فیلم گُلهای جنگ: معرفی و تحلیل و بررسی | The Flowers of War (2011)

فرانک مجیدی: تقریباً یک سال قبل –درست سه روز پس از هفتاد و چهارمین سالروز حادثه- بود که در میان هیاهوی ساخت آخرین قسمت از سهگانهی «بتمن» به روایت نولان، تازهترین اثر کارگردان نامدار چینی، «ژانگ ییمو»، روی پردهها رفت. فیلم «گلهای جنگ» از روی رمان «گلینگ یان» با عنوان «سیزده گل نانجینگ» ساختهشده و ییمو فوقستارهی بریتانیایی سینما را بهعنوان برگ برندهی فیلمش برگزید: «کریستین بیل».

اواخر سال ۱۹۳۷ در چین، نیروهای ژاپن حملهای ویرانگر را به نانجینگ تحمیل میکنند. جان میلر (کریستین بیل) آمریکایی فرصتطلب و خوشگذرانی که در میانهی این حمله گرفتار شده، امید دارد بهواسطهی خارجی بودنش از مرگ جان برهاند. او به کلیسایی پناه میبرد که کشیش آن به تازگی درگذشته و دخترانی نوجوان بههمراه یک پسر نوجوان دیگر به اسم جرج چن (تیانیوآن هوانگ) دانشآموزان شبانهروزی آنجا هستند. کلیسا، تنها جای نسبتاً امن در برابر حملات بیرحمانهای است که شهر را کاملاً با خاک یکسان کرده. جان خود را به دروغ، کشیش تازهی کلیسا معرفی میکند. چیزی نمیگذرد که زنان شاغل در خانهی بدنام شهر نیز به کلیسا پناه میبرند، اما ماجرایی در انتظار تمام ساکنان آن کلیسا است، یک روز…
نانجینگ، پیشتر پایتخت چین، شهری با اهمیتی فوقالعاده از لحاظ سوقالجیشی بود. روز ۱۳ دسامبر ۱۹۳۷، ژاپن با تمام قوا به این شهر حمله کرد. آنچه در خاطر تاریخ ماندهاست، جنایتی بس هولناک است. گفتهشده در جریان این اشغالگری، ۲۵۰ تا ۳۰۰هزار نفر قتلعام شدهاند و زنان و مردان بسیاری در این میان، به شنیعترین و وحشتناکترین شکل، مورد تجاوز واقع شدهاند. دههها پس از این وقایع شوم، دولت چین با اختصاص بودجهی هنگفت ۹۴ میلیون دلاری، از کارگردان نامآشنای مراسم افتتاحیه و اختتامیهی المپیک چین خواست تا یکی از تأثیرگذارترین رمانهای نگارششده در این زمینه را بازسازی کند. ییمو برای مخاطبان عام، به خاطر ساخت سه فیلم «قهرمان»، «خانهی خنجرهای پرنده» و «نفرین گل طلایی» نامی آشنا است. تماشای این سه فیلم، برای صحنهآراییهای چشمگیر، بهکارگیری رنگ ها و عناصر طبیعی چشمنواز و داستانهایی ناب از عشق و خیانت میتوانند تجربیات سینمایی دلپذیری برای سینمادوستان باشند. فیلم آخرین ییمو اما، امضای اصلی این سه فیلم را ندارد. دیگر خبری از آن نماهای هزار رنگ و مدهوشکننده نیست. رنگ دکورها که بسیار استادانه طراحی شده، عموماً تیره و خاکستری است و در میان وحشت اطفال ترسیده و ضعیف، از حماسهی شمشیر و هنرهای رزمی سرزمین چین اثری دیده نمیشود. اما شباهتی هم به کارهای معروف ییمو میبرد، از آنرو که ییمو کاراکترهای زن مؤثر و قدرتمند در تعیین سرنوشت داستان را بسیار خوب پرداخت میکند. دیگر آنکه بخش دراماتیک داستان را استادانه پیش میبرد و عمیقاً بیننده را متأثر میسازد. بیشتر داستان، در محیط بستهی کلیسا پیش میرود و علیرغم این لوکیشن محدود، داستان با حوصله بیننده را به اغلب کاراکترها نزدیک میکند و اجازهی همذاتپنداری با آنها را میدهد. نوجوانان فیلم، حضوری بسیار خوب در این تجربهی بزرگ سینمایی دارند و بازیگران زنان بدنام، به ویژه «نی نی» در نقش «یو مو» بسیار تعیینکننده هستند.
