برش‌هایی از زندگی در این روزها

زندگی شاید، رسوایی در بارسلونا باشد، پی بردن به پایان عصر تیکی تاکا و احیای قانون برد همیشگی محافظه‌کارهای فوتبال و باخت‌های شورشی‌ها، زندگی شاید غروب تأثربرانگیز کاپیتان باشد.

فوتبال بارسلونا

شاید هم زندگی در این روزها رسوایی دیگری در بارسلونا را به تصویر بکشد و «نهایت خبر» برای ما نبود چیپ اسنپدرگون 800 در غول 5.7 اینچی ZTE باشد. چه کنیم در عصر کوتوله‌ها، قامت غول‌های ما 5.7 اینچ بیشتر نیست!

رسوایی در بارسلونا

زندگی شاید آن رفیقی عاشق مرورگر «…سی بروزر» باشد، یا بسته شدن مطالب وبلاگت در جلوی چشمنانت. آخر خدا وکیلی کدام یک از مطالب وبلاگت می‌تواند در برابر ابعاد سلبریتی‌ها جلوه‌گری کند؟

زندگی شاید دگرگونی جایگاه‌ها باشد، بیماری باشد که نگاهی به سر خلوتت می‌اندازد و سرنسخه برمی‌دارد و در حالی که داری فیلم برمی‌داری، برایت نسخه می‌نویسد و سوژه نوشتن برایت ایجاد می‌کند.

یا شاید هم زندگی نگاه خسته آن بیمار دیابتیک تالاسمیک باشد که در فراغ «دسفرال» برای همیشه رفت.

زندگی شاید هم آن بیماری باشد که گفت: اوه! آقای دکتر! حالم اصلا خوب نیست، آنفلوآنزا گرفته‌ام و اصلا نمی‌توانم …
– خوشا به حالت که فقط در هنگام آنفلوآنزا نمی‌توانی، من بسیار کسان می‌شناسم که با دنیایی از «مهارکننده‌های فسفو دی استراز» هم کارشان راه نمی‌افتد!

شاید هم زندگی اشک‌های جاری شده در پای آن فیلم باشد و صحنه‌هایی که بعد از چند سال برایت تداعی می‌کنند.

زندگی همه اینهاست و در عین حال هیچ کدامشان!

22 دیدگاه

  1. حتی شبیه درد و دل و دل‌نوشته هم نبود این پست. ما انتظار بهترین‌ها را داریم نه این پست‌های بی سر و ته که درآن قلمتان هم اندکی میلغزد و خواننده را نمیتواند تحت تاثیر بگذارد.

    1. اتفاقا خیلی هم پست خوب و بی نظیری بود. شما نمی تونید پستی رو که برای دیگران جالبه بی سرو ته قلمداد کنین. این پست یه جورایی به روزمرگی ها و … اشاره می کنه البته به طور غیر مستقیم! مثلا نهایت رسوایی برای ما در جهان امروز شده اینکه مثلا شرکتی مثل ZTE بیاد و به جای چیپ 800 از مدل 600 استفاده کنه. نمی دونم تو جهان امروز داریم به کدوم سمت میریم.
      دوست عزیز امیدوارم شما دیدگاهتون رو وسیع تر کنین و به جای نظرات کلی و نسنجیده که بنیان یه مطلب رو از اساس نابود شده جلوه می دین فقط نظر شخصی خودتون رو بیان کنین اونم با رعایت احترام.

  2. با تشکر از مطالب خوبتون.
    عکس و متن خبر((رسوایی در بارسلون…)) مربوط به سایت نارنجی است.لطفا منبع رو درج کنید.
    با تشکر.

    1. متن آی‌تی نیست، اشاره نوشته به تفاوت دغدغه‌ها در جامعه منفک‌‌ شده ما بود. نارنجی هم سایت شناخته‌شده‌ای است و اسکرین شات هم کاملا مشخص است.

