چگونه عمرمان مثل باد و برق سپری نشود؟ با چه ترفندهایی، روزهایمان را منبسط کنیم؟!
به احتمال زیاد شما بارها آرزو کردهاید که شبانهروزتان بیشتر از 24 ساعت شود، چرا؟
1- بتوانید به همه کارهایتان برسید: به اندازه کافی بخوابید، معاشرت کنید، کارهای محولشده را انجام بدهید، مطالعه کنید، فیلم ببیند، ورزش کنید، وبگردی کنید و …
2- حس میکنید که زندگیتان روی دور تند افتاده و هر ماه برایتان فقط به اندازه یک هفته طول میکشد و هر سال، به اندازه یک ماه! شما از این گذر سریع عمر میترسید.
شاید شما از معدود افرادی باشید که این حس و حال را نداشته باشید، پس پیشنهاد میکنم، دست به دامان گوگل بشوید، تا این نکته برایتان ثابت شود که آرزوی بیتر طول کشیدن شبانهروز یک چیز عمومی است. پس این کلیدواژهها را سرچ کنید: کاش – شبانهروز- 24.
دیدید؟!
بسیاری از وبلاگنویسها و صاحبان سایتها به صورت پراکنده این آرزو را داشتهاند.
مسلم است که هیچ راهی برای کش دادن به شبانهروز نداریم، اما شیوههایی وجود دارند که با آن میتوانیم مغزمان را فریب بدهیم، طوری که گذر زمان، برایمان کندتر به نظر آید!
نخست باید برایتان توضیح بدهم که ما چطور گذشت زمان را حس میکنیم؟
حس گذر زمان، مثل درک بقیه حسها، مثل چشایی، لامس، بینایی یا شنوایی نیست.
چیزی که ما عموما به صورت گذر زمان از آن یاد میکنیم، در واقع مشتی از اطلاعات عرضه شده به مغزمان از راه حواس در طول زمان است. جالب است که نو بودن یا تکراری بودن اطلاعات روی حس گذر زمان اثر میگذارند. چگونه؟!
اگر شما اطلاعات تازه را وارد مغزتان کنید، این اطلاعات نیاز به پردازش، ساماندهی نو دارند، ولی اطلاعات که چیز تازهای نداشته باشند، خیلی سریع ادراک میشوند.
چیز مهم دیگر این است که ادراک زمان فقط توسط یک ناحیه مغز صورت نمیگیرد، هر یک از حواس دیگر ما، در یک ناحیه خاص مغز درک میشوند، اما در مورد زمان این طور نیست.
وقتی ما حجم زیادی از اطلاعات تازه را وارد مغز میکنیم، مغز باید زمان زیادی را صرف پردازش آنها کند، هر چه میزان و زمان این پردازش بیشتر باشد، زمان هم از نظر مغز دیرتر میگذرد و کش میآید.
بگذارید مثالی بزنم:
تا حالا حتما پیش آمده است که در موقعیتهای خطرناک قرار گرفته باشید، مثلا در حال کذشتن از خیابان یا رانندگی. هیچ متوجه شدهاید که یک ثانیه در این شرایط تا 10 ثانیه هم برایتان کش میآید؟!
مثال دم دستی دیگر! تیم فوتبال محبوبتان دارد حمله میکند، مهاجم تیم شما، در موقعیت گل قرار میگیرد و یک بغل پا برای به ثمر رساندن گل کافی است، اما شما در نهایت تعجب میبینید که مهاجم خیلی کند رفتار میکند و تا گل بزند، شما را جان به لب میکند. سرانجام گل به ثمر میرسد و بعد شما بازپخش صحنه را از زوایای مختلف مرور میکنید، اما این بار متوجه میشوید که مهاجم، در واقع آن طور که بار اول تصور کرده بودید، کند رفتار نکرده، بلکه خیلی عادی کار خودش را کرده است!
چرا این طور میشود؟ چون شما در این شرایط با حداکثر توجه به پیرامون خود نگاه میکنید.
