زندگینامه اورسن ولز؛ نابغه جنجالی سینما که پیش از زمان خود زندگی کرد

شاید برایتان پیش آمده باشد که فیلمی قدیمی را ببینید و با خودتان فکر کنید این سبک فیلمسازی بیشتر به سینمای امروز میماند تا دههها قبل. نام اورسن ولز، یکی از همان نامهاییست که هر بار شنیده میشود، با مفهومی از «پیشرو بودن» در ذهن تداعی میگردد. کلمه کلیدی «اورسن ولز» سالهاست که در دنیای هنر، مترادف با نبوغ، جنجال و نوآوری است. دوستی نقل میکرد که وقتی برای اولینبار «شهروند کین» را دید، باورش نمیشد فیلمی با آن ساختار پیچیده مربوط به سال ۱۹۴۱ باشد. ولز نهفقط یک فیلمساز، بلکه کارگردان، نویسنده، تهیهکننده، بازیگر و حتی شعبدهباز بود. او از کودکی درگیر تئاتر و رادیو شد و هیچوقت از چارچوبها پیروی نکرد. همین ویژگیها از اورسن ولز چهرهای ساخت که هنوز دربارهاش حرف میزنند و فیلمهایش را تحلیل میکنند.
از کسی شنیده میشد که اورسن ولز بیش از آنکه محصول هالیوود باشد، قربانی آن بود. او با فیلم اولش، «Citizen Kane»، تمام قواعد فیلمسازی را شکست و در عین حال، استاندارد تازهای برای قرن آینده بنا گذاشت. کلمه کلیدی «اورسن ولز» اگرچه با نبوغ گره خورده، اما همزمان با بدشانسی، تبعید هنری و سوءتفاهمهای مکرر نیز همراه است. در جایی خوانده بودم که خود ولز گفته بود: «من یک نویسندهام، چون کارگردان نمیگذارند باشم؛ یک بازیگرم، چون نویسندهبودن خرج دارد؛ و یک کارگردانم، چون فیلمساز واقعی نمیتوانم باشم.» شاید این طنز تلخ در مورد خودش، بهتر از هر نقدی، واقعیت مسیر پرفراز و نشیب او را بازتاب دهد. با این حال، تأثیر او بر سینمای جهان انکارناپذیر است. هنوز هم در کلاسهای فیلمسازی از اورسن ولز نقلقول میشود و قابهای فیلمهایش بهعنوان الگوی ترکیببندی آموزش داده میشود.
تا به حال فکر کردهاید که چطور ممکن است یک کارگردان جوان، در نخستین فیلم خود به اوج برسد و بعد تا آخر عمر تلاش کند از زیر سایه همان اثر خارج شود؟ اورسن ولز دقیقاً چنین وضعیتی را تجربه کرد؛ مردی که نبوغش زودتر از امکانات زمانهاش شکوفا شد. اگرچه پروژههای ناتمام، اختلاف با تهیهکنندگان و مهاجرتهای هنری، چهرهای پیچیده از او ساختند، اما کلمه کلیدی «اورسن ولز» هنوز هم ماندگار است. نه فقط بهخاطر شهروند کین، بلکه بهخاطر آن روح خلاقی که با هر تصویر، قواعد سینما را به چالش میکشید. در ادامه، با ۱۰ نکته جالب و کمتر شنیدهشده درباره زندگی و آثار این نابغه مغضوب هالیوود آشنا خواهیم شد.
۱- اورسن ولز؛ کودک نابغهای که از تئاتر آغاز کرد
اورسن ولز (Orson Welles) در سال ۱۹۱۵ در ویسکانسین آمریکا به دنیا آمد و از همان دوران کودکی، نبوغش در زمینههای مختلف بروز کرد. پدرش مخترع و مادرش نوازنده پیانو بود، و از همان ابتدا محیطی هنری پیرامون او شکل گرفت. در ۱۶ سالگی به ایرلند رفت و در تئاتر گیت (Gate Theatre) دوبلین مشغول به بازی شد، بدون آنکه هیچ آموزش رسمی دیده باشد. پیش از آنکه حتی به ۲۵ سالگی برسد، بهعنوان بازیگر، نویسنده و کارگردان در تئاتر نیویورک شناخته شده بود. ولز با خلق نسخههای مدرن و تجربی از نمایشنامههای شکسپیر، مثل «مکبث» با بازیگران سیاهپوست، به شهرت رسید. سپس با رادیوی CBS همکاری کرد و با درام صوتی «جنگ دنیاها» (The War of the Worlds) در سال ۱۹۳۸، مردم آمریکا را به وحشت انداخت. این نمایش رادیویی آنقدر واقعی اجرا شده بود که بسیاری فکر کردند واقعاً بیگانگان به زمین حمله کردهاند. ولز در همان دوران، بهعنوان اعجوبهای در عرصهٔ هنر شناخته شد. چنین پیشزمینهای راه را برای ورود او به سینما باز کرد. و این آغاز افسانهای بهنام اورسن ولز بود.
