آخرین نوشته والت ماسبرگ برای «وال استریت ژورنال» – تضاد عاقبت به خیریها و سرخوردگیهای روزنامهنگاران و وبنویسان
دوستداران فناوری حتما والت ماسبرگ را میشناسند، او 66 ساله است، والت یک روزنامهنگار آمریکایی در حوزه فناوری اطلاعات است.
او از سال 1970 برای وال استریت ژورنال قلم میزد، از سال 1991 هم صاحب یک ستون ثابت در مورد فناوری در این نشریه شد.
در سال 1999، او تنها روزنامهنگار فناوری شد که جایزه منتقدان Leob را از آن خود کرد، در سال 2001، او جایزه فناوری جهان را در قسمت رسانهها و روزنامهنگاری دریافت کرد و از دانشگاه رُد آیلند یک دکترای افتخاری حقوق گرفت.
در سال 2004، او تأثیرگذارترین نویسنده فناوری اطلاعات شناخته شد. شهرت او آنقدر بالا گرفت که نشریه Wired به او لقب Kingmaker را داد که به این معنی بود که مرورهای او باعث موفقیت یا احتمالا شکست محصولات میتواند بشود.
او در ضمن بیشترین حقالتحریر نشریه وال استرین ژورنال را دریافت میکرده است، میتوانید حدس بزنید، چقدر؟ یک میلیون دلار در سال!
یکی از کارهای مهم برپایی همایش سالانه All Things Digital بوده است که در آن رهبران فناوری دنیا مثل بیل گیتس، استیو جابز، «الان ماسک» هم شرکت کردند.
اما بعد از 22 سال حضور موفق در وال استریت ژورنال، سرانجام ماسبرگ اطلاع داد که به نوشتن ستونهای فناوریاش در این فناوری خاتمه داده است و آخرین نوشتهاش را برای این نشریه فرستاد.
ماسبرگ البته بازنشسته نخواهد شد و قرار است در سایت دیگری که هنوز افتتاح نشده است، همچنان قلم بزند.
در آخرین پستش او 12 محصول، از میان شمار زیاد محصولاتی که در این سالها در موردشان نوشته بود، انتخاب کرده است، محصولاتی که به گمان او بسیار تأثیرگذار بودهاند و یا باعث راحتی و سهولت کار کاربران شدهاند و پیشقراول محصولات دیگر بودهاند:
انتخابهای او جالب هستند:
– MessagePad نیوتن اپل
– مرورگر نتاسکیپ
– ویندوز 95
– پالم یایلوت (نخستین دستیار دیجیتال شخصی)
– موتور جستجوی گوگل
– آیپاد
– توییتر
– آیفون
– آیفون
– مکبوک ایر
– آیپد
در فرهنگ ایرانی، یکی از بهترین دعاها برای ما «عاقبت به خیر» شدن است.
روند کاری والت ماسبرگ را که در این سالهای طولانی میبینم، میبینم که او اصطلاحا عاقبت به خیر شده است: کارش را رفته رفته ارتقا داده است، به شهرت رسیده است، تأثیرگذار شده است، از او تقدیر شده است و به کامیابی مالی کافی هم رسیده است.
اما همان اندازه که بعضی از ژورنالیستها میتوانند با دیدن سرنوشت ماسبرگ امیدوار و دلگرم شوند، من چنین امیدی را در دل احساس نمیکنم.
چرا؟ آیا من آدم بدبینی هستم؟ یا آدمی هستم که بیجهت و به صورت تکانهای حرف میزنم؟
نه! من برای خودم دلایلی دارم:
1- بهانههای شادی یا عواملی که حس خوشبختی را در آدم برمیانگیزند، متعدد هستند. یکی از بهترین آنها میتواند آن باشد که آدم قادر باشد در زمینهای که به آن عشق میورزد، بیوقفه تلاش کند، مزد بگیرد و اجر ببیند، پیوسته خود را اصلاح کند، بتواند تأثیرگذار باشد و قادر به ایجاد تغییر باشد.
اما آیا به عنوان یک روزنامهنگار به صورت عام و یک سایبرژورنالیست چنین حس و حالی در من القا میشود؟
خیر! اگر میبینید که یک پزشک سیر سینوسی دارد، یعنی گاه اوج میگیرد و در روز دو سه مقاله خوب دارد و گاهی تنها، هر چند روز یک بار، «یکی» از دلایلش، سیگنالهای منفی است که ما از جامعه و نیز محیط آنلاین دریافت میکنیم.
سیگنالهایی که نویسنده و روزنامهنگار بودن را اصولا «حرفه آبرومند» نمیدانند، بیایید با تعارفها کار نداشته باشیم، شما به ستوننویس خوشفکر یک نشریه بیشتر اهمیت میدهید یا به صاحب تجارتی پررونق که تازه ممکن است «شفافیتی» هم در کارش نباشد؟
2- معمولا آن دسته از ماها که پوستکلفتتر و عاشقتر هستیم و امکان مییابیم که چند سالی قلم بزنیم، صاحب «نظر» میشویم و این توانایی را پیدا میکنیم که به جای بازتاب دادن صرف اخبار، اخبار را تحلیل و نقد کنیم و خودمان مطلب درست کنیم.
اما آیا کسی به نوشتههای ما اهمیت میدهد؟ آیا نوشتههای ما با دقت خوانده میشوند؟
بله! قبول دارم، تعداد پستها و نوشتههای قابل تأمل در وبلاگستان ما و حتی نشریات تحلیلرفته ما ناچیز هستند، اما آیا ما سعی کردهایم، از همین نوشتههای خوب استقبال کنیم؟
به عنوان یک وبلاگنویس، از دیدن نوشتههای خوب وبلاگهای دیگر خوشحال میشوم و آنها من را بر سر ذوق میآورند، اگر آدم خوش ذوقی در محیط آنلاین پیدا کنم، سعی میکنم وبلاگش سوت و کور نماند، اما آیا همه همین طور هستند؟
با هم که تعارف نداریم، باید اعتراف کنیم به دلایل گوناگون که الان فرصت تحلیلاش را ندارم، نوع و کیفیت کاربری آنلاین ایرانیها بسیار ضعیف است، وبگردیهای بیهدف، استفاده از اینترنت برای «دیتینگ» و «عکس» دیدن، غوغا میکنند. در این میان چه کسی به نوشتههای طولانی یک بلاگر اهمیت میدهد؟
جامعه آنلاین ما به مانند مشتی از خروار جامعه آفلاین ماست، و از همان تعصبها و نقدناپذیریهای توده مردماش رنج میبرد، پس چنین جامعهای نظر مخالف یا متفاوت را در یک وبلاگ هم تاب نمیآورد و دوست دارد دنیا همیشه مطابق سازش بزند.
3- ما از ابزار کار مناسب که یک اینترنت پرسرعت باشد، محروم هستیم، وقتی به زمانهایی که بابت لود شدن صفحات و عکسها تلف میشوند، فکر میکنم یا به مطالبی که به خاطر کندی اینترنت، هیچ وقت نمی توانیم بخوانیم، واقعا متأسف میشوم.
