لطفا پایم را قطع کن، این پای من نیست!
اولین باری نبود که دیوید سعی میکرد، پای خودش را قطع کند. وقتی تازه کالج را تمام کرده بود، سعی کرده بود با بستن شریان پایش با یک تورنیکه یا شریانبند این کار را بکند. او در اتاقش را قفل کرد تا پدر و مادرش سرزده مزاحمش نشوند، سپس پایش را به دیوار تکیه داد و شریانبند را بست، بعد از 2 ساعت، دیگر درد برای او غیرقابل تحمل شد و ترسش بر عزمش برای قطع کردن پایش، غلبه کرد.
اما باز کردن شریانبند هم برای دیوید خطرات خودش را داشت، وقتی عضوی از جریان خون محروم میشود، مملو از سموم مختلف میشود، برقرار شدن جریان خون باعث میشود، این سموم به یکباره وارد جریان خون شوند و به کلیه آسیب برسانند.
اما دیوید بعد از شکست خوردن در تلاش اولش، باز هم مجددا سعی کرد که پایش را قطع کند. در واقع این کار همه هم و غم دیوید بود.
دیوید به پایش مثل یک عضو خارجی نگاه میکرد، یک عضو که بدون اجازه او، دغلکارانه جزئی از تنش شده است!
لحظهای نبود که او در تصور و رؤیای خلاص شدن از شر پایش نباشد او سعی میکرد همواره روی پای «خوبش» بایستد و وزنش را روی پای «بدش» نیندازد. هنگام نشستن، او پای بدش را به یک سو میگرفت. او در این زمان در خانه کوچکی در حومه شهر زندگی میکرد، از اجتماعی شدن و برقرار کردن ارتباط با مردم میترسید و نمیخواست کسی از راز کوچکش باخبر شود.
سال پیش، یک شب، دیگر او شکیباییاش را از دست داد، به بهترین دوستش زنگ زد و همه ماجرا را برای او گفت. دوستش کاملا یکدلانه با این موضوع برخورد کرد، در اینترنت جستجویی کرد تا اینکه در کمال تعجب یک انجمن پیدا کرد که در آن افرادی مثل دوستش حضور داشتند، افرادی که میخواستند از شر قسمتی از بدنشان خلاص شوند.
همه این افراد مبتلا به یک اختلال روانپزشکی به نام Body Integrity Identity Disorder یا اختلال تمامیت هویت بدن هستند. این انجمن عجیب و غریب با چندهزار عضو، اعضای خاص خودش را داشت، زیرگروهی از این انجمن خودشان خواستار قطع عضو نبودند، بلکه به افرادی که این کار را انجام داده بودند، تمایل گاه جن ..سی داشتند! یکی از اعضای این انجمن، افرادی را که تمایل به قطع عضوشان داشتند به جراحی در آسیا معرفی میکرد تا عضو سالمشان را قطع کند!
دانشمندان تازه در شروع فرایند شناخت این اختلال عجیب هستند. نخستین بار در سال 1977 که در یکی از مجلات علمی، به این اختلال تحت عنوان apotemnophilia اشاره شد. در آن زمان این اختلال در زیرگروه اختلال جن ..سی طبقهبندی شده بود.
دانش اعصاب در یک دهه اخیر نشان داده است که حس مالکیت ما برای اجزای بدنمان، برخلاف انتظار چیزی قابل انعطاف و قابل تغییر است. در سال 1998، دانشمندان حوزه علوم شناختی در دانشگاه Carnegie Mellon پیتسبورگ یک آزمایش ساده انجام دادند:
آنها از سوژههای آزمایش خواستند که پشت یک میز بنشینند و دست چپشان را روی میز قرار بدهند. صفحه حایلی باعث میشد که خود اشخاص نتوانند دستشان را ببینند. روی صفحه یک دست پلاستیکی قرار داده شده بود. سپس دانشمندان با قلممویی، دست طبیعی و دست مصنوعی را تحریک کردند، وقتی از افراد مورد آزمایش بعدا در مورد حس لامسهشان سؤال شد، آنها گفتند که قلممو را روی دست پلاستکی حس کرده بودند. خیلیها هم دست مصنوعی را دست طبیعیشان دانسته بودند.
توهم دست پلاستیکی نشان میدهد که ما اعضای بدنمان را در یک روند پویا تجربه میکنیم و بدون وقفه با حواس مختلفمان این اعضا را به عنوان قسمتی از وجودمان میپذیریم.
جالب است بدانید که بیمارانی که به دلایلی مثل تصادف و حوادث، یک عضو خود را از دست میدهند، بعد از قطع عضو، همچنان حضور عضو دست رفتهشان را به صورتهای مختلف حس میکنند، این مسئله را اصطلاحا عضو شبح یا phantom limb میگویند.
به داستان اول پست برگردیم، دیوید بعد از تماس به یکی از اعضای انجمن اینترنتی، در انتظار بود که راهی پیش پایش گذاشته شود، یک ماهی گذشت، اما خبری نشد. او امیدش را از دست داد و افسردگیاش شروع شد. پس تصمیم گرفت که خودش دست به کار شود. این بار او یخ روی پایش گذاشت، به این امید که با این کار باعث سرمازدگی شدید پایش بشود تا هیچ راه چارهای جز قطع پا برای پزشکان باقی نگذارد و آنها را مجبور به این کار کند. این بار او مسکنهای قوی هم تهیه کرده بود، تا درد شدید حین کار، مانع کارش نشود. در همان هنگام که مشغول کارش بود، پیامی روی کامپیوترش گرفت، یکی از اعضای انجمن میخواست با او صحبت کند و جراحی به او معرفی کند …
منبع: گاردین
این نوشتهها را هم بخوانید
این دیگه چه جورش ….. بابا این قاطی اند به خدا
خدا همه مریض ها رو شفاه بده
مخصوصا این مدل مازوخیسمی ها رو
انشاا….