حالا لازم نیست که توجه حداکثری، فقط در مورد موقعیتهای خطرناک اعمال شود، اگر همین «توجه» در مورد یک موسیقی تازه هم باشد، باز هم زمان منبسط میشود.
عکس این مسئله هم صحیح است، اطلاعات تکراری، زندگی روتین و کار معمولی، همه زمان را منقبض میکند.
حالا بیایید یک مثال آشنای دیگر بزنم، تابستانهای دوران کودکی را به یاد بیاورید، آن تابستانها زیبا به نظر میرسید که تمامنشدنی هستند، وقتی امتحانات را تمام میکردیم و تابستان شروع میشد، تا وقتی که مهر میآمد، در نظرمان 3 ماه، یک سال طول میکشید. حتی حالا هم اگر به آن دوران دقت کنید، گذر زمان را در آن دورهها کندتر میبینید. حالا بیایید و سه ماه آخری که در شرکت و اداره مشغول کار بودهاید، در نظر بیاورید، به نظرتان بهار گذشته، واقعا 3 ماه بوده است؟!
وقتی که خردسال بودیم، همه چیز به نظرمان تازه بود، هر سفر، بازی، خرید و کتاب یا آشنایی با دوستی، کاملا برای ما در حکم تجارب بکر و تازهای بودند، مغز ما آنها را با جزئیات و تمرکز بیشتری ثبت و پردازش میکرد و درست به همین خاطر، زمان در نظرش کندتر میگذشت. اما وقتی مسن میشویم همه تجربهها برای ما تکراری هستند، ما دوستیهای مختلف را تجربه کردهایم، دهها بار به جاهای دیدنی سفر کردهایم و بوها و مزهها برایمان تکراری است، پس مغز هیچ محرک تازهای ندارد و بنابراین زمان در نظرش منقبض میشود.
از همه اینها به صورت خلاصه به این نتیجه میرسیم که هر چقدر مغزمان را درگیر اطلاعات، تجارب و محیطهای نو کنیم و هر چقدر به صورت فعال مغز را درگیر یادگیری کنیم، زمان در نظرمان کندتر میگذرد.
پس در پایان این پست ترفندهایی برای کش دادن شبانهروزتان را میآورم:
1- همیشه مشغول یادگیری باشید: کارها و مهارتهای شغلی معمول چیزی جدیدی برای شما ندارند. سعی کنید برنامهای برای یادگیری چیزهای نو داشته باشید، مثلا در یک کورس آموزشی شرکت کنید. زبان تازهای یاد بگیرید. یک مهارت ورزشی را یاد بگیرید و …
ممکن است کارتان به نوعی باشد که مستلزم صرف انرژی مغزی زیاد باشد، مثلا یک پزشک یا مهندس باشید! اما وقتی کار شما تکراری شد، مغز شما به اندازه کافی در برخورد با موقعیتها و سناریوهای کاری مختلف تجربه اندوخته و برای خودش مدارهای مغزی لازم را ساخته است و جایی برای یادگیری موارد تازه ندارد، پس حتما شما باید در پی یادگیری چیزهای متفاوت و تازه باشید.
2- بازدید از مکانهای تازه: شهرها و محلهای تازه برای خودشان انبوهی از صداها، بوها، طعمها، رنگها، افراد و طرحهای تازه را ارند، مغز شما باید همه اینها را ترجمه کند.
نه! لازم نیست، حتما به مسافرت بروید و یک شهر تازه را ببینید، شما میتوانید رستوران یا کافیشاپ خود را عوض کنید!
3- با افراد تازهای آشنا شوید: چند دوستی که سالها میشناسید و خیلی وقتها حرف تازهای برای گفتن به هم ندارید، گذر زمان ر ا برایتان سریع میکنند.
4- خودانگیخته باشید: مغز خودتان را به صورت فعال با تجارب جدید درگیر کنید و برای این کارخودانگیخته باشید و توانایی شگفتزده کردن خودتان را داشته باشید.
