.

کتاب ربات‌های سپیده‌دم، نوشته ایزاک آسیموف | معرفی و بررسی

نوشته: سمیه کرمی

روبات‌های سپده‌دم عنوان چهارمین کتاب، از مجموعهٔ بنیاد است. این کتاب هم، مانند غارهای پولادی و خورشید عریان، به سبک کارآگاهی نگاشته شده و حال آن که پس‌زمینهٔ ماجرا، علمی‌تخیلی می‌باشد. ماجرا در آینده‌ای بسیار دوردست، بر سطح سیارهٔ خیالی اورورا اتفاق می‌افتد. شخصیت‌های اصلی داستان برای علاقه‌مندان بنیاد، شناخته شده می‌باشند. کارآگاه الیاس بیلی که دوستانش او را لیجی خطاب می‌کنند، و روبات دانیل اولیواوِ معروف، که حالا دیگر کاملا با بیلی دوست شده است و چیزی فراتر از یک روبات صرف محسوب می‌شود.

در این داستان هم آسیموف، خواننده را با خود به جامعه‌ای فرضی در آینده‌ای خیالی می‌برد و رسم و رسوم و فرهنگ آن جامعه را برای خواننده طوری شرح می‌دهد که گویی خود در آن زیسته باشد. در طول ماجرای داستان، خواننده همراه با الیاس بیلی که زمینی است، از دریچهٔ چشمان یک انسان زمینی به جامعه‌ای بیگانه می‌نگرد و با جزییات زندگی در آن جامعه آشنا می‌شود و در عین حال در حال خواندن نقد آسیموف بر چنان جامعه‌ای نیز هست.

این بار هم با جامعه‌ای رو به رو هستیم که یک آرمان‌شهر هست و نیست. باز هم آسیموف، نوعی جامعهٔ آرمانی را با جامعهٔ زمینی مقایسه می‌کند و سرانجام مشخص است که پیروزی از آن جامعهٔ معمولی و غیرآرمان‌شهری [3] زمین است. هر چند که قضاوت و تصمیم‌گیری در این مورد بر عهدهٔ خواننده است و وقتی خود داستان با تمام ریزه‌کاری‌هایش را خواندید، آن وقت می‌توانید تصمیم بگیرید.


خلاصه‌ای مختصر از داستان:

همچون دو داستان پیشین (غارهای پولادین و خورشید عریان) این جا نیز با پروندهٔ یک قتل رو به رو هستیم. قتلی که حل معمای آن بر عهدهٔ الیاس بیلی زمینی گذاشته شده است. این بار قتل روی سیارهٔ اورورا اتفاق افتاده است. اورورا به معنای سپیده‌دم، اولین جهانی است که اجداد زمینی‌ها مسکونی کردند و به تصرف خویش در آوردند. جهان سپیده‌دم، سپیده‌دمی نوین بر تاریخ زندگی انسان‌ها محسوب می‌شود. در این جهان بود که انسان برای اولین بار، با دخل و تصرف بر خصوصیات ژنتیکی بدن خویش، توانست بر بیماری و عمر کوتاه غلبه کند و نسل جدید انسان‌هایی را بنیان‌گذاری کند که توسط زمینی‌ها، فضایی خوانده می‌شوند.

مردمان اورورا، دنیایشان را سپیده‌دم نامیدند و سعی کردند هر نوع ارتباط میان خود و هم‌نوعانشان در کرهٔ شلوغ و آلودهٔ زمین را نفی کنند.

حالا در اورورایی که مثل سولاریا، برای خودش آرمان‌شهری محسوب می‌شود و در آن جرم و جنایتی اتفاق نمی‌افتد، قتلی به وقوع پیوسته. اگرچه شاید نشود به واقع اسم آن را قتل گذاشت، چون مقتول یک روبات است.

از آن جا که شرح موفقیت بیلی در کشف راز قتلی که در سولاریا اتفاق افتاده بود، زبانزد تمام جهان‌های فضایی شده، این بار نیز از بیلی دعوت می‌شود، تا به اورورا برود و پرده از راز این ماجرا بردارد.

اما این بار بیلی روی لبهٔ تیغ حرکت می‌کند. اگر شکست بخورد، نه تنها زندگی خودش و سابقهٔ شغلی‌اش از بین می‌رود، بلکه آیندهٔ زمین هم نابود می‌شود.