4- هنوز که هنوز است ما از داشتن یک سیستم سالم اقتصادی برای فروش محتواهای تولیدی خود محروم هستیم. اصولا نباید انتظار داشت که از فروشگاههای کوچک اینترنتی یا شرکتهای ضعیف آبی برای ما گرم شود.
درست به همین خاطر است که به جای داشتن یک چند پشتیبان مالی، وبلاگهای موفق ما مجبور میشوند دهها آگهی کوچک و بزرگ در جای جای خود جای بدهند. چارهای هم ندارند، اگر این کار را نکنند، مجبور میشوند در کوتاهمدت کارشان را متوقف کنند.
نه! انتظار نداشته باشید که در این دوران سخت از نظر اقتصادی، هنرمند یا نویسندهای به رایگان برایتان بنویسد. یک نویسنده میتواند دو کار انجام بدهد، یا محتواهای تولیدیاش را به صورت مستقیم به خوانندگان بفروشد (که به نظر من کار شایستهای نیست و یا لااقل در ایران پاسخ نخواهد داد) یا اینکه آگهی بگیرد.
متأسفانه در ذهن ما این مسئله جا افتاده است که نباید به چشم اقتصادی به فرهنگ یا هنر نگاه کرد، در صورتی که بدون بازاریابی برای هنر، اصولا هیچ یک از ماندگارترین تابلوهای کلاسیک هم در تاریخ شکل نمیگرفتند.
به یاد میآورم که زمانی در همین وبلاگستان فارسی، نقدهای تند و تیزی علیه یکی از مشهورترین خوانندگان موسیقی سنتی منتشر میشد، مینوشتند که او پولپرست است، بلیت کنسرتهایش چنان است و … با گذشت چند سال اوضاع تغییر کرد، اما هنوز هم، همین دیدگاه وجود دارد.
شگفتآور است که مردم ما، که تاب تحمل چند آگهی را در وبلاگی نمیآورند، همانهایی هستند که همین روح پرسشگری را در موارد دیگر ندارند!
5- شهرت آنلاین در ایران چیز گذرایی است و شاید یکی از ویژگیهای خوب شخصیتی من این بوده باشد که هیچگاه در این جهت حرکت نکردهام. چون شهرت به مانند حرکت در لبه تیغ میماند. امروز تو را میستایند و فردا لعنت میکنند!
جامعه ایران پرشور است، اما خیلی زود هم فراموش میکند و تنها میگذارد. به نوشتههای ماسبرگ نگاه کنید، آیا ما هم در صورت فراهم شدن مقدماتی، مثل امکان شرکت پیوسته در همایشهای بزرگ فناوری، امکان مصاحبه با بزرگان فناوری، داشتن یک پشتوانه اقتصادی مناصب، نمیتوانستیم بعد از مدتی به جهانبینی او برسیم؟
بگذارید یک رویکرد عجیب را به نوشتههایمان برایتان تعریف کنم:
الف- در مورد نوشتههایی که روتین هستند و جنبه بازتاب خبری دارند و یا احیانا اشتباهی دارند، بلاگر است که مقصر است.
ب- اگر نوشتهای اقتباسی خوب از آب درآمده باشد، به ما میگویند که مطلب را از کجا پیدا کردی و آیا «زبانت» اینقدر خوب است؟
من شخصا علاقه ندارم که دوستان معدودی که من را میشناسند یا همکارانم در محیط کار، وقتی من را میبینند به نوشتههایم یا وبلاگم اشاره کنند، اما معمولا دوستان لطف دارند و این تکنیک برای از خجالت درآمدن استفاده میکنند.
در این موارد منظور این دوستان نفی جنبه زایشگری و فروکاستن نویسندگی به سرحد «مترجمی» است. گویی که ما ماشینهای مترجمی هستیم که به صورت تصادفی مطالبی را میگیریم و دفع میکنیم و آنها خود به خود نوشته میشوند. غافل از اینکه انتخاب، درک، ترجمه، تلخیص و اضافه کردن مطالب، حتی در یک نوشته اقتباسی هم کار دشواری است. اگر جز این بود هر مترجمی میتوانست یک نشریه پربار آنلاین برای خود داشته باشد. اما گرداندن رسانه، کاری پیچیدهتر از اینهاست.
ج – اگر نوشته ما به وضوح کار خودمان باشد، معمولا با کامنتهایی مثل غلط املاییات زیاد است یا اینکه چقدر برای مطالب وقت میگذاری (این یکی بیشتر در محیط آفلاین) از ما پذیرایی میشود. در اینجا منظور این است که بسیار پرگو و شتابزده هستی یا اینکه مراد این است که برای چه کار بیهودهای، این قدر وقت میگذاری!
بلاگر ایرانی طالب آن شهرت یا ستایش نیست، همه خواسته او قدری توجه و تأمل است، در این چند ساله، چه بسیار پستهایی بوده در «یک پزشک» که با جان و دل نوشتیم، اما حداکثر چند ده نفر به تمامی آن را نخواندند، بله! میزان بازدید و مرور صفحه خیلی زیاد بود، لایکهای گودری سابق و پلاسی فعلی هم برای یک پزشک، خیلی زیاد هستند، اما چیز غایب، آن دلگرمی است که در دل آدمی ایجاد میشود، وقتی میبیند که «تأثیرگذار» است.
6- بدتر از همه اینکه از گاه از ما انتظار موضعگیری و اظهار نظر صریح در موارد گوناگون دارند و اصلا در نظر نمیگیرند که صلاحاندیشی و درگیر امور روزانه نشدن، گاه شرط بقای یک رسانه میشود، رسانهای که دوست دارد «استقلال» خود را به تمامی حفظ کند و به هیچ سویی گردش نکند، رسانهای که با همه کوچکی، آرزوهای زیادی دارد.
قطع بدانید که برای یک نویسنده «ننوشتن» چیز بسیار دشوارتری از «نوشتن» است. اما وبلاگهای ما نامهای مستعار کاربری نیستند، ما خبرگزاری نیستیم، جایی برای نصب اطلاعیه هم نیستیم، گاهی خود تمایل به تحلیل دقیق مسائلی را داریم، اما وقتی که میبینیم که آن تحلیل را باید آنقدر تعدیل کنیم و از سر و تهاش بزنیم، تا بشود در وبلاگش جای داد یا وقتی که نمیدانیم از مطالب خیرخواهانهمان چه برداشتی خواهد شد، ترجیح میدهیم که همان کار فرهنگی، روزانهنویسی یا بازتاب خبرهای علمی را انجام بدهیم.
7- ما بلاگرها انسان هستیم، رباتهای مترجم نیستیم، زندگی خودمان را داریم و مثل یک ورزشکار دورههای اوج و فرودمان را. مهم این است که در بازههای زمانی مختلف، جمع جبری کار بلاگرهای فارسی (همان تولیدکنندگان بیاجر محتوا) مثبت باشد.
بلاگرها را درک کنید، تشویقشان کنید، در شبکههای اجتماعی و وبلاگهای کوچکتان به آنها لینک بدهید، کامنتهای سازنده و مربوط برایشان بگذارید، محدودیتهایشان را درک کنید و با درخواستهای پرهزینه، باعث آشوب فکریشان نشوید.
