیهای جنگهای ستارهای میبینید. جورج لوکاس نیز در جنگهای ستارهای: اپیزود 1 (1999) با نشان دادن خردهریزهای ئی. تی به رفیقاش ادای احترام کرد.
– ایده اصلی داستان به جان سیلز تعلق دارد ولی وقتی او پروژه را ترک کرد، کار نوشتن فیلمنامه را ملیسا متیسن (همسر هریسون فورد) بر عهده گرفت که او هم آن را از آن خودش کرد.
– اگر چه مایکل جکسون فقید ترانهای به نام کسی در تاریکی خوانده که قرار بود در عنوانبندی از آن استفاده شود، ولی هیچوقت از این قطعه استفاده نشد.
با آن همه جایزهای که در 1982 گاندی برد، استیون اسپیلبرگ فقط میخواست به خانه رود و قضایای تلفن را به فراموشی بسپارد. ئی. تی، شخصیترین کار اسپیلبرگ است که هم حس اعجاب قهرمان خردسالاش را در برابر دنیا نشان میدهد و هم به واکاوی تنهایی او پس از جدایی پدر و مادرش میپردازد. اما به جای آنکه از این مصالح اثری سانتیمانتال بسازد، از تجربیات خود استفاده میکند و فیلمی کلاسیک تحویل میدهد. اسپیلبرگ، بانفوذترین کارگردان هالیوود است. در 21 سالگی دانشگاه را رها کرد و با کمپانی یونیورسال قراردادی برای ساختن چند فیلم بست. وقتی در فیلم تلویزیونی گالری شب (1969) خبرنگاری میخواست با جون کرافورد گفتگو کند، کرافورد با انگشت به اسپیلبرگ اشاره کرد و گفت: «برو با آن بچه مصاحبه کن؛ او به زودی به بزرگترین کارکردان سینما تبدیل میشود! چند فیلم تلویزیونی موفق دیگر، از جمله دوئل (1971) و نخستین فیلم سینماییاش، بزرگراه شوگرلند (1974) کافی بود تا اسپیلبرگ جایگاه خود را در معبد بزرگترین سینماگران عصرش بیابد ئی. تی هنوز یکی از موفقترین و پرروشترین فیلمهای اسپیلبرگ باقی مانده. از جمله فیلمهای دیگری که ساخته باید به اینها اشاره کرد: آروارهها (1975)، مهاجمان صندوقچه گمشده (1981)، خانه جنزده (1982)، رنگ ارغوانی (1985)، فهرست شیندلر (1993) و نجات سرباز رایان (1997). از جمله کارهای تازهاش اینها هستند: هوش مصنوعی (2001)، گزارش اقلیت (2002) و اگه میتونی منو بگیر (2002). در 1995، اسپیلبرگ، به اتفاق دیوید گفن و جفری کتزبرگ کمپانی دریم ورکز را پایه گذاشت.
صحنهٔ فراموشنشدنی:
فراموشنشدنیترین صحنه فیلم کدام است؟ آنجا که مادر الیوت به گنجه اسباببازیهای الیوت نگاه میکند و الیوت را مثل مجسمه یا بهتر بگوئیم، یک اسباببازی دیگر، در آنجا میبیند؟ یا صحنه هالووین، که در آن ئی. تی که مثل یک شبح که رویش شمعی انداختهاند، دنیا را از ورای دو سوراخی که توی پارچه برایش ایجاد کردهاند، میبیند؟ آن دوچرخههایی که به پرواز درمیآیند چه؟ چطور میشود آنها را از خاطر برد؟ همه این صحنهها کلاسیک هستند.