۲- فیلم Citizen Kane؛ نقطه اوج و آغاز حاشیهها
در سال ۱۹۴۱، اورسن ولز با ساخت فیلم «Citizen Kane» نهتنها نخستین فیلم سینمایی خود را ساخت، بلکه انقلابی در زبان سینما رقم زد. این فیلم از نظر ساختار روایی، استفاده از فلاشبک، عمق میدان (Deep Focus)، ترکیببندیهای بصری و تدوین، جلوتر از زمانه خود بود. او نقش اصلی فیلم را نیز خود ایفا کرد و داستان زندگی مردی ثروتمند و قدرتطلب را از نگاه اطرافیان روایت کرد. شخصیت «کین» شباهت زیادی به ویلیام راندولف هرست (William Randolph Hearst)، غول رسانهای آمریکا داشت و این مسئله باعث دشمنیهای گسترده شد. هرست پخش فیلم را با قدرت رسانهایاش محدود کرد و باعث شد فروش آن بسیار پایینتر از انتظار باشد. با این حال، منتقدان فیلم را شاهکار دانستند و بهمرور زمان به عنوان بهترین فیلم تاریخ سینما شناخته شد. فیلم جوایز متعددی برد و جایگاه اورسن ولز را تثبیت کرد، اما همزمان آغاز محدودیتهای او در هالیوود نیز بود. برخی میگویند شهرت زودرس این فیلم، زندگی کاری ولز را به دو بخش تقسیم کرد: پیش از کین و بعد از آن. و خود او تا آخر عمر نتوانست از سایه آن بیرون بیاید.
۳- ولز و کابوس پروژههای ناتمام
یکی از ویژگیهای غمانگیز کارنامه اورسن ولز، فهرست بلند پروژههای ناتمامیست که به دلایل مالی، سیاسی یا سانسور هرگز به پایان نرسیدند. از جمله این آثار میتوان به «The Other Side of the Wind» اشاره کرد که دههها پس از مرگش در سال ۲۰۱۸ منتشر شد. این پروژهها نشان میدهند که ولز همواره با تهیهکنندگان، استودیوها و سرمایهگذاران درگیری داشت و حاضر نبود از خلاقیت خود کوتاه بیاید. بسیاری از فیلمهای او پس از تدوین مجدد توسط دیگران اکران شدند و نسخه نهایی با دیدگاه اصلی او تفاوت داشت. او برای ادامه کار، بارها به اروپا مهاجرت کرد و با بودجههای اندک فیلم ساخت. برخی پروژهها مانند «Don Quixote» هرگز به پایان نرسیدند و فقط بخشهایی از آن در دسترس است. فیلم «Chimes at Midnight» با وجود کمبود امکانات، به شاهکاری در اقتباس از شکسپیر تبدیل شد. این روند باعث شد او از سینمای تجاری فاصله بگیرد اما همچنان محبوب منتقدان و سینماگران باقی بماند. ولز، کارگردانی بود که همیشه فیلم را اثری شخصی میدید، نه کالایی برای فروش.
