روانشناسی فنبوی و فنبوییسم – تئوری هویت جمعی
هیچ کدام از ما نمیخواهیم اعتراف کنیم، اما احتمال اینکه ما فنبوی fanboy یا فنگرل fangirl چیزی باشیم، بسیار زیاد است. این چیز ممکن است یک گوشی موبایل، یک حزب یا منش سیاسی، یک شهر، یک مرورگر اینترنتی، سیستم عامل، بازی، کنسول، یک کارگردان یا بازیگر سینما باشد.
در این طور مواقع ما پشت شرکتهای سازنده، این افراد و این ایدئولوژیها میایستیم و نمیخواهیم اصلا سرمان را بلند کنیم و به سوی دیگر هم نگاه کنیم و قبول کنیم که کمی سیر و سلوک در جانب دیگر هم ممکن است فوایدی داشته باشد، یا دستکم تجارب مشابهی برای ما در بر داشته باشد.
به همین خاطر است که مثلا یک فنبوی اپل، برایش مهم نیست که شرکتهای دیگر چه کرده باشند، او منتظر رونمایی آیفون بعدی است، طرفدار یک حزب و جریان سیاسی هم اصلا برایش مهم نیست که افراد شاخص حزب دیگر چه چیزهایی درستی گفته باشند یا چقدر صادقتر باشند، یک طرفدار کنسول پلیاستیشن هم اخبار کنسول ایکس باکس به نظرش بیاهمیت میآیند، در این موارد ما سرمان را پایین میاندازیم و به برند و محصول مورد علاقه خود میچسبیم.
چنین رفتاری از دید یک ناظر بیرونی، نهتنها نفرتانگیز است، بلکه به معنی این است که شخصی عامدانه، انتخابهای خود را محدود کند. با این کار یک شخص، مقداری زیادی پول از دست میدهد و تنها بر اساس نام شرکت سازنده، انتخاب میکند.
اما واقعا چرا اینطور میشود؟ آیا میشود این نوع رفتار را به نوعی توضیح داد؟ ما در اینجا تلاش میکنیم با تحلیل اساس طبیعت انسان، پدیده فنبوییسم را تا حدی توضیح بدهیم.
تئوری هویت جمعی
حقیقت این است که ما همیشه دوست داریم در زندگیمان به گروههای خودی بپیوندیم و از گروههای غیرخودی اجتناب کنیم، اگر ما بتوانیم در زمینههای مختلف یک گروه برای خودمان دست و پا کنیم، سود زیادی میکنیم، به این ترتیب توسط سایر اعضای گروه به رسمیت شناخته میشویم و آنها برایمان ارزش قائل میشوند. مغز ما دوست دارد که همیشه و همه جا، «ما» و «آنها» تعریف کند.
در سال 2010، دو محقق به نامهای کیونگمی کیم و مارسیا جانسون، آزمایش جالبی انجام دادند، آنها تعدادی از اشیا را در اختیار یک عده از افراد قرار دادند، در هنگام آزمایش، وقتی یک فرد اشیا را وارسی میکرد، میدید که روی بعضی از آنها نام خودش نوشته شده و روی بقیه، نام دیگران. در همین حین از معز اشخاص، اسکن انجام میشد. جالب بود که اسکنها نشان میدادند، هنگام در دست گرفتن اشیای «خودی» فعالیت بخش میانی قشر پیشپیشانی مغز بیشتر میشد.
مانند در بر کردن یک یونیفرم، وقتی ما چیز خاص یا محصولی از برند خاص را داریم، این مالکیت ما را تشویق به عضویت در یک گروه اجتماعی خاص میکند.
بنابراین قسمتی از موفقیت برند اپل را میتوان به تمایل مردم برای تمایش تعلقشان به یک جامعه مصرفی خاص با برچسب «باحال بودن» نسبت داد.
ما وقتی جزو یک گروه مصرفی خاص هستیم، تمایل داریم که از گروهمان دفاع کنیم، ما همیشه تمایل داریم که «خود» را به نسبت دادن تعلق خود به یک گروه کلاس بالا، ارتقا بدهیم.