5- نوع یادگیری و دسترسی به اطلاعات خود را تغییر بدهید: مثلا من شخصا هر روز مقالات زیادی را به صورت آنلاین را میخوانم، پس به یکی از ترفندهای مناسب برای انبساط زمان عمل میکنم! اما متوجه شدهام که اگر، زمانی که درگیر مطالعه کتابهای کاغذی میشوم، زمان به نظرم خیلی کندتر میگذرد. دلیلش هم این است که مغزم درگیر کسب اطلاعات از منبعی با ساختار ظاهری و نوع چینش اطلاعات متفاوت میشود.
همه اینها به صورت کلی توصیههایی برای تجربههای نو و منبسط کردن ظاهری زمان بودند، اما مشکل خیلیها هم این است که اصلا زمان زیادی برایشان برای اختصاص دادن به تجربهها نو ندارند و از بس درگیر کارهای تکراری و خستهکننده هستند که این توصیههای چندان برایشان عملی نیست.
توصیههایی هم میشود به این افراد داشت:
1- در یک زمان دو کار انجام بدهید! مثلا در همان زمان که مسابقه فوتبال یا فیلم میبینید، روی یک دوچرخه ثابت بنشینید و رکاب بزنید.
2- برای کارهایتان برنامه داشته باشید، مثلا وقتی میخواهید آنلاین شوید، بگویید یا اصلا روی یک تکه کاغذ بنویسید که من اول ایمیلهایم را چک خواهم کرد، بعد مطالب وبلاگها را باید فیدخوان خواهم دید، مطلبی را که برای کارم لازم دارم جستجو و ترجمه خواهم کرد و سر آخر مطالب شبکههای اجتماعی را خواهم خواند. سر یک ساعت و نیم هم سیستم را خاموش خواهم کرد.
3- نه گفتن را یاد بگیرید! یاد بگیرید که چطور دوستانی را که فقط شما را درگیر مکالمات طولانی بیارزش میکنند، از سر خود باز کنید. اگر یک میهنانی، واقعا مهم نیست، مؤدبانه ردش کنید!
4- از فناوریها برای صرفهجویی در وقت استفاده کنید: استفاده از فیدخوان، ضبط برنامههای مورد علاقه تلویزیونی و بعد دیدن آنها سر فرصت، استفاده از فیلترها برای مدیریت حجم زیاد ایمیلهای خود، یا گوشی کردن به کتاب صوتی حین پیادهروی یا رانندگیهای طولانی.
5- برنامهای برای استفاده از زمانهای مرده غیرمترقبه داشته باشید: مثلا همیشه در گوشی یا تبلت خودتان، کتابها یا مقالاتی برای خواندن داشته باشید.
منبع: لایفهکر (با تغییرات و اضافات)
این نوشتهها را هم بخوانید
دقیقاً واسه همینه که همیشه تو انجام کارهام وقت کم میارم! موقه یادگیری چیزی یا فرایندی که نیاز به استفاده فکر و خلاقیت داره میرسه زمان برام سریعتر میگذره و به شدت زمان کم میارم! شاید این با فرمایش شما در تضاد باشه ولی واقعاً یکی از مشکلات بزرگم همینه که فک میکنم بخاطر این 24 ساعت واسم خیلی کمه. بخاطر همین معمولاً 5 ساعت در روز نمیتونم بیشتر بخوابم.
یا شاید هم زیاد سخت میگیرم و حجم کارای اینشکلی رو بیش از حد زیاد کردم و انتظار دارم به همش برسم!
فوق العاده بود!
این مطلبتون تلنگری به من بود تا به خودم بیام و کارهامو زمانبندی کنم.
مرسی
دکتر جان، ممنون از پست خوبتون. البته یه سری حالتا هست که خوش میگذره ولی زود میگذره. اینها علتشون چیه؟
نکته دوم اینکه با این اوصاف، این یک سال تکراریِ پیش دانشگاهی زود خواهد گذشت که خیلی خوبه :)
سلام. عالی بود! همیشه سوال بوده برام که چرا تو دوره بچگی انقدر گذر زمان کند بود و یا چرا وقتی مسافرت میریم سه روز به اندازه چند هفته طول میکشه!