برخی از این انتقاد میکنند که روند تغییر رویهی کاراکتر جان از یک ضدقهرمانی منفعتطلب و لاابالی به قهرمانی مسئول و دلسوز، کلیشهای و گلدرشت روایت میشود. باور شخصی من اما، بر آن است که وقتی تلخی و جنایت، چنان فزونی مییابد که از حد تحمل انسانی فراتر میرود عکسالعمل آدمی از مرز احتمالات پیشبینیپذیر فراتر میرود. من تغییر جان را پس از آن حادثهی ترسناک در کلیسا باور میکنم. آنچه در نانجینگ اتفاق افتادهانچنان سیاهی عظیمی است که هرگز از خاطره ها پاک نمیشود. وقتی بین دو ملت، این همه تلخی و خون قرار میگیرد، دیگر هرگز چیزی درست نمیشود. همیشه بدبینی و نفرتی ایجاد میشود که تا نسلها و سالهای طولانی، داستان اشکها و نالهها را سینه به سینه بیان کنند. پس از گذشت بیش از هفت دهه، نوبت به این روایت روی پرده رسیده. روایت ییمو بهعنوان یک چینی –که البته «باید» کار را زیر نظر دولت چین انجام میداد- مالامال از خشم و کینه نسبت به «دشمن» است. ژاپنیهای داستان، «دشمن» نیستند، «جنگجو» نیستند، عملاً و علناً «حیوان» شدهاند که بیرحمانه در میدان نانجینگ میدرند و چپاول میکنند و اخلاق و شرافت انسانی را زیر پا مینهند. حتی افسر هاسهگاوا که پس از دیدن حجم بزرگی از وحشیگری همقطارانش میشود به او دل بست و امیدی به یاریش داشت، در نهایت بدون اغماض پیشنهادی بیشرمانه به میلر میدهد و باز ژاپنیها میشوند همان لشگر سراسر وحشی. اینجاست که به یاد «کلینت ایستوود» میافتم. در سال ۲۰۰۶، ایستوود دو فیلم ساخت. «پرچم پدران ما» و «نامههایی از آیووجیما». نفْس این عمل که یک کارگردان در یک سال از ماجرایی یکسان دو روایت، یکی از دید آمریکاییها و یکی از نگاه ژاپنیها میسازد و نظر هر یک را دربارهی نبردی مشترک بهتصویر میکشد، قابل تحسین است. ییمو ستارهای گرانقیمت را در میان جمع ناشناختهی بازیگرانش میآورد، فیلم را به زبان انگلیسی میسازد، ۹۴میلیون دلار دولتی صرف روایت داستانش میکند و از فروش جهانی، تنها یکمیلیون دلار بیشتر عاید تهیهکنندگان میکند تا داستانی از این نفرت هنوزْ زنده و گرم بیان کند و بهشدت ژاپنیها را بدنام نماید. اگر کارگردانی بیطرف برداشتی آزادتر از رمان «گلینگ یان» میساخت، اثری بهیادمندنیتر و تأثیرگذارتر برای روایت تلخی حادثهی نانجینگ خلق نمیشد؟
و اما «کریس بیل». پیشتر در معرفی فیلم «جنگجو» اندکی از او گفتهبودم. بیل تنها ۱۳ سال داشت که در فیلم «امپراتوری آفتاب» به کارگردانی «استیون اسپیلبرگ» بسیار درخشید. در این داستان که بر اساس واقعیت ساختهشدهبود، او نقش پسرکی انگلیسی را ایفا میکرد که در گیر و دار جنگ جهانی دوم، پدر و مادرش را از دست میدهد و توسط نیروهای ژاپنی به اردوگاه فرستاده میشود، بازی او در نقش پسرکی نازپرورده که اندکاندک پوست میاندازد و یاد میگیرد چطور برای هر لقمه غذا و هر ثانیهی زندگی بجنگد، مسحورکننده و شدیداً تأثیرگذار است.