  3. واقعا فکر نمی‌کردم باخت بارسلونا، علاوه بر غم‌انگیز بودن برای طرفداران این تیم، غم و غصه‌های دیگر زندگی را هم به یاد آنها بیاورد.
    انگار مثل یک قطعات دومینوست ظاهرا فقط باید از باخت تیمت ناراحت شوی، اما غمهایی که در برابر یادآوری آنها مقاومت کرده‌ایم همراه با غم شکست تیم محبوبمان از دلمان بیرون می‌زنند
    می‌بخشی اگر کمی متنم شیطنت‌آمیز است من رئالی‌ام

  4. روزی شخصی 25 سال سن داشت و به خودش گفت که من قطعا جهان را تغییر می دهم! وقتی که 30 ساله شد فهمید که نمی تواند و گفت که مهم نیست حداقل کشور خودم را تغییر می دهم!وقتی 35 ساله شد فهمید که کشورش را هم نمی تواند تغییر دهد و گفت اشکالی ندارد شهر خودم را تغییر میدهم بعدها دید که شهرش را هم نمی تواند تغییر دهد و گفت که حداقل خانواده ام را تغییر میدهم و بازهم متوجه شد که خانواده اش را هم نمی تواند تغییر دهد!وقتی به سن 40 سالگی رسید تازه متوجه شد که باید خودش را تغییر دهد و به این نتیجه رسید که اگر از همان اول خودش را تغییر میداد الان در سن 40 سالگی می توانست دنیا را تغییر دهد.این حکایت درست حکایت امروز ماست.میخواهیم جهان را تغییر دهیم غافل از اینکه خودمان هزارویک مشکل داریم. خودمان هزاران درد داریم و چه نسخه ها که برای مردم جهان نمی پیچیم! نمی خواهم راجع به … بحث کنم فکر میکنم آنان که باید می فهمیدند، فهمیدند.بگذریم،مگر خدایی نجاتمان دهد!!!
    تقدیم به دکتر مجیدی عزیز که عاشق نوشته هاش هستم.

  5. این پست اصلا در حد و اندازه یک پزشک نبود.علی رغم اینکه من همیشه شیوه نگارش شما را تحسین می کنم ولی این پست را به دلیل نقص های زیادی که داشت به شدت محکوم میکنم

  6. این پست را بسیار می‌پسندم. خیلی خوب بود. بسیار زیبا شروع شد و عکس هم بر تأثیر آن افزود. سپس وارد افکار خودتان شدید و فلش بک‌هایی عالی زدید. من هم خیلی وقت‌ها اینجوری فکر می‌کنم و بعضی وقت‌ها هم می‌نویسم. با خواندن برخی نظرات متعجب شدم. چون گاهی به همین شیوه می‌نوشتم و با وجود اینکه می‌دانستم مخاطب عام ندارد اما حدس می‌زدم مخاطبین خاص هم کم نداشته باشد و البته سایرین هم متوجه بشوند بی‌‌سر و ته نیست. وقتی به این زیبایی شما مطلب نوشتید و اینگونه نظر دادند، وای به حال من !

  7. امیدوارم آن روز نرسد که وبلاگ نویسان از نوشتن آن چه در سَر دارند،فقط به خاطر قبول واقع نشدن برای جمع “خاصی” دست بکشند!

  8. دوران پویول چند گاهیست که تمام شده. هنوز می تونه بازی کنه ولی در نه در چند تیم برتر دنیا.
    یاد غم و غصه های خودم افتادم وقتی بایرن فینال چمپیونز لیگ پارسال رو اونطوری از دست داد.

  9. آخر خدا وکیلی کدام یک از مطالب وبلاگت می‌تواند در برابر ابعاد سلبریتی‌ها جلوه‌گری کند؟

    آقای مجیدی اصلا اینجوری فک نکن، اصلا!

  10. قشنگ بود دکتر
    اگر وبلاگم باز بود و این چند مدت من بی بلاگ نمی موندم
    حتما پستی درباره اینکه زندگی این زمانه ما چیست و دلبستگی های ما چه اندازه بزرگ و یا کوچک است می نوشتم .
    من هم معتقدم که زندگی همان بسته شدن وبلاگم است که این روزها از زور ننوشتن طعم خفغان گرفته ام .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]