شادنفرویده: چرا از سقوط دیگران لذت میبریم؟ تفاوت آن با حسادت کردن به موفقیت دیگران

شاید تصاویری از لوئیجی (Luigi)، شخصیت معروف بازی ویدیویی سوپر ماریو (Super Mario Bros) را در شبکههای اجتماعی دیده باشید. اما پشت این تصاویر یک پیام پنهان نهفته است. این تصاویر در حقیقت اشارهای طنزآمیز و کدگذاریشده به ماجرای لوئیجی مانیونه (Luigi Mangione)، فردی که متهم به قتل برایان تامپسون (Brian Thompson)، مدیرعامل یک شرکت بزرگ بیمه است.
پس از انتشار خبر قتل، فضای مجازی پر شد از شوخیها و کنایههای تلخ. مردم در واکنش به مرگ تامپسون، طعنه میزدند و میرسیدند که آیا افکارشان را بیان کنند یا قاتل را دعا کنند ، این هم نیاز به تایید بیمه دارد؟ برخی کاربران با لحنی کنایهآمیز میپرسیدند که آیا بیمارستانی که او را به آن منتقل کردند، تحت پوشش بیمهای شرکت خودش بوده یا نه. بعضیها حتی تا آنجا پیش رفتند که پیشنهاد کمک به قاتل برای فرار از دست قانون را مطرح کردند.
اما واکنشها تنها محدود به این طنزهای سیاه نبود. برخی کاربران ابراز نگرانی کردند که نباید یک قتل را به جشن تبدیل کرد. در مقابل، گروهی دیگر استدلال میکردند که تامپسون نماد سیستمی است که سالها بیماران را از خدمات پزشکی محروم کرده و زندگیهای بیشماری را نابود کرده است. این بحثها باعث شد که هر بار خبر تازهای از بیعدالتی در صنعت بیمه منتشر میشد، تصویر لوئیجی در فضای مجازی بهعنوان نمادی از اعتراض مردم دیده شود.
شادنفرویده: چرا از سقوط دیگران لذت میبریم؟
واکنش مردم به مرگ تامپسون نشاندهنده یک احساس خاص است که در روانشناسی با واژه آلمانی شادنفرویده (Schadenfreude) شناخته میشود. این اصطلاح به لذت بردن از بدبختی و سقوط دیگران اشاره دارد. این احساس زمانی به اوج میرسد که فرد قربانی، شخصی باشد که در موقعیت قدرت یا برتری قرار داشته و حالا سقوط کرده است.
احتمالاً خود شما هم لحظاتی را تجربه کردهاید که از شکست یا تحقیر کسی که از خود راضی بوده است، احساس رضایت کردهاید. از خندیدن به کسی که با غرور راه میرود و ناگهان روی زمین میافتد، تا شادی از رسوایی یک سیاستمدار فاسد. پژوهشها نشان دادهاند که شادنفرویده نهتنها یک واکنش طبیعی انسانی است، بلکه میتواند نشانهای از اعتراض جمعی نسبت به نابرابریهای اجتماعی باشد.
از نفرت تا انتقام: مرز میان عدالت و بیرحمی
در نگاه اول، لذت بردن از شکست یک فرد ممکن است بیرحمانه به نظر برسد. اما پژوهشهای روانشناسی نشان میدهند که این احساسات ریشه در نارضایتی اجتماعی دارند. مردم وقتی احساس کنند که قربانی ظلم شدهاند و هیچ راهی برای تغییر سیستم ندارند، از شکست افراد قدرتمند لذت میبرند. تامپسون، برای بسیاری از مردم، نه یک فرد، بلکه نماد سیستمی ناعادلانه بود که تصمیم میگرفت چه کسی زنده بماند و چه کسی جانش را از دست بدهد.
اما آیا این به آن معناست که مرگ او باید جشن گرفته شود؟ آیا لذت بردن از سقوط یک فرد، معادل اجرای عدالت است؟ تحقیقات نشان دادهاند که اگرچه شادنفرویده یک احساس طبیعی است، اما نباید آن را با انتقام یا عدالت اشتباه گرفت. شاید سقوط افراد فاسد، نمادین باشد، اما اصلاح سیستمهای فاسد نیاز به تغییرات عمیقتری دارد.
