تشخیص دشوار بیماری آقای اسکروج – چارلز دیکنز و پزشکی

مقدمه: هر کس بر حسب شغل و حرفه و علایقی که دارد به دنیای پیرامونش مینگرد و وقایع دور و برش را تفسیر میکند، میگویند که کفاشها همواره چشمشان به پا و کفش افراد است و خیاطها همواره لباسها و طرحهای البسه افرادی را که در خیابان میبینند، در ذهن ضبط میکنند.
حالا تصور کنید که یک پزشک غربی در ایام کریسمس، به یاد داستان محبوب «سرود کریمس» چارلز دیکنز بیفتد و آن را بخواند. نتیجهاش میشود مقاله بسیار جالبی در نیویوک تایمز که ترجمه آزادی از آن را در ذیل میبینید:
پیرمردی درشب عید کریسمس تنها در خانهاش نشسته بود، او انتظار نداشت که مهمانهای ناخواندهای به ملاقاتش بیایند: روح سرگردان شریک تجاریاش که
مدتها پیش مرده بود و ارواح کریسمس زمان گذشته، حال و آینده او. وقتی صبح شد، این پیرمرد رنجور و خسیس و گوشهنشین مبدل به فرد دیگری شد، یک فرد مهربان دست و دلباز و بخشنده.
اینها خلاصه داستان «سرود کریسمس» چارلز دیکنز بودند، ولی تصور کنید از روانپزشکی خواسته شود به این داستان گوش کند و بعد آن را از منظر پزشکی بیان کند. شاید او داستان را اینگونه بازگو کند:
وضعیت ذهنی مرد پیری که مشکل شناختهشده پزشکی نداشت، به صورت ناگهانی تغییر کرد، او دچار پریشانی confusion و توهمهای بینایی در مورد دوستان و افراد خانوادهاش شد که باعث شد دچار مانیا و یوفورویا (شیدایی و سرخوشی) شود.
یک پزشک ممکن است از خود سؤال کند که چیز باعث این علایم غیرعادی شده است. آیا روندهای پاتولوژیک موجب تجربه آقای اسکروج شده است؟!
دیکنز را شرحدهنده دقیق و ماهر رفتار آدمی میدانند، شخصیتهای رمانهای او به صورت واقعگرایانه شرح داده شدهاند. خوانندگان پزشک داستانهای
دیکنز متوجه شدهاند که او وضعیت ظاهر و بدنی کاراکترهای آثارش را آنچنان دقیق شرح داده است که سالها بعد محققان از روی همین توصیفها پی به بیماری خاص آنها بردهاند و حتی نام بیماریها را با توجه به نام همین شخصیتها، نامگذاری کردهاند.
بعضی از شخصیتهای به یادماندنی آثار دیکنز را میتوان به منزله گزارش موردهای جالب بیماریهایی در نظر گرفت که تا سالها بعد از حیات دیکنز توصیف نشده بودند و فهم علمی درستی از آنها موجود نبود.
یکی از آثار دیکنز به نام «یادداشتهای بازمانده باشگاه پیکویک» The Posthumous Papers of the Pickwick Club، ابتدا در
روزنامهها و سپس در ۱۸۳۷ به صورت کتاب منتشر گشت. دیکنز در این اثر سرگذشت آقای پیکویک رئیس باشگاه و همچنین قصههایی از افراد مختلف و عجیب دیگر را با خصوصیتها و آداب و رسومشان بیان کرده و با قدرت تخیل خویش مخلوقهایی بدیع آفریده است. در این اثر صفحهای نیست که در آن شیوه نقل کامل و درخشان به کار نرفته باشد. دیکنز با همین اثر بود که ناگهان به شهرت رسید و وضع مالیاش بهبود یافت و رسما وارد دنیای ادب شد.