هان فاستولف، سازندهٔ آردانیل، و یکی از سران سیاسی اورورا، تنها متهم قتل روبات جاندر پانل است. فاستولف کسی است که از مهاجرت زمینی‌ها به دنیاهای دست نخورده طرفداری کرده و حتا نوید کمک و یاری به زمین داده است. در صورتی که مخالفان فاستولف موفق شوند، جرم او را ثابت کنند، فاستولف از نظر سیاسی نابود شده و دیگر نمی‌تواند به زمین کمک کند. و از آن جا که فاستولف تنها کسی است که روزنهٔ امید زمینی‌ها محسوب می‌شود، با نابودی سیاسی فاستولف، آیندهٔ زمین هم نابود می‌شود.

روبات جاندر پانل، دومین روبات انسان‌نمایی بود که فاستولف ساخته بود. بیلی باید بفهمد چطور جاندر به طور ناگهانی از کار افتاده. و در حالی که هیچ‌کس به جز خود فاستولف قدرت از کار انداختن روباتی به پیچیدگی جاندر را نداشته، متهم دیگری برای پرونده پیدا کند.


اورورا

مشخصات جامعه:

همان طور که پیشتر گفته شد، اورورا اولین جهانی است که به دست انسان‌ها مسکونی شده است و به همین دلیل، اورورا، یعنی جهان سپیده‌دم نامیده شده. مردمان اورورا نیز مانند سولاریایی‌ها و مانند دیگر مردمان ساکن پنجاه کرهٔ فضایی، عمری طولانی و پربار دارند و همراه روبات‌هایشان در جامعه‌ای که کم از آرمان‌شهر ندارد، زندگی می‌کنند. در اورورا تعداد روبات‌ها آن‌قدر زیاد و اغراق‌آمیز نیست، با این‌حال مردمان اورورا هم برای زندگی به روبات‌هایشان وابسته هستند؛ هم برای امور روزمرهٔ زندگی و هم برای امور فنی. نسبت روبات‌ها به انسان‌ها روی سیارهٔ اورورا به طور متوسط پنجاه به یک می‌باشد.

میان اورورایی‌ها هم، هنوز رسم ازدواج وجود دارد، و گاهی زوجین بخش زیادی از زندگی‌شان را با هم می‌گذرانند، و در عین حال هر زمان که از بودن با هم خسته شوند، می‌توانند قرارداد را فسخ کرده و به دنبال زندگی دیگری بروند، بی آن که مشاجره و یا ناراحتی‌ای دربگیرد.

در اورورا هم رسم نیست که والدین فرزندان خود را بزرگ کنند. بچه‌ها به مراکز مخصوص سپرده می‌شوند و بعد از رسیدن به سن قانونی زندگی مستقل خویش را دنبال می‌کنند. اگرچه در اورورا صحبت از نسبت‌های خانوادگی مثل سولاریا تابوی اجتماعی محسوب نمی‌شود، با این‌حال مرسوم هم نیست.

ولی این فقط ظاهر آرمان شهر است. در داستان از شخصیت‌های داستان می‌شنویم، که عمر طولانی و زندگی در چنین جامعه‌ای شاید آن قدرها هم لذت بخش نباشد.

اورورا قدرتمندترین جهان، میان جهان‌های فضایی است و خط مشی روابط سیاسی فضاییان با زمین نیز، در واقع از طریق دولت‌مردان اورورا تعیین می‌شود.

اورورا از طریق یک هیات قانون‌گذاری که یک دبیرکل دارد، اداره می‌شود.

بررسی جامعهٔ اورورا:

در روبات‌های سپیده دم، مانند دو اثر قبل (غارهای پولادین و خورشید عریان)، آسیموف دنیایی دیگر را توصیف می‌کند. خواننده به همراه شخصیت اول داستان که کارآگاه بیلی باشد، به آن دنیا سفر می‌کند و با جزییات زندگی در آن آشنا می‌شود. کارآگاه بیلی اهل زمین است و خواننده، آن دنیای بیگانه را از دریچهٔ چشمان او نگاه می‌کند. جامعهٔ آن روزگار زمین اگر چه فرق کرده است، اما از بسیاری جهات همین دنیایی است که ما می‌شناسیم. پس آن‌چه کارآگاه بیلی می‌بینید و فرا می‌گیرد، همان چیزی است که خوانندگان کتاب می‌بینند و فرا می‌گیرند. ما همراه و هم‌قدم با بیلی یاد می‌گیریم و شگفت‌زده می‌شویم.

