فیلم جنگ دنیا‌ها – War of the Worlds به کارگردانی استیون اسپیلبرگ – نقد و بررسی

کارگردان: استیون اسپیلبرگ. فیلمنامه: جاش فرایدمن و دیوید کوئپ بر اساس کتاب از اچ. جی. ولز. مدیر فیلمبرداری: یانوش کامینسکی. موسیقی: جان ویلئامز. تدوین: مایکل کان. طراح صحنه: ریک کارتر. بازیگران: تام کروز (ری فریر)، داکوتا فنینگ (ریچل)، جاستین چاتوین (روبی)، تیم رابینز (هارلان اوگیلوی)، میراندا اوتو (مری آن). مدت نمایش: ۱۱۶ دقیقه. محصول ۲۰۰۵ آمریکا

ری فریر، کارگر بندر اهل نیوجرسی، که به تازگی از همسرش جدا شده و رابطه چندان خوبی با فرزندانش ندارد، مجبور می‌شود به خاطر سفر همسر سابقش از پسرش روبی و دخترش ریچل در خانه خود مراقبت کند. اما تعطیلی آخر هفته با تیره و تار شدن آسمان و سپس رعد و برق شدید و توفان تبدیل به کابوس می‌شود.

ناگهان زمین شکاف بر می‌دارد و از اعماق آن سه ماشین جنگی به شکل موجوداتی بزرگ با سه پا بیرون می‌آید و هر چه را که بر سر راه‌شان قرار می‌گیرد، نابود می‌کنند.

این اولین حمله موجودات فضایی به زمین است. ری به همراه فرزندانش برای فرار از چنگ مهاجمان تصمیم به فرار از آن منطقه می‌گیرد، تا بچه‌ها را نزد مادرشان در بوستون برساند.

لندن تبدیل به شهر ارواح شده بود. پنجره‌های خانه‌های سفید رنگ برایم یادآور حدقه‌های خالی جمجمه‌ها بود… سرانجام ترس و وحشت بر من نیز غلبه کرده بود.

جنگ دنیا‌ها- هربرت جورج ولز

ضعف‌های فیلم جنگ دنیا‌ها به راحتی از همین خلاصه داستان بالا مشهود است. صحبت بر سر این نیست که این قصه بد یا ضعیف است، بحث بر سر این است که اصولاً یک قصه چنین نیست. این بیشتر به قسمتی از یک قصه یا پیرنگ شبیه است. اگر قرار بود به جای فیلم درباره یک قصه بحث کنیم، به راحتی می‌توانستیم آن را به سطل آشغال بیندازیم. بنابر این در همین آغاز بگویم اگر توقع یک قصه پر و پیمان را دارید، به سراغ فیلم اسپیلبرگ نروید. ولی اگر از آن کسانی هستید که اعتقاد دارند یک فیلم خوب بدون قصه هم ساخته می‌شود، حتماً جنگ دنیا‌ها را ببینید. البته خود اسپیلبرگ و کوئپ از ضعف‌های قصه آگاه هستند و از کنار آن‌ها بی‌توجه رد نشده‌اند. آن‌ها برای پوشانیدن این ضعف‌ها، فیلم را سرشار از تحرک، سر و صدا و هیجان و تعلیق کرده‌اند.

با چنین ویژگی‌های تعجبی ندارد که که اسپیلبرگ آن را درست کرده باشد. اسپیلبرگ یکی از کسانی بود که در میانه در دهه هفتاد به رواج چنین فیلم‌هایی کمک زیادی کرد. اگر از دیدگاه تماتیک به جنگ دنیا‌ها نگاه کنیم شباهت آن را با دیگر فیلم‌های اسپیلبرگ درمی یابیم. در دوئل اتومبیل و تریلی، در شوگرلند اکسپرس خانواده فراری و پلیس‌ها، در آرواره‌ها انسان‌ها و کوسه قاتل و در ژوراسیک پارک آدم‌ها و دایناسور‌ها همه در موقعیتی قرار دارند که یکی می‌گریزد و دیگری تعقیب می‌کند. همه این فیلم‌ها یک قصه ساده شکار و شکارچی را روایت می‌کردند. جنگ دنیا‌ها نیز چنین فیلمی است که در آن انسان‌ها پا به فرار می‌گذارند و فضایی‌ها آن‌ها را تعقیب می‌کنند، یعنی همان شیوه فیلم‌های قبلی!

