فیلم های شبیه Her – معرفی 10 فیلم و داستان و نقد و تحلیل آنها

فیلم Her به کارگردانی اسپایک جونز در سال ۲۰۱۳، یکی از شاعرانهترین و متفاوتترین آثار علمیتخیلی مدرن است که مرزهای احساس، تکنولوژی و هویت را به چالش میکشد. واکین فینیکس در نقش تئودور، مردی تنها و درونگرا، بازیای بینقص و احساسی ارائه میدهد. او در آیندهای نزدیک زندگی میکند و پس از جدایی از همسرش، با یک سیستم عامل هوش مصنوعی با صدای اسکارلت جوهانسون وارد رابطهای عاطفی میشود. فیلم با لحنی آرام، رنگهای گرم و موسیقی مینیمال آرکید فایر، فضایی آغشته به حس فقدان، میل به ارتباط و زیبایی غریب تنهایی میآفریند. طراحی تولید مینیمالیستی و آیندهنگر فیلم، دنیایی بسیار باورپذیر و نزدیک به واقعیت خلق کرده است.
در Her، تکنولوژی نه یک تهدید، بلکه بستری برای بروز احساساتی ناب و انسانی است، گرچه با پیچیدگیهای اخلاقی و روانشناختی عمیق همراه است. فیلم به پرسشهایی چون «عشق چیست؟»، «آیا میتوان به موجودی غیرانسانی دل سپرد؟» و «مرز میان خودآگاهی و هوش مصنوعی کجاست؟» میپردازد. شخصیت تئودور نه قهرمانی علمیتخیلی، بلکه انسانی عادی با زخمهای عاطفی است که در دل تنهایی به ارتباطی تازه پناه میبرد. رابطهی او با سامنتا، بهمرور عمق میگیرد و از سطح تعاملات معمول فراتر میرود. Her فیلمی تأملبرانگیز است که تکنولوژی را آیینهای برای بازتاب روان انسان میسازد.
ویژگی منحصربهفرد فیلم، پیوند عاطفه با آیندهگرایی است؛ دوربینهای آرام، قابهای باز و گفتوگوهای فلسفی، فضایی شاعرانه و غیرکلیشهای به داستان دادهاند. فیلم برخلاف بیشتر آثار ژانر علمیتخیلی، بر کشمکشهای درونی و تجربهی عشق از منظر ذهنی تمرکز دارد. پایان فیلم، نه پایان رابطه بلکه آغاز بلوغ احساسی شخصیت اصلی است. همچنین، صدای اسکارلت جوهانسون که هرگز بهصورت فیزیکی ظاهر نمیشود، حضوری تأثیرگذار و واقعی دارد که نشاندهنده توانایی بازیگری صوتی در عمقبخشی به روایت است. Her تجربهای سینمایی است که پس از تماشا، همچون پرسشی در دل مخاطب باقی میماند.
1- فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind
فیلم Eternal Sunshine of the Spotless Mind به کارگردانی میشل گوندری در سال ۲۰۰۴، اثری سوررئال و احساسی درباره عشق، فراموشی و حافظه است. جیم کری و کیت وینسلت در نقش دو عاشق سابق ظاهر میشوند که تصمیم میگیرند با کمک فناوری، خاطرات یکدیگر را از ذهن خود پاک کنند. روایت غیرخطی فیلم، سفری به درون ذهن و خاطرات است که در آن عشق و درد، در هم تنیدهاند. فیلمنامهٔ درخشان چارلی کافمن، با تلفیق رئالیسم جادویی و روانشناسی، تجربهای منحصربهفرد و عمیق خلق میکند. طراحی بصری خلاقانه، تدوین ذهنمحور و موسیقی لطیف، فیلم را به اثری شاعرانه و تأثیرگذار بدل کردهاند.
این فیلم همچون Her، نگاهی شاعرانه و پیچیده به تجربهٔ عشق و جدایی دارد و فناوری را ابزاری برای کاوش احساسات انسانی میبیند. شخصیتها، با وجود استفاده از علم برای فرار از درد، در نهایت درمییابند که حافظه و احساس، بخش جداییناپذیر هویت آنان است. هر دو فیلم درباره پذیرش شکست، رشد درونی و معنای واقعی ارتباط صحبت میکنند. فضای عاطفی فیلم، با نوعی تلخی شیرین همراه است که در ذهن بیننده ماندگار میماند. Eternal Sunshine… تجربهای بصری، ذهنی و احساسی برای دوستداران سینمای فلسفی و انسانی است.