از انجا که همه چیز نسبی است، ما برای اینکه گروه خودمان را مهم و کلاسبالا جلوه دهیم، همیشه مجبوریم گروههای دیگر و غیرخودی را بکوبیم و پایین بکشیم، بنابراین یک فنبوی اکیس باکس، همیشه دارندگان پلیاستیشن را به سخره میگیرد.
و جالب است که چنین رفتارهایی همیشه خودآگاهانه انجام نمیشوند، یعنی ما به محص آنکه بین ویندوز و OS X، بین ایکس باکس و پلیاستیشن، بین نرمافزارهای پولی و رایگان، یکی را انتخاب کردیم، از همانجا هم ناخودآگاه در آغوش فنبوییسم میافتیم!
وقتی به ورطهای افتادید، دیگر نمیتوانید از آن خارج شوید، سفسطه هزینه سقوط در یک گودال
گاهی هم شخص با یک انتخاب، وارد مسیری میشود که با ناچاره خروجی از آن متصور نیست، به این امر اصطلاحا sunk cost fallacy گفته میشد، یعنی اینکه کسی به چالهای بیفتد و همین سقوط، برایش هزینه ایجاد کند.
بنابراین شخصی که بین اندروید و آیفون یکی را برگزیده، احتمالا به سختی در آینده توانایی انتخاب دیگری را خواهد داشت، چون تغییر مسیر مجبورش خواهد کرد: 1-مدتی را صرف عادت کردن به محیط جدید کند. 2-دنبال اپلیکیشنهای معادل بگردد. 3- هزینه همه اپلیکیشنهای پولی که در پلتفرم قبلی خریده، برایش بیارزش میشود.
در زمینههای دیگر هم وضعیت به همین صورت است، یعنی یک انتخاب اولیه، به نوعی شخص را در ادامه زندگی زندانی میکند، پس حالا که زندانی شدهاید، چه بهتری که سرخوشانه زندانی شوید و یک فنبوی شوید.
سوگیری پشتیبانی از یک انتخاب باعث دفاع شما از انتخابتان میشود
در بالا دو عامل را ذکر کردم که بیشتر باعث «شروع» فنبوییسم میشوند، ولی چیز اصلی که باعث ادامه این روند میشود «سوگیری حمایت از انتخاب» است. یعنی اینکه ما به صورت ذاتی تمایل داریم که از کار و انتخابی که کردهایم، حمایت کنیم، بنابراین اگر حتی انتخاب ما کاملا تصادفی هم بوده باشد، بعدا دوست داریم که با دلیلتراشی و امور منطقی بقبولانیم که اتتخابی شایسته داشتهایم.
پیش از خرید یک تلویزیون، شما ممکن است تنها به فاکتورهایی مثل LED یا پلاسما، وضوح صفحه نمایش، سهبعدی بودن یا نبودن، هوشمند بودن یا نبودن، اندازه مناسب و … توجه کنید، اما وقتی که انتخابتان را کردید، از آن هنگام به بعد، دوست دارید که نشان بدهیم، جنس انتخابیتان واقعا بهترین چیز است: چه چیزی بهتر از یک LED سونی میتواند باشد؟ سه بعدی نیست؟ آخر چه کسی این روزها به فناوری سهبعدی اهمیت میدهد؟ پلاسما نیست؟ میتوانم ده دلیل بیاورم که برتریهایی که برای پلاسما ذکر میکنند، همه کودکانه هستند!
این نوشتهها را هم بخوانید
خیلی جالب بود، با این که وقتی فن بوی یک برند خاص میشیم در واقع مرتکب نوعی حماقت شدیم، اما حماقتش هم قشنگه :)
http://www.commitstrip.com/wp-content/uploads/2013/09/Strips-Lapr%C3%A8s-Keynote-750-finalenglish.jpg
و جالب است که چنین رفتارهایی همیشه خودآگاهانه انجام نمیشوند، یعنی ما به محص آنکه بین ویندوز و OS X، بین ایکس باکس و پلیاستیشن، بین نرمافزارهای پولی و رایگان، یکی را انتخاب کردیم، از همانجا هم ناخودآگاه در آغوش فنبوییسم میافتیم!