سوژه به آنها بدهید، نقصهای مطالب آنها را با مانند همان فناوری «واقعیت افزوده» با کامنتهای باارزش خود پوشش دهید، با پیدا کردن مخاطب خاص برای آنها، دلگرمشان کنید.
کاری کنید که وقتی تصمیم به بازنشستگی گرفتند، با دلی خوش، سنگر را به جوانترها واگذار کنند، نه با روحی افسرده!
این نوشتهها را هم بخوانید
دکتر عزیز با تشکر تمام زحماتتون در این سالها و ساختن لحظه های شیرینی که برای ما خواننده ها بدون هیچ چشم داشتی ساختید از شمایه انتقاد کوچیک داشتم…
انتقاد شما وارد است، اما مسئله پیچیدهتر و بغرنجتر از چیزی است که فکر میکنید و در همین پست تا حدی به آن اشاره شده است.
چیزی نمیتونم بگم جز اینکه درکتون میکنم.
یک پزشک تو این سالها برای من یه برند بوده و هست. کلی چیز از شما یاد گرفتم و به شما کلی مدیون و بدهکارم. کمترین چیزی که از شما و چندتا وبلاگ دیگه یاد گرفتم، همین نحوه دیدن دنیاست، چند وجهی نگاه کردن به موضوعات و اتفاقات. این برای من چیز کمی نیست و بدون اغراق تاثیر زیادی روی زندگیام گذاشته.
از این درد دلتون دلم گرفت. هرگز دوست ندارم وبلاگ شما تعطیل بشه و یا شما خسته و افسرده بشید. برای شما و همهمون روزهای آفتابی رو آرزو میکنم
با همدلی و ستایش. نظر ایشان را بنده هم قبول دارم.
دقیقا من هم نظر جناب محمد رو قبول دارم.
پایدار باشید همیشه…
وقتی قراره خط شکن باشی گلوله هم می خوری
مهم اینه که مسیر رو باز کنی
مخاطب خاص و فهمیده ممکنه بیشتر اهل سکوت باشه. ممکنه!
جدن ممکنه
نه یک وبلاگ نویس با سابقه ی چندین و چند ساله هستم و نه یک بی تجربه اش … فوقش دو سال است که در وب می نویسم ولی همین برای من کافی است تا حرف هایتان درک کنم … ممنون آقای مجیدی ؛ هم بابت این مطلب و هم بابت یک پزشک … بی شک وب فوق العاده ای دارید ! بهتان تبریک می گویم …
من همیشه برای شما آرزوی عاقبت به خیری دارم. از ته دل میگم. تقریباً تمام پستها رو به دقت دنبال میکنم، حتی اگه با تاخیر باشه. از این وبلاگ خیلی چیزا یاد گرفتم و خیلی لذتها بردم. لبخند زدم و گاهی اشک ریختم! کیف میکنم وقتی میبینم هنوز کسی هست که برخلاف خودم، بخاطر جبر اجتماع از عشقش دست نکشیده و همچنان مبارزه میکنه.
و مثل روز برای من روشنه اگه روزی برسه که یک پزشک محدودیت های مالی، فرهنگی و سیاسی نداشته باشه، سرترین وبلاگ فارسیزبان خواهد بود. (هرچند اگه من رو فنبوی خطاب نکنید، خواهم گفت که همین الان هم هست!)
بعضی روزا به خاطر یک پزشک میام روی اینترنت…
رویایی که خودم داشتم… یک وبلاگ جالب و پرمحتوا و پرمغز…
خیلی ناراحتم که دلگیرید. ولی همین کارها، مثل نوشتن و غیره می شود این جامعه «تهی» رو پربار کرد.
نمیدونم چی بگم… فقط میخوام یک پزشک همیشه باشه.
همیشه پربار و همیشه خلاق
راست میگین. چی بگم :|
مدت زیادی هست که اخبارهای مربوط به لینوکس و دنیای تکنولوژی رو دنبال میکنم. من مشکلات رو در دو دسته طبقه بندی میکنم در پاسخ به اینکه چرا فیدبک مناسبی در بلاگها ویا در وب بلاگها نمیبینیم. این مشکل در دو بخش نهفته است. یکی علل جامعه شناختی دارد و آن یکی نبود فضای حرفهای که ریشههایش را میتوان باز در مورد اولی جویا شد.
وقتی در فیسبوک یا توییتر به موشکافی میپردازم. چند چیز بسهولت آشکار میشوند. یکی آنکه پیجهای پر مغز که در همسایگی وبلاگها میتوان آنها را قرار داد طرفدارهای درخوری ندارند دیگری آنکه پیجهای لمپنی طرفداران بیشماری دارن. در مقایسه توییتر که محدودیت ۱۴۰ کاراکتر دارد بنظر من محتوای بهتری دارد هرچند باز توییتهای بی مغز نیز در حال گسترش هستند. اما خوبی توییتر در مقایسه با فیسبوک این هست که اکثر افرادی را که دنبال میکنی دوست صمیمی نیستند و درصورت عدم رضایت میتوانی از دنبال کردن مطالبشان صرفنظر کنی. حال چرا واقعن ما حوصله خواندن یک مطلب طولانی را نداریم!؟
مدتها پیش با یک دختر آمریکایی صحبت میکردم که از مشکلات استفاده از دراگز صحبت میکرد. که درنتیجه این استفاده نمیتواند تمرکز کند. این عدم تمرکز یک بیماری محسوب میشود. اما در جامعه ما در طی دوران تحصیل دانشجویان به مرور زمان به فراخور مشکلاتی که با آنها دست و پنجه نرم میکنن تمرکز خود را از دست میدهند. من علت را بیشتر در القای روانپریشی از اساتید و محیط نامنظم دانشگاه میبینم. البته محیط ناسالم و شلوغ شهرهای بزرگ نیز بی تاثیر نیستند. خلاصه آنکه مشکلات به شکلی ذهنها را بیمار کرده است. شما اگر یک اسب وحشی در طبیعت را با یک اسب عقیم شده به برده گرفته شده مقایسه کنید میبینید که دومی فقط برای سوار شدن به چنین روزی افتاده است.
اگر بخواهیم اسب وحشی باشیم باید افسارهایی که جامعه مریض علیالخصوص خودمان بر انسانها روا داشته را از هم بدریم.
حال چرا فضای حرفهای نداریم؟ چکونه هست که مجلاتی مانند OMGUBUNTU برای هر پست تعداد بیشماری پست دریافت میکند. اما شاید باورتان نشود که در طی این چن سال فقط تیترهای اصلی برای این سایت را میخانم. من خودم حوصله خواندن مطلب طولانی را ندارم. شاید علتش این هست که گیکها در معنای واقعی جایگاهی در اجتماع ما ندارنو به صورت حرفهای مطلبی رو دنبال نمیکنن. البته این مشکل قابل شمولیت دادن به بخشهای دیگر نیز هست که حتی در موضوعهایی که جایگاه اجتماعی دارن پویایی ندارد. چرایی همه اینها را در این پست دنبال کنید.
http://www.whale.to/b/osho.html
من که مدتهاست تمام وبگردیم تو 3-4 تا سایت خبری خلاصه شده!