ممنون به خاطر مقاله های خوب و مفیدتون
ممنون دکتر…
صادقانه بگم مدتی بود حس میکردم یک پزشک دیگه مثل سابق نیست و بیشتر مطالب روتین میزاره و دیگه دیر به دیر اینجا رو چک میکردم…
ولی تبریک میگم این از اون مطالب معروف یک پزشکی بود…
سپاس از شما
سلام جناب دکتر، ممنون بابت مقاله جالبتون. من خودم مترجمم می دونم چقدر وقت گذاشتین تا این متن رو از لایف هکر برگردوندین به فارسی. بازم ممنون بابت زحمتی که می کشید.
دکتر مجیدی عزیز، من متن منبع ِ این نوشته رو مطالعه نکردم. آیا «تغییرات و اضافات» ِ اعمال شده توسط شما همین دیدگاه رو دنبال میکنه و آیا اساسا ً خودتون با تئوری ِ ارائه شده در این مطلب موافقید؟
من نظرم کاملا در تضاد با این تئوری هست و فکر میکنم هر چقدر تمرکز و دقت بر جزئیات ِ تجربیات بیشتر باشه زمان زودتر میگذره و هر چی تجربیات تکراریتر باشند زمان کندتر میگذره.
به عنوان مثال، من خودم وقتایی که دارم یه ایدهی پژوهشی جدید رو شاخ و برگ میدم و کامل میکنم، یا وقتی دارم یه آلبوم موسیقی رو با نهایت دقت گوش میکنم، ناگهان ساعت رو نگاه میکنم و میبینیم مدت زمان زیادی گذشته! اما وقتی بیکار هستم و تجربهی تکراری بیکار بودن توی خونه و سر رفتن ِ حوصله رو دارم، زمان خیلی خیلی کند میگذره.
شما دارین همون نظر رو بیان میکنین که البته درست هم هست: فعالیت اگر لذتبخش باشه، انگار ساعت یک دقیقه میشه و چیز آزارنده، یک ساعتش به اندازه چند ساعت.
این درسته، اما چیزی که در این پست گفتیم رو کسانی درک میکنن که یک کار تکراری بدون هیجان دارن، مثلا یک کار اداری خیل خستهکننده دارن، به صورت متناقضی اینها هم غلظت زندگی براشون کم میشه، وقتی به سه سال پیش نگاه میکنن، تصور میکنن سه ماه پیش بوده، چیزی زندگی رو شاخص نمیکنه.
این چیزی هست که در این پست داره دنبال میشه.
انطور که من تجربه کردم برای درک گذر زمان بهتره یک سری مایل استون یا نشونه خاص برای زمان تعیین کنیم تا ذهن بتونه که با مقایسه این نشونه ها گذر زمان رو بیشتر درک کنه. این نشونه ها میتونن فرایندهایی مثل تحصیل، تغییر محل زندگی، کسب درامد، داشتن فرزند و یا هرچیز دارای رشد باشند.
مثلا من وقتی که فرزند نداشتم و زندگی مشترک کاملا پیوسته و بدون فراز و نشیبی داشتم زمان بسیار زود میگذشت. ولی بعد از فرزندم، فرایند رشد و بزرگ شدن اون برای مغز من تبدیل به یک تقویم شده که میتونم گذر زمان رو در بازه های با طول موج بزرگ (مثل فصل و سال) درک کنم.
خیلی خوب بود
دکتر خیلی خوب بود مرسی.از لایف هکر و کلا درمورد سبک زندگی و شگفتیهای مغز و حتی مباحث روانپزشکی ساده بیشتر مطلب بنویسین.
29 بهمن سال پیش یه راننده تاکسی ازم پرسید آقا امروز چندمه. گفتم 29 بهمن بود. یه سری تکون داد و نچ نچ کنان گفت: قدیما یه ساااااال صبر میکردیم تا عید بشه. حرف بامزه ای زد. و از اون موقع فکرم رو مشغول کرد که چرا اینطوره. مرسی از مطلب خوبتون
مثل همیشه عالی بود آقای دکتر.