قبول ندارم , نمونش خودم که بارها بین گزینه ها جابجا شدم تا بهترینُ داشته باشم
عالی بود دکتر جان، این مقاله رو باید توی سایت هایی مثل نارنجی هم بذارن تا یکم ازین نوع رفتارها دست بردارن
جناب مجیدی
ابتدا بنده لازم می دونم بابت مقاله بسیار عالیتون از شما تشکر ویژه بکنم.
بنده به عنوان مشاور IT هر روز به سایت های ایرانی زیادی سر می زنم. البته نه برای خواندن مطلالبشان چرا که اکثر قریب به اتفاق مطالب صرفا ترجمه پست های سایت های خارجی بوده که ساعت ها قبل در ّFeedReader بنده قرار گرفته، غایت نهایی بنده البته با اهداف شخصی، مطالعه کامنت ها و نظارات کاربران ایرانی پیرو مطالب منتشر شده اینگونه سایت هاست.
پیرو موضوع بحث این مقاله بنده باید اضافه کنم متاسفانه این مساله معضل روز افزون سایت ها و به تبع مخاطبین اینگونه سایت هاست. همانطور که مستحضرید اقلب نویسندگان سایت های ایرانی با اهداف خاص از قبیل جذب مخاطب و در نهایت درامد بیشتر سعی در تحریک خوانندگان و ترویج فن بویسم داشته و در نهایت ما شاهد رفتار ها و کنش و واکنش های ابنرمال و غیر طبیعی بین کابران و مخاطبین و حتی نویسندگان سایت های ایرانی هستیم.
همین دیشب بود که متسفانه بنده شاهد درگیری لفظی شدید یکی از نویسنده های سایتی با رنک 106 بودم، که ماه عسل تاثیر گذرای همین نویشنده مذکور بر روی مخاطبین خود بود.
همانطور که مستحضرید اقلب بازدید کنندهگان اینگونه سایت ها نوجوانانی با رنج سنی 15-20 سال می باشند، و با توجه به اهمیت فرهنگ سازی در این سنین، بنده دست به قلم شده و نقد مفضلی در قالب همین مقاله برای این شخض نوشتم که متاسفانه یا خوشبختانه از ارسال آن صرف نظر کردم. از این رو بنده بسیار خوشحالم که در وبسایت غنی شما مقالاتی با این مضمون قرار میگیرد.
باشد که دیگر نویسنگان دست از اهداف مالی و کوتاه مدت برداشته و به جای القای اراجیف به جوانان این مرز بوم ، فرهنگ سازی را در اولویت خود قرار دهند.
ماه عسل؟ (یا ماحصل؟)
ممنون از یاداوری،
با عرض پوزش خطا در تبدیل فینگلیش به فارسی بوده، که متاسفانه سپل چکر تشخیص نداده.
… که ماه عسل تاثیر گذرای …
ای بزرگوار مشاور IT! احتمالا منظور شما ماحصل بوده است، ولی من هرجوری با خودم کلنجار میروم که چطوری میشود ماحصل را اشتباها ماه عسل تایپ کرد! چیزی به عقلم نمیرسد. لطفا فرهنگسازی نموده و بنده را از این القای اراجیف، خلاص کنید.
ممکنه با تبلت کامت گذاشته باشه و آتو کاررکت شده باشه؟
چرا دیگرانو مسخره میکنید؟
یاشا عزیز،
در مورد سوال اول شما بنده باید عرض کنم، بله ماحصل درست است.
سوال دومتون: فرقی زیادی نمیکنه، حالا ضعف بنده در نگارش فارسی، خطا در اسپل چکر یأ باگ در سایت و برنامه behnevis.com مهم انتقال مطلب بود که شواهد امر نشون میده بنده خیلی موفق نبودم.
و برای سوال سومتون با کامل پوزش باید عرض کنم در مورد شما کاری از دست بنده ساخته نیست، به قول سعدی:
خواجه در بند نقش ایوان است
خانه از پای بند ویران است
ماه عسل تاثیر گذرای همین نویشنده مذکور بر روی مخاطبین خود??????