به “یک پزشک” هم همیشه به عنوان جایی که میشه توش خبرهای به درد بخور و دست اول رو با نگاه و تحلیلی متفاوت میشه پیدا کرد ، نگاه میکردم
ولی آقای مجید امیدوارم «عاقبت به خیرشی»
اتفاقاً چند وقتی بود که از اون مطالب یک پزشکی خبری نبود و می دانستم که مشکلی وجود دارد. در طی چند روز اخیر که چند تا پست خوب گذاشتید خیلی خوشحال شدم که دوباره بازگشتید.
در این اوضاع واحوالی که برای جامعه نشر ما و جود دارد و امکانبهره مندی از بسیاری از مطالب موردعلاقه وجود ندارد تنها رسانه متنی هستید که بطور بدی دنبال می کنم و از این جهت واقعاً تشکر می کنم.
من وقتی تو شبکه های اجتماعی چرخ می زنم یا پای مطلبی در وبسایتی کامنت هار و می خونم دچار افسردگی میشم یا حتی خشم از حماقت بیشعوری کوته بینی و خیلی صفات دیگر که اکثریت مردم دارند و این فقط مختص ایران نیست ولی وقتی تو همون انبوه کامنت ها یک یا دو کامنت منطقی میبینم یا وقتی به وبلاگی سر میزنم که مطلبی عمیق توش می خونم اونوقت کمی آروم میگیرم وبلاگ شما یکی از اون آرمشگاهای منه همیشه بدونید آدم هایی هستند که ارزش کار شما و صبرتون در مقابل واکنش های احمقانه دیگران می دونند.
با اینکه به ندرت نظر میذارم ولی مطالب زیادی رو میخونم.
این نظر رو هم فقط برای دست مریزاد گذاشتم.
آقای مجیدی … اینشاالله یکبار که آمدم انزلی ، یک دسته گل تقدیمتان کنم …
که با تمام وجود با نوشته هایتان من و امثال من را باسواد و شاد میکنید …
عاقبت به خیر شوید
دی :
من خواننده خاموش مطالب شما هستم و همیشه لذت می برم
چندان میانه خوبی با ارائه نظر ندارم ، این پست تلنگری شد برای من
که شاید ارائه نظری هر چند کوتاه ، سازنده انگیزه ای باشد آن هم برای نویسنده و پزشک با وجدان و فعالی چون شما ، اعتراف می کنم
بعد از پست های شما و به خصوص مطلبی که در رابطه با شادمانی
گذاشتید سیر مطالعاتی من تغییر و بهبود خوبی پیدا کرده
پس ممنونم از همه چیز آقا و خانم مجیدی
دکتر شاید باورت نشه ولی من فقط 2 وبسایت هست که دنبال میکنم، یکی شما، دیگری سایت اورنج که… واقعا دلم گرفت از این پست. نمی تونم باهات همدردی کنم ولی ناراحت شدم، چون من رشته هنر خونده ام و خودت میدونی که اوضاع ما هم اصلا جالب نیست. من کم کامنت میدم و ازت عذر می خوام، دوست داشتم بدون خوندن این پست تصمیم بگیرم که همیشه حتی خیلی کوتاه براتون کامنت بزارم. ازت ممنونم که با پست های علمی زیبایت من رو به خواندن تشویق میکنی. و بازهم ممنون که هستی. حتی اگه کم پیدا هم باشی، روزی 5-6 بار چک کردنت برام شده عادت.
“من” به ستون نویس خوشفکر بیشتر اهمیت میدهم ولی “ما” تاجری که ممکن است شفافیتی هم در کارش نباشد را موفقتر میدانیم.
آقای یک پزشک
من حدود ۴ سال هست که از ایران خارج شدم. بیشتر وبلاگ هایی رو که می خوندم رو دیگه سر نمی زنم. اما به وبلاگ شما هفته ای یکی دو بار سر می زنم و هر دفعه راضی هستم که چیزهای خوبی یادگرفتم یا فهمیدم. خیلی خیلی خیلی ممنون بابت تمام تلاش هاتون و ببخشید که من خواننده خاموش بودم. سعی می کنم روشن تر باشیم
متن طولانی بود نخوندم…!
شوخی کردم.
به نظر من ریشه تمام اینها که فرمودید به وضع نامناسب معیشت مردم برمیگرده.
نمیخوام گتره حرفی زده باشم ولی من روی این مسایل خیلی فکر کردم
تا وقتی مجموع جامعه تو تامین مایحتاج مونده باشن و فکرشون سیر کردن و زنده موندن باشه اصلا فرصتی به گسترش فرهنگ نمیرسه
از اینترنت هم برای زنگ استراحت و خوش گذرونی استفاده میکنن و … وقتی فضای اینترنت به این سمت رفت نوجوونا هم با این روی این فضا آشنا میشن و …
سلام بر علیرضا مجیدی عزیز
من فقط خواستم بگم استاد عزیز، حرفهای شما رو کاملا درک میکنم و میفهمم و قبول دارم
اما این جوری که شما میگی، اینکه مطالب خوبتون خونده نشه و دیده نشه به نظرم زیاد درست نیست
چرا؟
چون معیار شما برای حرفتون صرفا فیدبکی هست که توی کامنتهای وبلاگتون یا نهایتا پلاستون میبینین
اما شما نمیبینین که چقدر نوشته هاتون نگرش ما رو به خیلی چیزها عوض میکنه، بدون اینکه هیچ فیدبک مشخصی به شما بدیم
شما نیستین که ببینین وقتی من یکی از مطالبتون رو برای 10 تا از دوستانم میل میکنم، دفعه بعدی که اون جمع از دوستانم رو میبینم چقدر در مورد مطلبتون صحبت میکنیم
ما وبلاگ خونهای ایرانی تنبلیم، راحت طلبیم، زورمون میاد تشکر کنیم و فکر میکنیم که منت سر نویسنده وبلاگ گذاشتیم که تبلیغات وبلاگش رو نگاه کردیم تا یه مطلبی بخونیم.
همه اینها درسته، اما اینکه ما وبلاگ خونها آدمهای درستی نیستیم چیزی از ارزشهای شما کم نمیکنه
چیزی از ارزشهای نوشته شما و زحمتی که میکشین کم نمیکنه
خود من، شاید بعد از 6،7 سال که وبلاگ شما رو میخونم اولین باری باشه که کامنت میذارم
اما همیشه مطالبتون رو خوندم و به کمک Pocket و بقیه برنامه ها مطالب طولانیتون رو هم خوندم و خیلیهاش رو هم ستاره دار کردم و خیلیهاش رو هم برای همه دوستام میل کردم
اما شما از هیچ کدوم از این اتفاقاتِ خوب هیچ فیدبک مستقیمی نگرفتین…
اما استاد مجیدی عزیز، این رو بدونین که نوشته های وبلاگ شما، توی فضای چیپ و بدون روح و خیلی خیلی کم محتوای وب فارسی، حکم کیمیا رو داره
خودتون رو دست کم نگیرید
نگرش و قلم شما برای من و امثال من، خیلی خیلی بیشتر از بزرگترین منتقدها و نویسنده های دنیا ارزش داره
مثل همیشه موفق باشین
شما جزو اون 1% جمعیت دنیا هستین که روی زندگی اون 99% تاثیر مثبت گذاشته
اینو خوب گفتی
“خودتون رو دست کم نگیرید”
من پارسال با 1پزشک آشنا شدم ولی اینقدر تحلیلها، و نوع نثرتون در بین وبسایتهای فارسی جالب و جدید بود که روزی یه ساعت فقط آرشیو رو زیرو رو میکردم و میخوندم تا رسیدم به سال 84!