مفید بود ممنون
ممنون جناب دکتر خیلی خوب بود. تجربه من برای زمانی که وقت کم می یارم اینه که ممکنه برنامه ریزی درستی نکرده باشم ، گاهی هم به عقب انداختن کارها یا نیمه کار ه رها کردنشون برمی گرده که در این حالت از صبح تا شب در حال انجام دادن یک کار ممکنه به کار های دیگه فکر کنیم و همون کار هم درست انجام ندیم و فکر می کنم نداشتن اولویت و نشناختن ارزش ها شخصی در زندگی و کا ر روزانه می تونه از مهم ترین عامل باشه. این مطلب رو دوست داشتم و برای من چند نکته تازه داشت ممنون دستتون درد نکنه
پس چرا وقتی غرق در یک کار جدید هم میشویم گذر زمان رو حس نمیکنیم؟
اا چه جالب وبلاگ یکی مونده به آخر حاصل سرچ شما وبلاگ دوم منه!
بله منم یکی از کسانی هستم که شبانه روز خیلی به سرعت برام سپری می شه و همیشه وقت کم میارم برای انجام همه کارهام. از بین راهکارهای این مقاله در حال حاضر خیلی سفر می کنم هرچند باوجود این باز هم زمان برام تند سپری می شه.
بنده معمولا خودم، صبح ها سعی میکنم 2 ساعت زودتر از خواب بلند شم تا زمان بیشتری برای کارهام داشته باشم به دوستان هم توصیه میکنم حتما امتحان کنند واقعا تاثیر داره!
ممنون بابت این پست بسیار خوبتون. مخصوصا قسمت کش دادن شبانه روز من بیشتر از این مطلب این رو یاد گرفتم که ادم از مطالب تازه نیابد بترسه مثلا درسی که خیلی سخته در اصل شاید خیلی سخت بودنش به این دلیله که چون مطلب جدیدیه مغز بیشتر دنبال تحلیله برای همین سخت به نظر میاد ! ممنون این که به نتیجه نرسیدم خیلی بهم کمک میکنه !
دکتر جان، بازهم مرسی از مطلب خوبت.
الوین تافلر در کتاب شوک آینده مفصل درباره سرعت تحولات پیرامونی در دنیای آینده نوشته است. ولی یک اشاره جالب هم میکند به درک زمان در سنین مختلف: او معتقد است که مدت زمان 1 سال برای یک کودک 5 ساله معادل 20% عمر اوست ولی برای یک فرد 40 ساله برابر با 1/40 یا 2.5%. پس این دو درک متفاوتی از زمان دارند چونکه زمان را با تجربه خود از گذر زمان مقایسه و درک میکنند. برای همین است که وقتی پدر 40 ساله به فرزند 5 ساله خود میگوید که سال دیگر برای تو فلان وسیله را میخرم به دلیل همین تفاوت دیدگاه باید منتظر یک نزاع جدی بود!!
فوق العاده
تعبیر خیلی جالبی از گذر زمان
این همیشه برام یه سوال هم بوده که در یک موقعیت و شرایط اضطراری ، در عرض یک ثانیه به اندازه یک ساعت تفکر ، فکر از ذهن آدم میگذره و همیشه برام جالب بود که چطور؟؟
و حالا فهمیدم که :
“هر چه میزان و زمان پردازش بیشتر باشد، زمان هم از نظر مغز دیرتر میگذرد و کش میآید.”
دکتر یه دونه ای.
به نظر من یکی از دلایلی که زمان برای ما زود می گذره اینه که ذهنمون مشغول آینده یا گذشته است. و کارهایی را که می کنیم بیشتر ناآگاهانه و ناخودآگاه انجام میدیم.
لازم نیست که حتما برای اینکه به زمان بسط بدیم کار جدید بکنیم. اینکه اعمال روتین رو آگاهانه انجام بدیم خودش زمان رو طولانی تر می کنه و همین طور بهمون لذت بیشتری از زندگی روزانه میده.
