نه! سرگئی مجسمههایش را نمیفروشد!
فرانک مجیدی: ساخت مجسمههای چوبی، ایدهی تازهای نیست، اما موضوع دربارهی کارهای «سرگئی بابکوف» 53 ساله، کمی فرق میکند.تراشههای چوبی که از دید افلب مردم، دورریز محسوب میشوند، ابزار کار اوست. او اغلب از قطعات چوب سرو صِربستانی برای ساخت آثارش استفاده میکند. خودش میگوید: «کارهایی که دیگران هم از پسش برمیآیند، خیلی جالب نیست. در حالیکه ساخت چیزی از هیچ، با روشی تازه کار فوقالعاده جالبی است.» کوچکی ابعاد قطعات سرو صربستانی که او مورد استفاده قرار میدهد، به او این امکان را میدهد که جزئیات فوق العادهای را در کارش بگنجاند. برخی تراشهها میتواند کاربرد موی بدن حیوانات را در مجسمهها بیابد. بابکوف تأکید دارد که علیرغم شباهت نتیجهی کار، مجسمههایش در ردهی تاکسیدِرمی ردهبندی نمیشود، چرا که کارهای او حیات حیوانات را به نمایش میگذارد، نه تصویری مرده و بیروح از آنان را. و برای آمادهسازی قطعات چوب، ابتدا صدها تراشه از آن ها را در آب خیس میدهد و بعد به آنها فرم مطلوب را میبخشد. با جزئیاتی که سرگئی در مجسمههایش میگنجاند، او روزی 10 تا 12 ساعت کار میکند و بعد از 6 ماه، بالاخره یکی از مجسمههایش آماده میشود. او برای مجسمههایش قیمتهای گزافی را از علاقمندان پیشنهاد گرفته، اما حاضر به فروش آنها نیست. اید همین عدم تمایل در فروش آثارش، کار او را جالبتر کردهاست. سرگئی اینقدر عاشق کارهایش شده که نمیخواهد هیچکدامشان را از دست بدهد.
هر وقت یکی از پست های این شکلی رو می بینم برام این سئوال پیش میاد که چرا ریشه ی خلاقیت در ایران خشکیده؟
برای اینکه استقبالی از خلاقیت نمیشه.کی میفهمه هنر چیه؟
من خودم کارم موسیقیه ولی وقتی میبینم ملت ما درکشون از موسیقی در حد مازیار فلاحی و رضا یزدانیه نا امید میشم.
شاید به این دلیله که برای رشد نیازی به خلاقیت نداریم. (یا حتا شاید بشه گفت که اگه میخوای رشد کنی باید خلاقیت رو دور بندازی)
بیشتر به پارتی و […] نیاز هست تا خلاقیت