دیالوگ : فیلم شبکه Network به کارگردانی سیدنی لومت
کارگردان: سیدنی لومت
فیلمنامهنویس: پدی چایفسکی
سال تولید: 1976
روسای شبکهی «سیسیای» هاوارد بیل (پیتر فینچ) مجری کهنه کار تلویزیون را از کار اخراج کردهاند. بیل به ظاهر دیوانه شده است و در پخش زنده حرفهایی نامربوط میزند. بعد از مدتی متوجه میشوند مردم حضور او را به عنوان شخصی که حقیقت را فریاد میزند دوست دارند. طبق دستور مقامات ارشد شبکه اجازهی اجرای برنامهی زنده به بیل بازگردانده میشود. در یکی از اجراها او دیر به استودیو میرسد. او بارانی بلندی بر روی پیژامهی خوابش پوشیده و برای مدتها زیر باران مانده است و از همین رو آب از سرو رویش میچکد. پخش زنده آغاز میشود و او با ظاهری آشفته شروع به صحبت میکند و مقامات عالی رتبهی شبکه با نگرانی سخنان او را دنبال میکنند.
هاوارد بیل: «لازم نیست من بهتون بگم اوضاع چقدر خرابه… همه خودشون میدونن اوضاع چقدر خرابه. توی رکود اقتصادی هستیم. همه یا از کار اخراج شدن یا نگران از دست دادن شغلشون هستند. ارزش دلار رسیده به پنج سنت. بانکها دارن ورشکست میشن. همهی مغازهدارها اسلحه زیر پیشخونشون نگه میدارن. ولگردها تو خیابونها دارن وحشی میشن… به نظر میرسه هیچکس نیست که بدونه باید چیکارکرد و در حال حاضر در همچین شرایطی به سر میبریم. ما میدونیم هوای مناسب برای تنفس و غذای مناسب برای خوردن نداریم… میشینیم و تلویزیون نگاه میکنیم و خبرهای محلی بهمون میگن که امروز پانزده تا خودکشی و شصت و سه جرم وحشیانه داشتیم… و جالب اینجاست که دیگه کسی زیاد از این آمار تعجب نمیکنه … میدونیم که اوضاع خوب پیش نمیره … در واقع از بدم بدتره… همه چیز داره رو به وخامت و دیوانگی میره …
پس ما دیگه از خونه بیرون نمیریم … ما توی خونه میشینیم و کم کم دنیایی که در اون زندگی میکنیم کوچکتر میشه … با خودمون میگیم «تو رو خدا دستکم بذارید تو اتاق نشیمن خونههامون راحت باشیم و دست از سرمون بردارید. اگر به نوشیدنیها و تلویزیونهامون کاری نداشته باشید… ما هیچ گلایهای نداریم… فقط ما رو راحت بذارید! … خب من شما رو راحت نمیذارم و ازتون میخوام که عصبانی بشید… ازتون نمیخوام که اعتراض کنید… ازتون نمیخوام که شورش کنید… من نمیخوام به نمایندهتون نامه بنویسید… چون نمیدونم چی باید براشون بنویسید! من نمیدونم با رکود یا تورم و روسها و مجرمهای تو خیابون چیکار باید کرد… تنها چیزی که میدونم اینه که اول باید عصبانی بشید…
تو باید بگی: «من یه انسانم، لعنت به شما، زندگی من ارزش داره»… بنابراین… ازتون میخوام که بلند شین و به سمت پنجره برید… بازش کنید و سرتون رو بکنید بیرون و فریاد بزنید: «من خیلی عصبانیام و نمیتونم این وضع رو تحمل کنم»… ازتون میخوام که همین حالا بلند شین… بلند شین… (در محیط استودیو شروع به راه رفتن میکند) برید به سمت پنجرهتون، بازش کنید، سرتون رو بکنید بیرون و فریاد بزنید…» من خیلی عصبانیام و دیگه نمیتونم این وضع رو تحمل کنم»… شرایط باید تغییر کنه… بعدش میتونیم بفهمیم که دربارهی رکود و تورم و بحران نفت چیکار باید بکنیم ولی اول از روی صندلیهاتون بلند شین پنجره رو باز کنید…سرتون رو بکنید بیرون و فریاد بزنید… «من خیلی عصبانیام و دیگه نمیتونم این وضع رو تحمل کنم. » (لحظاتی بعد تعداد زیادی از مردم پنجرهها را باز کرده و جمله را فریاد میزنند…)
این مونولوگ نخستین خطابهای است که فیلم در اعتراض به جامعهی آرام و نشستهی آمریکا در آن سالها بیان میکند. سیدنی لومت مخاطب را برای نخستین بار در موقعیت تماشاگران تلویزیون قرار میدهد که «هاوارد بیل» آنها را خطاب قرار داده است. قدرت کلام و منطق تجربی «بیل» با هم تطبیق میشود و تاثیری شگرف بر تماشاگرانش در فیلم و مخاطبیناش در خارج از فیلم میگذارد از این رو میتوان این مونولوگ را بیانیهی مستقیمی از طرف تمام فیلمهای اعتراضآمیز «لومت» و البته همکار فیلمنامهنویساش «پدی چایفسکی» در نظر گرفت. «بیل» با شمایلی فراموش نشدنی در صفحات تلویزیون ظاهر میشود و خواستار برانگیختن خشم عمومی میشود. فیلم این مسئله را مطرح میکند که حتا با محقق شدن چنین اتفاقی راههای زیادی برای خنثی کردن آن وجود دارد.
«پیتر فینچ» در یکی از به یادماندنیترین نقش آفرینیهایش «هاوارد بیل» رو به زوال را تجسم میبخشد و در این راه برندهی جایزه اسکار، گلدان گلوب و بافتا میشود. او کاراکتر خود را به خوبی از یک گوینده اخبار به دیوانهای عصبانی سوق میدهد و با گذشت دقایق مخاطب را به راحتی شخصیت نیمه دیوانهاش را میپذیرد. «فینچ» در آخرین حضور سینماییاش شخصیتی را ترسیم میکند که مرز بین سلامت عقل و دیوانگیاش را میتوانیم به روی تصویر ببینیم. هنگام بیان این مونولوگ حدی برای او وجود ندارد. او مونولوگ طولانیاش را به علاقهای بیان میکند و زبان بدنش همواره تکمیلکنندهی جملاتیست که میشنویم.
از دیگر نکات تأثیرگذار در این سکانس میتوان به طراحی صحنه آن اشاره کرد. قرار دادن «هاوارد بیل» در محیط استودیویی، همراه با ساعتهای دیواری فراوان در پشت سر او که ساعات نقاط مختلف جهان را نشان میدهند، حال و هوایی صنعتی به صحنه داده است. ساعتها دقیق هستند و به درستی کار میکنند، دکور استودیوی اخبار تمیز و زیباست، تنها «هاوارد بیل» با پالتویی بلند و باران خورده در میانهی آن قرار میگیرد و مردم را به خشمی بیپایان فرامیخواند.