فراموشی اجتماعی و «سیاست» حافظه – فراموشی ابدی چهرهها و ذهنهای نامطلوب!
آیا فراموشی را باید تنها در فرد بررسی کرد، یا فراموشی را در «جامعه» هم باید مورد بررسی قرار داد. مفهوم فراموشی اجتماعی نخستین بار توسط «راسل جاکوبی» در دهه 1970 مطرح شد. او اشاره کرد که سرکوبی شدن شدید حافظهها، بیتفاوتی، تغییر شرایط یا از یاد بردن علایق و ارزشها میتواند باعث فراموشی جمعی شود. در مقابل اینها فولکلور، نوستالژیها، اعتراضات اجتماعی، عواملی هستند که از حافظه جمعی محافظت میکنند.
زیستشناسان زمانی آزمایشی برای بررسی فراموشی جمعی ترتیب داده بودند، از آنجا که حس بویایی، وسیله اصلی تعاملات اجتماعی در موشهاست، آنها سعی کردن با تحت تأثیر قرار دادن این حس باعث عدم شناسایی موشهای آشنا توسط بقیه موشها بشوند. آنها با دستکاری ژنتیکی، موشهایی تولید کردند که ژن لازم برای تولید اکسیتوسین را نداشتند، اکسیتوسین در آمیگدال برای تسهیل عملیات عصبی مربوط به بازشناسی اجتماعی لازم است، بنابراین اگر اکسیتوسینی نباشد، تعامل اجتماعیای هم در موشها در کار نخواهد بود.
اما در جوامع واقعی انسانی، چه؟ بدون شک سیاستمداران و حاکمان نیازی به دستکاری ژنتیکی ما ندارند، آنها ابزارهای دیگری برای تأثیر بر چگونگی یادآوری خاطرات توسط، ضبط آنها و پاک کردن آنها دارند.
تأثیر سیاست بر نحوه نوشته شدن تاریخ مشهود است و حتما شما این جمله قصار را شنیدهاید که تاریخ که همان حافظه جمعی ما باشد را فاتحان مینویسند.
سیاستمداران دوست دارند، روی نحوه به یاد آوردن تاریخ توسط ما اثر بگذارند، در آلمان بعد از جنگ جهانی دوم، بسیاری از مردم و روشنفکران از گذشته خود احساس شرمساری یا بیزاری میکردند، این جا بود که هلموت کوهل -صدر اعظم آلمان- تلاش کرد سیاستهایی وضع کند که احساس عذاب وجدان جامعه را کاهش بدهد و یک هویت جدید در آلمانیها ایجاد کند.
در فوریه 1948 کلمنت گوتوالد، رهبر حزب کمونیست به ایوان قصری به سبک معماری باروک در پراگ قدم گذاشت تا برای صدها هزار نفر از همشهریانش که در میدان قدیم شهر گرد آمده بودند، سخنرانی کند. لحظهای حساس در تاریخ چک، لحظهای سرنوشت ساز، از آن نوع که در هر هزار سال یکی دو بار پیش میآید!
رفقا گوتوالد را دوره کرده بودند و کلمنتیس در کنارش ایستاده بود. بوران برف میبارید، هوا سرد بود و سر گوتوالد برهنه. کلمنتیس نگران سرما، کلاه پوست خز خود را از سر برداشت و بر سر گوتوالد گذاشت، بخش تبلیغات حزب صدها هزار نسخه از عکس گوتوالد را در حالی که با کلاه پوست خز در کنار رفقایش با ملت سخن میگفت، چاپ کرد. تاریخ چک اسلواکی کمونیست، در ایوان پا به هستی گذاشت. همه بچهها آن عکس را از راه پوسترها، کتابهای درسی و موزهها شناختند.
چهار سال بعد کلمنتیس به خیانت متهم شد و بالای دار رفت. بخش تبلیغات بلافاصله او را از تاریخ و طبعا از تمام عکسها نیز محو کرد. از آن به بعد گوتوالد تنها روی ایوان ایستاده بود. جایی که زمانی کلمنتیس ایستاده بود، فقط دیوار سخت قصر دیده میشد و تنها چیزی که از کلمنتیس باقی مانده بود، کلاه سر گوتوالد بود.
