پروانههایی که حتی بعد از سالیان دور، مِهر کوهی را که دیگر نیست، از دل بیرون نکردهاند!

در خبری علمی که البته به باور من بیشتر از وجه علمی آن، میتواند حس شاعرانه آدمی را برانگیزد، امروز کمی در مورد پروانهها صحبت میکنیم.
پروانههای خاصی به نام پروانههای مونارک Monarch بیشتر به خاطر مهاجرتهای دست جمعی میلیونی خود مشهور هستند، مسافرتهایی که آنها را از جنوب کانادا و شمال آمریکا به کالیفرنیا و مکزیک در زمستان میکشاند.
این پروانهها نسبتا بزرگ هستند و بین 9 تا 11.5 سانتیمتر طول دارند، رنگ آنها نارنجی روشن با رگههای رنگ مشکی است، یک دانشمند حشرهشناس آمریکایی به نام ساموئول اچ شولر، نخستین بار در سال 1974، آنها را مونارک به معنی پادشاه نامید، میگویند که بزرگی این پروانهها وجه تسمیه بوده است و گروهی هم میگویند که این پروانهها به افتخار ویلیام سوم -شاه انگلیس- این نام را گرفتند.
طول مسیر مهاجرت پروانههای مونارک، حدود پنج هزار کیلومتر است، از این حیث آنها در میان پروانهها بینظیر هستند، در طی این مسیر، آنها جاذبههای توریستی در بعضی از مناطق ایجاد میکنند، منظره پرواز انبوه در آسمان یا تجمع آنها در یک منطقه محدود یا نشستن آنها روی درختها، همچون برگهای نارنجی رنگ روشن، واقعا بسیار زیباست. سرعت پروانههای در هر ساعت حدود 19 کیلومتر است و هر روز حدود 80 کیلومتر را میپیمایند.
یکی از مناطقی که در مسیر مهاجرت این پروانهها قرار دارد، دریاچهای به نام دریاچه Superior است، این دریاچه از شمال به اونتاریو، از غرب به مینِسوتا، از جنوب به میشیگان و ویسکانسین محدود است.
این دریاچه از نظر مساحت سطحی، گستردهترین دریاچه آب شیرین دنیاست و از نظر حجم هم سومین دریاچه آب شیرین دنیا محسوب میشود.
اما یک نکته عجیب و غریب در جریان مهاجرت شمال به جنوب این پروانهها بر فراز همین دریاچه رخ میدهد، پروانهها در یک نقطه مشخص به صورت غیرضروری تغییر مسیر میدهند و به سمت مشرق میروند و بعد از پیمودن مسافتی، دوباره سمت جنوب را در پیش میگیرند.
چرا چنین چیزی رخ میدهد؟
زیستشناسها و جغرافیدانها روی چیزی که این توقف مسیر مهاجرت پروانهها را باعث میشود، تحقیق کردهاند و به این نتیجه رسیدهاند، عامل کوهی مرتفعی بوده است که زمانی بسیار دور در همین منطقه وجود داشت و بلندترین کوه آمریکای شمالی محسوب میشد.
خب، بسیار جالب است که در اینجا همکاری مشترک دو شاخه دانش، دانشمندان را به حل یک معما رسانده است.
از نظر علمی، ترکیب چند عامل برای مسیر و مقصد مشترک پروانهها مؤثر دانسته شده است: ریتم شبانهروزی، میدانهای مغناطیسی زمین، موقعیت خورشید در آسمان.
اما چیز جالب و شاعرانه دیگر در اینجا برتری حافظه غریزی جمعی پروانهها بر حافظه ما انسانها است، ماهایی که خیلی آسان بزرگترین شخصیتها و رویدادها و یا اهداف و آرزوهای والایمان یا خاطرات و تجارب تلخ و شیرینمان را فراموش میکنیم، ماهایی که خیلی سریع تغییر مسیر میدهیم، و عهدهایمان را میشکنیم، اسمش را خیلی وقتها برای تسکین غرورمان میگذاریم تطبیق، عملگرا بودن، منطقی بودن، مرد روز بودن، اما خب در بسیاری موارد این فراموشیها ریشه در شخصیت و منافع آنی ما دارند.
