چرا هیچ وقت نمیتوان جلوی تئوریهای توطئه را گرفت؟

امروز دیدم که سایت fivethirtyeight مطلبی با عنوان جالب کار کرده: نمیتوان جلوی تئوریهای توطئه را گرفت.
تئوری توطئه اصطلاحی است جالب. من خودم شخصا اولین بار حدود دو دهه قبل، وقتی فیلم تئوری توطئه با بازی مل گیبسون و جولیا رابرتز را میدیدم با این اصطلاح آشنا شدم.
تئوری توطئه به چه معنا است؟
تئوری توطئه اصطلاحی است که در ابتدا، وصفی برای هر ادعای دسیسهگری بود. با این وجود، امروزه، تئوری توطئه فقط در این معنا به کار میرود: تئوریای که رویدادی کنونی یا تاریخی را نتیجهٔ نقشهٔ مخفیانهٔ گروهی دسیسهگر (عموماً قدرتمند) میداند.
در تعریفی دیگر، تئوری توطئه عبارتست از نداشتن اعتقاد یا باور کردن شکل ظاهری و رسمی رویدادهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی.
چرا دوباره رسانههای به تحلیل توطئهباوری علاقهمند شدهاند؟
دلیل این امر حادثه تروریستی نیوزلند است که منجر به کشته شدن 50 نفر شهروند این کشور شد. ساعاتی قبل از حادثه، مردی به جرم منتشر کردن آنلاین یک بیانیه دستگیر شده بود که در آن این تئوری مطرح شده بود که نژاد سفید در دنیا در حال تحلیل و کاهش جمعیت است.
تعداد تئوریهای توطئه مهم آنقدر زیادی است که شاید تلاش برای فهرست کردن آنها نام ناممکن باشد، با این حال در ویکیپدیا شما میتوانید فهرستی از مهمترین موارد آنها را مطالعه کنید.
فرق تئوری توطئه با نظریههایی که بر مبنای دید ژرف هستند یا افشاگریها چیست؟
به گمانم نمیتوان مرز خیلی واضحی بین برخی افشاگریها و تحلیلهای متفاوت و برخی تئوری توطئه گذاشت. معمولا تئوریهای توطئه آنهایی هستند که بر مبنای دیتای ناموجود یا دستکاری شده ایجاد شدهاند یا در آنها از برخی فکتهایی که نقضکننده آنهاست عمدا صرفنظر شده است یا سیستم تحلیلی و بنای استدلال ضعف جدی داشته است.
اما برخی از افشاگریها و ظنهای سیاسی در دنیای پچیده ما هم اصولا چون صاحبان قدرت، سعی در محو اطلاعات دارند، بالقوه نمیتوانند پایه محکمی داشته باشند. اما معمولا کسانی که افشاگری میکنند یا تحلیل سیاسی ارائه میدهند، سعی میکنند از هر انچه دارند خوب استفاده کنند و به سمت پارانویا نروند و احتمالات جانبی دیگر را هم خودشان مطرح کنند و از کلمات کلیدی مثل ممکن است و شاید هم زیاد استفاده میکنند.
واضعان تئوریهای توطئه در تئوریهایی که درست میکنند، از این اجزای مشترک استفاده میکنند:
(1) توطئه عامل محرّک تاریخ است
تاریخنگاران وجود توطئههای واقعی و نقش آنها را در تحوّلات تاریخی انکار نمیکنند ولی همانند تحلیلگران توطئهباور، توطئه را تنها عامل محرّک تاریخ درنظر نمیگیرند. به عبارت دیگر در تجزیه و تحلیلهای مبتنی بر توطئهباوری، زمینهها، عوامل و شرایط دیگر در بروز حوادث نادیده گرفته میشود و آنان با نگاهی عمیق و فراگیر و مقایسهای به تجزیه و تحلیل تحوّلات تاریخی نمیپردازند و در نتیجه از عوامل گوناگون دیگری که احتمالا وجود دارد غافل میمانند و همهٔ آنها را تنها به یک عامل (توطئه) تقلیل میدهند.