در اینجا میخواهم اصطلاح جالبی را به شما معرفی کنم: دمناتیو مموریا Damnatio memoriae، این اصطلاح، یک اصطلاح لاتین، به معنی مصادره حافظه است در شرایطی است که صلاح باشد، کسی به یاد نیاورده شود.
نخستین شواهد استفاده از این شیوه سیاسی را باید در سنای روم باستان جستجو کنید، در آن زمان دمناتیو مموریا، یکی از اشکال رسوا کردن خائنین به ملت و میهن روم به شمار میآمد و این شیوه توسط سنا وضع شده بود.
هدف از این کار این بود که فرط خاطی را به کلی از حافظهها و اسناد پاک کنند، طوری که انگار هیچگاه وجود نداشته است!
از این شیوه برای محو خاطرات افراد برجسته و امپراتورها بعد مرگشان استفاده میشد. اگر سنا یا امپراتور حاکم از کسی خوششان نمیآمد، دستور به این کار میدادند، دارایی این افراد ضبط میشد و نامشان پاک میشد.
از جمله افرادی به این بلا گرفتار شدند، میتوان به سجانوس اشاره کرد که علیه امپراتور تیبریوس در سال 31 توطئه کرده بود، لیویلا هم بعدها به خاطر همدستی با او به همین سرنوشت مبتلا شد.
در مجموع سه امپراتور رو محکوم با دمناتیو مموریا شدند، این سه دومیتریان، پابلیوس سپتیمیوس گتا و ماکسمیان بودند.
در اینجا در این تصویر میبینید که چهره یک فرد در این پرتره دستجمعی حذف شده است، چهره پاک شده، چهره گتا بود، برادر او دستور این کار را داده بود:
و حتی در سکههای ضرب شده هم ممکن بود، نام کسی را حذف کنند:
ساسانیان حدود 500 سال پس از هخامنشیان ـ بزرگترین امپراتوری جهان در عصر خود ـ بر سراسر سرزمین ایران، حکومت میکردند، اما در متون بر جای مانده از ساسانیان، هیچ یادآوری دقیق و واضحی از هخامنشیان به ثبت نرسیده است. در حالی که در متون تاریخی کلاسیک کشورهایی که در زمان هخامنشیان در پهنه این بزرگترین امپراتوری جهان، قرار گرفته بودند، اطلاعات بسیاری دربارهی امپراتوری گسترده هخامنشیان وجود دارد. مصریان، یهودیان و یونانیان تحت تأثیر هخامنشیان قرار گرفتند و در متون و کتیبههای خود از آنان یاد کردهاند و سؤال این است که چرا ساسانیان در آثار خود یادی از هخامنشیان نکردهاند؟
دکتر تورج دریایی، معتقد است که ساسانیان آگاهانه و به دلیل، احتمالا سیاسی یا دینی، از هخامنشیان در آثار خود یاد نکردهاند.
در قرن بیستم، در دوران استالین، حذف نام و چهره اشخاص از اسناد و عکسهای رسمی، کار رایجی بود:
در سال 1952، زمانی که تیم فوتبال شوروی از یوگسلاوی باخت، استالین دستور داد که همه اسناد مربوط به این مسابقه حذف شود!
زمانی هم که نیکیتا خروشچف سر کار آمد، کارهای مشابهی این بار در مورد رهبر درگذشته انجام شد مثلا در یک مورد نام شهر استالینگراد به واگوگراد تغییر پیدا کرد.
در آرژانتین بعد از کودتای سال 1955، نام بردن از خوان دونگو پرون ممنوع بود و در رسانهها هم هرگاه واقعا نیاز میشد به او اشاره شود، به او حاکم ستمگر مغزول گفته میشد. بیمارستانها و مکانهای عمومی هم که به نام او بودند، همگی نامهایی پیدا کردند که به «انقلاب رهاییبخش» اشاره داشت.
در سال 2008، باشگاه لیورپول ، نام دو نفر از طرفداران مشهور خود را بعد از فاش شدن رسواییهای جنسب آنها برداشت.
در سال 2012 بعد از انتشار اخبرا سوء استفاده جنسی یک مجری بی بی سی به نام جیمی سویل از کودکان، ساختمانهایی که به نام او بودند، تعییر نام دادند و بی بی سی از بازپخش شوهای اجرا شده توسط او خودداری کرد.