در این رمان شخصیتی به نام «جو» وجود دارد، مرد جوانی که عاشق غذاها است، چاق است و توانایی عجیب و غریبی برای خوابیدن در هر جایی دارد. ۱۲۰ سال بعد در سال ۱۹۵۶ و پس از تجدید چاپهای مکرر این اثر، دکتر بورول Burwell و همکارانش یک گزارش مورد پزشکی را با این عنوان چاپ کردند: «چاقی مفرط همراه هایپوونتیلاسیون آلوئلار: سندرم پیکویک»
در این گزارش مورد، دکتر بورول بعد از نقل قولهایی از دیکنز در مورد شخصیت «جو»، درباره بیمار ۵۱ سالهای مینویسد که ۱.۵ متر قد و حدود ۱۲۰ کیلو وزن داشته است. این بیمار از چاقی و خستگی و خوابآلودگی رنج میبرده است. این بیمار پس از اینکه به خاطر خوابآلودگی زیاد در هنگام بازی پوکر، بخت خوبی را برای بردن از دست داد، نگران ش دو به بیمارستان مراجعه کرد. در واقع او نخستین مورد شرح داده شده بیماری وقفه تنفسی در هنگام خواب یا sleep apnea شد، در این بیماری که به چاقی ربط داده میشود، بافتهای اضافی باعث مسدود شدن تراشه و مجاری هوایی در هنگام خواب و در نتیجه بیدار شدنهای مکرر بیمار در هنگام خواب و حالت محرومیت از خواب مزمن میشوند.
اما موردی که شرح داده شد، تنها یکی از گزارش موردهای ناخواسته چارلز دیکنز است.
در اثر «خانه سیاه»، آقای بروک اینگونه شرح داده میشود:
«او نمی توانست بخواند، او میتوانست همه حروف را به صورت جداگانه بنویسد و بیشتر آنها را به صورت تکتک بشناسد، ولی قادر نبود حروف را در کنار هم قرار بدهد و کلمه بسازد».
تصور میرود دیکنز با شرح کاراکتر بروک، نخستین مورد بیماری خوانشپریشی یا dyslexia را شرح داده بود، بیماریای که تا ۵۰ سال بعد به عنوان یک بیماری نورولوژیک شناخته نشده بود.
در همین داستان «سرود کریسمس» که در ابتدای این پست دربارهاش نوشته شد، توجه زیادی به شخصیتی به نام تیم شده است، یک نوجوان فلج که با چوپ زیر بغل راه میرود و دیدن او اسکروج سنگدل را منقلب میکند؛ از روی توصیفهای دیکنز، دو تشخیص بیشتر برای بیماری تیم محتمل است: بیماری سل و کمبود ویتامین D!
اسکروج را غالبا به عنوان یک شخصیت استعارهای درنظر میگیریم تا یک شخصیت حقیقی و استحاله شخصیتی او را در نتیجه فهم و روبرو شدن با معنا و پیام حقیقی کریسمس میدانیم. اما آیا میتوان توجیه پزشکی برای تغییر افکار ناکهانی اسکروج در نظر گرفت؟ در شب کریسمس چه بر سر این مرد آمد؟ چه چیز باعث ایجاد توهمهای ناگهانی در این مرد شده بود؟

تشخیص نخست ما بیشک مسمومیت غذایی است. در داستان سرود کریسمس، اسکروج خطاب به روح «مارلی»، جملاتی میگوید که حکایت از خوردن غذاهای مانده و فاسدشده توسط اسکورج میکند. مسمومیت با کپک رشد کرده روی خمیر گندم فاسد شده میتواند باعث مسمومیتی به نام Ergotism شود که توهم و آشفتگی از علایم ان است.
اما تشخیصهای دیگری هم برای اسکروج محتمل است، او در این داستان در صحنههایی در حال لرزش و تعریق توصیف شده. آیا آقای اسکروج تب داشته و میشود با تب علایم او را توجیه کرد؟ از سوی دیگر این چگونه عفونتی بود که سریع آمده و بعد برطرف شده است؟!
