یک گام تا تلهپاتی: ارتباط مستقیم مغز دو موش!
به تازگی نتایج آزمایش تازه یک گروه از پژوهشگران دانشگاه Duke که میگوئل نیکوللیس، دانشمند پیشگام رابطهای مغز- ماشین، آنها را رهبری میکرد، منتشر شده است.
آزمایشی که آنها انجام دادند، بسیار جالب است. آنها دو موش را انتخاب کردند، موش A در برزیل در قفسی نگاه داشته شد و یاد گرفت که اگر اهرمی خاصی را بفشارد، پاداشی دریافت میکند.
موش B در آمریکا در قفس متفاوتی بود. سیگنالهای الکتریکی قشر حرکتی موش A با یک گیرنده و فرستنده به موش B منتقل شدند.
موش B با اینکه شرطی نشده بود، با استفاده از اطلاعات موش A، همان کاری را کرد که موش A انجام داده بود، یعنی درست همان اهرم خاص را فشار میداد.
در دو سوم مواقع، موشهای B، به درستی اهرم مناسب را فشار میدادند. این در حالی است که موشهایی که ارتباط مغزی با موش A نداشتند و به صورت شانسی اهرمها را فشار میدادند، مسلما در موارد کمتری کار صحیح را انجام میدادند.
همین دانشمند در سال 2011، کار جالب دیگری انجام داده بود، او یک ارتباط دو طرفه بین مغز یک میمون و یک بازوی رباتیک برقرار کرده است، به این ترتیب میمون با کنترل مغزی میتوانست، یک بازوی مصنوعی را تکان بدهد و از ان سو پیامهای حسی را از بازوی مصنوعی دریافت کند.
در این مورد این ویدئوی TED را ببنید.
به علاوه همین گروه در آغاز ماه میلادی جاری، باز هم کار جالب دیگری انجام داده بودند، آنها ترتیبی داده بودند که موشها بتوانند نور فروسرخ را که مرئی نیست، از طریق حس لامسهشان درک کنند!
این تحقیق هم بسیار جال بود، آنها موشهای را در یک محفظه مدور قرار داده بودند که ورودی برای آب داشت. هر کدام از آنها یک لامپ LED معمولی و یک لامپ LED نامرئی با نور فروسرخ داشت. موشها یاد گرفته بودند که برای دریافت آب باید موقع روشن لامپها، بینیشان را به آنها بمالند.
کاری که پژوهشگران کردند، این بود که الکترودهایی به مغز موشهای پیوند زدند که به آنها توانایی تشخیص پروتو فروسرخ را میداد، منتها سیگنال خروجی این الکترودها وارد قشر حس پیکری یا همان قسمتی درک حس لامسه میشد. بنابراین موشهای نور فروسرخ را به صورت، لمسی حس میکردند!
اما بیشک کار تازه میگوئل نیکوللیس در نوع خود بینظیر و انقلابی است، چرا که باعث ارتباط بین دو مغز زنده میشود.
بله، چنین چیزی را نمیشود تلهپاتی نام نهاد، اما آزمایش تازه، تجربهای بسیار نزدیک به تلهپاتی است. در واقع کار او ایجاد یک سیستم عصبی مرکزی مرکب از دو مغز است.
میگوئل نیکوللیس بر این باور است که مهمترین کاربرد این کار، ایجاد یک شبکه مغزی مرکب از مغزهایی با تعداد دلخواه است: 3، 4، 5 یا هر تعداد که بشود از نظر تکنیکی اضافه کرد!
نتایج این تحقیق را میتوانید به صورت کامل در اینجا بخوانید.
اگر توانستید، خواندن این کتاب میگوئل نیکوللیس را به شما توصیه میکنم:
فراسوی مرزها: دانش نوروساینس تازه مرتبط کردن مغز و ماشینها و چگونگی متحول شدن زندگیمان با این کار
خب، این آزمایش واقعا جالب بود.
این آزمایش، آدم را یاد داستانهای علمی-تخیلی و همه چیزهایی میاندازد که در مورد آدمهای با توانایی تلهپاتی خوانده بود.
واژه گشتالت در آلمانی به معنای شکل یا الگو است. اما معنی گروه یا تکوین هم از آن برداشت میشود. معنی علمی-تخیلی ذهن گشتالتی یعنی هوشی که مشتمل بر چند نفر است.
ما در سیارهمان، کلونیها مشتمل بر اجتماع موجودات واحد داریم، اما تصور کنید که کلونیهای مرکب از ذهنهای منفرد داشته باشیم.
وقتی این تحقیق را خواندم همان اول به یاد داستان علمی -تخیلی «آلاری» از رابرت سیلوربرگ افتادم.
البته این تحقیق آدم را یاد داستانهای علمی-تخیلی دیگری هم میاندازد. مثلا آدم یاد سیاره گایا در سری بنیاد آسیموف میافتد.
در داستان علمی- تخیلی دیگری از آسیموف هم دنیایی به تصویر کشیده بود که دیگر آدمها برای یاد گرفتن خواندن و نوشتن و مهارت کاری و علمی، نیازی به یادگیری تدریجی نداشتند. آنها میتوانستند با کمک ماشینهایی به سرعت، برنامهریزی شوند.