خدا تو رو هم شفا بده که نمیدونی چطری باید با یک بیمار برخورد کنی و در موردش حرف بزنی!
ذهن انسان واقعاً چیز عجیبیه
یه سرچ درباره amputee fet*ish بکنید!
بسیار جالب بود اقای دکتر
چه آدمهایی پیدا میشوند.
بالاخره پاش قطع کرد یا نه؟
مقاله گاردین خلاصه یه مقاله مشروحتر بود که اون یکی مقاله رایگان نبود و من نتونستم ببینم و ظاهرا نویسنده ترجیح داده به صورت ناتمام مقاله را تمام کنه ولی خب، شخص مهم نیست در این موارد، مهم اینه که کسانی که این اختلال را دارن غالبا دست آخر عضوشون رو قطع میکنن.
سلام و خسته نباشید
یه سئوال فنی :
برای نمایش پست های مرتبط از چه پلاگینی استفاده می کنید آقای دکتر ؟
Yet Another Related Posts Plugin
دکتر داستان خیلی جالبی بودش ولی دقیقا نقطه حساس داستان که میخواهیم ببینیم چی شد نقطه چین شده !!!!!!
چند وقت قبل یک مستندی دیدم در مورد این بیماری و بیمارایی که این مشکل رو دارن ( فکر کنم خیلی از دوستان هم این برنامه رو دیدن)
در اون مستند نشون میداد که بیشتر کسایی که این بیماری رو دارند در نهایت عضو ی رو که فکر میکنند اضافه هستش رو قطع میکنن
اکثرا هم یخ خشک از فروشگاه ها میخرن و میگذارن روی عضو و بعد با اره می افتند به جونش و ….. خیلی وقتها هم در اثر خونریزی جونشون بخطر می افته
بنابراین اگه این کار توی بیمارستان و در محیط کنترل شده انجام بشه بهتره و حداقل در اثر قطع عضو نمی میرند
متاسفانه روانکاوی هم اکثرا تاثیری نداره و در آخر فرد کاری رو که مغزش بهش دستور میگه میکنه
دکنر!
عضوی که خون بهش نمیرسه سموم خودش رو دفع نمیکنه
اگه یه دفعه خون بهش وصل شه تمام سموم باید از طریق کلیه دفع شن
این حجم زیاد سم چجوری به کلیه آسیب میزنه؟
در طول محرومیت عضو از خون، متابولیتهایی تجمع پیدا میکنن، با برقراری مجدد خون، به یک باره همه این مواد وارد جریان خون میشن ، روی کلیه تأثیر میگذارن و بعش آسیب میرسونن.
خیلی داستان دردناکی بود،کل بدنم بی حس شد!
بسیار عالی بود
یک قسمت از سریال Nip/Tuck دقیقاً به همین مسئله اختصاص داره.
جزء همون مقاله های طوفانی یک پزشک بود. خیلی لذت بردم. ممنون :)
ذهن انسان چقدر عجیبه
با سلام
مستندی را که آقای parsboy در موردش حرف زد، من هم دیدم.
در آنجا دو مورد نشان دادند که هر دو نفر، پایشان را با یخ خشک، منجمد کردند.
اما توضیحی نداد که با منجمد کردن پایشان، آیا آن عضو را در بیمارستان قطع کردند یا خودشان با وسیلهای در منزل دست به این کار زدند.
حالا سؤال این است که آیا منجمد کردن پا، اساساً درد دارد؟
چقدر طول میکشد که عضو مربوطه، عملاً از کار بیفتد؟
در مستند فوق گفت که آن شخص، به بیمارستان منتقل شد و دیگر کاری از دست پزشکان ساخته نبود جز قطعکردن پایش
من هم اون مستند رو دیدم و بسیار به فکر فرو رفتم بعدش، ولی متاسفانه اسمش رو یادم نیست، اگه کسی اسمش رو میدونه اینجا بنویسه که بقیه هم بتونن ببیننش
این حس در خیلی از ایرانی ها برای بینیشون وجود داره
هههههههههههه
خیلی خیلی جالب بود. من با فانتوم لیمب آشنا بودم و بیمارش رو هم دوران دانشجویی ددم. ولی اینو واقعا نشنیده بودم ئ برام خیلی عجیب و شنیدنی بود. ممنون از انتخابهای قشنگ و متنهای خوندنیتون
واقعا جالب بود وبلاگتون بسیار جالب وکامل است به امید پیشرفت بیشتر
من اوایل که یه پام رو از دست داده بودم وقتی می رفتم مثلا سر یخچال یا دستشویی یا … یا اگر ایستاده بودم و یهو بذهنم می رسید که قدم بزنم ناخوداگاه از پای نداشتم استفاده می کردم و تعادلم رو از دست می دادم :)))
مطالبتون بسیار جالب بودن متشکرم
باتشکر از مطالبتون
البته این مسئله ممکن است در اثر ضایعه مغزی یا سندرم های دیگری مث کاپگراس هم ایجاد شود هر چند از لحاظ اپیدمیولوژی شیوع کاپگراس تقریبا نادر است و شایع ترین علت این مشکل ضایعه مغزی است
خیلی جالبه.این مسئله تو ادبیات فارسی هم در رمان “ملکوت” نوشته بهرام صادقی هم مطرح شده.
سلام من این بیماری رو دارم و دوست دارم که فلج بشم و هر دوپاهام از فلج ببینم من عاشق ویلچر هستم خیلی لذت داره کاش معلول بودم
البته بعضی وقت ها که فکر میکنم میبینم این بیماری خیلی بده أما چه میشه کرد درمان ندارد جز این که فلج بشم