با احترام
ما حصل
خوب بود امیدوارم مقالات تحلیلی این چنینی بیشتر از مطالب سطح پایین از جنگ برندهاورونمایی ها منتشر کنید
اینقدر بدم میاد از ادمهایی که فقط منتظرن یکی سوتی بده اونو هی بزرگش کنن
بنده دست به قلم شده و نقد مفضلی در قالب همین مقاله برای این شخض نوشتم که متاسفانه یا خوشبختانه از ارسال آن صرف نظر کردم. از این رو بنده بسیار خوشحالم که در وبسایت غنی شما مقالاتی با این مضمون قرار میگیرد.
…
خدا خیرت بده، تو به این کامنت درازی که این مشاور عالیمقام IT نوشته و سرشار از پرت و پلا هست، میگی سوتی؟
یارو تکلیف خودش با خودش معلوم نیست، بعد تو به ما گیر دادی که داریم هی سوتی اونو بزرگ میکنیم!
خودش میگه که خودش یک نقد مفصلی درباره مطلب یک بابای دیگه نوشته، که متاسفانه یا خوشبختانه!!! از ارسال ان صرفنظر کرده!!؟؟
یعنی خدایی آخر حدت ذهن و تصمیم گیری و قدرت اراده و …
از اون مقاله هایی بود که حتی اگه حوصله خوندن نداشته باشی باز جذبش میشی.
خیلی خوب بود دکتر!
اگه میشه بیشتر در رابطه با روان شناسی بنویسین
دم شما گرم!
سلام در مورد واژه ی سوگیری آیا این معادل را خودتون انتخاب کردید؟ برای bias چه واژه ای در پزشکی و روانشناسی رایجه؟
همین سوگیری در ترجمهها استفاده شده.
جایی خوندم با این مفهوم :زیبایی بهترین سلاحی است که حتی ابتذال را توجیح میکند.من از سالها پیش مایکروسافت رو استفاده کردم و میبینم چقدر تلاش شده تا محصولی کامل و کم نقص باشه قطعا وجود رقبا باعث بهبود تلاشهایشان در هر جبهه میشه اما از زمانی که اپل بازار موبایل رو بدست گرفت شاهد بودم عده ای لااقل در ایران بدون اینکه تشخیص بدهند کدوم سیستم با چه مشخصاتی خوب هست و صرفا و صرفا (در اکثر موارد) برای کلاس گذاشتن شروع به تهیه این محصولات میکنند.محصولی که ظاهری زیبا داشت از قطعات خوبی استفاده کرده بود ولی بی ربط گران قیمت بود.زیبایی اون کار دست سیستم عامل محبوب من داد و دیدم چه بی رحمانه ابتذال رو دارند با خوشحالی بقل میکشند چون از دید من سیستم عاملی بود که باید حالا حالاها میدوید تا بتونه حرفی در مقابل مایکروسافت داشته باشه.زمین خوردن مایکروسافت برای من غیر قابل تحمل بود احساس میکردم بچه بی سرو پایی پابرهنه وسط سفره دویده و دارد پررویی میکند. سعی کردم تا اونجا که میتونم با عده ای از اونها قانعشان کنم با دلیل سیستم خودشون رو انتخاب کنند ولی کم کم دچار تعصب شده بودند و حرفی نمیپذیرفتند.یاد قلعه حیوانات جورج اورول میافتم اینها رو میبینم.شاید بگید من فن بوی هستم اشکالی نداره اما بقدری این تکنولوژی ها در زندگی ما رخنه کرده که دست کم من حاظر نیستم بی عدالتی رو در اون تحمل کنم.عده زیادی مثل من دارند تفهیم میکنند که چه خبر است اما تعداد زیادی مقابل میایند که برایشان بازی محسوب میشود. در خصوص اپل این همان زیبایی است که ابتذال را توجیح میکند.ا
جالب بود, خود یک پزشک هم یک فنبوی اپلی است!