در میان افراد کهنسال زوال عقل یا دمانس، شایعترین علت تغییر وضعیت ذهنی است. بیمارانی که در مراحل پیشرفته این بیماری هستند، گاهی اوقات
تجربههای مشابه آقای اسکروج داشتهاند به این ترتیب که خاطراتی از گذشته را به یاد میآورند، تصور میکنند که با دوستان و افراد فامیل حتی درگذشته خود، ملاقات کردهاند و حتی با آنها صحبت کردهاند. ولی دمانس اغلب آهسته و پیشرونده است. بنابراین آقای اسکروج چگونه میتوانست کار دشوار تجارت خود را با وجود مبتلا بودن به مرحله پیشرفته بیماری دمانس، به خوبی انجام دهد؟
شاید هم آقای اسکروج سکته مغزی کرده بود؟! سکته اگر مناطق میانی مغز را درگیر کند، میتواند منجر به توهمهای بینایی شود. نوع توهمهای اسکروج را میتوان با سکته توجیه کرد، توهمهای رنگی که به صورت ناگهانی و بعد از تاریکی ظاهر شدهاند.
نویسنده مقاله نیویورک تایمز، در قسمت بعدی مقاله به سراغ خواهر زاده خود-دکتر آلگار- رفت، یک نورولوژیست که به تازگی بورد تخصصی گرفته بود و
خواننده مشتقاق آثار ادبی هم بود. نظر ابتدایی او این بود که سکتهای که بتواند منجر به توهم بینایی شود، غالبا آنقدر شدید است که به طور همزمان فلج و نقایص حسی و بینایی هم میدهد. اما در داستان سرود کریسمس، اسکروج چنین علایمی نداشت، چرا که در این داستان به روشنی نوشته شده که صبح روز بعد او از بسترش برخاسته و به سمت پنجره رفته است و بدون مشکل دیده و صحبت کرده است.
بالاخره چه کار کنیم؟! بپذیریم که شخصیت اسکروج تنها یک شخصیت ادبی و کنایی ساخته شده برای شرح ایدههای دیکنز بوده است و یا اینکه هنوز این احتمال را در نظر داشته باشیم که دیکنز داستان سرود کریسمس را با دیدن یک مورد واقعی الهام گرفته است.
دکتر آلگار برای اینکه بتواند تشخیصهای افتراقی خود را مطرح کند، داستان را دوباره خواند. روز بعد دکتر آلگار هیجانزده، با نگارنده مقاله تماس گرفت. تشخیص نهایی او دمانس بود، البته نه فرمهای شایع دمانس مثلا آلزایمر و یا دمانس ناشی از سکتههای کوچک مکرر. نوعی از دمانس که مد نظر دکتر آلگار بود، دمانس اجسام لوی یا Lewy body dementia بود.
نخستین بار دمانس اجسام لوی در سال ۱۹۹۶، شرح داده شد. از لحاظ علامتشناسی، این بیماری فصل مشترک بیماری آلزایمر و پارکینسون است. دیکنز در اثرش علایمی از اسکروج را آورده است که دال بر درگیر بودن او با بیماری پارکینسون است، علایمی مانند قیافه بیحالت، سختی در حرکات و بیتحرکی او. دیکنز در قسمتی از داستانش می نویسد: «سردی درون او، سیمایش را منجمد نشان می داد … و گام برداشتنش را خشک کرده بود.» اسکروج، لرزش یا ترمور هم داشت، علامتی که در پارکینسنون و این شکل ناشایع بیماری دمانس دیده میشود.
اما شاهعلامت دمانس اجسام لوی، که این تشخیص را در مورد جناب اسکروج، مسلم میکند، توهمهای بینایی و مفصل درباره دوستان و افراد خانواده است.
در این بیماری، این توهمها درست مانند توهمهای اسکروج باعث پریشانی و افسردگی میشوند.
و سرانجام در بیماری دمانس اجسام لوی، توهمها در مراحل اولیه بیماری قبل از اینکه تغییرات شناختی رخ دهند، تظاهر پیدا می کنند .