۴- زندگی شخصی پرتنش و عشقهای هنری
زندگی شخصی اورسن ولز هم بهاندازه کار هنریاش پرماجرا و پرحاشیه بود. او سه بار ازدواج کرد که معروفترین آن با بازیگر مشهور، ریتا هیورث (Rita Hayworth)، در دهه ۱۹۴۰ بود. این ازدواج کوتاه اما پرسر و صدا، توجه رسانهها را جلب کرد و تضاد میان شهرت عمومی و زندگی خصوصی را در زندگی ولز به نمایش گذاشت. او در مصاحبهها بارها از تنهایی، خیانت و دشواری حفظ روابط انسانی صحبت کرده است. در عین حال، بسیاری از نزدیکانش از شخصیت پیچیده، جذاب و تأثیرگذارش گفتهاند. او در محافل فرهنگی اروپا بهعنوان یک نابغه رمانتیک شناخته میشد. رابطهاش با هنر هم عاشقانه بود؛ بهگونهای که گاهی برای حفظ آزادی هنری، دستمزد بازی در فیلمهای درجه دو را میپذیرفت. این تضاد میان شأن هنری و نیاز مالی، وجهی تلخ اما انسانی به شخصیت او میبخشد. ولز، مردی بود با صدای پرشور، نگاه نافذ و روحی سرکش که زندگی را مثل صحنهای از یک نمایش درونی میدید.
۵- مرگ، میراث و بازگشت دوباره به تاریخ سینما
اورسن ولز در سال ۱۹۸۵ در لسآنجلس درگذشت، اما آثار و اندیشههایش سالها پس از مرگش همچنان زنده ماند. فیلم «Citizen Kane» بارها از سوی مؤسسات معتبر چون AFI و Sight & Sound بهعنوان برترین فیلم تاریخ انتخاب شده است. در دهههای اخیر، مستندها، کتابها و فیلمهای بلند درباره زندگی و آثار او ساخته شدهاند که نقش ولز در دگرگونی سینما را بازخوانی میکنند. نسخه کامل فیلم «The Other Side of the Wind» با همکاری نتفلیکس منتشر شد و نسل جدیدی را با کار او آشنا کرد. میراث او نهتنها در فرم بصری، بلکه در فلسفه فیلمسازی، نقد ساختار قدرت در هنر و تأکید بر استقلال خلاقانه قابل پیگیری است. بسیاری از کارگردانان بزرگ معاصر مانند کوئنتین تارانتینو، مارتین اسکورسیزی و کریستوفر نولان از او بهعنوان الگو یاد میکنند. ولز مردی بود که بهرغم تمام موانع، هیچگاه صدای خودش را از دست نداد. او امروز، بیشتر از زمان حیاتش فهمیده میشود. و شاید این سرنوشت تمام پیشگامان واقعی هنر باشد.
۶- اورسن ولز و تجربه بینظیر در رادیو با War of the Worlds
در سال ۱۹۳۸، اورسن ولز نمایش رادیویی «جنگ دنیاها» (War of the Worlds) را بر پایهٔ رمان علمیتخیلی هربرت جورج ولز اجرا کرد. این برنامه چنان واقعی و حرفهای اجرا شد که بسیاری از شنوندگان باور کردند زمین مورد حمله موجودات فضایی قرار گرفته است. نمایش بهصورت گزارش خبری زنده طراحی شده بود و همین سبک نوآورانه آن را به پدیدهای رسانهای تبدیل کرد. ولز از این رویداد شهرتی ملی پیدا کرد، اما همزمان با خشم مردم و مقامات نیز روبهرو شد. بسیاری آن را غیرمسئولانه دانستند و حتی تحقیقات رسمی در مورد اثرات روانی آن آغاز شد. با این حال، این برنامه نقطه آغاز ورود ولز به هالیوود بود. او با اثبات تواناییاش در خلق فضای سینمایی با صدا، توجه تهیهکنندگان را جلب کرد. این تجربه یکی از خلاقانهترین پروژههای تاریخ رادیو باقی مانده است. ولز بعدها آن را بزرگترین بازی ذهنی عمرش نامید.