جناب دکتر مجیدی خواندنی بود ممنون
ممنون. خواندنی و جالب بود. ولی غلط تایپی زیاد داشت. لطف کنید در صورت امکان یک دفعه دیگه کل متن را چک کنید.
عالی بود.
این سری نوشته های مربوط به فراموشی را که به عنوان هدیه منتشر کردید جداً ارزنده بودند.
خیلی عالی بود . ممنون
این تیکه رو اصلاح کنید :
“هدف از این کار این بود که [فرط] خاطی را … “
نسیان یا فراموشی تا دمانس ( آلزایمر )
این جور که تو ادبیات و سینما و …. ازش استفاده شده به نظر چیز بدی نمی یاد . اما اگه می شد کنترلش کرد خیلی عالی می شد لحظات مشقت بار و درد اور و فجایع زندگی را باهاش حذف کرد و برعکس کاری کرد که درایام کهولت رخ نده کلیدی جا نمونه، راه خونه ای گم نشه، نوه های شیرین شناخته بشن ، همسایه های قدیمی و خاطراتشون وعلامتی روی مچ دست نباشه و نخی به انگشتی بسته نشه و ….. دیدید کسانی رو که هی میگن چی می گفتم ؟ و بعد یک مکث طولانی دارند.کاش یه پست کاربردی هم می گذاشتین.تاثیر هر چیزی که سلولهای مغزی رو بیمار کنه یا تاثیر آلودگی هوا ، تغذیه ، تروما ، بیماریهایی مثل میگرن یا تنشن هدک ، حتی ترافیک صوتی که باعث سردردها می شن و یا برعکس تاثیر مواردی که آلزایمر رو در زندگی کم رنگ می کنند . پرونده جالبی بود ممنون
فکر میکنم که این رویداد در تمام تاریخ تکرار شده …
از پستهای هدفمند شما بسیار متشکرم.
برای شما سلامتی آرزومندم.
پاینده باشی
با سلام و احترام
پرونده هاتون من رو یاد مقاله ویژه مجله دانشمند میندازه,
بابت تمامه زحمات هایی که میکشد سپاسگزارم.
راستی اسمه شهری که تغییرش دادن فکر میکنم ولگاگراد باشه.
خب دوباره فصد نظر دادن ندارم و نداشتم چون زیاد از باز خورد آن خوش نمی آید دوستان بدون خواندن مقاله و نظرات فقط تاکمی کمی کمی از یک نظر نقادانه را میخوانند به جای جناب مجیدی به پاسخ گویی پرداخته و وقتی این نکته را به انها گوش زد میکنید که عزیزان جای که شاه هست … سکوت میکند اما دوستان خود را در مقام سخنگو فرض کرده و بسیار … پاسخ میدند وحتی گاهی علت سوکت شاه را هم بیان میکنند این کار من را به یاد فیلمی که اسمش را فراموش کرده ام می اندازد ! خب البته این موارد استثنا است و اگر دوستان تا به حال استثنا بودند در اینجا از انها تشکر میکنم از طرف خودم تقدیر میکنم.
وکمی نظر میدهم البته نقدی به کسی نیست و فقط بیان کمی کمی کمی از فراموشی هاست که برای تشکر از این هدیه میگوییم.
اما شما هدیه جالبی داید جناب مجیدی که باید بخاطر آن تشکر کرد. اما خود شما فراموش کرده اید که این وب سایت دیگر یک وبلاگ نیست چون در هیچ یک از معیارها وتعاریف آن نمی گنجد و شما به زور قصد جاکردن آن را دارید، البته من از اصرار شما زیاد سر در نمیآورم و نیز سرانه مطالعه را فراموش کرده اید چون کلمه طولانی نمیخونمش حتی برای اهل مطالعه به دیکشنری ها اضافه شده و فراموش کرده اید نوشتن سخت تر از خواند است و فراموش کرده اید ترجمه تکنولوژی ذیگر زیاد جذاب نیست و فراموش کرده اید با وجود تتویییر و فیس بو دیگر کمتر کسی زحمت ساخت و نگهداری یک وبلاگ را به خود میدهد و فراموش کرده اید اگر خیلی ها درست از این ابزار های جدید بهره ببرند نیاز خیلی دوستان را بر طرف خواهد کرد و
فرموش کرده اید شاید بیشترین امار خراب کارای در ویکی فارسی باشد و دوستان مشارکت کنند بیش از نیمی از زمان خود را باید صرف باز گرداندن این امور کنند و …(البته با تشکر از نگهبانان).بجای گسترش مقاله ها حتی راجب وبلاگ وفراموش کرده ایم ….