یه فلدر تو لپتاپم دارم به اسم 1پزشک، فکر میکنم حدود 40٪ مطالب سایت رو سیو کردم!
دکتر مجیدی عزیز
دلگیر بودنتون رو درک می کنم و بهتون حق میدم. اینو بدونید که خیلی ها مثل من هستند که میان و مطالب رو با دقت میخونن، اما به ندرت نظر میدن. شاید اونها هم مثل من فکر می کنن، میخوان وقتی کامنت بذارن که واقعا حرفی برای گفتن داشته باشن، و هر بار کامنت “عالی بود” و “دست شما درد نکنه” نذارن. اما من هم با خوندن این نوشته شما به این فکر افتادم که شاید رویه ام غلط بوده و باید دستکم گاهی اوقات کامنتی می گذاشتم و تشکری می کردم. آدم فکر می کنه صاحب وبلاگ بزرگ و پربازدیدی مثل شما دیگه به این چیزا اهمیتی نمیده و نظر 4 نفر مثل من تاثیری در روند کارش نداره.
اما در مورد نظرات منفی، نذارین روتون تاثیری بذاره. منظورم انتقادات سازنده نیست، اما درصد انتقادات سازنده توی نظرات منفی کمه. مردم بیشتر دنبال غر زدن و گیر دادن و بهانه گیری هستند، اصلا انگار غرغر و پاچه گیری شده سرشت ثانویه ایرانی ها. اصلا از موضع فرد مقابل به قضیه نگاه نمی کنن، و انتظار دارن همه چیز براشون مفت و مجانی آماده بشه. درک نمی کنن نوشتن یک پست درست و حسابی چقدر زمان و انرژی می بره، و اینکه یه وبلاگ نویس هم مثل هر کس دیگهای حق داره از زحماتش درآمدی داشته باشه.
به این جور نظرات منفی توجه نکنید و بذاریدشون به پای خودخواهی و بیماری دستهای از خوانندگان که با پایین آوردن دیگران حس می کنن که خودشون بالا میرن.
بدونین که عده خیلی زیادی مثل من هستن که همیشه نوشته هاتون رو با شوق و ذوق و دقت می خونن، ارزش کارتون رو درک می کنن، از شما خیلی چیزها آموختن، و اگه روزی نوشته ای از شما نبینن حسابی پکر میشن.
به روند مثبت و عالی تون ادامه بدین و بدونین که ما همیشه حامی شما هستیم، حتی اگه توی نظر دادن تنبلی کنیم.
سلام به دوست نا اشنا
گاهی اوقات انسان ها ،تجلیل از هر آنچه که خوشایندشون هست رو موکول میکنن به آینده ،نمیدونن دریا هم که باشی واسه بودن نیاز به بارون داری..من اولین باره که جایی کامنت میذارم عذر من و امثال من البته هیچگاه قابل قبول نیست.نوشته ی شما تلنگری بود به من ..نوشتن حتی یک خط نیاز به مطالعه داره چه برسه به گردوندن یک رسانه هر چند انلاین، بی معرفتیه اگر کار شما رو وظیفه بدونیم .سنگ بنای فرهنگ جز با ذره ذره تیشه زدن به ناهنجاریها درست نمیشه، اون تیشه دست افرادی مثل شماست که باید قدرشو دونست…
سپاس
یه انسان که به دور و بر خودش حساسه ..لشکر تک نفره ای که فضای وب فارسی رو واسه قابل تحمل تر می کنه .
همیشه افرادی هستن که شما رو دلخور خواهند کرد . ولی شماها هستید که فرهنگ وبلاگ نویسی رو دارین به مردم یاد می دید . به نظرتون این کمه ؟ معلم بزرگترین مدرسه ی دنیا کمه ؟؟؟
ﺑﻪ اﻋﺘﻘﺎﺩ ﻣﻦ ﺭﻭﺡ اﻳﻦ ﭘﺴﺖ ﺑﺎ ﺣﺮﻓﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﺎﻥ ﻣﻴﻜﻨﻪ ﻗﺪﺭﻱ ﺗﻨﺎﻗﺾ ﺩاﺭﻩ. اﻳﻦ ﺳﺒﻚ اﺯ ﻧﻮﺷﺘﻦ ﻫﻢ ﺑﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ اﻭﻥ ﻫﺴﺖ. ﻣﻨﻆﻮﺭ اﻳﻨﻜﻪ ﺩﺭ ﻫﻴﭽﻜﺪاﻡ اﺯ ﺳﺎﻳﺖ ﻫﺎ و ﻭﺑﻼﮒ ﻫﺎﻱ ﻣﻂﺮﺡ ﺩﻧﻴﺎ اﺯ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺩﺭﺧﻮاﺳﺖ ﺣﻤﺎﻳﺖ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺷﻜﻞ ﻧﻤﻴﺸﻪ. ﻣﻦ ﻓﻜﺮ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺟﺎﻫﺎﻱ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﻢ ﻛﺎﺭﻱ ﻓﺮاﺗﺮ اﺯ ﺩﻳﺘﻴﻨﮓ و ﺗﻤﺎﺷﺎﻱ ﻋﻜﺲ ﺩاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺑﻪ اﻋﺘﻘﺎﺩ ﻣﻦ اﻳﻦ ﻭﺑﻼﮒ ﻫﺎ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺮاﺳﺎﺱ ﺭﻭﺷﻲ ﻛﻪ ﺩﺭ ﭘﻴﺶ ﻣﻴﮕﻳﺮﻧﺪ و ﻣﺪﻳﺮﻳﺖ ﻛﻪ ﺩاﺭﻧﺪ ﻧﻮﻉ ﻣﺨﺎﻃﺐ و ﻧﺤﻮﻩ اﺭﺗﺒﺎﻁ اﻭﻧﻬﺎ ﺭﻭ ﺗﺎ ﺣﺪﻭﺩ ﺯﻳﺎﺩﻱ ﺗﺎﻳﻴﻦ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ.