(2) هدف کسب قدرت است
در تجزیه و تحلیلهای مبتنی بر توطئهباوری فرض بر این است که همّه فعّالیتها و تلاشهای افراد توطئهگر سرانجام به کسب قدرت ختم میشود و هدف نهایی آنان رسیدن به قدرت است. زیرا توطئهگران با کسب قدرت میتوانند به همهٔ آمال و آرزوهای خویش مانند ثروت و مقام عالی نایل شوند. به همین دلیل ادّعاهایی مانند دوستی، حسن نیّت، خدمت به خلق و مواردی از این قبیل که از جانب توطئهگران ابراز میشود، چیزی جز فریبکاری و ظاهرسازی نیست.
(3) سود بردن، نشانهٔ دست داشتن است
از دیدگاه شخص توطئهباور اساسیترین پرسشی که دربارهٔ رویداد مورد نظر سود میبرد؟ به اعتقاد توطئهباوران کسانی که از وقوع امری یا حادثهای به نحوی سود میبرند، بیدرنگ متّهم میشوند که از ابتدا در تکوین و پیدایش آن دخیل بوده و برای به انجام رساندن آن در جهت منافع خویش توطئهچینی کردهاند.
(4) هیچ چیز تصادفی روی نمیدهد
چنان که در مورد مبانی تحلیل تئوری توطئه ذکر شد، به نظر توطئهباوران هیچ اتّفاقی خالی از حکمت نیست، بلکه همهٔ رویدادها بر پایهٔ طرح و نقشهای از پیش طرّاحی شده پدید میآید. به عبارت دیگر، توطئهباوران احتمال تصادفی و اتّفاقی بودن را در بروز و وقوع حوادث قبول ندارند و در پس هر حادثهای به دنبال دست پنهان، توطئهها و دسیسههای شرورانه میگردند.
(5) ظاهر امور فریبنده و گمراهکننده است
طبق این مفروض توطئهباوران بر این اعتقادند که چیزها همیشه آن گونه که به نظر میرسند نیستند. آن چه راجع به امری یا پدیدهای در معرض دید ما قرار میگیرد، کنه و باطن ماجرا نیست بلکه ظاهر فریبندهٔ آن است. همواره باید بین ظاهر و باطن افراد و امور فرق گذاشت. اگر کار ظاهرا مثبت و پسندیدهای از توطئهگران سر میزند، حاکی از تزویر، دورویی و ظاهرفریبی آنان برای گمراه کردن دیگران است و آنان بیگمان در پشت پرده و در باطن خویش به دنبال توطئهپردازی و دسیسهچینی هستند.
تکنیکهای تئوری توطئه و عوامل مستعدکننده ایجاد و باور آنها:
براساس عامل «برجسته کردن»، بخشی از موضوع، بدون این که کلیت آن عالمانه و بیطرفانه مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد، یش از حد مورد تأکید قرار میگیرد. مثلا در داستان دایی جان ناپلئون شخصیّت و قهرمان توطئهباور داستان نقش انگلستان را بعنوان مهمترین عامل در وقوع حوادث و وقایع، بیش از اندازه مورد تأکید قرار داده و برجسته کرده است.
در سایه عامل «تسطیح» به عنوان یکی از عوامل مؤثّر تحریف وقایع، بسیاری از جزئیّات لازم برای درک عمیق و کامل یک رویداد حذف میشود و بیآنکه همهٔ جوانب و ابعاد مسئلهٔ مورد مطالعه در نظر گرفته شود، آن رویداد مورد تجزیه و تحلیل ناقص قرار میگیرد و چنین مطالعهای زمینهٔ مساعدی برای رشد و رواج تبیینهای مبتنی بر توطئهباوری فراهم میکند.