موجود فرازمینی میخواهد به خانه برگردد. پسربچهای تنها نیاز به یک دوست دارد. این سفرهای متضاد یکدیگر را به لحاظ جسمی و عاطفی قانع میکنند و یک پیوند به وجود میآورند- در واقع یک پیوند جادویی. سکانس آستانه تبدیل به یک لحظهٔ اساسی و زیبا میشود که حکایت از یک پیوند فزاینده میان ای. تی و الیوت دارد. در آغاز، وقتی این دو رفیق بالقوه تازه با هم آشنا شدهاند، هر دو با مراحل آزاردهندهٔ ابتدایی روبهرو میشوند. برقراری ارتباط تبدیل به یک مانع عمده میشود و هر دو باید نقش استاد را بازی کنند و با استفاده از اسباببازیهای الیوت و دیگر اشیای معمولی به یکدیگر دربارهٔ دنیاهای عادی خودشان آموزش بدهند. ولی آنها باید از این آستانهٔ اعتماد و دوستی عبور کنند تا اینکه سرانجام ای. تی. بتواند دعوت به ماجرای خود را مطرح کند، یعنی کمک به باو برای بازگشت به خانه
رفاقت در دوران کودکی نیتواند یکی از قویترین روابطی باشد که انسان تجربه میکند. و مثل رمانسهای بزرگ سینما ای. تی. و الیوت هم باید یاد بگیرند که با یک ایثار شرافتمندانه، عشق را فدای آرمان برتر خانه و خانواده کنند.
دنیای عادی ای.تی. در یک سینهٔ باغداری با خانوادهٔ فرازمینی او بوده است. آنها روی زمین فرود میآیند تا نمونههای گیاهی را جمعآوری کنند، اما گروهی از دانشمندان زمینی، به رهبری کیز (سایه)، سفینهٔ آنها را پیدا میکنند و ناخواسته ای.تی. را به دام میاندازند. موجودات فرازمینی باید ای.تی. را بگذارند و بروند تا از هرگونه برخورد نزدیک که تمایلی به آن ندارند جلوگیری شود. این استانه سریع و ترسناک است و ای.تی. به درون دنیای ویژهٔ تنهایی پرتاب میشود. ای.تی. به ک متحد نیاز دارد تا از دست کیز و افرادش بگریزد و راهی برای بازگشت به خانه پیدا کند، مسئلهٔ بیرونی ای.تی. نورهای منطقهٔ حومهٔ شهر یا همان درخشندگی و گرمای سفینهاش از او استقبال میکنند. او به این دعوت پاسخ مثبت میدهد و طولی نمیکشد که به انباری باغچهٔ خانهٔ الیوت و خانوادهاش پناه میبرد.
الیوت دهساله بچهٔ طلاق است. پدر الیوت با دوستدخترش به مکزیک گریخته و مادر الیوت، مری، باید سه فرزند خود را تنها بزرگ کند. الیوت به یک دوست نیاز دارد (مسئلهٔ بیرونی او). خواهر طعنهزن او، گرتی (یک دغلباز)، خیلی کم سنوسال است. و برادر بزرگتر الیوت، مایکل، و دوستانش هم الیوت را به جمع خود راه نمیدهند. الیوت در دنیای عادی خود همانقدر تنها است که ای.تی. در دنیای ویژهٔ فعلی خود.
الیوت از خانه خارج میشود و صداهایی را از انباری باغچه میشنود. او در پاسخ به این دعوت به ماجرا توپی را به درون انباری پرتاب میکند. اما «چیزی» از درون انباری توپ را به بیرون میاندازد و الیوت با جیغ و فریاد به درون خانه میدود (یک امتناع). مری و پسرها (نگهبانان آستانه) انباری را میگردند. اما فقط ردپای «کایوت» را پیدا میکنند (یک امتناع). اما همان شب الیوت دوباره صداهایی میشنود. او مشتاقانه جستجو میکند و با ای.تی. روبهرو میشود. این برخورد ناگهانی باعث وحشت پسرک و موجود فرازمینی میشود، یک امتناع فوری. سر شام، خانوادهٔ الیوت او را به خاطر باور داشتن به یک موجود عجیبوغریب مسخره میکنند. اما این تلاشها برای امتناع از پذیرش دعوت باعث میشود الیوت به تنهایی تحقیق کند. او ردی از ابنبات به جا میگذارد تا ای.تی. را ترغیب به بازگشت به خانهٔ خود کند.