۲۴ سال پس از آن، بیل ستارهای برندهی اسکار بود که با خوشحالی، شانسش را برای ایفای نقش در برابر دوربین کارگردانی شرقی و میان گروهی ناشناخته امتحان میکند، تا اینبار مردی زخمخورده از ژاپنیها باشد. برای من که خیلی از کارهای بیل را تماشا کردهام، ممکن نیست که بگویم این بهیادماندنیترین و بینقصترین بیلِ روی پرده است. وقتی به او فکر میکنم، ترجیح میدهم چنین به یادش آورم که متحورانه و برای جسارت لذت بازیگری، با سلامت و جان خود بازی میکند و بخاطر ایفای نقش در «ماشینیست»، در حد اسکلتی با پوست، تن خود را نحیف و رنجور میسازد و چه بازی بینظیری ارائه میدهد! بازیاش در «جنگجو» هم که حرف ندارد. همچنان باور دارم اگر قرار باشد در پایان سال ۲۰۲۰، بهترین بازیهای دههی سپریشده را به انتخاب خود نام ببرم، بازی او در این فیلم جزو پنجتای اول خواهد بود. «کریس بیل» در «گلهای جنگ»، خیرهکنندهترین نیست، برترین نیست، اما همچنان خوب است. بهطرز وحشتآوری از خیل زنان و دخترانی که قرار است در ذهن بیننده اثری بگذارند، برتر و درخشانتر نیست. همه را روی پرده نیست و نابود نمیکند. از فیلم چیزی نمیسازد که بهیاد بیاوریم: «گلهای جنگ: فیلمی با شرکت کریستین بیل و بقیهی عوامل سازنده». همین حفظ تعادل، شاید بتواند نقطهی قوت ییمو باشد. علیرغم ضعفهای فیلم و زمان طولانی آن، «گلهای جنگ» که نامزد گلدنگلوب در رشتهی بهترین فیلم خارجی شد، یک تجربهی خوب برای دیدن و کنجکاو شدن دربارهی دانستن حقیقت ماجرای نانجینگ است. باید سیاهی را روایت کرد، تا احتمال تکرارش کاستهشود. باید گلهایی را به خاطر داشت که در میان خاکستر و خون میرویند و رنگها و عطرهایشان با رنگ و عطر تمام گلها فرق میکند!
این فیلم به همراه فیلم may way محصول کره جنوبی که از تلویزیون هم پخش شد از آثار برتر آسیا در سال پیش بودند … هر دو اثر دیدنی هستند و تاثیر گذار!
با تشکر از خانوم مجیدی، فیلم خوبی را انتخواب کردید ، این فیلم را در تابستان دیده بودم ، اگر چه در میان فیلم های پر زرق و برق اکران شده در تابستان گم شده بود ولی به نظر من فیلم زیبای بود…
من بازیش تو ۳ : ۱۰ به یوما رو هم دوست دارم
فیلم زیبایی بود. از پایانش بسی لذت بردم.
به نظر من هم تحول کاراکتر جان توی ذوق نمیزد.