از دیگر عوامل مؤثّر در تئوری توطئه، عامل استنتاج است. بر پایهٔ این عامل، موضوع اصلی و محوری ظاهرا حفظ میشود ولی شخصی که به بیان و گزارش رویدادی میپردازد یک رشته تعبیر و تفسیرهای اضافی را که با موضوع موردنظر سنخیّت داشته باشد، در قالب جملات و سخنان کوتاه با اهداف خاص مطرح میکند. تکرار این جملات کوتاه و فشرده که خود حاصل بیان وقایع و قضاوت راجع به آن است، به راحتی با شگردهای تبلیغاتی خاصّی در حافظهٔ فردی و جمعی نقش میبندد.
عامل دیگری که در چارچوب تبیینهای مبتنی بر توطئهباوری باعث تحریف موضوع و انحراف اذهان میشود عامل «اسناد» است که به فرایند تعبیر، تفسیر و قضاوت افراد دربارهٔ رویدادها یا پدیدهها توجّه دارد. این عامل نشان میدهد که چگونه انسانها حوادث و وقایع را به برخی علل و عوامل نسبت میدهند و به برخی عوامل دیگر نسبت نمیدهند. مثلا دربارهٔ تبیین دلایل و عوامل وقوع انقلابهای سیاسی و اجتماعی، هواداران انقلاب یا کسانی که از آن به شکلی بهره بردهاند انقلاب را پدیدهٔ مردمی و برخاسته از بطن تودهها میدانند. ولی مخالفان انقلاب، محافظهکاران سیاسی، وقوع این پدیده را ناشی از دخالت دستهای پنهان و نقش توطئهگران تلقّی میکنند و بر این باورند که گروهها و کانونهایی مانند فراماسونری، صهیونیسم، شرکتهای نفتی بزرگ، دستگاههای مخوف جاسوسی، قدرتهای بزرگ خارجی یا ائتلافی از همهٔ آنها در وقوع انقلابها نقش داشتهاند.
ماهیت جامعه هدف: ایدئولوژی، تفکّر کلیشهای، افسانهها، اسطورهها و ارزشهای فرهنگی جوامع مختلف با هم متفاوتند و میزان نفوذ تئوریهای توطئه را در آنها کم و زیاد میکنند.
هر چه احساس ناامنی و نارضایتی و اضطراب در میان افراد و گروههای اجتماعی افزایش یابد، به همان اندازه نیز انتشار شایعات افزایش مییابد زیرا افراد برای بازیابی آرامش و رفع دلهره و نگرانی خود به هر حرف و حدیث (درست یا نادرست) گوش میدهند و آنرا بازگو میکنند تا آرام گیرند.
آن چه سبب تبدیل انسانها به تحلیل گران توطئهباور و صدور انواع تئوریهای توطئه از جانب آنان میشود صرفا ویژگیهای روحی و روانی آنان نیست بلکه آن چه بیش از همه اهمیّت دارد شرایط بحرانی، نابسامانیهای اجتماعی و اقتصادی، تبعیضهای نژادپرستانه، بروز اختلالات و مشکلات حاد در روال عادی زندگی و نظایر آن در جوامع مختلف (پیشرفته و عقب مانده) است. در چنین برههها و دورههایی که بحران، جنگ، اقدامات تروریستی شدید و هرج و مرج در جهان یا کشوری پیش آید، احساس ناامنی و اضطراب ناشی از چنین شرایطی و احساس خطر نسبت به تهدید دشمنان و بیگانگان انسانها را بطور طبیعی به سوی تحلیلها و تفسیرهای مبتنی بر توطئهباوری سوق میدهد. اینگونه فشارهای روانی و اجتماعی و احساس ناامنی سیاسی زمینه و شرایط مستعدّی برای رشد و رواج انواع شایعات و تئوریهای توطئه فراهم میکند. انسانها در چنین مواقعی با پخش شایعات و تحلیلهای بیاساس نسبت به شرایط و اوضاع حاکم واکنش نشان میدهند و میکوشند با بیان و بازگویی باورها و تصوّرات و تفسیرهای بیپایه و خیالی خود از لحاظ روانی آرامش پیدا کنند. در چنین اوضاع و احوالی گروهها و افرادی که از نظر روحی و روانی سالم به شمار میآیند، هنگامی که تحت تأثیر یک جوّ بحرانی و پرتلاطم و فشارهای ناشی از آن قرار میگیرند، به نوبهٔ خود به تمایلات پارانویدی حسّاس و تأثیرپذیر شده و دچار انواع برداشتهای توهّمآمیز میشوند و سعی میکنند احساس تعجّب، تنفّر و ترس خود نسبت به دشمنان و خطرات را در قالب تحلیلها، تبیینها و شایعات مبتنی بر توطئهباوری به توطئهگران مورد نظر خود در حدّ وسیع نسبت دهند.
