نگاهى به کتاب “مرد بى وطن” نوشته ى کورت ونه گوت
آدم بعضی از نویسندگان را بعد از مرگشان کشف میکند ، کورت ونه
گات برای من چنین نویسندهای بوده است.
به تازگی از این نویسنده کتاب «مرد بیوطن» به وسیله انتشارات
مروارید به قیمت 3300 تومان و در 137 صفحه منتشر کرده است.
به توضیحات رابرت کاستون سرپرست مجله
اینترنتی open democracy در مورد این اثر توجه کنید:
کتاب مزخرفی است. نویسنده دیگر چیزی
در چنته ندارد که درباره دنیا به ما
بیاموزد. دوران شکوفایىاش به سر آمده و گوهر خردش
در قعر دریایى از غرولند و اراجیف مدفون شده است.
شوخى کردم. و حالا باید اقرارى بکنم: این ترفند را از خود
کورت ونه گوت وکتاب اخیرش "مرد بىوطن " سرقت کردهام.
با این که خیلى دلم مى خواست این راز را فاش نکنم ، اما
تقلید از کسى براى مدتى طولانى هم کار آسانى نیست. این اثر
کوتاه، که بخشى از آن خود زندگى نامهاى طنزآمیز و
بخش دیگر خطابهاى نومیدوار و خشم آلود است
، شاید آخرین فرصتها براى بهره جستن از قلم منحصر
به فرد و دیدگاههاى این نویسنده برجسته آمریکایى باشد. ونه
گوت در سن هشتاد و سه سالگى شاید خود مى پذیرد که "دیگر نمىتواند از یس این پارک دوبل لعنتى بربیاید"، اما هنوز بصیرت
طنزآمیزش پشتوانه آثار بسیارى از نویسندگان است.
درست همانگونه که رمان رسواکنندهاش، سلاخ خانه
شماره 5 روایت متداولى از جنگ نبود،
"خاطرات " ونه گوت را هم نمىتوان خودزندگى نامهاى معمولى به حساب آورد. او هرگز
نمیکوشد که اظهارنظر قطعى، نتیجهاى نهایى و یا معماى پوج زندگى را پیش روى ما
بگذارد. به طورى که به نوههایش میگوید "به من نگاه نکنید، من تازه به این جا
رسیدهام." لا به لای این خاطرات حکایتگونه، منحنىها ، تصنیفها، یاسخ به نامه
خوانندگان ، معرفى کتاب، جوک و کلمات قصار هم میگنجاند.
در جایى از این کتاب نمودار پیرنگ قصههاى مختلفى را آورده است
، تقابل بخت با زمان. برای مثال در حالى که مسخ کافکا سیرى نزولى از بدبختى به سوى
بىنهایت است ("این داستان بدبینانه است.") ، سیندرلا به وضوح وضعیت بهترى دارد. در
آخر داستان وقایع دست به دست هم داده، مسیر او را به "خوشبختى فوق العاده" منتهى
میکند. ونه گوت یادآور مى شود که آخر هر داستان نسبت به اول آن با خوشبختى بیشترى
همراه است- مردم این طورى بیشتر میپسندند. اما وقتى ونه گوت به دنیاى پیرامونش نظر
میکند، دلیل چندانی برای خوشبینى نمىبیند.
فکاهه به عنوان یک مکانیسم دفاعى در برابر ناملایمات جهان، دیگر
دردى را دوا نمیکند. وضعیت کره زمین و درک این موضوع که "دنیا را گند برداشته "
خشم هرکسى را برمىانگیزد. ما زمین را به گند کشیدهایم و ونه گوت راه بازگشتى
نمىبیند. انگار حتى از خیر آینده و بشریت هم گذشته که مى خواهد روی سنگ مزارش
بنویسند: "هیچکس از زندگى جان سالم به در نمى برد."
وقتى به گوشه وکنار آمریکاى جرج دبلیو بوش نگاه میکند ،
خشمگینتر و گزندهتر از همیشه است. "کودتایى کثیف و بچگانه " به دست دانشجویان کم
مایه ییل، اعتیاد به نفت ، "ییشبرد" جنگ ، کشورى که انسانیت و منطق را زیر یا
گذاشته و سردمدارانش سه مرد هستند به نام هاى "بوش ، دیک و کالین ". تمام اینها او
را به جایى مىرساند که در سرزمینى که برایش جنگیده احساس غربت کند ، و مردى بشود
با این سؤال "بالاخره این مملکت بى صاحاب مال کیست؟ "
ونه گوت علیرغم بیزارىاش از اوضاع نابسامانى که
انسانها براى جهان ایجاد کردهاند، میکوشد جاذبه گونههاى انسان و یوچى ساده
زندگى را به خاطر داشته باشد. و به این ترتیب ما را به خود وا میگذارد تا خودمان
سروته قضیه را هم بیاوریم ("ما با بى خیالى، میکنیم کارهایى، که تو چنته داریم،
چنته داریم، تا آن جا که بپکیم،… ")، آن هم براساس مسیحیتى درکسوت اومانیسم
التماس براى "شرافتمند بودن "، نصب موعظه مسیح در بالاى کوه به دیوارها و مهمتر از
همه باور به اینکه "باید مهربان باشى!"
شاید فکرکنید خب، این کتاب جه رمز و راز مهمى را فاش کرده
که باید آن را خواند؟ ونه گوت با نگاهى به هملت به این نتیجه مى رسد جون هر اتفاقى
"نه خوب است، نه بد" پس! شکسییر قصهگوى ضعیفى بیش نیست. از طرفى، شکسییر همیشه به
دنبال بیان حقیقت است ، چون ما در زندگى هرگز نمى توانیم بگوئیم "خبر خوب چیه و خبر
بد چیه. " به عقیده ونه گوت وقتى مى شود به آینده کشور و کره زمین امیدوار
بود که حقیقت گفته شود. این خواستهای است که هنوز هم بر ییشخون کتابخانههاى عمومى
آمریکا زنده است و نیز در کتابهایى که در یى کشف پاسخى روشن براى خود زندگى هستند
، حالا چه خوب، جه بد، "چه سیندرلا، جه سوسک کافکا". کتاب حاضر چنین کتابى ست. در
ضمن کوتاهتر از هملت نیز هست.
سلام…
پست وبلاگتونو خوندم . واسه اولین بارم بود که اینجا میومدم…. و اما در مورد ونه گات :
کتابهای کورت ونه گوت یه ویژگی خاصی داره که با توجه به اوضاع چاپ کتاب و فرآیند سانسور در اینجا طبق ضوابطی که موجوده ( همون طور که در جاهای دیگه وجود داره ) خواندن ترجمه فارسیش لطفی نداره…. از شما خوهش دارم که در صورت امکان یه کتاب لاتین این اثر نگاهی بندازید.
همون طور که میدونید زبان ونه گاوت پر از کنایات تلخ هست که برگردان فارسی اونهارو بسیار بد جلوه می ده.
salam
ba tashakor az neveshte haye ghabli… mikhastam bedoonam inketab baraye manke 16 salame jaleb va khandaniye?
lotfan nazare khod ra barayam emile konid.
ba sepas faravan
وبلاگ کامل و جامعی داری ،
با تبادل لینک موافقی ؟
http://bookclub.blogfa.com