ممنون
هر چند به اندازه فیلم های قبلی ییمو تاثیرگذار و یکدست نبود ولی بازم فیلم خوب و زیبایی بود،
در اینکه کریستین بیل بازیگرِ خوبیه حرفی نیست ولی بازیگر بزرگی نیست! تو محبوبترین فیلمی که بازی کرده تقریبا میشه گفت تموم دنیا اون فیلمها رو دیدن همین تریلوژی بتمن که اگه دقت کنید به بازیش یه بازی تخت و یکنواخت داشته همون چیزی که نولان میخواسته بدون خلاقیت، ولی هیت لچر اونقدر قدرتمند ایفای نقش میکنه که کریس رو مات میکنه بقول سینماییها خلاقیت رو به اوج میکشونه یه فلاش بک به بتمنِ تیم برتون با اون ژوکر مسخرهاش با بازی غولی چون جک نیکلسن، بیل بخاطر چهره سرد و اون نگاهش و زیاده رویهای بیموردش مثِ همین فیلم ماشینیست دوست داره سری تو سرا در بیاره، با اینکه کشفِ اسپیلبرگِ ولی هنرپیشه بزرگی نیست و حالا حالا مونده تا بشه اسمش رو گذاشت «هنرمند» کارنامۀ بیل رو نگاه کنید! چند عنوان فیلم عظیم و گیشهای بازی کرده؟ چند عنوان فیلم هنری بازی کرده؟ ماندگاری این نقشها در واقع مربوط به دهه ماست نه بیشتر نه کمتر به شخصه ترجیح میدم دو تا فیلم از جیمز دین نگاه کنم تا معنای ماندگاری در سینما رو درک کنم، اما فیلم The Flowers of War فیلم معمولیه، حتی ذهنت رو قلقلک نمیده، بیمو کارگردان بزرگیه ولی این فیلم، فیلم خوبی در کارنامه کاری بیمو نبوده، فیلم Shanghai Triad با بازی زیبای کونگ لی رو کی از یاد برده؟ فستیوال کن رو حیرت زده کرد، یا فیلم House of Flying Daggers در ژانرِ هنرهای زرمی، یا فیلمِ فوق العاده To Live زیستن واسه خودش شاهکاریه! و در آخر فیلم مردم پسند و چشم نواز Hero که منتقدها بخاطر این فیلم به بیمو لقبِ شاعرِ رنگها رو دادن، در کل میخوام بگم خانم فرانک سینما احساسات زودگذر نیست سینما سینماست! مطئمن باشید ده سالِ دیگه این فیلم جزو فیلمهای فیو شما نیست
از کامنت شما ممنونم.
وقتی از فیلمی می نویسم، به این معنی نیست که حتماً آن فیلم را شاهکار بدانم. نظر شما محترم است و «من» بر این باور هستم که بیل «واقعاً» بازیگر «بزرگی» است. این حکم ِکلی نیست. کما اینکه اصلاً قرار نیست نظر شم روی دید و شناخت من از بیل تأثیری بگذارد، دید من هم قرار نیست نظر شما را دربارهی او عوض کند.
در جواب اندو بگم که شما فقط یک بار بشین فیلم پرستیژ رو ببین تا عظمت و قدرت خارق العاده یک بازیگر رو ببینی تا نگی بازیش سرده. شما فیلم fighter رو ببین تا بفهمی بیل چه قد استاده فرو رفتن در نقش و بازی در شخصیت های مختلفه. فک میکنم شما تا حالا بیشتر از ۱۰ تا فیلم ندیده باشی اونم فیلمای قدیمی و کلاسیک که مثلا بگی من فقط فیلم هنری میبینم !!!. نه جانم فیلم باز حرفه ای بودن به معنی فیلمای دهه ۵۰ یا ۶۰ رو دیدن نیست . یه کم فیلم بیشتر ببین
فیلم خوش ساختی بود تعادل در این فیلم از اجزاییی بود که حتی نمی توان روی خود آن هم انگشت گذاشت!
انتخاب خوبی بود ممنون از زحماتتان
به نظرم موسیقی این فیلم یکی از نقاط قوتش بود.
ممنون به خاطر نوشته خوبتون
من با نظر خانم مجیدی موافقم.در اینکه کریس بیل بازیگر بزرگی است، شکی نیست و بازی او در این فیلم هم بسیار عالی است.
اما این فیلم یک مشکل بزرگ داره و اون هم اغراق در نشان دادن رفتار وحشینانه ژاپن ها است.
خیلی ممنون بخاطر مطالب مهمی که درباره ی فیلم نوشتید.لطفا یادداشتی که در باره ی این فیلم توی وبلاگم در این آدرس گذاشتم رو هم بخونید.متشکر.
http://moshavereman.mihanblog.com/post/59
خط اخر خیلی خیلی خوب بود . خواندم یادم یاد حاتمی کیا افتادم . یاد ارتفاع پست و یاد آژانس شیشه ای افتادم . حاج کاظم خودمان که از روی آل پاچینو کپی برداری شده بود . گو این که فیلم لگد به اصلاح طلبان می زند اما باید روایت شود .
من با نظر خانم مجیدی موافقم بیل بازیگر بزرگیه تمام نقش افرینی هاش بنظرم زیبا وموثر بوده کم لطفیه دوستان را راجه به هنرنمایی بیل نمیپذیرم