شادنفرویده، انعکاسی از نارضایتی جمعی
اینکه مردم از سقوط افراد قدرتمند لذت ببرند، نشانهای از عصبانیت جمعی نسبت به بیعدالتی است. وقتی مردم احساس کنند که نظام اقتصادی یا اجتماعی به آنها ظلم میکند، سقوط نمادهای این نظام را بهعنوان راهی برای تسکین خشم خود میبینند. اما نباید فراموش کرد که یک فرد، حتی اگر نماد یک سیستم باشد، همچنان یک انسان است.
پژوهشهای روانشناسی تأکید دارند که سرکوب احساسات منفی مانند شادنفرویده، باعث افزایش تنشهای اجتماعی میشود. اما در عین حال، نباید این احساسات را به شکلی هدایت کرد که به بیرحمی و عادیسازی خشونت منجر شوند. به عبارت دیگر، ما میتوانیم از سقوط کسانی که از قدرت سوءاستفاده کردهاند، احساس رضایت کنیم، اما نباید آن را با اجرای عدالت اشتباه بگیریم.
شادی از شکست دیگران، اما با آگاهی
داستان لوئیجی مانیونه، جدا از صحت و سقم اتهاماتش، نشاندهنده یک حقیقت روانشناختی است: وقتی مردم احساس کنند که تحت سلطه یک شخص، شرکت یا سیستک بیعدالت هستند، از سقوط نمادهای آن نظام خوشحال میشوند. اما همانطور که تحقیقات نشان دادهاند، این احساس نباید ما را به سمت خشونت یا انتقام کور سوق دهد. شادی از شکست یک فرد، شاید احساس رضایت موقتی بدهد، اما تغییر واقعی زمانی رخ میدهد که ساختارهای ناعادلانه دستخوش تحول شوند.
مثالهایی برای درک بیشتر:
اگر بخواهیم احساس شادنفرویده (Schadenfreude) را بهتر درک کنیم، باید مثالهای بیشتری از آن را در زندگی روزمره و تاریخ بررسی کنیم. این احساس معمولاً زمانی رخ میدهد که فردی که در موقعیت قدرت، غرور یا ادعای برتری قرار دارد، دچار شکست یا تحقیر شود. در ادامه، ده مثال از موقعیتهایی که مردم از سقوط دیگران لذت بردهاند را بررسی میکنیم:
۱- رسوایی واعظان مذهبی ریاکار
بارها دیدهایم که واعظان مذهبی که درباره اخلاق و تقوا سخنرانی میکنند، خودشان درگیر رسواییهای مالی یا اخلاقی میشوند. مثال معروف، جیمی سواگارت (Jimmy Swaggart)، یک تلویزیونپیشوای مذهبی در آمریکا بود که مردم را به پاکدامنی و پرهیز از گناه دعوت میکرد، اما خودش درگیر رسواییهای جنسی شد. وقتی این اخبار منتشر شد، بسیاری از مخالفان او، به جای همدردی، از سقوطش لذت بردند.
۲- رسوایی سیاستمداران فاسد
وقتی یک سیاستمدار که سالها از قدرت خود برای فساد و سوءاستفاده استفاده کرده است، ناگهان با یک پرونده افشاشده مواجه میشود، مردم احساس رضایت میکنند. نمونه بارز، ریچارد نیکسون (Richard Nixon)، رئیسجمهور آمریکا بود که پس از رسوایی واترگیت (Watergate Scandal) مجبور به استعفا شد. بسیاری از کسانی که از سیاستهای او ناراضی بودند، سقوطش را جشن گرفتند.
۳- سقوط میلیاردرهای متکبر
زمانی که ایلان ماسک (Elon Musk) یا جف بزوس (Jeff Bezos) با چالشهای مالی یا انتقادات گسترده مواجه میشوند، برخی افراد احساس شادنفرویده دارند. برای مثال، وقتی ماسک در خرید توییتر مشکلات زیادی را تجربه کرد و ارزش این شرکت کاهش یافت، بسیاری از منتقدان او از این وضعیت ابراز خوشحالی کردند.
۴- مدیران عامل شرکتهای بیرحم
مارتین شرکلی (Martin Shkreli)، مدیرعامل سابق یک شرکت دارویی، قیمت یک داروی حیاتی را بهطور نجومی افزایش داد و به «مرد منفور اینترنت» تبدیل شد. وقتی او به دلیل فساد مالی دستگیر شد و به زندان افتاد، بسیاری از مردم این اتفاق را جشن گرفتند.