فرافکنی نیز از دیگر عوامل نقل و پذیرش شایعه است. فرد ممکن است بدین سبب شایعه را بپذیرد یا بازگو کند که بخواهد ترسها، آرزوها، دشمنیها، ضعفها و مشکلات خود را به دیگران نسبت دهد و فرافکنی کند. اینگونه اتّهام زدن به دیگران و سلب مسئولیّت از خود، زمینهٔ مناسبی برای پیدایش و رواج تئوری توطئه فراهم میکند.
یکی دیگر از عوامل گسترش شایعه، نبود شرایط مناسب برای گردش آزاد اطّلاعات و اخبار است. عدم اطّلاعرسانی شفّاف و وجود سانسور در جامعه سبب میشود که مردم برای آگاهی از حوادث و رخدادهای پیرامون خود به شایعات روی آورند.
از دیگر عوامل رشد و رواج شایعات سیاسی، بهرهمند شدن از مزایای خاصّ استفاده از اینگونه شایعات است. انتشار دهندگان شایعه نیازی به ظاهر شدن و مقابله رویارویی با دشمنان و رقبای خود ندارند و به همین دلیل منبع شایعه مخفی و پنهان میماند. شایعه نیاز به اثبات و استدلال و پرداخت هزینه ندارد. بنابراین چنین ویژگیهایی سبب میشود که شایعات سیاسی بعنوان ابزار و وسیلهٔ مناسبی در چارچوب تئوری توطئه مورد استفاده قرار گیرد.
وجود فرهنگ سیاسی محدود یا بسته: در این نوع جوامع افراد هرچند در جامعه بعنوان یک کل آگاهی دارند ولی هیچ گونه احساسی نسبت به نظام سیاسی خود ندارند. آنان به سیاست بیعلاقه بوده و آگاهی و شناخت اندکی از آن دارند و کمتر دربارهٔ مسایل سیاسی صحبت میکنند. آنها توانایی و تمایل به مشارکت سیاسی ندارند و در برابر نهادهای اجرایی خود را ناتوان میبینند.
وجود فرهنگ سیاسی تبعی: این نوع فرهنگ سیاسی در سطح پایینتری از فرهنگ سیاسی مشارکتی و در سطح بالاتری از فرهنگ سیاسی محدود قرار دارد. در این فرهنگ مردم خود را شهروند به حساب نمیآورند امّا مشارکتشان در امور سیاسی منفعلانه است. مردم احساس تعهّد اندکی نسبت به دولت دارند و از صحبت کردن در مورد سیاست احساس ناراحتی میکنند؛ احساس میکنند که تنها تا حدّ صحبت کردن با یک مقام محلّی میتوانند بر سیاست اثر گذارند.
با توجه به چیزهایی که در بالا بیان شد، از آنجا که عملا انگیزههای ایجاد و مصرف تئوریهای توطعه و عوامل مستعدکننده نفوذ آن قابل حذف از هیچ جامعهای نیستند، نمیتوان جلوی تئوریهای توطئه را گرفت. اما بیگمان گردش آزاد اطلاعات، سیستمهای سیاسی باز و سیستمهای آموزشی که افراد را از کودکی پویا؛ جستجوگر و پرسشگر بار میآورند، میتوانند میزان از میزان نفوذ تئوریهای توطئه بکاهند.
منبع: عمده این مقاله تلخیص و تفسیر آزاد از مقاله آقای زاهد غفاری – اطلاعات سیاسی و اقتصادی – مهر و شهریور 1381 است.
این نوشتهها را هم بخوانید