من به کسانی که می‌گویند با این نوع فیلم‌ها کاری ندارند و فیلم‌های اسپیلبرگ را جدی نمی‌گیرند- خود من تا قبل از گزارش اقلیت یکی از آن‌ها بودم- حرفی برای گفتن ندارم و به کسانی که می‌گویند هیچ چیز بهتر از یک قصه پر و پیمان نیست ملحق می‌شوم. هر چند متأسفانه در سال‌های اخیر رایج شده که فیلم‌های کم عمق به تقلید از ماتریکس بعدی فلسفی به خود بدهند، به همین جهت در مقام مقایسه ترجیح می‌دهم جنگ دنیا‌ها را تماشا کنم. چون اعتقاد دارم که کودک نابغه هالیوود سرانجام پا به دوران بلوغ گذاشته، هر چند روحیه کودکانه خود را تا حدودی خفظ کرده است.

جنگ دنیا‌ها چیز‌های زیادی برای سرگرم شدن دارد، از زوایای خوب و دوربین متحرک و مهارت اسپیلبرگ در خلق هیجان گرفته تا جلوه‌های ویژه بدیع و همین دستاورد کمی نیست. امروزه در نگاهی به فیلم‌های برگزیده دو دهه گذشته تماشای آن‌ها را کسالت بار می‌یابیم، اما فیلم‌های اسپیلبرگ هنوز دیدنی هستند و سرگرم‌کننده و اطمینان داشته باشید جنگ دنیا‌ها نیز بعد از سی سال همین تازگی را حفظ خواهد کرد.

اما در بررسی نقادانه و با توجه به رمان ولز که مبنای کار اسپیلبرگ قرار گرفته و این که جنگ بین نوع بشر و فضایی‌های سمبل چه چیز می‌تواند باشد؟ به این سؤال چند گونه می‌توان پاسخ داد:

الف- پیامد‌های یازده سپتامبر. به نظر من حمله فضایی‌ها شباهت زیادی به حمله آمریکا به عراق دارد. اگر رمان ولز را نقد سیاست‌های امپرئالیستی بریتانیای کبیر در قرن نوزدهم بدانیم، اقتباس اسپیلبرگ نیز می‌تواند نقد سیاست خارجی آمریکا در هزاره سوم باشد.

ب- مقابله نظامی و تکنولوژیک با فضایی‌ها (مهاجمین) که نه با فرمول القاعده در برابر آمریکا، بلکه با فرمول آمریکا در برابر عراق هم خوانی دارد.

ج- سلاح‌های مخصوص مهاجمان فضایی که فقط انسان‌ها را نابود می‌کنند و به اموال آسیبی نمی‌رسانند. اما تروریست‌ها جان و مال دشمن را از هم جدا نمی‌دانند و با هم نابودشان می‌کنند. موقعیت فضایی‌ها در این فیلم کسانی را به یاد می‌اورد که انسان‌ها را می‌کشند ولی به لوله‌های نفت و محتویات آن آسیبی نمی‌رسانند!

د- دیوید کوئپ فیلمنامه‌نویس خود می‌گوید که هنگام نوشتن فیلمنامه همواره حالت تهاجمی آمریکا را مد نظر داشته است، اما بر خلاف گفته‌های او هدف جنگ دنیا‌ها گسترده‌تر از آن است و نه فقط یازده سپتامبر بلکه، هیروشیما، کشتار جمعی یهودیان و خیلی چیز‌های دیگر را نیز یادآوری می‌کند. اما این را هم فراموش نکنید که یک بوسنیایی یا فلسطینی هنگام تماشای این فیلم چه چیز‌هایی را به یاد خواهد اورد: آشویتز، سربره نیتسا یا غزه؟

ویژگی اصلی رمان ولز نیز همین بود: یادآوری نمونه‌هایی از تاریخ پر از ظلم و توحش دنیای ما. این کتاب هر کجا و هر زمان که خوانده شود (و یا به فیلم برگردانده شود) به شکلی واضح گاه به امپرئالیسم نیش می‌زند، گاه پارانویای کمونیسم را هدف می‌گیرد و گاه به آن چه که در مرکز تجارت جهانی گذشت اشاره می‌کند.

ه- ولز پیامد‌های حمله مریخی‌ها به زمین را از زبان قهرمان داستان-نویسنده- روایت می‌کند. همه چیز با سقوط شیئی کوچک در نزدیکی یک دهکده و سپس خروج موجودات فضایی از داخل آن آغاز می‌شود. این موجودات باعث ترس اهالی دهکده می‌شوند. به دنبال فرود سفینه‌های دیگر، اهالی لندن نیز برای فرار از چنگ موجودات فضایی خانه‌های راحت خود را ترک می‌کنند. برای کسانی که در انگلستان دوره ویکتوریا زندگی می‌کردند، این قصه کابوسی ترسناک بود. چون تفسیر‌های ارائه شده از آن، جدا از نقد فرهنگ بورژوازی شهر نشین، روی شباهت‌های رفتار موجوادت فضایی با رفتار عوامل امپرئالیسم قدرتمند دوران- بریتانیای کبیر- تمرکز داشت.