2- فیلم Ex Machina
فیلم Ex Machina ساختهی الکس گارلند در سال ۲۰۱۴، یکی از دقیقترین و تماشاییترین آثار علمیتخیلی درباره هوش مصنوعی و اخلاق فناوری است. آلیشا ویکاندر در نقش آوا، رباتی انساننما، در کنار دامنال گلیسون و اسکار آیزاک ترکیبی از بازیهای سرد و تأملبرانگیز را ارائه میدهند. داستان درباره برنامهنویسی جوان است که برای ارزیابی قابلیت خودآگاهی یک هوش مصنوعی به ویلای مخفیانهی یک نابغه تکنولوژی دعوت میشود. فیلم با ریتمی آهسته، دیالوگمحور و تصویربرداری مینیمالیستی، فضایی از اضطراب، کشف و کنترل روانی ایجاد میکند. درونمایههای فریب، آگاهی، جنسیت و قدرت بهشکلی فلسفی در دل روایت جای گرفتهاند.
Ex Machina همانند Her بر تعامل میان انسان و هوش مصنوعی تمرکز دارد، اما با نگاهی تیرهتر و اخلاقمدارتر. در هر دو اثر، هوش مصنوعی به موجودی فراتر از برنامهنویسی بدل میشود که توانایی شکلدادن به احساس، اراده و فریب را دارد. شخصیتهای انسانی نیز در مواجهه با آوا یا سامنتا، به تردید درباره خودآگاهی، اختیار و عشق میافتند. فیلم در فضایی بسته و ایزوله، کنشی درونی و فلسفی میان ماشین و انسان خلق میکند. Ex Machina تریلری روانشناختی و مفهومی برای علاقهمندان به سینمای اندیشمندانه و تأملبرانگیز است.
3- فیلم Lost in Translation
فیلم Lost in Translation به کارگردانی سوفیا کاپولا در سال ۲۰۰۳، اثری آرام، شاعرانه و غمانگیز درباره تنهایی، ارتباط انسانی و پیوندهای زودگذر در دل یک شهر ناآشناست. بیل مری و اسکارلت جوهانسون در نقش دو فرد تنها در توکیو، ارتباطی عاطفی و بینام را تجربه میکنند. فیلم با تصاویر خلوت، موسیقی متفکرانه و فضایی ملایم، به احساساتی میپردازد که گفته نمیشوند، اما بهوضوح حس میشوند. کاپولا با دوربین صبور خود، از خلال سکوتها و نگاهها، معناهایی عمیقتر از گفتوگو به تصویر میکشد. فیلم درباره نزدیکی عاطفی بیکلام است، نه عاشقانهای معمولی.
شباهت آن با Her در نوع خاص روایت احساس، فقدان و نیاز به ارتباط در جهانی بیمعناست. هر دو فیلم بر شخصیتهایی متمرکزند که در دل زندگی مدرن، دچار انزوا شدهاند و در پی معنا میگردند. موسیقی، فضا، نور و تنهایی، عناصر مشترک هویتی هر دو فیلم هستند. رابطه شکلگرفته در آنها، نه جسمانی بلکه کاملاً روانی و احساسی است. Lost in Translation فیلمی است که در دل سکوت، فریادهایی پنهان از انسان بودن را بازتاب میدهد.
4- فیلم The Lobster
فیلم The Lobster ساختهی یورگوس لانتیموس در سال ۲۰۱۵، اثری است آوانگارد، تلخ و فلسفی درباره تنهایی، هویت و فشارهای اجتماعی در باب عشق. کالین فارل، ریچل وایس و لئا سیدو در نقشهای اصلی حضور دارند. داستان در آیندهای نزدیک روایت میشود که در آن، افراد مجرد باید در هتلی خاص ظرف مدت ۴۵ روز عشق زندگی خود را پیدا کنند، وگرنه به حیوان تبدیل میشوند. فیلم با لحنی سرد، تصاویر مینیمال و دیالوگهایی مکانیکی، جامعهای بیرحم و کنایهآمیز خلق میکند. فضاسازی ضداحساسی آن، بر تضاد میان نیاز عمیق به محبت و قواعد ساختگی اجتماعی تأکید میگذارد.
شباهت این فیلم با Her در نگاه مفهومی به عشق، انتخاب، و فردیت در دل دنیایی مدرن و ازخودبیگانه است. هر دو فیلم روابط انسانی را در بستری علمیتخیلی و استعاری تحلیل میکنند. شخصیتها در تلاش برای بقا، عشق را نه بهعنوان تجربهای آزاد، بلکه الزام و فشار تجربه میکنند. The Lobster با طنز تلخ و خونسردی عجیبش، نقدی عمیق بر نظمهای عاطفی جامعه ارائه میدهد. این اثر برای مخاطبانی مناسب است که به دنبال بازخوانی عشق از دیدگاهی متفاوت و انتقادی هستند.