حال بهتر است همه این ها را همان طور از یاد رفته باقی بماند.
چندین بار قصد فراموشی نظر دادن را داشتم فکر کنم باید از جنباب دکتر دارو بگریم البته این چند روز و با خواند این مقالات فراموشی، دیگر زیاد احساس وظیفه یا شاید احساس نظر نکرده که نکته یا ابهام که به نظرم میآید برای بهبود از نظر خودم تذکر دهم و فراموشی را ترجیح داده و خواهم داد .
باتشکر مجدد
من با نظر شما که “با وجود فیسبوک و توئیتر کمتر کسی زحمت نگه داشتن یک وبلاگ را به خود می دهد” کاملا مخالفم.
وبلاگها در سطح دنیا یکی از قدرتمندترین و پرمحتواترین رسانه ها هستند و فکر نکنم حالا حالاها از رونق بیافتند آن هم با فیسبوکی که پر شده از فال بهمن و دهه پنجاهی و شصتی و ….
خب دوست من شما بهتر تعریف این دو ابزار رو بخونید آنها هم یا بلاگ یا مینی بلاگ هستند البته که نظر شما در مورد بعضی افراد درست اما بسیاری یا تمامی شرکت ها، کارخانه ها، افردا و… از این ابزار استفاده های که شما از یک بلاگ دارید میبرند البته کمی سخت بگوییم این دو ابزار جای وبلاگ را گرفته اند ولی در عمل همین اتفاق افتاده اخبار بیشتر از طریق تویت کردن و …انتشار مییابد که شما بهتر از من اگاهید سایت های شرکت ها ها ترجیح می دهند در توییت خود ابراز عقیده کنند تا در وبلاگ شرکت اینطور نیست
والا ماکه نفهمیدیم چی گفتی ! اما محض احتیاط : خودتی !
{ دکتر جون ; دوست داریم }
هر چه از دوست رسد نیکوست، مرسی
از تمام مطالب و زحمات شما سپاسگزار
خسته نباشید
سلام
مطلب جامع و کاملی بود.
خسته نباشید.
سلام
۱- آزمایش موشها — آورده شده در نوشته — چه ربط به موضوع مقاله دارد؟ نویسنده از بررسی رفتار بویناک (بودار – وابسته به بویایی) اجتماعی موشها چه نتیجهای میخواهد بگیرد؟
۲‐ پیش از راسل جاکوبی، گوبلز — وزیر تبلیغ در رژیم آلمان نازی — گفته بود که به کمک رسانه میتوان تاریخ را ساخت. (گونهای مهندسی تاریخی به گمانام). نویسندهی مقاله میتوانست برای نمونه به رفتار گزینشی نازیها با نوشتههای فردریش نیچه — فیلسوف نامدار — اشاره کند.