دعوت به ماجرای الیوت پاسخ خود را دریافت میکند و او را در حالی که در محل نگهبانی خود در حیاط حلوط خوابیده از جا میپراند. ای.تی. چند آبنبات را به پسرک میدهد و با این کار سکانس را آغاز میکند تا ای.تی. را ترغیب به آمدن به اتاق خواب خود کند، و در آنجا نیز مواجههٔ ناشیانهٔ انها ادامه مییابد. تی.تی. حرکات الیوت را تقلید میکند و رابطهٔ همدلانه میان پسرک و موجود فرازمینی آغاز میشود. اما طولی نمیکشد که هر دو به خواب میروند.
سکانس استانه با یک مرحلهٔ آزمون ادامه مییابد که صبح خیلی زود شروع میشود. الیوت خودش را به مریضی میزند تا مری، نگهبان آستانه و دشمن فرضی، را قانع کند که او نمیتواند به مدرسه برود. بعد از رفتن مری، الیوت سعی میکند با ای.تی. رابطه برقرار کند. این استاد فرهنگ دنیای خود ای.تی. را با دنیای عادی اسباببازیها و ماهی قرمز و آبنبات آشنا میکند. این درس هردوی انها را گرسنه میکند؛ پیوند جادویی آنها همچنان مستحکمتر میشود. در حالی که الیوت مشغول فراهم کردن غذا در آشپزخانه است، در طبقهٔ بالا یک چتر باعث وحشت بیگانهٔ کنجکاو میشود و الیوت را از جا میپراند. او ترس ای.تی. را احساس میکند، یک ندای درونی.
الیوت نمیتواند راز دوست جدیدش را پیش خودش نگه دارد و به متحدان خود، مایکل و گرتی، اعتماد میکند. او ای.تی را به آنها نشان میدهد، اما قبلاً از انها قول میگیرد که حرفی به کسی نزنند. بعد از آنکه الیوت یک کرهٔ جغرافیایی و محل قرار گرفتن خانهٔ خود را به ای.تی نشان میدهد، موجود فرازمینی نقاب استاد را به چهره میزند و از قدرتهای ویژه خود استفاده میکند تا تعدادی توپ را از زمین بلند کند و به بچههای بهتزده نشان دهد که از سیاره بسیار دور میآید. «سیارهها» ناگهان به زمین میافتند. الیوت چیز «ترسناکی» را احساس مسکند (یک ندای درونی). این نمایش باعث میشود ای.تی. بفهمد چقدر حقیقتاً از خانه دور شده است. ای.تی. در کنار پنجره به الیوت ملحق میشود. آنها به اتفاق به آسمان نگاه میکنند و پیوند جادویی آنها کامل میشود. آنها در دوستی خود از یک آستانهٔ عاطفی عبور کردهاند.
مرحلهٔ آزمون دوستی آنها در سطحی عمیقتر و عاطفیتر ادامه مییابد. الیوت باید به مدرسه برود و خطر تنها ماندن ای.تی. در خانه را بپذیرد. اما الیوت در عین حال شروع به «تجربه کردن» اکتشافات ای.تی. در خانه میکند و خطر برملا شدن پیوند او با موجود فرازمینی را میخرد. در حالی که ای.تی. به یخچال خانه هجوم برده، الیوت آمادهٔ تشریح قورباغهها در کلاس علوم میشود. ای.تی. آبجو میخورد؛ الیوت مست میکند. وقتی ای.تی از تلویزیون (یک استاد) استفاده میکند تا در مورد دنیای ویژه اطلاعات کسب کند، نداهای درونی الیوت سرانجام به یک دعوت به ماجرای مشخص، برای «نجات او»، تغییر شکل میدهند. الیوت در پاسخ به این دعوت کلاس را به هم میریزد و قورباغهها را آزاد میکند.
در این فاصله، در خانه، گرتی (یک استاد دغلباز) به ای.تی. یاد میدهد که با مختصر کمکی از دارودستهٔ «خیابان سسامی (نام یک برنامهٔ عروسکی تلویزیونی بسیار مشهر برای کودکان. – م)» حرف بزند. الیوت از مدرسه اخراج شده است. و نتیجهٔ آموزشهای ای.تی. را از تلویزیون و روزنامه و گرتی میبیند. ای.تی. به الیوت میگوید که باید «با خانه تماس بگیرد»، یک دعوت به ماجرا. الیوت تبدیل به قهرمان نامحتمل برای کمک به بازگشت ای.تی. به خانه شده است، آرمان برتر.