شاید الان اگر یک شاعر کلاسیک پارسیگو زنده بود و وبگردی میکرد و این مطلب را میخواند، شعر عاشقانه زیبایی در مورد وفای پروانههای مونارک میسرود! چیزی شبیه:
گفتی به روزگاری، مهری نشسته، گفتم بیرون نمیتوان کرد، حتی به روزگاران
خیلی زیبا بود
بسیار زیبا بود این مطلب … دمت گرم …
پارت آخر پستتون خیلی تکان دهنده بود. ایول دکتر عزیز. نکته جالبی بود! منافع آنی، مرد روز بودن، آداپتیویته، اینها چیزهایی هستند که در دنیای ماشینی امروز (یا حتی بگم بدلیل تلاش برای بقا) ما رو از اصل خودمون دارند دور میکنند ..#
عالی بود آقای دکتر خیلی ممنون
سلام
من منبع اصلی را هم خواندم ولی با توجه به پارامتر زمان در زمین شناسی و زندگی موجودات زیاد با عقل جور در نمی آید. فعالیت های کوهزایی که موجب تغییر در پستی و بلندی های زمین می شوند بسیار کند است. البته پدیده های فرسایشی مانند آب و هوا موجب تغییرات زمین شناسی می شوند ولی اینکه رشته کوهی که سد راه باشد (حتما با طول چند کیلومتر)؟؟
البته این بستگی به سن این نژاد پروانه هم دارد.
دکتر شعر فکر کنم این باشه ها:
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل / بیرون نمی توان گفت الا به غمگساران
احتمالا اونی که شما گفتید ورژن ادیت شدش هست!
شعر شفیعی کدکنی که مشهور هست: ای مهربانتر از برگ، در بوسه های باران، بیداری ستاره در چشم جویباران، …احتمالا منظورتون این شعر سعدی هست که کدکنی با توجه بهش شعر خودش را سروده:
سعدی به روزگاران مهری نشسته بر دل
بیرون نمی توان کرد، الا به روزگاران
چندت کنم حکایت؟ شرح این قدر کفایت
باقی نمی توان گفت، الا به غمگساران
http://ganjoor.net/saadi/divan/ghazals/sh450/
آره دکتر منظورم همینه که گفتی منتها من از رو کتاب ادبیات دیدم ولی اشتباه نوشتم!!!
چقدر زیبا و تاثیرگذار
واژه ها نمی توانند احساسات را نشان دهند.
از تو با مصلحت خویش نمیپردازم
همچو پروانه که میسوزم و در پروازم
سعدی
سالها شمع دل افروخته و ســـوختهام
تا ز پروانه کمی عاشقی آموختهام
شهریار
زیبابود؟
در طول زمان میدان مغناطیس زمین تغییر میکنه تا جایی که حتی مکان قطبین هم با یکدیگر جابجا میشوند. عامل تشخیص توسط میدان مغناطیسی و به نوعی قطبنمای درونی برخی از مهاجران مدتهاست مطرح شده اما فکر نمیکنم به اثبات قطعی رسیده باشد (و به نظر من در بسیاری موارد، این تئوری اشتباه است). امروزه بحث موجهای فراصوتی و فرو صوتی مطرح است و آن را از عوامل بزرگ در جهتیابی میدانند. فارق از این موضوع، بحث زیبایی و مهمی را مطرح کردید و شعری هم در پایان آوردید عالی بود.
جناب دکتر چند تا مسئله برای من مطرح شد در این پست.
آیا زمانی کوهی وجود داشته و الان دیگه وجود نداره؟! مثلا با فرسایش از بین رفته؟
درسته که ممکنه به نظر شاعرانه بیاد و برای فراموشی انسان ها ازش استفاده کرد! ولی حقیقت اینکه تماما تئجیح شده و دلایل مشخصی برای هر رفتار وجود داره.
البته تاثیر کوه برای من هنوز جای سوال هست و شما هم در این پست به وجه علمی قضیه تمرکز نکردید. با این حال این تغییز مسیر باید یم فینوتایپ باشه. ژن یا ژن هایی که باعث تغییر مسیر میشدند و زمانی این تغییر مسیر برای پروانه ها مزیتی تکاملی داشته. و حال (حتی اگر اون مزییت دیگه وجود نداشته باشه) وجود این ژن (ژن ها) در این نوع پروانه باعث این رفتار میشه.