5- فیلم Columbus
فیلم Columbus ساختهی کُگونادا در سال ۲۰۱۷، اثری مستقل، شاعرانه و مینیمالیستی است که با تمرکز بر گفتوگو، سکوت و معماری، به بررسی ارتباطات انسانی میپردازد. جان چو و هیلی لو ریچاردسون در نقش دو فرد تنها ظاهر میشوند که در شهر کوچک کلمبوس با یکدیگر آشنا میشوند و رابطهای تأملی میانشان شکل میگیرد. فیلم بیشتر بر فضاهای خالی، ساختارهای معماری، و مکالمات آهستهای تمرکز دارد که بیش از آنکه چیزی بگویند، در دل خود معنا دارند. دوربین ساکن، قاببندی هندسی و ریتم آرام، فیلم را به اثری مدرن و تأملبرانگیز بدل میکنند. موسیقی و سکوت، دو عنصر مکمل فیلم هستند که تنهایی را به تصویر میکشند.
Columbus همانند Her نگاهی انسانی، عمیق و بیهیاهو به احساسات فردی و پیوندهای ناپایدار دارد. شخصیتها هر دو در مرحلهای از زندگی هستند که میان سوگ، تردید و جستوجوی معنا سرگرداناند. لحن آرام و اندیشمندانه فیلم، بستری برای تأمل درباره نقش مکان و زمان در شکلگیری روابط انسانی فراهم میسازد. در هر دو اثر، ارتباطی ساده و در عین حال پیچیده، پلی میان دو تنهایی است. این فیلم تجربهای بصری و درونی برای مخاطبانی است که به دنبال سکوتهای معناگرایانهاند.
6- فیلم I’m Your Man
فیلم آلمانی I’m Your Man به کارگردانی ماریا شرادر در سال ۲۰۲۱، داستانی علمیتخیلی و رومانتیک درباره رابطهی انسان با رباتی انساننما است که برای پاسخگویی به نیازهای عاطفی طراحی شده است. مارن اِگِرت در نقش دانشمندی ظاهر میشود که برای آزمایش یک ربات انسانی با بازی دن استیونز انتخاب میشود؛ رباتی که قرار است شریک ایدهآل زندگی او باشد. فیلم بهجای تمرکز بر تکنولوژی، به درون ذهن انسان و ترسها، امیدها و آرزوی او برای عشق واقعی میپردازد. لحن فیلم شاعرانه، ملایم و آمیخته با طنزی فلسفی است. حضور بینقص دن استیونز بهعنوان رباتی احساسی، تضاد انسانبودن را به زیبایی نمایش میدهد.
I’m Your Man مانند Her با این پرسش بنیادی درگیر است که آیا عشق میتواند حاصل کُد، برنامهنویسی و مهندسی باشد. هر دو اثر رابطهای را به تصویر میکشند که در آن هوش مصنوعی به شریک عاطفی انسان بدل میشود. فیلم با نگاهی انسانی و گاه تلخ، به بازتعریف مفاهیم عشق، صمیمیت و خودشناسی میپردازد. طراحی بصری فیلم نیز با ترکیب مدرنیته و خلوت، فضای تأملی و آیندهنگر ایجاد کرده است. این فیلم برای کسانی است که به آیندهٔ احساس در عصر تکنولوژی میاندیشند.
7- فیلم Ad Astra
فیلم Ad Astra به کارگردانی جیمز گری در سال ۲۰۱۹، اثری علمیتخیلی و فلسفی درباره تنهایی، پدرانگی و جستوجوی معنا در دل کهکشان است. برد پیت در نقش فضانوردی ظاهر میشود که مأموریت دارد پدر گمشدهاش را در سیاره نپتون بیابد؛ پدری که تهدیدی برای کل منظومه شمسی محسوب میشود. فیلم با ریتمی آرام، طراحی بصری چشمنواز و موسیقی مینیمال، سفری درونی و کیهانی را روایت میکند. تمرکز اصلی فیلم نه بر هیجانهای فضایی، بلکه بر تجربهٔ انزوای انسان، بحران وجودی و جستوجوی ارتباط است. سکوت فضا، پژواک درونی شخصیت را نمایانتر میسازد.