۷- تکنیک عمق میدان در سینمای ولز انقلابی بود
یکی از نوآوریهای مهم اورسن ولز در فیلم «Citizen Kane»، استفاده گسترده از تکنیک «عمق میدان» (Deep Focus) بود. در این روش، تمامی عناصر تصویر از پیشزمینه تا پسزمینه در فوکوس کامل هستند. این سبک باعث شد تماشاگر بتواند همزمان چند نقطه دید در یک قاب را مشاهده کند. مدیر فیلمبرداری فیلم، گرگ تولند (Gregg Toland)، با طراحی خاص نور و لنزها، این امکان را فراهم کرد. ولز از این تکنیک برای القای چندلایه بودن داستان و پیچیدگی روانی شخصیتها بهره برد. عمق میدان به او اجازه میداد دیالوگها، حرکات و سکوتها را در دل یک تصویر بسازد. این تکنیک بعدها الهامبخش کارگردانانی چون رابرت آلتمن، برادران کوئن و حتی اینیاریتو شد. منتقدان آن را یکی از نقاط عطف در زبان تصویری سینما میدانند. ولز ثابت کرد تصویر، اگر درست طراحی شود، خود به اندازه دیالوگ سخن میگوید.
۸- سبک مونتاژ و تدوین در آثار ولز جسورانه و غیرخطی بود
اورسن ولز، برخلاف بسیاری از کارگردانان دوران خود، از مونتاژ (Montage) نه فقط برای انتقال اطلاعات، بلکه برای ساخت روایتهای ذهنی و نمادین استفاده کرد. در «Citizen Kane»، تدوین زمانی-غیرخطی باعث شد تماشاگر قطعاتی از زندگی شخصیت را بهتدریج کنار هم بچیند. ولز با بهرهگیری از تکنیکهای مثل «Overlapping Dialogue» و «Jump Cut»، ریتم و فضای خاصی خلق میکرد. صحنههایی مثل چرخش تصویری از روزنامهها، یا گذر عمر شخصیتها در قالب میز شام، مثالهایی از مونتاژ استعاری اوست. حتی در فیلمهایی مثل «F for Fake»، مرز میان واقعیت، مستند و داستان را با تدوین به چالش کشید. سبک تدوین او در سینمای پستمدرن تأثیرگذار بود. سینماگرانی چون ژان-لوک گدار و ترنس مالیک از رویکرد او الهام گرفتند. برای ولز، تدوین فقط ابزار اتصال نماها نبود، بلکه زبان اصلی ساختار معنایی فیلم بود. و این جسارت در روایت، امضای او بر پرده سینما شد.
۹- ولز در اروپا مستقلتر اما منزویتر شد
پس از تجربههای دشوار در هالیوود، اورسن ولز از دهه ۱۹۵۰ به بعد بیشتر عمر کاری خود را در اروپا گذراند. در فرانسه، اسپانیا و ایتالیا فیلمهایی ساخت که اغلب با بودجه شخصی یا حمایت سینماگران مستقل تولید میشدند. این استقلال به او آزادی هنری داد، اما اغلب با محدودیتهای مالی و فنی همراه بود. فیلمهایی مانند «Mr. Arkadin» و «The Trial» حاصل این دورهاند. در اروپا، منتقدان بیشتر از آمریکا ارزش کارهایش را درک میکردند. او با بسیاری از هنرمندان اروپایی همکاری کرد و گاهی حتی خود در نقش بازیگر در فیلمهای دیگران ظاهر میشد تا برای پروژههایش پول جمع کند. با این حال، در غربت و دور از مرکز سینمای جهان، کمتر دیده میشد. او خود را همیشه یک فیلمساز در تبعید میدانست. اما همین تبعید، برخی از آزادترین و شخصیترین آثار او را ممکن ساخت.
۱۰- اورسن ولز و آخرین مصاحبههای فلسفیاش درباره هنر
در سالهای پایانی عمر، اورسن ولز کمتر فیلم ساخت، اما بیشتر صحبت کرد. مصاحبههای او با خبرنگاران، منتقدان و مستندسازان، به یکی از منابع مهم شناخت هنر، سینما و خودِ ولز تبدیل شدهاند. در این گفتگوها، او از رابطه میان دروغ و حقیقت در هنر، سرشت هنرمند، صنعتزدگی هالیوود و معنای خلاقیت صحبت میکند. برخی از جملههایش به نقلقولهایی ماندگار در تاریخ سینما تبدیل شدهاند. او از سینما بهعنوان «تئاتری از نور» یاد میکرد و باور داشت کارگردان باید جادوگر ذهن تماشاگر باشد. این مصاحبهها چهرهای متفکر، انتقادی، اما همچنان بازیگوش از ولز نشان میدهند. بسیاری از آنها در کتابها و مستندهایی چون «This Is Orson Welles» و «They’ll Love Me When I’m Dead» ثبت شدهاند. ولز در آن سالها بهجای صحنه، از واژهها برای ساخت روایت استفاده میکرد. و حتی در مرز مرگ، همچنان در حال خلق بود.