حالا فکر کنید که لینکی بین مغز یک آدم با مهارت بالا در رشته با مغز یک آدم بدون آن مهارت بتواند ایجاد شود و …
ژانر دیگر داستان تخیلی بر اساس این سوژه میتواند، یک سرزمین پادآرمانشهری باشد که در آن الگوهای تفکر استاندارد با لینکهای مغزی، به مغزهای قشرهای مختلف القا شود. (کپیرایت این سوژه را برای من محفوظ نگاه دارید!)
تحقیق دیگر این دانشمندان که به موشها امکان حس کردن نور فروسرخ را به صورت حس لامسه میداد، هم امکان دارد در آینده، باعث ساختن ابرانسانهایی شود.
تصور کنید که شما بتوانید بدون واسطه، مواد منفجره جاسازیشده یا پرتو رادیواکتیو یا امواج حرارتی را نشخیص بدهید. این یعنی اضافه شدن، حواس دیگری به حواس پنجگانه ما. چه ارتش و پلیسی که نمیتوان از این انسانها درست کرد!
خب! از دنیای علمی تخیل به درآییم! این تحقیق فعلا فقط در موشها، آن هم به صورت تهاجمی، یعنی قرار دادن الکترود روی قشر حرکتی مغز، و در مورد کار سادهای مثل فشار دادن یک اهرم، انجام شده و گمان نمیکنم حالا حالاها بشود افکار و انتزاعات را بین دو مغز بدون واسطه منتقل کرد.
البته فعلا نیازی هم به چنین چیزی نداریم، چون رسانهها و وبلاگ را داریم!
فوق العاده بود!!!
ولی یادمون نره چنین تکنولوژیهایی با اجازه سازمانها و سرویسهای اطلاعاتی یا نهادهای پشتپرده که جهان رو کنترل میکنند برای عموم رونمایی میشه. این امکان وجود داره که تا حالا خیلی پیشتر از این هم رفته باشند و حتی کارهای عملیای هم انجام شده باشه و تازه ما اینها رو میبینیم!
چند وقت پیش به این فکر میکردم که شبکه ای که امروزه بین کامپیوتر ها بر قرار است و از قضا اسم ان اینترنت است را روزی بدون واسطه بتوانیم با سیستم عصبی خودمان تجربه کنیم ….
ـــــــــــــــ
دیتا های از دست رفته…. ، ارتباط بر قرار کردن ما انسان ها با هم واقعا در نوع خود جالب است ما نزدیک 100 تا 70 هزار سال است که قدرت تکلم داریم و فقط چند هزار سال میگذرد که افکار خود را مکتوب کرده ایم واسطه ارتباط بین ما کلمات،شکل صورت یا همان زبان بدن ، فرض کنید بخواهیم منظور خود را به فرد دیگری انتقال دهیم میتوایم از کلمات یا اشارات دست و بدن استفاده کنیم و لی چقدر از منظور و هدف به صورت صحیح منتقل شد؟به نظر من ارتباط بین ما نیاز به جهش بزرگی دارد …!
جالب بود! فکر کنم که بی ارتباط با این موضوع نباشه
پروژه نگاشت فعالیت مغز Brain Activity Map project
http://singularityp.com/?p=222
بسی حال کردم در این دقایق سی
که مجیدی مطلبی بس نعز پستاند
ممنون میشم بیشتر از این طیف مطالب بزاری:d
” پادآرمانشهری باشد که در آن الگوهای تفکر استاندارد با لینکهای مغزی، به مغزهای قشرهای مختلف القا شود. (کپیرایت این سوژه را برای من محفوظ نگاه دارید!)”
:دی
شما هم؟!!
موضوع بسیار جالب و درخور توجهی بود . به عنوان تکمیلی بر این پست بد نیست نگاهی هم به این مطلب بیندازید :
http://pespmc1.vub.ac.be/SUPORGLI.html
با سپاس
کر کنم تو همین داستانای اسیموف بود یه قسمتی بو که پیشرفت در حد کمال انسان باعث شده بود دیگه ادما جدا از هم نباشن همه ی تفکر بودن هر حرفی که زده میشد نتیجه خواسته همه اونا بود همه با هم فکر میکردن
تو یه فیلم علمی تخیلی هم یه ذهن بزرگ بود برای همه اون نوع موجود هر کدومشونم یه مغز عادی داشتن بزرگه حالت پردازش ابری واسه اونا داشت
دوست داشتم.
ضمن تشکر از خبر فوق العاده جالبتون
یک سوالی داشتم: دقیقاً در چه حوزه ای از علم به اینگونه پروژه ها (ارتباط مغز با ماشین ها) پرداخته می شود؟
مهندسی پزشکی؟ مخابرات میدان؟ عصب شناسی (نورو ساینس)؟
لطفا راهنماییم کنید چون خیلی علاقه مند هستم
ممنون
ترکیبی از همه اینهاست. ولی حوزه اصلی مسلما نوروساینس هست.
مرسی از راهنماییتون
بسیار جالب بود.
در بحبوحه انتخاب استاد و موضوع پروژه بودم که به صورت اتفاقی سایت شما رو باز کردم (اسفند ماه و دیدن این پست)
هم در انتخاب استادم مطمئن شدم و هم یه ایده برای موضوع پروژه
پاینده باشین