الیوت با پذیرش این سفر، حالا باید به ای.تی. کمک کند تا با ساخت یک تلفن بینستارهای با سیارهٔ خود تماس برقرار کند. این استاد فرازمینی قادر است از اشیا معمولی دنیا عادی الیوت به شکل جادویی برای ساخت این وسیلهٔ ویژه استفاده کند. این مرحلهٔ آزمون دوم دو تیکتاک ساعت را به راه میاندازد. شاهدیم که جستجوی کیز اسرارآمیز و افراد او به خانه الیوت نزدیک میشود، و تهدید سایه را دوباره مطرح میکند. به علاوه، مایکل احساس میکند حال ای.تی. خوب نیست. الیوت وجود هر مسئلهای را انکار میکند، اما او هم رفتار درستی ندارد. سرانجام ای.تی. در شب هالووین راهیاب به ژرفترین غار را آغاز میکنند – که شبی کاملاً مناسب است چون پسرها میتوانند لباس گرتی را به تن ای.تی. کنند. سکانس راهیابی الیوت و ای.تی. را به بیشهزار جنگل («نقطه کمموی» جنگل) میکشاند. «نقطهٔ کممو» تبدیل به منطقهٔ مرزی کموبیش طلسمشده میشود، یک آستانهٔ فیزیکی میان خانهٔ ای.تی. و حومهٔ شهر عادی الیوت ای.تی. از جادوی خود استفاده میکند تا دو نفرشان را روی دوچرخهٔ الیوت به پرواز ذزآورد و به «نقطهٔ کممو» برساند. آنها تلفن بینستارهای را آزمایش میکنند و تلفن کار میکند.
در این فاصله، مری، مادر الیوت، خانه را ترک میکند و کیز سایه و مردانش فرصت پیدا میکنند تا راهیابی خود را انجام دهند و به دنبال نشانههایی بگردند که ثابت میکند ای.تی. در اینجا مخفی شده است.
وقتی تلفن ای.تی. کار میکند، الیوت متوجه یک بحران عاطفی میشود. ممکن است ای.تی. بزودی از دنیای پسرک جدا شود. الیوت، که میترسد دوست جدید خود را از دست بدهد، خانهای را در زمین به موجود فرازمینی پیشنهاد میکند. گرچه ای.تی. هیچ پاسخی برای «تماس تلفنی» خود نمیگیرد، اما از حالا «قطع» دوستی را پذیرفته است. چیزی که الیوت نمیداند این است که ای.تی. باید برود و گرنه جان خود را از دست میدهد.
صبح روز بعد، الیوت در «نقطهٔ کممو» بیدار میشود، تنها (که آغازگر سکانس آزمون بزرگ است). او به خانه برمیگردد و خشم مادر نگرانش را میپذیرد. او نمیتواند به این نگهبان آستانه بگوید که چرا غیبش زده. الیوت درب حالی که تب کرده و قادر به یافتن ای.تی نیست به مایکل میگوید که ای.تی. غیبش زده. مایکل سوار بر دوچرخه از دست افراد کیز میگریزد و ای.تی. را در حالی پیدا میکند که بیحال درون جوی آب افتاده و فاصلهای با مرگ ندارد.
مایکل باید به مری به عنوان متحدی که در واقع به الیوت و ای.تی. کمک خواهد کرد اعتماد کند. او الیوت و ای.تی. را در حمام و در حالی که هر دو با مرگ اصلهای ندارند، به مری نشان میدهد. مری موجود عجیبالخلقه را به چشم یک سایه میبیند و الیوت را از او دور میکند و ای.تی. را تنها به حال خود رها میکند. مأموران دولتی در لباسهای فضایی خانه را اشغال میکنند.