فهرستی از ۱۵ فیلم شاخص اورسن ولز (Orson Welles)
1. Citizen Kane (1941)
روایت زندگی یک سرمایهدار رسانهای به نام چارلز فاستر کین که پس از مرگش، خبرنگاری برای کشف معنای آخرین کلمهاش تحقیق میکند. داستان بهصورت غیرخطی و از زوایای دید مختلف روایت میشود. ساختار تصویری، مونتاژ و عمق میدان در این فیلم انقلابی است. فضای فیلم سرد، پرابهام و سرشار از نقد قدرت و شهرت است. این اثر هنوز هم یکی از مهمترین فیلمهای تاریخ سینما محسوب میشود.
2. The Magnificent Ambersons (1942)
روایت زوال خانوادهای اشرافی در دوران صنعتیشدن آمریکا. داستان با تمرکز بر غرور، حسادت و تغییرات اجتماعی شکل میگیرد. فیلم پس از دخالت استودیو، بازتدوین و کوتاه شد و پایان دلخواه ولز حذف شد. با این حال، جلوههای بصری و طراحی صحنه همچنان چشمگیر است. فضای آن نوستالژیک، تلخ و از نظر احساسی بسیار غنی است.
3. The Stranger (1946)
داستان مردی مرموز در شهری کوچک که گذشته نازیاش توسط مأموری فاش میشود. فیلم فضایی دلهرهآور و پرتنش دارد. یکی از معدود فیلمهای ولز است که از نظر تجاری موفق بود. ترکیب نور و سایه در آن بسیار استادانه است. موضوع فیلم درباره پنهانکاری، عدالت و حافظه تاریخی است.
4. The Lady from Shanghai (1947)
داستانی پرپیچوخم از خیانت و جنایت، با بازی ریتا هیورث و خود ولز. فیلمنامه پر از چرخشهای روایی و سوءظن است. سکانس معروف تالار آینهها یکی از برجستهترین صحنههای تاریخ سینماست. رابطه عاشقانه و زهرآلود شخصیتها حالوهوای فیلم را پرتعلیق کرده است. فضاسازی آن از فیلم نوآر الهام گرفته و بسیار منحصربهفرد است.
5. Macbeth (1948)
اقتباسی سیاه و خشن از تراژدی شکسپیر با فضایی سنگین و وهمآلود. فیلم با دکورهای صحنهتئاتری و نورپردازی تاریک ساخته شده است. ولز از لهجه اسکاتلندی برای بازیگران استفاده کرد که مورد نقد قرار گرفت. ساختار آن ساده اما بهلحاظ بصری بسیار تاثیرگذار است. اثریست بین تئاتر و سینما که روح متن شکسپیر را حفظ کرده است.
6. Othello (1951)
یکی دیگر از اقتباسهای ولز از شکسپیر که در لوکیشنهای واقعی در مراکش و ایتالیا فیلمبرداری شد. تولید فیلم با مشکلات مالی و فنی همراه بود و ساخت آن چند سال طول کشید. سبک تدوین آن پرشتاب و بهشدت تجربی است. بازی ولز در نقش اتللو عمیق و پرقدرت است. فیلم ترکیبیست از شک، خیانت و تراژدی با رنگهای تصویری خیرهکننده.
7. Mr. Arkadin (1955)
داستان مردی مرموز که گذشتهاش را فراموش کرده و مأموری را برای کشف هویتش استخدام میکند. فیلم ساختاری پازلی دارد و در چندین کشور اروپایی فیلمبرداری شده است. روایت غیرخطی و ابهامآمیز آن از ویژگیهای مشخص سینمای ولز است. تمهای فراموشی، قدرت و هویت در سراسر فیلم دیده میشوند. اثر، فضای جاسوسی و روانشناختی خاصی دارد.