مثالش مراسم چای ژاپنی ه گرچه همون کاری رو انجام میدن که ما برای دم کردن چای انجام میدیم اما اونها این فرایند رو به صورت یک مراسم در آوردند و ازش لذت می برند.
پس چرا همه اینها برای من برعکس هست؟
تابستانها به نظر من طولانی هستند… موقع رانندگی زمان واسم زود میگذره… وقتی به چیز جالبی علاقه دارم و در حال خوندنش هستم و ذهنم درگیر پردازشش هست متوجه گذر زمان نمیشم….
متاسفانه بیشتر مثال هایی که در متن زده شد برای من برعکس هست. دلیلش چیه؟
من هم این متن رو که دکتر مجیدی زحمت کشیدن و گذاشتن قبول دارم هم صحبت آقای فرزام رو. ببینید ما هیچوقت نمیتونیم بگیم درستی یه نظریه علمی 100 % هست. جایزه نوبل شیمی 2012 رو دو پزشک بخاطر کشف چگونگی احساس محیط اطراف توسط سلولها برنده شدند. یعنی همین بررسی احساس بینایی و… تا قبل از این در ابهام بوده، مسئله زمان که مطمئنا پیچیدگی بیشتری داره. من دکترای شیمی کوانتوم میخونم و مطمئن هستم حل این مسائل مربوط به زمان لایق بزرگترین جایزه علمی جهان یعنی نوبل هست.
خیلی عالی بود دکتر
این میتونه در مورد یه فیلم جدید هم صادق باشه،وقتی یک فیلم رو اولین بار میبینیم خیلی کند میگذره ولی دیدن همون فیلم برای بار دوم خیلی زود میگذره
مطلبتون عالی بود از این جهت که موضوعش خیلی متفاوت بود و واقعا دقدقه روزمره خیلی هاست … من همیشه به شوخی میگم ” کاش رو کره مریخ زندگی می کردم ( بدلیل طولانی تر بودن یک شبانه روزش ! ) ” … ولی خوب اونجا هم اگر برنامه ریزی نباشه وقت هدر میره !
;)
مرسی دکتر. عالی بود.
دقیقاً یه بار یکی از دوستام می گفت اصلاً یادش نمی آد که این چند سالی که تو شرکت کار می کرده چطور گذشته انگار این مدت زمان صفر بوده. راه حل من هم همون چیزیه که چند تا از دوستان اشاره کردند و تو مطلب هم گفته شده. اینکه با کارهای جدید یا انجام داده همون کارها به روش دیگه یه سری مایل استون بذاریم که بتونیم بهشون مراجعه کنیم مثلاً بگیم دو هفته پیش که رفتیم رستوران، یا شش ماه پیش که رفته بودیم اسکی یا پارسال که فلان پروژه رو استارت زدیم. و اینها رو یادآوری کنیم، بدون اینها نمودار زندگی یه خط صافه که چیز زیادی رو یاد آدم نمی آره.
گذر زمان ارتباط عکس با سرعت و ارتفاع از میئدان جاذبه داره یعنی هر چه قدر سرعت حرکت شما بیشتر باشه زمان کند تر میگذره و بلعکس و هرچه قدر از میدان جاذبه(برای ما مرکز کرهی زمین) دور تر باشین یعنی ارتفاع توئن زیاد باشه زمان کند تر می گذره
مثال برای مورداول(سرعت) :: حتماً تجربه کردین که وقتی در ماشین در حال سفرین هر ساعت براتون اندازهی 4 ساعت می گذره ولی تا رسیدین هر ساعت انازهی 10 دقیقه می گذره
و مورد دوم(ارتفاع) رو فقط کسانی درک می کنن که هر از چند گاهیاز یه منتقه کم ارتفع مثل تهران به یه منطقه کوهستانی مثل همدان یا اردبیل و … سفر می کنن می می بییند که هر روز در منطقه کوهستانی انازهی 4 روز تهران براشون می گزه