شما به عنوان مدیر سایت چقدر ریسک رو برای گسترش یک پزشک پذیرا شدید ? ﻣﻨﻆﻮﺭ ﺭﻳﺴﻚ ﻣﺎﻟﻲ و ﻋﺪﻡ ﺗﻤﺎﻣﻴﺖ ﺧﻮاﻫﻲ اﺳﺖ. ﺁﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻧﻆﺮ ﻣﻴﺮﺳﻪ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﻛﺎﻣﻞ ﺗﺤﺖ ﻧﻆﺎﺭﺕ ﺷﻤﺎ و ﺑﺎ ﻣﻂﺎﻟﺐ ﺷﻤﺎ اﺩاﺭﻩ ﻣﻴﺸﻪ. ﮔﺮﭼﻪ اﺯ ﻧﻮﻳﺴﻨﺪﮔﺎﻥ ﻣﻬﻤﺎﻥ ﻫﻢ ﮔﺎﻫﻲ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻴﺸﻮﺩ. اﺩاﺭه ﻛﺮﺩﻥ ﻳﻚ ﺳﺎﻳﺖ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ اﺯ ﺗﻨﻬﺎ ﻳﻚ ﻳﺎ ﺩﻭ ﺷﺨﺺ ﺁﻧﻬﻢ ﺑﻪ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﻴﻤﻪ ﻭﻗﺖ ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻴﺸﻪ ﻛﻪ اﻭﻥ ﺳﺎﻳﺖ اﺯ ﻳﻚ ﺣﺪﻱ ﻓﺮاﺗﺮ ﻧﺮﻩ. ﻳﻚ ﻣﺜﺎﻝ ﺳﺎﺩﻩ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺨﺶ ﻛﺎﻣﻨﺘﻬﺎ ﻫﺴﺖ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺩﻟﻴﻞ ﻣﺸﻐﻠﻪ ﺷﻤﺎ ﺟﻬﺖ ﺗﺎﻳﻴﺪ اﻭﻧﻬﺎ اﻧﮕﻴﺰﻩ ﺧﻮاﻧﻨﺪﮔﺎﻥ ﺭﻭ ﺑﺮاﻱ اﻳﺮاﺩ ﻧﻆﺮﺷﻮﻥ و ارتباط با همدیگر میگیره. در یک پزشک یک نویسنده وجود دارد در بالا که خوانندگان به اون متصل هستند. در واقع ارتباطی بین خود خوانندگان دیده نمیشه که همین کافیه که یک سایت اصلا پیشرفتی نکنه.
ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﻜﻨﻴﺪ ﺷﺎﻳﺪ اﮔﺮ ﺭﻗﺒﺎﻱ ﻗﻮﻳﺘﺮﻱ ﻭﺟﻮﺩ ﺩاﺷﺘﻨﺪ اﻳﻦ ﺳﺎﻳﺖ ﻫﻤﻴﻦ ﺗﻌﺪاﺩ ﺧﻮاﻧﻨﺪﻩ ﻫﻢ ﻧﺪاﺷﺖ. ﻳﻚ ﭘﺰﺷﻚ اﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﺳﺎﻳﺖ ﻫﺎﻱ ﺑﺎ ﻛﻴﻔﻴﺖ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻥ ﻓﺎﺭﺳﻲ اﺳﺖ اﻣﺎ ﻣﻦ ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﺩاﺭاﻱ ﺯﻳﺮﺳﺎﺧﺖ ﻫﺎﻱ ﻗﻮﻱ ﻧﻴﺴﺖ و ﭘﻴﺸﺮﻓﺖ اﻭﻥ هم ﺗﺎ ﺑﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﻣﺮﻫﻮﻥ ﺗﻼﺷﻬﺎﻱ ﺑﻲ ﻭﻗﻔﻪ و ممتد ﻣﺪﻳﺮ ﺁﻥ اﺳﺖ. ﻭﻟﻲ اﻧﺘﻆﺎﺭ ﺑﻴﺸﺘﺮ از اون ﺑﺪﻭﻥ ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺯاﻭﻳﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﺪﻳﺮ و ﺳﺮﻣﺎﻳﻪ ﮔﺬاﺭﻱ ﻣﺎﻟﻲ ﺷﺎﻳﺪ ﻛﻤﻲ اﻏﺮاﻕ اﻣﻴﺰ ﺑﺎﺷﻪ. شخصا معتقد هستم در هیچ کجای دنیا حمایت خاصی از نویسنده گان به این شکل که شما اشاره کردید نمیشه.
اصولا داشتن این انتظار که خوانندگان به شکل خاصی که مورد نظر نویسنده هست با اون تعامل کنند کمی غیره منطقی هست. در همجا کسانی هستند که ایراد میگیرند یا حتی ناسزا میگویند اما کسی ناراحت یا دلسرد نمیشه به این دلیل که مساله اصولا شکل احساسی نداره. با احترام زیادی که برای یک پزشک قائل هستم به نظر من انتظاراتی که در این مطلب عنوان شد با شکل و نحوه مدیریت اون همخوانی نداره. آیا فکر میکنید آقای”والت” اگر تنهایی یک سایت رو اداره میکردند هم همینقدر موفق بودند؟ ایشون شاید یک هفته رو صرف تهیه تنها یک ستون از یک مجله میکنه.
هر روز یک پزشک رو دنبال میکنم که مثل یک پنجره به دنیای نوآوریها باز میشه.
سلام دکتر من یکی از خواننده های قدیمیتونم فقط خواستم بگم ببخشید که هیچ وقت کامنت نزاشتم اما
عاشقتونم من شناخت دقیقی ندارم ولی خیلی دوست دارم یه بار از نزدیک ببینمتون و یه انتقاد امیدوارم مطالبتون در مورد هنر نمایش بیشتر بشه
آقاى مجیدى درسته که هنوز خیلى چیزا تو جامعه ما بهش توجه نمیشه ولى مطمئن باشید که هستند کسانى که میدونن مشکلات شمارو و تمام گرفتاریهایى که شما باهاش دستو پنجه نرم میکنین ولى حتى با وجود اینکه شاید مثل من کیلومترها از وطنشون دورن صبحشونو با خوندن مطالب شما شروع میکنن . با تمام وجود به کسایى مثل شما که نام ایرونى رو یدک میکشن افتخار میکنم . و امیداورم که یه روزى کسایى مثل شما به اون چیزى که لیاقتشو دارن برسن . شاد و پاینده باشین .
من چیزه زیادی ندارم بگم فقط تشکر میکنم برای زحمتی که میکشی
و دو این باید مادر بزرگم بهت گه ((قربون دل خونت برم ننه))
سلام آقای مجیدی،
کل مطالب را “کامل” خواندم، می دانم شاید از من و بسیاری دیگر از خوانندگان، که زبان انتقاد گشوده بودیم، در چند رپورتاژ گذشته، که چرا اینهمه تبلیغ!!! یک پزشک که اینطور نبود و غیره دلگیر شدید.”درکتان می کنم که احساس می کنید، بسیاری از ما درکتان نمی کنیم و حرفتان را نمی فهمیم.”
کلام شما حق است، وقتی نکات مطلب شما را خواندم، و درک کردم متوجه تقص های خودم به عنوان یک خواننده شدم، به این پی بردم، به واقع شخص خود من نیاز بیشتری به تقویت فرهنگی و ظرفیت سازی بیشتر دارد.
جناب مجیدی، تلاش بیشتری خواهم کرد، برای انرژی دادن و پیشنهاد سوژه های به شما، و دیگر دوستان وبلاگ نویس.
از شما ممنونم، که انقدر برای خوانندگان ارزش قائل هستید که با آنها درد و دل می کنید.
“امیدوارم و دعا می کنم، همراه با پیشرفت های یک پزشک، ما هم همراه شما عاقبت بخیر بشویم”.
به شخصه دوستتان دارم.