8. Touch of Evil (1958)
فیلمی نوآر و جنایی درباره فساد پلیس در شهری مرزی. سکانس افتتاحیه آن که با یک برداشت بلند فیلمبرداری شده، از شاهکارهای تکنیکی سینماست. ولز در نقش بازرس فاسد بازی کرده و چارلتون هستون در نقش مقابل او ظاهر شده است. فیلم از نظر نورپردازی، زاویه دوربین و میزانسن بسیار تأثیرگذار است. نقدی عمیق بر عدالت، نژادپرستی و فساد در نظام قضایی دارد.
9. The Trial (1962)
اقتباسی سوررئال از رمان فرانتس کافکا با بازی آنتونی پرکینز در نقش اصلی. داستان مردیست که بدون اطلاع از جرمش دستگیر میشود و وارد دنیایی کابوسگونه از بوروکراسی میشود. طراحی صحنهها و استفاده از فضاهای خالی، حس بیگانگی و اضطراب را القا میکند. فیلم فلسفی، خفهکننده و روانپریشانه است. ولز آن را یکی از بهترین آثار خود میدانست.
10. Chimes at Midnight (1965)
ترکیبی از چند نمایشنامه شکسپیر با محوریت شخصیت فالستاف. فیلم تصویری انساندوستانه و غمانگیز از زندگی، خیانت و دوستی ارائه میدهد. بازی ولز در نقش فالستاف درخشان و بسیار انسانی است. از نظر سبک فیلمبرداری، یکی از فیلمهای برجسته دوران متأخر اوست. نبردهای شکسپیری در آن با شکوهی غمبار تصویر شدهاند.
11. F for Fake (1973)
فیلمی مستند-تخیلی درباره فریب، هویت و هنر، با محوریت زندگی یک جاعل آثار هنری. ولز خود راوی فیلم است و مرز واقعیت و خیال را عمداً مبهم میگذارد. ساختار آن تجربی، پرشتاب و سرشار از تدوینهای غیرمنتظره است. فیلم به پرسشهایی درباره حقیقت و نقش هنرمند میپردازد. یکی از آثار پستمدرن پیشگام در تاریخ سینما به شمار میرود.
12. Don Quixote (شروع 1955 – ناتمام)
پروژهای جاهطلبانه و ناتمام درباره شخصیت دن کیشوت که سالها درگیر تولید بود. فیلمبرداری آن در کشورهای مختلف انجام شد اما هیچگاه به پایان نرسید. تنها نسخههای پراکنده و تدوینهای غیررسمی از آن در دسترس است. قصد ولز نمایش دن کیشوت بهعنوان مردی بود که در دنیای مدرن، دیگر جایی ندارد. این پروژه بازتابی از سرنوشت خودش نیز به حساب میآمد.
13. The Other Side of the Wind (تکمیلشده در ۲۰۱۸)
فیلمی درباره کارگردانی پیر و شکستخورده که سعی دارد فیلمی تجربی بسازد. پروژه در زمان ولز ناتمام ماند و دههها بعد با تلاش فیلمسازان و نتفلیکس کامل شد. فیلم ترکیبیست از مستند، داستانی و طنز تلخ درباره سینمای مدرن. ساختار چندلایه، تدوین پرهیجان و گفتوگوهای گزنده از ویژگیهای آن است. اثری تأملبرانگیز درباره افول هنرمند در برابر صنعت.
14. Journey into Fear (1943)
درامی جاسوسی درباره مهندسی آمریکایی که در ترکیه هدف قتل قرار میگیرد. ولز نویسنده و تهیهکننده فیلم بود و نقش مکملی را نیز ایفا کرد. فضای فیلم از رمان نوآر الهام گرفته و حالتی رمزآلود دارد. داستان در قطار و کشتی میگذرد و عنصر تعلیق قویست. گرچه فیلم در زمان خود موفق نبود، اما فضاسازی آن تحسین شد.
15. Too Much Johnson (1938 – بازسازیشده در ۲۰۱۳)
فیلمی صامت و تجربی که پیش از ورود ولز به سینما برای پخش در تئاتر ساخته شد. سالها گمشده بود و در سال ۲۰۱۳ کشف و ترمیم شد. ساختار آن الهامگرفته از کمدیهای اسلپاستیک است. فیلم نشاندهنده علاقه زودهنگام ولز به فرم و آزمایشهای بصریست. بهرغم سادگیاش، روح ماجراجویانه ولز را بازتاب میدهد.