نگارنده مقاله نیویورک تایمز با در نظر داشتن تشخیص دکتر آلگار، کتاب را دوباره خواند و به این نتیجه رسید که این تشخیص با توصیفات دیکنز میخواند .
به زوال پیشرونده اعمال شناختی دمانس Dementia گفته میشود. دمانس به خاطر آسیب یا یک بیماری در مغز اتفاق میافتد که با روند طبیعی سالخودگی توجیهناپذیر است. در دمانس حوزههای مختلفی از اعمال شناختی مانند حافظه، توجه، زبان و حل مسئله دچار اختلال میشود. با وجود اینکه دمانس عمدتا در جمعیت سالخورده بیشتر دیده میشود، ولی میتواند در هر سنی رخ بدهد. با افزایش امید به زندگی به خصوص در کشورهای غربی، بر شیوه دمانس افزوده شده است. تخمین زده میشود که ۱.۰۳ درصد از کل جمعیت این کشورها به دمانس مبتلا باشند. دمانس انواع مختلفی دارد، در ۶۰ تا ۷۵ درصد موارد آلزایمز و یا ترکیب آلزایمر و دمانس عروقی، مسئول بیماری هستند. دمانس اجسام لوی علت ۱۰ تا ۱۵ درصد کل وجه تسمیه این بیماری، انکلوزیونهای سیتوپلاسمی پروتئینی alpha-synuclein در سلولهای مغزی است: |
این بار جناب دیکنز با داستان سرود کریسمسش، گزارش یک مورد بیماری را نوشت که با گذشت یک قرن و نیم، پزشکان موفق به پیدا کردن و شرح دادنش
شدند.
اما در پایان یک سوال بیپاسخ میماند؟
چه چیز باعث اسکروج خسیس به مظهر بخشندگی و سخاوت تبدیل شود؟!
شاید این تنها معجزهای باشد که کتاب شرحش را داده است، معنی واقعی کریسمس.
منابع: نیویورک تایمز، ویکیپدیا، سایت کتاب نیوز، سایت American Family Physicians
مثل همیشه شیوا، روان و البته خواندنی مینویسی. کمی تا قسمتی حسودی نمودیم.
مطلب بسیار جالبی بود اما هنوز هم تا جایی که من و دوستانم بکار می بریم اسکروچ مظهر خساست است.
نثرتون عالیه
یه سوال؟چرا تو همشهری ادرس وبلاگتونو نمی ذارین؟
Here in Sweden there is logo which says:
Christmas in not a date, it’s a state of the mind.
مثل همیشه عالی بود دکتر جان .
———-
http://www.SorenPhoto.com
اولین و بهترین وب سایت عکس ایرانیان
سلام … چه متن جالبی … خسته نباشید … واقعا لذت بردم و ساعت ها در صفحات خواندنی شما مشغول بودم … با اجازه لینک شما را در وبلاگ کوچولوی خودم قرار دادم …
As always !! FANTASTIC really , Good Job Doc
خارق العاده بود. بی نظیر. اعجاب انگیز.
واقعا جالب بود ممنون دکتر.
برای من یکی که دیکنز خوانده ام و نبوغش رو در کتاب هاش دیده ام خیلی جالب بود. «داستان دو شهر» ِ دیکنز از نظر شخصیت پردازی یک اکسپشن بود.
بنده را بردین به سالهای کودکی و نوجوانی که همیشه کارتون اسکروج و فیلم آهنگ برنادت راشب کریسمس نشان می دادند.
مثل همیشه آقای دکتر دستتان درد نکند بخاطر انتخاب موضوع و ترجمه بسیار زیاد آن.موفق باشید.
من خیلی خیلی از این پست لذت بردم.با اجازه لینک میدم.خیلی از اصطلاحات رو نمیدونستم و اینجا برام جالب بود که خوندم.مخصوصآ که هفته پیش امتحان غدد دادیم وبعضی از این سمپتوم ها رو تازه مرور کردم!
واقعاً جالب بود (احسنت احسنت)
سلام ممنون