سلام آقای مجیدی
وبلاگ شما از معدود وبلاگ هایی هست که هر روز چک میکنم. اگر کامنت نمی نویسم عذر میخوام. تلاش شما با همه دغدغه روزمره تحسین برانگیزه. اگر کاری ازدست من برای کمک برمیاید بفرمایید. در هر صورت به قول بعضی ا دوستان چاکریم
بدون اغراق میگم مطالبی که از سایت شما یاد گرفتم بیشتر از مطالبی بوده که در نظام آموزش و پرورش یاد گرفتم. در عین حال با خیلی از مطالبتون هم مخالفت کردم.
از شما و سایر نویسندگان سایت یک دنیا ممنونم.
سلام، اون نقدی که به مخاطبان داشتید کاملاً صحیح است، برخلاف دوستمون امیر که میگفت همه جای دنیا کاربرا اینجوری هستند من اعتقاد دارم که کاربر موثر و محتواساز (کاربر وب 2) تو ایران خیلی خیلی کمه… شما توی وبلاگهای سینمایی یا فناوری خارجی میرید با حجمی از کامنتها و بازخورهای تخصصی مواجه میشید که فوق العاده با کیفیت و موثر هستند. متاسفانه بجز برخی فورومهای خیلی تخصصی همچین چیزی تو ایران دیده نمیشه…
من یکی از فعالیتهای جدیم خواندن کامنتهای سایتهای مختلف بخصوص خبری هست، بنظرم علیرغم تمام محدودیتها میزان الحراره مناسبی برای تفسیر اخلاقیات و وضعیت روانی جامعه است و باید بگم که جامعه آنلاین خیلی خیلی بیماری داریم. این مشکل رو توی توییتر و فیسبوک و پلاس هم هست، بخش عمده ای از محتوای تولید شده ما، هزل و بی ارزش است و خداییش کلی وقت صرف میکنم که مخاطبان و دوستانم رو پالایش کنم که وقتم توی این سایتها تلف نشه…
یک پزشک با تلاش و زحمت دکتر مجیدی و البته مخاطبانش، برند خوشنام و قابل اعتمادی تو وبلاگستان فارسی درست کرده و چه خوشمون بیاد و چه نیاد سایتهای خیلی کمی هستند که برند خوشنام داشته باشند، من ده تا هم نمیتونم اسم ببرم، اکثریت سایتهای فناوری ما اینقدر زرد هستند که من ترجیح میدم همون سایتها و مجلات خارجی رو بخونم که به شعورم توهین نشه. بنظر من شاید این نگاه یکم عجیب باشه ولی سایتهایی مثل یک پزشک به گردن خوانندگان حق دارند، “ما” وظیفه! داریم این سایتها رو حمایت و در صورت توان کمکشون کنیم. هرکسی حتی یکماه تجربه “نوشتن” داشته باشه میفهمه که این حجم از مطالب به روز و در عین حال سازنده چه انرژی از نویسنده میگیره. مشارکت در محتوا در قالب کامنت یا ایمیل یا … از راههایی هستند که به ما کمک میکنند خستگی روی تن نویسنده نمونه.
در مورد نگاه جامعه به نویسنده هم که خوب حرفی ندارم بگم، من وقتی میبینم که مثلاً حتی ستون نویس بخش شایعات یک مجله معمولی تو بلادکفر چه جایگاه اجتماعی بالایی داره فقط غبطه میخورم، واقعیت اینه که مردم ما دغدغه پنجاهم شون هم مطالعه نیست و خودبخود همین باعث میشه جایگاه نویسنده هم تنزل کنه، حالا میخواد نویسنده کتاب باشه یا وبلاگنویس فناوری… کلاً مشکل خیلی ریشه ای تر هست… حالا مشکل اینه که من (بدون ریفرنس) مطمئنم که وضعیت مطالعه تو نسلهای بعدی بدتر هم داره میشه، جامعه ما تو دوران گذار فناوری همون بارقه های کوچک از عشق به مطالعه درست و عمیق رو هم داره از دست میده…
بهرشکل دکتر مجیدی عزیز، من بنوبه خودم از هر راه و هرشکلی که میتونم کمکتون خواهم کرد.
پیروز و سربلند باشید همیشه و قلمتان هم دور از گزند
سلام
این اولین بار هست که دیدگاهم رو مینویسم
تنها شوندی که این رو نوشتم این بود که بگم نویسنده ناامید نشو خیلی هواخواه داری . داشتن بد خواه هم نشانه خوبیه .
سلام
اول اینکه خدا قوت و خسته نیاشید. به نظر من با رجوع به کامنت های همین پست می شود فهمبد که تعداد کاربرانی که مطالب بلند و بالای شما را تا به انتها می خوانند بیشتر از تعدادی است که شما فرمودید و بازگشت به آنچه که قبلا هم اشاره کرده اید 1پزشک تعداد زیادی “خوانندگان خاموش” دارد. برای من وبلاگ شما ارزش بالایی دارد؛ همه مطالب را می خوانم و لذت می برم و به بسیاری دیگر پیشنهاد می کنم. در مورد شخص خودم می توانم بگم که شاید دلیل خاموش بودنم خواندن مطالب شما بر روی موبایل باشد که از آنجایی که نوشتن نظر بسیار سخت تر از نوشتن با کیبور فیزیکی است؛ و از آنجایی که کامنتی که برای مطلب با ارزشی نوشته می شود باید ارزشمند باشد و واقعا نمی توان نظر را کوتاه کرد، از نوشتنش صرف نظر می کنم (برای نوشتن همین نظر هم کامپیوتر را روشن کردم).
بیشترین وفت مطالعه من در روز به خواندن مطالبی از Guardian, The Verge, Economist و 1pezeshk می گذرد. اینها را نام بردم برای روشن شدن جایگاه وبلاگ شما برای یکی از مخاطبانتان.
به امید انرژی بیشتر برای شما و تداوم این وبلاگ
آقا سجاد اسم خودم رو سِرچ کردم ببینم کامنتم سابمیت سده کامنت شما رو دیدم یع لحظه شک کردم نکنه خودم!!
دکتر درسته که ما نظر نمیدیم ولی خب واقعا مطالب را میخونیم
مثلا من مشترک ایمیلی شما هستم و مطالب را با ایمیل میخونم و خب همین دلیل نظر ندادن و این چیزاست
شما ادامه بدید که از سایت هایی که دنبال میکنم فقط یک پزشک مونده!
آقای مجیدی من از شما بسیار بسیار سپاسگذارم که وبلاگ می نوسید.من واقعا استفاده میکنم.امیدوارم در راه علاق و کارتون پایدار و موفق باشید.
سلام به دکتر عزیز
یه چند هفته بود پیش خودم فکر می کردم اگر من هم یه وبلاگ نویس بودم، بسیار دوست داشتم بازخورد مخاطبین به مطالبم رو بدونم که تو دنیای وب آینه این بازخورد ها در واقع همون کامنت های مربوطی هست که زیر مطلب گذاشته می شه.
راستش من خودم سایت شما رو از طریق فید دنبال می کنم و می تونم به جرأت بگم بهترین سایتی که دنبال می کنم همین یک پزشکه. اصلا برام قابل تصور نیست یه نفر با مشغله کاری چطور می تونه اینقدر زیاد، متنوع و با کیفیت بنویسه.
ولی نکته اینکه همین شخص بنده هیچوقت برای شما (حالا هر چقدر هم که از مطلب لذت برده باشم) کامنتی ننوشتم. حتی یک تشکر ساده !!!
