فیلم امپراتوری نور – معرفی و بررسی – Empire of Light
فیلم امپراتوری نور یک فیلم درام رمانتیک بریتانیایی محصول سال ۲۰۲۲ به کارگردانی، نویسندگی و تهیهکنندگی مشترک سم مندز است. داستان این فیلم در یک شهر ساحلی انگلیسی در اوایل دهه 1980 میگذرد، این فیلم در مورد قدرت ارتباط انسانی در زمانهای آشفته است. اولیویا کولمن، مایکل وارد، مونیکا دولان، تام بروک، تانیا مودی، هانا اونزلو، کریستال کلارک، توبی جونز و کالین فرث در این فیلم ایفای نقش میکنند.
این فیلم اولین نمایش جهانی خود را در چهل و نهمین جشنواره فیلم تلوراید در 3 سپتامبر 2022 داشت و توسط سرچ لایت پیکچرز از طریق یک اکران محدود در ایالات متحده در 9 دسامبر 2022 و در بریتانیا در 9 ژانویه 2023 به نمایش درآمد. Empire of Light نقدهای متفاوتی از منتقدان دریافت کرد، آنها بازی کولمن و فیلمبرداری راجر دیکینز را تحسین کردند، اما از فیلمنامه انتقاد کردند. در هشتادمین جوایز گلدن گلوب، این فیلم برای کولمن نامزد بهترین بازیگر زن فیلم درام شد. این فیلم همچنین نامزد بهترین فیلمبرداری در نود و پنجمین جوایز اسکار شد.
در سال 1980، هیلاری اسمال به عنوان مدیر وظیفه در “سینما امپایر”، مارگیت، در ساحل شمالی کنت، انگلستان کار میکند. هیلاری با اختلال دوقطبی دست و پنجه نرم میکند، به تنهایی زندگی میکند، توسط پزشک عمومی او لیتیوم تجویز کرده است و با رئیسش دونالد الیس رابطه جنسی خارج از ازدواج دارد.
یک کارمند جدید، استفن، که سیاه پوست بریتانیایی است و با مادرش، دلیا، پرستار زندگی میکند، کار جدید خود را در سینما آغاز میکند. هیلاری وقتی استفن خوش تیپ و جذاب را به او نشان میدهد، با استفن خوش تیپ و جذاب همراه میشود و زمانی که او طبقه بالای سینما را به او نشان میدهد.
هیلاری وقتی استفن شروع به معاشرت با جانین، یک کارمند جوانتر میکند، حسادت میکند. هیلاری در حین تماشای آتش بازی شب سال نو از پشت بام سینما، استفن را میبوسد. این دو نفر شروع به رابطه جنسی میکنند. هیلاری ارتباط الیس را قطع میکند و با خوشحالی از رابطه جدید، مصرف داروهای او را متوقف میکند.
هیلاری میبیند که استفن با یک مشتری نژادپرست برخورد میکند و بعداً توسط گروهی از پوسته پوستان در خیابان مورد آزار و اذیت قرار میگیرد. استفن در مورد نژادپرستی که با آن روبروست به او اعتماد میکند. هیلاری و استفن به ساحل میروند، جایی که استفن از عشق اول خود، روبی، که در همان بیمارستان مادرش کار میکند، به او میگوید. هنگامی که استفن در مورد گذشته خود میپرسد، او در مورد مردان ناراضی میگوید و با عصبانیت قلعه شنی را که آنها ساخته بودند ویران میکند.
نیل، یک همکار، رابطه آنها را کشف میکند و به استفن در مورد سلامت روان هیلاری هشدار میدهد. الیس به کارگران اطلاع میدهد که تئاتر برای اولین نمایش منطقهای ارابههای آتش انتخاب شده است. در اولین نمایش، هیلاری شیدایی روی صحنه میرود و قبل از اینکه همسر الیس را در مورد رابطه آنها مطلع کند، یک سخنرانی آشفته ارائه میکند.
سلامت روان هیلاری رو به وخامت گذاشته و او در نهادینه شده است. استفن تمرینات خود را با نورمن، پیشبینیکننده تئاتر آغاز میکند. او در تئاتر با روبی برخورد میکند و دوباره شروع به قرار ملاقات میکنند. هیلاری از بیمارستان مرخص میشود و سر کار باز میگردد. استفن به او توصیه میکند که در تئاتر فیلم ببیند، کاری که هرگز انجام نداده است. در طول جشن خوش آمدگویی او، یک جمعیت اسکین هد از مقابل تئاتر عبور میکنند. وقتی استفن را میبینند، وارد میشوند و به او حمله میکنند. هیلاری او را تا بیمارستان همراهی میکند و در آنجا با مادر استفن ملاقات میکند.
با بهبودی استفن، هیلاری در ابتدا دور میماند. نورمن به او اعتماد میکند که پسری دارد که سال هاست او را ندیده است زیرا او خانوادهاش را رها کرده است و به او هشدار میدهد که فرار نکند. او در بیمارستان استفن را ملاقات میکند. مادرش به هیلاری میگوید که استفن را خوشحال میکند. هیلاری بسیار خوشحال با عجله به سالن تئاتر باز میگردد و نورمن را مجبور میکند برایش فیلمی بازی کند: آنجا بودن.
استیون به تئاتر برمی گردد اما به هیلاری اطلاع میدهد که به دنبال توصیههای او تصمیم گرفته است به کالج بازگردد و شهر را ترک خواهد کرد. استفن اوقات خود را با هیلاری در یک شام دور با روبی و مادرش به یاد میآورد. این دو در پارکی با هم آشنا میشوند، جایی که هیلاری به او کتابی میدهد و در نهایت با او خداحافظی میکند.
هنگامی که استفان در قطار حرکت میکند، از کتاب میخواند: پنجرههای بلند نوشته فیلیپ لارکین.
این نوشتهها را هم بخوانید