۵- چهرههای مشهور و نخوتگرا که سقوط میکنند
بازیگرانی که در اوج شهرت، با تحقیر به دیگران نگاه میکنند و سپس دچار افتضاحات حرفهای میشوند، اغلب با واکنش شادنفرویده مواجه میشوند.
۶- ورزشکاران متکبر که شکست میخورند
گاهی اوقات ورزشکارانی که بیش از حد مغرور هستند، پس از یک شکست تحقیرآمیز با شادی رقبایشان مواجه میشوند. یکی از مشهورترین نمونهها کانر مکگرگور (Conor McGregor)، مبارز UFC است که بارها رجزخوانی کرده، اما پس از شکست مقابل حبیب نورماگومدوف (Khabib Nurmagomedov)، بسیاری از طرفداران حبیب این شکست را جشن گرفتند.
۷- میلیاردرهای رمزارز که ناگهان ورشکسته میشوند
وقتی برخی از میلیاردرهای حوزه کریپتوکارنسی (Cryptocurrency) که خود را نابغه اقتصادی میدانستند، در بحرانهای مالی ورشکسته شدند، بسیاری از مردم با خوشحالی سقوط آنها را مشاهده کردند. نمونه بارز، سم بنکمن-فرید (Sam Bankman-Fried)، بنیانگذار FTX بود که امپراتوری مالیاش نابود شد.
۸- سقوط شخصیتهای تلویزیونی که ظاهرین دروغین داشتند
بسیاری از مجریان تلویزیونی که با چهرهای موجه و نصیحتگرانه در رسانهها ظاهر میشدند، بعداً مشخص شد که خودشان زندگی شخصی پر از مشکلات دارند. نمونه بارز، الن دیجنرس (Ellen DeGeneres) بود که سالها چهرهای مهربان از خود نشان داد، اما پس از افشای رفتارهای بد او با کارکنانش، مورد انتقاد شدید قرار گرفت.
۹- شرکتهایی که قیمتها را بهطور غیرمنصفانه بالا میبرند و شکست میخورند
زمانی که برخی شرکتهای بزرگ، مانند اوبر (Uber) و ویورک (WeWork)، مدلهای کسبوکار ناعادلانهای اجرا کردند و سپس دچار مشکلات مالی شدند، بسیاری از مردم از شکست آنها خوشحال شدند. بهویژه آدام نیومن (Adam Neumann)، بنیانگذار ویورک، پس از سقوط شرکتش، مورد تمسخر بسیاری از کاربران فضای مجازی قرار گرفت.
۱۰- رسانههایی که اخبار جعلی منتشر میکنند و اعتبارشان از بین میرود
برخی رسانههایی که سالها اطلاعات نادرست منتشر کردهاند، وقتی دروغهایشان افشا میشود و مخاطبان خود را از دست میدهند، واکنش شادنفرویده را از مردم دریافت میکنند. نمونه بارز، سقوط برخی شبکههای خبری مانند فاکس نیوز (Fox News) پس از افشای پخش اطلاعات گمراهکننده در انتخابات آمریکا بود.
مقایسه شادنفرویده (Schadenfreude) در جوامع فقیر و غنی: چرا موفقیت برخی، بهجای تحسین، نفرت برمیانگیزد؟
وقتی موفقیت دیگران آزاردهنده میشود
شادنفرویده (Schadenfreude)، یعنی احساس رضایت از شکست یا بدبختی دیگران، در همه جوامع وجود دارد. اما شدت و علت این احساس، بسته به شرایط اجتماعی و اقتصادی مردم، متفاوت است. در جوامعی که ثروت و رفاه بهطور نسبی بین مردم توزیع شده، شادنفرویده اغلب متوجه کسانی است که با تکبر، فساد یا سوءاستفاده از قدرت، خود را برتر از دیگران میدانند. اما در جوامعی که اکثریت مردم درگیر مشکلات معیشتی هستند، این احساس ممکن است حتی نسبت به افراد موفق و خلاق هم شکل بگیرد.
در این کشورها، وقتی یک فرد خلاق یا پرتلاش با وجود مشکلات اقتصادی همچنان موفق است، ممکن است دیگران او را نه بهعنوان الگویی برای موفقیت، بلکه بهعنوان یک «بیگانه» ببینند. در چنین شرایطی، احساس ناامیدی و محرومیت، باعث میشود که هر کسی که توانسته برخلاف جریان عمومی جامعه پیشرفت کند، مورد حسادت، خشم و حتی نفرت قرار بگیرد.