اورورا مانند سولاریا اغراق‌آمیز و دور از تصور نیست. به عکس خیلی هم قابل‌تصور و دست‌یافتنی تصویر شده است. روبات‌ها در حدی معقول و قابل‌تصور به کار گرفته می‌شوند و جایگاه روبات و در یک کلام کامپیوتر، در این جهان خیالی شاید همان چیزی باشد که هم‌اکنون نیز داریم به سویش می‌رویم.

در سولاریا، آسیموف تصویری اغراق‌آمیز از غرق شدن در تکنولوژی و تباهی تکنولوژیکی را به تصویر کشیده بود. این جا ولی تصویر جهان سپیده‌دم، خیلی واقع‌بینانه‌تر است. اما باز هم نویسنده از این آینده ناراضی به نظر می‌رسد. دلیل اول ناراضی بودنش همان عمر طولانی است که ساکنان اورورا اول بار بدان دست یافته‌اند. به نظر می‌رسد تصور آسیموف این بوده که عمر طبیعی انسان یعنی چیزی که امروزه با توجه به دستاوردهای پزشکی بدان دست‌یافته، مدت زمانی ایده‌آل است. در دنیای اورورا باز هم شاهد مشکلاتی هستیم که عمر طولانی مسبب آن‌ها است.

در خورشید عریان، تکیهٔ آسیموف بر نقایص یک زندگی ماشینی بود و این که تکیه کردن بیش از اندازه به روبات‌ها (کامپیوتر) به کجا خواهد انجامید. در روبات‌های سپیده‌دم، چیزی که بیش از همه با آن مواجه هستیم، این است که انسان به خاطر داشتن عمر طولانی روحیهٔ ماجراجویی و خطر کردن خویش را از دست داده. چهار قرن زندگی چیزی نیست که بشود با ماجراجویی و اکتشاف آن را به خطر انداخت. و همین محافظه‌کاری و ترس به خطر انداختن زندگی، ریشه‌های تباه‌شدن آیندهٔ اورورا است.

آن‌ها به قدری به دنیای ایده‌آل‌شان و عمر طولانیشان خو کرده‌اند که حتا حاضر نیستند برای اکتشاف کرات قابل سکونت دیگر، خود را به خطر بیندازند و برای این منظور هم قصد دارند از روبات‌های انسان‌نمای خود استفاده کنند.

روبات‌هایی که چنان شبیه به انسان ساخته شده‌اند که غیرقابل تشخیص از انسان هستند و به همین منظور گمان می‌رود، آن‌ها بتوانند مسئولیت اکتشاف دنیاهای دیگر و سپس آماده‌سازی آن‌ها برای انسان را به عهده بگیرند. تا بعد انسان‌ها با خیال راحت وارد دنیای جدید شوند.

اگرچه آسیموف تقریباً همیشه در داستان‌هایش نسبت به روبات‌ها خوش‌بین بوده و اگرچه روبات‌های آسیموف آن موجودات خطرناک و ترسناکی نیستند که در بیشتر داستان‌های علمی‌تخیلی دیده می‌شود، اما این جا اندکی خلاف آن را می‌بینیم.

اگر روبات‌هایی که به دنیاهای دیگر می‌روند تا آن‌ها را قابل سکونت کنند، به این فکر بیفتند که بهتر است خود در آن جهان‌ها زندگی کنند چه؟ این سوالی است که پیش روی خواننده قرار دارد.

جهان سپیده‌دم به خاطر تنبلی و غرق شدن ساکنانش در رفاه، در سراشیب تباهی قرار دارد.


مقایسهٔ اورورا با زمین:

در این کتاب هم مانند دو کتاب قبل، زمین در مقایسه با یک دنیای بیگانه قرار می‌گیرد. دنیایی که ظاهر یک آرمان‌شهر را دارد و با این حال درگیر مشکلات خودش است و با توصیفات نویسنده محکوم به تباهی.

در غارهای پولادین، زمین را در این آیندهٔ خیالی به طور کامل شناخته‌ایم و در روبات‌های سپیده‌دم، جهان سپیده‌دم را می‌شناسیم.