۳- نویسنده نوشته است: «… تأثیر سیاست بر نحوه نوشته شدن تاریخ مشهود است …» بیش از نیمی از نوشته به تأثیر سیاست در یادزدایی اجتماعی پرداخته است. اگر چیزی از پیش دانسته (و نه مشهود اسم مفعول از مشاهده) است چه نیازی است به قلمفرسایی در آن باب؟
۴‐ نویسنده نوشته است: «… که تاریخ که همان حافظه جمعی ما باشد را فاتحان مینویسند …» تاریخ همان حافظهی جمعی نیست؛ چیزهایی دیگر همچون لالایی، داستانهای عامیانه (فُلکلُر مانند متلها)،بازیها و مسابقهها، اسطورهها، آهنگها، غمها، عروسیها، روش دفن مردگان و … حافظهی جمعی را میسازند. دانسته نیست که همانگی تاریخ و حافظهی جمعی را نویسنده چهگونه فهمیده است. تاریخ را هماره فاتحان نمینویسند برخی از نوشتههای تاریخی مربوط به جنگهای ایران باستان با یونان (در دورهی هخامنشیان) یا رومیان (در دورهی اشکانیان یا ساسانیان) را بازندگان نوشته اند به برندگان. (تاریخ (رسمی یا نارسمی) جنگ هشتسالهی ایران و عراق هم مشتی است از این خروار)
۵‐ نویسنده نوشته است: « … در آلمان بعد از جنگ جهانی دوم، بسیاری از مردم و روشنفکران از گذشته خود احساس شرمساری یا بیزاری میکردند …» در آلمان پس از جنگ بیشینهی مردم خود را به بیخبری زده بودند و هرکس میکوشید بباوراند که در فاجعهی رخداده تقصیری نداشته است. اگر نبود خیزش دانشجویان در آلمان پس از جنگ که بسیاری از بزرگان را — مانند هیدگر و حتا پدران و مادرانشان — را محکوم کردند (یکی از سرکردگانشان هابرماس فیلسوف نامدار آلمانی بود) آلمانیها میشدند مثل اتریشیها یا ژاپنیها آن هم خودخواسته! ماجرای هلموت کهل را نویسنده شرح نمیدهد و از آن میگذرد(؟!)
۶‐ نویسنده مینویسد: «… نخستین شواهد استفاده از این شیوه سیاسی را باید در سنای روم باستان جستجو کنید …» اگر نویسنده داستان سورنا — سردار پارتی — را بداند (؟) در آوردن قید نخستین باید درنگ کند. ساسانیان بیش از همه اشکانیان را خوش نمیداشتند و کوشیدند در نابودی کامل هر آنچه از آنها مانده بود (به گمانام گونهای غرب‐ستیزی یا یونان‐ستیزی (با نظر به گرایشهای یونان‐دوست برخی شاهان اشکانی)!!!)
۷‐ نویسنده — لابد بنا به محذوریت (!!!) — از یادزداییهای معاصر در ایران ننوشته و کوشیده برای تایید نوشتهاش از اروپا — آنهم نمونههای فرهنگی — شاهد بیاورد. میتوانست اشاره کند به گرتهبرداریهای شریعتی از احمد کسروی (آیین پاک) و طوطی مراغهای؛ قاپیدن «غربزدگی» از دهان احمد فردید به دست آل احمد و … (بنا به محذوریت حذف شد!!!)
بر روی هم پاراگرافهای نوشته همبستگی زیادی نداشتند و بیشتر میماند به پریدن از شاخی به شاخ دیگر تا نوشتهای همبسته.
این هم سخت پرسیدنی مینماید که آیا در زمانهی وب دم زدن از فراموشی جمعی روا است یا نه؟ آیا میتوان از گونهای حافظهی گروهی (کلکتیو) دم زد که نه در مکانی خاص (خزانهی فلان قدرتمند یا سینهی فلان فرزانه) بل در همهجا (شبکه) هست؟ اگر بله آیا موضوع مقاله کمی کهنه به نظر نمیآید؟
فضول
ما آدم های معمولی هم از دمناتیو مموریا استفاده می کنیم وقتی در یک رابطه عاشقانه طرد می شیم سعی می کنیم تمام یادگاری ها و علائمی که از طرف مقابل برجای مونده از بین ببریم.
متشکرم . عالی بود.
این کار که وقتی حاکمان از کسی خوششون نمیاد اونو از تاریخ حذف میکنن به نظرم دائم در حال انجام شدنه یه چیز تو رفتار انسان وقتی که ما از چیزی خوشمون نمیاد سعی میکنیم از اون حرف نزنیم حتی بهش فکر نکنیم تا یادمون بره
حتی تو گروه های کوچیک مثل وقتی که یه خوانواده یا اعضای فامیل کسیو طرد میکنن دیگه ازش صحبتی به میان نمیارن عکسشو از البوم و دیوار برمیدارن
1984 جرج ارول
یکی از جذاب ترین و بارزترین نمونه های این عمل و یکی از تلخ ترین روایتاست
برای مطالعه پیشنهاد میشه
مطلب خیلی جالبی بود. جورج اورول هم در کتاب 1984 این سیاست –که برای حکومت های کمونیست بسیار حیاتیه– رو تحت وضایف یک سازمان مجزا در داستان متصور شده.