این ویژگی سوژه و جذابیت رمان تا به امروز حفظ شده و دلیل آن وجود تعابیر تازه‌ای است که می‌توان همواره از دل داستان بیرون کشید. پس از ولز نویسندگان بسیاری در زمینه داستان‌های علمی تخیلی با موضوع حمله فضایی‌ها طبع آزمایی کردند. این خیال پردازی‌ها در دایره ادبیات محصور نماند و به سینما هم کشیده شد. مخصوصاً در دهه ۱۹۵۰ سینمای هالیوود این تم را با هدف اشاره به حمله قریب الوقوع اردوگاه کمونیسم به جهان آزاد غرب مورد استفاده قرار داد. خصوصیات بارز رمان به فیلمنامه‌نویس‌ها و کارگردان‌ها بسیاری کمک کرد تا ترس‌های امروزین خود را به شکلی نمادین بر پرده منعکس کنند.

اما قهرمان اسپلیبرگ با قهرمان ولز تفاوت‌های عمده‌ای دارد. قهرمان ولز نویسنده است. این راوی در نسخه سینمایی ۱۹۵۳ تبدیل به یک دانشمند می‌شود، اما اسپیلبرگ او را تبدیل به مردی از طبقه کارگر می‌کند. این دگردیسی قابل اعتنا محصول یازده سپتامبر و سیاست‌های داخلی آمریکا است که در فیلم‌های پسا یازده سپتامبری نمودی عینی یافته است. این فیلم‌ها سعی دارند جنگ با تروریسم را به وظیفه ملی و شخصی تمام آمریکایی‌ها تبدیل کنند و با انتخاب افرادی با مشاغل بسیار معمولی، و متعلق به طبقه کارگر، خطرات تروریسم را جهان شمول و همه گیر اعلام کنند؛ مانند آتش نشان آمریکایی فیلم خسارت جانبی که زن و فرزندش را در یک بمب‌گذاری از دست می‌دهد و به انتقام برمی خیزد.

فیلم‌هایی که گوشه چشمی به وقایعی چون حمله به مرکز تجارت جهانی دارند، متعلق به گونه سینمای فاجعه هستند. اما ری فریر بر خلاف دیگر قهرمانان گونه فاجعه، که باید ظهور کرده و دنیا را نجات دهد نیست؛ او فقط می‌خواهد کودکانش را نجات دهد. او یک ضد قهرمان است، و تنها نقطه مشترک قصه ولز و فیلم اسپیلبرگ اراده یک مرد تنها برای حفظ بقاست. ری بیشتر شبیه کسی است که بروس اسپرینگستن در ترانه روز‌های افتخار او را توصیف کرده، کسی که هنوز در حسرت دوران خوش دبیرستان به سر می‌برد و می‌خواسته قهرمان بیس بال شود، اما اجباراً کارگر بندر شده. همین خیال بافی‌ها او را از حس مسئولیت دور کرده و باعث از هم پاشیده شدن زندگی زناشویی‌اش شده و کودکانش نیز او را دوست ندارند. شخصیت فریر هم چون دیگر قهرمانان اسپیلبرگ مردی با روح کودکانه است. او در طول فیلم می‌کوشد که کودکانش را درک کند، در حالی که تا آن زمان تنها کسی که درک می‌کرده خودش بوده و زمانی که همه چیز رو به تباهی می‌رود، شروع به برقراری ارتباط با فرزندانش می‌کند. در واقع او بیش از فرزندانش واجد روحیه کودکانه است.

البته اسپیلبرگ راه را برای تعابیر فرا متنی از فیلمش باز گذاشته است. در فیلم تأکید می‌شود که ماشین‌های جنگی سال‌ها قبل در زیر زمین دفن شده‌اند، این موضوع می‌تواند نوعی اشاره به شرقی‌هایی باشد که سال هاست در جوامع غربی زندگی می‌کننند و حکم یک بمب ساعتی و در واقع ماشین جنگی را دارند. با توجه به عملیات انتحاری صورت گرفته این تعبیر چندان بی‌راه نیست. هر چند تعابیر کلی‌تری مانند قرار گرفتن نوع بشر از روز ازل بر روی خار هم به ذهن خطور می‌کند، اما میل منتقدان و تماشاگران به تعابیر امروزی‌تر جای چندانی برای بروز آن باقی نمی‌گذارد. با این وجود فیلم در همین شکل فعلی خود از نظر سیاسی فراگیر و واضح است. جنگ دنیا‌ها ترکیبی از ترس‌های سیاسی قرن بیستم و چند سال اخیر هزاره جدید است و این ترس‌های موروثی را در برابر تماشاگر هم چون یک میدان پر از مین پهن می‌کند. تماشای فیلم به گردشی در یک میدان مین بیشتر شبیه است، اما نگران نباشید، انسان همان گونه که بیهوده زندگی نمی‌کند، بیهوده نیز نمی‌میرد.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]