زمین دنیایی شلوغ است که مردمانش در شهرهای سرپوشیده زندگی می‌کنند و روبات‌ها را از زندگی شهری خود بیرون کرده‌اند و همچنان عمر کوتاهی زیر صد سال دارند.

با این‌حال مردمان زمین شجاع هستند و روحیهٔ خطرپذیری دارند. از آن غرور و نخوتی که دست و پای مردمان اورورا را بسته در زمین خبری نیست.

عمر کوتاه و عدم وابستگی به روبات‌ها، کلید پیروزی مردمان زمین در مقابل اورورا و دیگر دنیاهای فضایی است. وابستگی به روبات، یعنی موجودی هوشمند که مغزی تقریباً به پیچیدگی مغز بشر دارد، نقطه ضعف بسیار بزرگی است که مردمان زمین فاقد آن هستند. و شاید همین باشد که علی‌رغم ضعف تکنولوژیک زمین، آن را در نقطهٔ برتری نسبت به دنیاهای فضای قرار می‌دهد و همین بی‌پروا بودن انسان‌های زمینی است که دنیاهای فضایی و بیش از همه اورورایی‌ها را به وحشت می‌اندازند.

مردمان سپیده‌دم هیچ دوست ندارند، اجداد زمینی‌شان پا به فضا بگذارند. اگر آن‌ها به فضا بروند، آیندهٔ کهکشان از آن مردمان کوتاه عمر خواهد بود و روبات‌ها دیگر نقشی در آن نخواهند داشت.

ولی آیا به واقع این‌طور خواهد شد؟


شخصیت‌ها:

دانیل اولیواو روبات انسان‌نمای ساختهٔ دکتر فاستولف، گلادیا زن سولاریایی و کارآگاه بیلی را در دو داستان قبلی شناخته‌ایم.

شخصیت‌هایی که در این داستان از نزدیک با آن‌ها آشنا می‌شویم، عبارتند از روبات جیسکارد رونتلوف، دکتر هان فاستولف، ریکین دلمار، کلدن آمادیرو و واسیلیا فاستولف.

شاید مهم‌ترینِ این شخصیت‌ها روبات جیسکارد رونتلوف باشد. جیسکارد به عکس دانیل ظاهری کاملاً مصنوعی و روباتی دارد. جیسکارد هم ساختهٔ فاستولف است، با این‌حال واسیلیا زمانی تغییراتی اساسی در ساختار مغز پوزیترونیک جیسکارد داده، که او را به روباتی منحصربه‌فرد تبدیل کرده است؛ منحصربه‌فرد در تمام کهکشان. و تنها خود جیسکارد، دانیل و بیلی از راز او آگاه هستند.

هان فاستولف، بزرگ‌ترین دانشمند روبات‌شناس و عضو هیات قانون‌گذاری اورورا است. فاستولف مردی روشن‌فکر است که به تمام نقایص جامعهٔ خویش آگاه است و به همین خاطر دوست مردمان زمین است. او فکر می‌کند اورورا و دیگر دنیاهای فضایی به بن‌بست رسیده‌اند و برای این‌که کهکشان از انسان‌ها خالی نماند، باید به زمین کمک کنند تا شروع به مسکونی سازی کرات قابل سکونت کهکشان بکند.

ایدهٔ روان‌تاریخ که این قدر در داستان‌های بنیاد مهم است، اول بار در این کتاب و توسط فاستولف معرفی می‌شود. هر چند که اصل ایده از آن کس دیگری است.

کلدن آمادیرو مدیر موسسهٔ روبات‌سازی اورورا، مردی بسیار جاه‌طلب و مغرور و دشمن سرسخت زمینی‌های کوتاه عمر است.

واسیلیا دختر فاستولف است که بنا به دلایلی از پدرش بیزار است و با آمادیرو همکاری می‌کند، تا هرگز به زمینی‌ها اجازهٔ ورود به کهکشان داده نشود.


[1]: The Robots of Dawn

[2]: Isaac Asimov

[3]: منظور جامعه‌ایست که آرمان شهر نیست و منظور dystopia نیست!


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

1 دیدگاه

  1. دکتر عزیز بار هم فکر میکنم در گذشته همراه با هم این مجموعه سه گانه را خوانده ایم

    خوشحالم که مداوما ما را به گذشته های شیرین می برید

    درود

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]