فیلم مثلث غم Triangle of Sadness – هم استعاره و هم نقد آشکار دنیای کنونی
فیلم مثلت غم یا Triangle of Sadness را میتوانیم دردسته کمدی تاریک تقسیمبندی کنیم.
امتیاز این فیلم بالاست. اما فیلم زمان بالایی هم دارد و راستش باید بنویسم به نسبت زمان و اعتباری که برای گرفتن جایزه نخل طلایدارد، بهرهبرداری نمیکنید.
تا دو سوم ابتدایی فیلم متکی بر دو بازیکن زن و مرد در نقش سلبریتیهای اینستاگرامی است که به اتکا به همین فالوورها بلیتهای رایگان یک کشتی کروز را به چنگ آوردهاند.
اما در یک سوم نهایی ناگهان دالی دی لئون، ستاره فیلیپینی، که در دو قسمت اول او را به سختی دیده بودیم ( ایفاگر نقش بیگیل) کاملاً بر سومین بازی فیلم مسلط میشود.
ابیگیل گرچه صورت و فیزیک بدنی معمولی دارد اما بازیاش به به شدت یادآور شخصیت آنا د آرماس، در نقش مارتا در فیلم چاقوهای رایان جانسون است، مهاجر دیگری خوش صحبت برای افراد قدرتمند و ثروتمندی، دست کم گرفنه میشود و ناگهان نقش محوری پیدا میکند. سمبلی از آدمهای عادی که در شرایطی مهم میشوند و کسی نمیداند کی و چه زمانی.
فیلم اوستلوند Ruben Östlund سه داستان مرتبط را روایت میکند که هر کدام عمدتاً بر مجموعهای از شخصیتها تمرکز دارند. در اولی، مدلهای مد، کارل (هاریس دیکنسون) و یایا (چارلبی دین) روابط متزلزل و دستکاریکننده خود را پیش میبرند. آنها وارد قایق تفریحی لوکس خود میشوند.
اما قایق پر از شخصیتهای فرعی است. مسافران ثروتمند و بسیار سطحی که به کارکنان کشتی گفته میشود هر درخواست مزخرف آنها را باید اجرا کنند. این میتواند حتی شامل درخواست پاک کردن بادبانها باشد، در حالی که کشتی اصلا بادبان ندارد!
کاپیتان نالایق و دایم الخمر کشنی (وودی هارلسون) اصلا بر چیزی نظارت دارد و در یک شب طوفانی، کشتی را به امان خودش رها میکند و مشغول تعریف حکایات و جوکهای دهه 80 و 90 ای در مورد تقابل کاپیتالیسم و سوسیالیسم میشود!
در قسمت سوم طوفان کار خودش را کرده و سرنشینها از جمله کارل و یایا، در نهایت با هم به جزیرهای دورأفتاده میرسند که در آن هیچ ایدهای برای زنده ماندن ندارند. ابیگیل، یک نظافتچی و “مسئول توالت” قایق تفریحی، به عنوان کلید بقای آنها ظاهر میشود، زیرا او میداند چگونه ماهی بگیرد و تمیز کند، آتش بسازد و غذای دیگر را جستجو کند. او به سرعت از قدرت جدید خود استفاده بیرحمانه میکند و خود را کاپیتان جزیره اعلام میکند و سایر مسافران را مجبور میکند از او اطاعت کنند. در این روند، اوستلوند روشن میکند که نظم اجتماعی که جایی با با پول و زیبای به دست میآید در شرایط دیگری میتواند تنها با مهارت، دانش و تجربه واقعی به دست آید.
مثلث غم و اندوه چیز زیادی در مورد ریشههای ابیگیل نمیگوید، اما د لئون احساس میکرد که لازم است به این شخصیت عمق بیشتری بدهد تا او را معتبرتر کند.
مثلث غم پایان عجیبی هم دارد و ما هم به درستی نمیدانیم که ابیگیل «آن» کار ار میکند یا نه.
مثلث غم را میشود به صورتهای مختلفی تفسیر کرد. در سایتهای فرنگی تا دلتان بخواهند تفسیرهای بیربط زیاد است. اما شرقیها به تمثیل قایق و ناخدا عادت داریم. مثلت غم نشاندهنده کلی دنیای ماست. دنیای که در آن قدرت را ثروتمندهایی در دست دارند که از راههای عجیب مانند فروش کود حیوانی و اسلحه یا زیبایی چهره به ثروت دست پیدا کردهاند.
برخی از آنها هالهای از تفکر از گذشتهشان در باقی مانده، اما باقی غرق فالوور و تجارت خود هستند و کامبخشی جسمانی آنها میتواند امروز با یکی باشد و روز دیگر به ضرورت با شخصی دیگر!
ناخدای مست کشتی نماینگر دنیای است که دیرزمانی است که نظم نوین جهانی ندارد و ناخدا دنیا را رها کرده تا سرنشینها هر کار که میخواهند بکنند.
در قایق بدون عشق واقعی، در عصری که همهگیریهای بیماری میتوانند قایق را به جزیرهای برانند، نقش آدمهای صاحب تفکر یا معمولیها کجاست؟!