سکانس آزمون بزرگ ادامه مییابد. مأموران الیوت و ای.تی. را به دستگاههای مراقبت پزشکی وصل میکنند تا آزمایشهای علمی خو را انجام دهند. کیز الیوت را قانع میکند تا اهمیت دستگاه فرستندهٔ ای.تی. را که هنوز در نقطهٔ کممو مشغول کار است توضیح دهد. کیز نشان میدهد که نه به یک سایه بلکه یک متحد/ منادی است، یک «الیوت» مسنتر که خدا را شکر میکند ای.تی. نخست پسرک معصوم و صبور را یافت. اما خیلی دیر شده است. ای.تی. تسلیم مرگ میشود و دوستش را «نجات میدهد». الیوت مادرش را در آغوش میگیرد و مادر شروع به درک این پیوند مهم میکند که قطع شده است. دانشمندان موفق به احیای ای.تی. نمیشوند و ما نیز به اندازهٔ الیوت گیج و پریشانیم، زیرا دوست عزیزی را از دست دادهایم.
کیز به الیوت اجازه میدهد تا با تنها دوستش خداحافظی کند. الیوت، که حالا تنها شده، به عشق خود اعتراف میکند، یک اکسیر، الیوت در تابوت را میبندد بیخبر از اینکه قلب ای.تی. به کار افتاده است. او بالاخره با دیدن تجدید حیات گلها، متوجه تجدید حیات دوستش میشود. ای.تی. به خاطر عشق دوستش دوباره متولد شده است. ای.تی. به الیوت میگوید که تلفنش کار کرده؛ خانوادهٔ او در راه هستند، پاداش. اما حالا الیوت باید ای.تی. را از دست دانشمندان نجات دهد.
الیوت و مایکل ای.تی را در یکی از ماشینهای دولتی میدزدند، راه بازگشت. در حالی که مقامات در تعقیب آنها هستند، الیوت و مایکل در پارک با دوستان مایکل ملاقات میکنند. وقتی ای.تی. از پشت ماشین بیرون میآید – کاملاً تجدید حیات یافته- پسرها با حیرت به او خیره میشوند. آنها بعد از مواجه شدن با این منظرهٔ حیرتانگیز، تعقیب و گریز را با دوچرخه از سر میگیرند.
درست موقعی که فرار دوچرخهسواران قطعی به نظر میرسد، مقامات به آنها هجوم میآورند. پلیس جاده را میبندد و مأموران اسلحههای خود را به سوی آنها نشانه میروند؛ گروه قهرمان «مرگ» خود را میپذیرد، اما جادوی ای.تی. به آنها تجدید حیات میبخشد و آنها را جسماً بالاتر از قانون میبرد. مقامات باورشان نمیشود که گروه قهرمان در بیشهزار جنگل فرود میآیند و درست در همین لحظه سفینهٔ ای.تی. از راه میرسد.
ای.تی. با دوستان جدید خود، گرتی و مایکل، خداحافظی میکند. الیوت ابتدا از فدا کردن دوستی خود امتناع میکند و برای آخرین بار از موجود فرازمینی درخواست میکند که بماند. قطع این دوستی برای ای.تی. هم دشوار است و از الیوت میخواهد که همراه او برود. در حالی که سکانس آزمون بزرگ نشاندهندهٔ ایثار ای.تی. بود که زندگی را به الیوت اهدا کرد، اکنون الیوت باید این قدرت را پیدا کند که به ای.تی. اجازهٔ رفتن دهد. ای.تی. اکسیر دوستی را پیشنهاد میکند، اکسیری که در قلب آنها ساکن میشود و آنها را برای همیشه پیوند میدهد، حتی اگر میلیونها کیلومتر از هم فاصله داشته باشند. آنها برای آخرین بار از هم خداحافظی میکنند و ای.تی. با یک گیاه میرود، که هم نمادی است از ماجرای او در زمین و هم نمادی از دوستساش با الیوت و مایکل و گرتی. سفینه زمین را ترک میکند.
اکنون ای.تی بار دیگر با خانوادهٔ خود در امن و امان است. سفر ای.تی. دوست تازهای به او داده که تنها به اندازهٔ یک ضربان قلب از او دور است، اکسیر. الیوت هم اکسیر خود را میپذیرد. او دیگر به اندازهٔ سابق تنها نیست. و رابطهاش با ای.تی. خانوادهٔ او را به هم نزدیک کرده، محکمتر از همیشه.
این نوشتهها را هم بخوانید