ماجرای شمع و پروانه (جذب شدن برخی حشرات به نور در تاریکی که گاها منجر به مرگشون میشه) هم مسئله ای عرفانی قلمداد میشده و شعرهایی زیادی در موردش سروده شده، اما امروز دلیل این رفتار کاملا توضیح داده شده. (و بسیار هم جالبه)
خیلی جالب بود، ممنون بابت این پست زیبا…
اگه اشتباه نکنم بیتش اینه:
سعدی به روزگاران مهری نشسته در دل
بیرون نمیتوان کرد،الا به روزگاران
البته
جدای از حس شاعرانگی.
دلیل این موضوع، تکامل نیافتن پروانه ها و خیلی از حیوانات دیگر در فرایند فرگشت، از نظر تفکر، است.
در مورد میمون ها هم آزمایش مشابهی انجام شده.
رفتاری را در یک شرایط مشخص آزمایش، به یک نسل از میون ها میآموزند و بعدها این آموخته در فرزندان و نسلهای بعد میمون هایی که در آزمایش شرکت داشته اند، تکرار میشود.
درحالی که دیگر آن شرایط آزمایش اولیه وجود ندارد.
چقدر جالب و رمانتیک
لذت بردم
این یک حدس ضعیفه و بیشتر یک بهانه برای بروز احساسات. تازه اگر درست هم باشه ناظر به حفظ بی دلیل یک عادت هست.
سلام دکتر جان
خیلی خوب بود!
از این کارها بیشتر بگذارید مخصوصا برای ماها که زیاد اهل احساسات نیستیم و همش درگیریم!
بسیار دل نشین و زیبا بود. البته ایرادات دوستان نسبت به پایه علمی این نظریه و شعر سعدی خیلی بیراه نیست ولی من به این نوشته صرفا بخ چشم الهام گرفتن از یک پدیده طبیعی برای بروز دادن احساسات نگاه میکنم
گفتی به روزگاران مهری نشسته، گفتم
بیرون نمیتوانم کرد حتی به روزگاران
بسیار زیبا و دلنشین بود
خیلی جالب بود…. به قول شما بیشتر اون حس شاعرانه ی آدم رو قلقلک می ده تا روح علم طلبش رو….. این موجودات ظریف دوست داشتنی… ممنون! خیلی خیلی جالب بود..
سلام آقای دکتر مجیدی
چند ساله که خواننده سایتتون هستم و بعضا میبینم خیلی از خواننده ها به املای بعضی کلمات گیر میدن و اعتراض دارند خوب اونها حق اعتراض دارند هر چند که از نظر من خیلی هم لزومی نداره! من حتی با وجود املای غلط اون کلمات میتونم متن رو بخونم و بفهمم!
اما…
اما این مطلب یه چیز بخصوص داشت که میخوام دربارش انتقاد کنم!!! با توجه به رشته تحصیلیم و ارتباط مستقیمش با این مطلب کنجکاو شدم که منبع رو چک کنم -که درباره اشتباهتون مطمئن تر شدم!-و این اشتباه هم ترجمه غلط جیولوجیست بود. این کلمه زمین شناس معنی میده و یکی از شاخه های زمین شناسی به نام تکتونیک که همون آلفرد واگنری که چند روز قبل هم یه مطلبی مرتبط باهاش گذاشته بودین و اصطلاحا پدر و بنیانگزار این شاخه زمین شناسی میشه مشخص میکنه مثلا فلان جا یه کوه یا دریا و … داشتیم که در گذر تغییرات تکتونیکی صفحات زمین جابجا شدن یا از بین رفتن و …
ممنون از زحماتتون
همیشه احتمال خطا در پستها هست ، به خصوص مواردی که ما تحت فشار شدید کارهای روزانه خسته و خوابآلود مینویسم. به هر حال سعی میکنیم میزان اشتباه رو کمتر کنیم. ممنون بابت تذکر.