شادنفرویده در جوامع فقیر: نفرت از موفقیت؟
ر کشورهای فقیر یا جوامعی که نابرابری اقتصادی شدید است، مردم اغلب احساس میکنند که «سیستم» آنها را خودی نمیداند و بیگانه میداند و درجه چندم هستند. وقتی اکثریت جامعه از حداقلهای زندگی محروم باشند، موفقیت دیگران، حتی اگر کاملاً مشروع و حاصل تلاش باشد، ممکن است نوعی بیعدالتی تلقی شود. اینجا دیگر بحث سوءاستفاده از قدرت نیست، بلکه حتی یک فرد موفق، هنرمند خلاق، یا کارآفرین نوآور هم ممکن است هدف نفرت و سرزنش قرار بگیرد.
چرا این اتفاق میافتد؟
۱. احساس ناتوانی: وقتی جامعه به این باور برسد که هیچ راهی برای موفقیت وجود ندارد، کسی که برخلاف جریان عمومی حرکت کرده، بهجای الگو شدن، به نمادی از نابرابری تبدیل میشود.
۲. احساس ناعدالتی: اگر کسی که موفق شده، با شرایطی مشابه دیگران روبهرو بوده اما توانسته پیشرفت کند، دیگران او را به نوعی «متقلب» میدانند که از روشی استفاده کرده که برای عموم در دسترس نیست.
۳. یأس اجتماعی: در جوامعی که امید به تغییر کم است، شکست افراد موفق، نهتنها باعث حسادت نمیشود، بلکه نوعی احساس «انتقام از بیعدالتی» را در مردم ایجاد میکند.
۴. تبدیل موفقیت به جرم: در چنین جوامعی، هرکس که برخلاف اکثریت جامعه زندگی میکند، گویی مرتکب جرم شده است. او «متفاوت» است و تفاوت، در جوامعی که همبستگی بر پایه فقر و شکست شکل گرفته، یک تهدید محسوب میشود.
یک مثال واقعی: میلیاردرهای دنیای فناوری
در بسیاری از کشورها، افرادی مانند ایلان ماسک (Elon Musk) یا مارک زاکربرگ (Mark Zuckerberg) بهعنوان کارآفرینانی خلاق دیده میشوند که از نوآوری خود برای موفقیت استفاده کردهاند. اما در جوامعی که مردم احساس کنند حتی فرصتهای کوچک هم از آنها دریغ شده، این افراد نماد نابرابری میشوند و سقوطشان موجب شادی عمومی میشود.
برای مثال، وقتی ثروت بیل گیتس (Bill Gates) از طریق بنیادهای خیریهاش صرف مبارزه با بیماریهای کشنده شد، در برخی نقاط جهان او را تحسین کردند. اما در جوامعی که نابرابری شدید وجود دارد، برخی تصور کردند که او در حال کنترل جهان است و حتی تئوریهای توطئه علیه او ساخته شد. در چنین شرایطی، حتی نیتهای خوب هم ممکن است به شکلی منفی دیده شوند.
پس، آیا مردم فقیر ذاتاً موفقیتستیز هستند؟
نه! مشکل در احساس نابرابری و ناامیدی است، نه در خود فقر. در جوامعی که حتی یک راه حداقلی برای پیشرفت وجود داشته باشد، مردم بهجای شادی از شکست افراد موفق، تلاش میکنند که از آنها الهام بگیرند. اما وقتی فقر و فساد، مسیر موفقیت را برای اکثریت جامعه قفل کند، موفقیت افراد معدود، تحریککننده و ناعادلانه به نظر میرسد.
نتیجهگیری: تفاوت در منشأ شادنفرویده
✔ در جوامع مرفه، مردم از سقوط کسانی که با تکبر یا فساد به جایگاهی رسیدهاند، لذت میبرند.
✔ در جوامع فقیر، مردم حتی ممکن است از سقوط افراد خلاق و پرتلاش هم لذت ببرند، زیرا موفقیت آنها را نشانهای از نابرابری میدانند.
✔ مشکل اصلی، عدم وجود فرصتهای برابر است. در جامعهای که راه پیشرفت باز باشد، مردم نهتنها از موفقیت دیگران خشمگین نمیشوند، بلکه از آن الهام میگیرند.
منبع با اضافات و تغییرات