همانند Her، Ad Astra فیلمی است درباره درون، نه بیرون؛ درباره شنیدن و درک، نه دیدن و اثبات. شخصیت اصلی در هر دو فیلم، در مسیر کشف دیگری، خود را بازمیشناسد. فرم بصری هر دو اثر، به جای شلوغی، بر خلأ و سکوت متکی است. مفاهیمی چون جدایی، یادآوری و پذیرش، در محور روایت قرار دارند. Ad Astra فیلمی است برای تأمل، نه تعقیب؛ سفری آرام و پراحساس در دل کهکشان و دل انسان.
8- فیلم Upstream Color
فیلم Upstream Color ساختهی شین کاروث در سال ۲۰۱۳، اثری تجربهگرا و انتزاعی در ژانر علمیتخیلی و درام روانشناختی است. بازی امی سیمتز و خود شین کاروث روایت دو شخصیت را دنبال میکند که بهنوعی تحت تأثیر مادهای مرموز قرار گرفتهاند و پیوندی ناخواسته و درونی میانشان شکل گرفته است. فیلم با کمترین دیالوگ و روایتی شکسته، بیشتر به تصویر، صدا و موسیقی متکی است. ساختار آن بیشتر به رؤیا شباهت دارد تا داستان کلاسیک. عناصر داستانی در پسزمینه قرار گرفتهاند و تجربه حسی جای آنها را گرفته است.
Upstream Color مانند Her از مسیر علم و تکنولوژی عبور میکند تا به تجربهای انسانی و احساسی برسد. هر دو فیلم درباره پیوندهایی هستند که بهظاهر منطقی نیستند، اما بهشدت انسانیاند. حضور زمان، خاطره، و حس تعلق، در هر دو فیلم نقشی کلیدی ایفا میکند. بیننده در این فیلمها بیشتر احساس میکند تا آنکه بفهمد، و همین تجربه را خاص میسازد. Upstream Color فیلمی برای مخاطبانی است که دنبال معنا در فرم هستند، نه در روایت سنتی.
9- فیلم Transcendence
فیلم Transcendence به کارگردانی والی فیستر در سال ۲۰۱۴، روایتی علمیتخیلی درباره ادغام ذهن انسان با فناوری است. جانی دپ، ربکا هال و پل بتانی در نقشهای اصلی حضور دارند. داستان درباره دانشمندی است که پس از ترور، ذهنش به یک اَبَرکامپیوتر منتقل میشود و رفتهرفته به موجودی با توانایی بیحد و مرز بدل میگردد. فیلم به پرسشهایی درباره معنای آگاهی، مرز میان انسان و ماشین و خطرات کنترلناپذیر تکنولوژی میپردازد. با وجود لحن کلاسیک علمیتخیلی، فیلم واجد مؤلفههای روانشناختی و احساسی است.
Transcendence مانند Her به رابطه میان انسان و هوش مصنوعی بهعنوان پدیدهای عاطفی، نه صرفاً فناورانه، نگاه میکند. هر دو فیلم از چشماندازی فلسفی، به احساسات، اخلاق و معنویت در دل علم میپردازند. شخصیتهای مرکزی درگیر عشق، فداکاری و شناخت دوباره خود هستند. گرچه Transcendence لحن تیرهتری دارد، اما در لایههای درونیاش همان دغدغههای انسانی را پی میگیرد. فیلمی قابلتأمل درباره عبور از مرزهای حیات، و پیامدهای احساسی این عبور.
10- فیلم The Tree of Life
فیلم The Tree of Life ساختهی ترنس مالیک در سال ۲۰۱۱، یکی از شاعرانهترین و فلسفیترین آثار سینماست که مفاهیم زندگی، مرگ، زمان و خلقت را در قالبی بصری و احساسی ارائه میدهد. برد پیت، جسیکا چستین و شان پن در روایتی غیرخطی و درهمتنیده نقشآفرینی میکنند. فیلم از کودکی تا بزرگسالی، از خانهای در تگزاس تا آغاز کیهان را به هم پیوند میدهد. تصاویر طبیعی، موسیقی کلاسیک و مونولوگهای درونی، حس زایش، فقدان و آشتی با زندگی را تداعی میکنند. این فیلم بیشتر تجربهای حسی و معنوی است تا داستانی مشخص.
همانند Her، The Tree of Life درباره پذیرش فقدان، جستوجوی عشق و بازشناسی معنا در جهانی بیپاسخ است. هر دو فیلم مخاطب را به درون خویش میبرند، نه برای یافتن پاسخ، بلکه برای همدلی با پرسش. موسیقی، نور و فرم در هر دو اثر، زبان اصلیاند. شخصیتها در تنهایی مطلق، به سوی نوعی نور درونی گام برمیدارند. این فیلم تجربهای عرفانی و بصری است برای آنان که از سینما، سکوت و شهود میخواهند.