واقعا برای شما کلاهم رو به نشانه احترام بر می دارم… وقت خواهم گذاشت و کامنت خواهم نوشت … !
سلام بر نویسندگان و خوانندگان یکپزشک
سالها است مطالبتان را دنبال میکنم و با مشکلاتی که بهآن اشاره کردید کموبیش آگاه هستم.
نظرم این است که یکپزشک همواره روندی روبهرشد را در پیش گرفته و انشالله مطمئن باشید یک وبلاگ قوی حتماً مزد خود را خواهدگرفت.
یکی از پیشنهادهایم این است که تا جای ممکن، مطالبتان را بهگونهای تنظیم کنید که مخاطب را به مشارکت درباره موضوع ترغیب کند. نحوه انتخاب عنوان، هرچه منسجمتر و همزمان، روانتر بودن متن و البته طرح پرسشهایی کلیدی و نه کلیشهای در جایجای آن، میتواند از مخطاب دعوت کند تا در موافقت، مخالفت یا مشارکت درباره موضوع وارد گفتگو شود.
با آرزوی عافیت و سلامتی و موفقیت
خسته نباشید
خسته نباشید اقای مجیدی
-کاشکی ازخودتون بیشتر میگفتید چون برای من و مطمعنا برا خیلی از خوانندگانتون جالبه. مثل میزان وقتی که صرف وبلاگ میکنید و هزینه ها ودرامد وبلاگ یا گرفتاریها و دردسرهاش و واکنشهای اطرافیان مثل زن و بچه هاتون (حتما دارین دیگه) یا دوستان بچه هاتون و کلا خانواده.
– یکی از هوشمندیهای شما اینه که طوری مطلب نوشتید که تا حالا فیل تر نشدید . مطمعنا اخبار داخل، جا و پتانسیل زیادی برا نوشتن داره که احتمالا همون حسرت های شماست منم خیلی دوست داشتم نظرات ومقالات در موضوعات داخلی شما رو بخونم چون احتمالا حرف برا گفتن تو این زمینه زیاد دارین ولی خطر برداشت سیاسی و عواقب بدی احتمالا داره . شما به نظر من تو این زمینه یه جورایی مثل فردوسی پور عمل میکنید بدون هیچ حاشیه ای.
همیشه میگفتم کاشکی دکتر مقالات خبری وسیاسی هم به صورت مثلا ناشناس مینوشت و برا یه سایت سیاسی و یا مستقل میفرستاد اینجوری حسرت ننوشته ها هم کمتر میشد
مقالهها و مطالبی که منتشر میکنید برای من آموزندهتر و الهام بخشتر از هر رسانهی دیگهایه. دانشگاهیه برای من. امیدوارم که هیچ وقت از اینکار بازنشست نشید.
با سلام خدمت دکتر مجیدی عزیز،
باور بفرمایید در این چهار سالی که با وبلاگ شما آشنا شده ام، هفته ای نبوده که به آن سر نزنم، حتا در اوج دوران امتحانات دانشگاه و …، وبلاگ شما و ترنجی تنها جاهایی بوده اند که همیشه ی خدا به خاطر علاقه ی زیادم به تکنولوژی و اخبار مربوط به اون، دنبال میکرده ام. زمانهایی که پای درد دل های شما مینشستم و از دغدغه های شخصی شما میخوندم (مثل همین پست) واقعا هم خوشحال میشدم و هم ناراحت.
خوشحال به این خاطر که میبینم هنوز افراد دیگری هم مانند من هستند که به موضوعات هوا-فضا، تکنولوژی های آینده، کامیک ها، نقد و تحلیل تخصصی عملکرد شرکت ها و… علاقه دارند و این علاقه را بروز هم میدهند (من هم در وبلاگ کوچک خودم سعی میکنم هر چیز مفیدی که یاد میگیرم را بنویسم، این کار بیشتر به درد خودم میخورد، چون در آینده ممکن است فراموشش کرده باشم).
و ناراحت میشم بخاطر حجم بزرگ مشکلاتی که متاسفانه در کشورمون فراروی شما و افرادی مثل شما قرار داره.کار ما هم ک فقط شده تاسف خوردن و جز این کاری از دستمون برنمیاد،ولی فکر میکنم از امروز به اون توصیه های آخر متن شما خیلی توجه میکنم.
باور بفرمایید عده ی بسیاری هستند که شاید کامنت هم نگذارند،اما مطالبتان را با جان و دل میخوانند. برای من که مطالب شما مثل گزیده ی بهترین مطالب هفته بوده و هست. تازه، بماند زمانهایی که با گزارش مستقیم از کنفرانس های اپل و نقد منصفانه ی بعد از آن، به دانسته های مفید ما چیزهایی می افزودید.
اگر موفقیت را “انجام کاری که به آن علاقه مندیم و اثرگذاری در حوزه ی آن” تعریف کنیم، امیدوارم روز به روز موفق تر از قبل باشید.
ببخشید از طولانی شدن کامنت.
واقعا حرف برای گفتن زیاد است ، به شخصه این جو باعث شده از فضای مجازی بیشتر دور بشم ، کمتر کامنت میگذارم و کمتر مشارکت میکنم …گویی شور اشتیاقی از من گرفته شده …
دکتر چاره ایی نیست هر کسی به سهم خودش داره از شرایط جامعه سختی میکشه . . .
به خودم میبالم که از همون شروع به کار وبلاگ با یک پزشک همراه بودم و پیوسته مطالبشو مرور کردم. به فراخور وقت هم براتون کامنت و یا ایمیل سپاسگزاری نوشتم. واقعا شمارو درک میکنم جناب دکتر، نمیخوام حرف تکراری بزنم چون دوستان به قدر کفایت حق مطلب رو ادا کردن اما باید از طرف خودم بهتون بگم که چه در دوران دبیرستانم و چه دانشگاه و الانم که تو مقطع دکترا مشغول به تحصیلم همواره قسمت بزرگی از این رشد ذهنی، افزایش آگاهی و درک رو مدیون نوشته های شما هستم.
به تموم محدودیت هایی که اشاره “نفرمودید” هم کاملا واقفیم. بدونین که شما “بوکمارک شده ی دل ها و ذهن های بسیاری هستید” :)
می بینید آقای مجیدی چقد کامنتای زیر این پستتون زیاد شده!!
من دقیقا یادمه که یه بار خودتون گفتین که وبلاگتون خواننده خاموش زیاد داره که وقتی ناراحتینو میبینن اینجوری میان کامنت میزارن و یه جورایی دوستون دارن.
داشتن رنک 1000 وبلاگتون تو ایران هم نشون دهنده عاقبت به خیریتون در دنیای مجازیه.
من خودم هم وبلاگتون رو همیشه دنبال میکنم با اینکه ممکنه خیلی جاها باهاتون موافق نباشم.
من جوون 20 ساله از خیلی چیزای افرادی مثل شما و دقیقا همین والت ماسبرگ و خیلی های دیگه شبیه به شما الهام گرفتم، به وبلاگ نویسی، کتابخونی و … علاقه مند شدم.
آخرین بار هم همین دیروز که خبر عکس های بریتانیکا در فلیکر که خود من منتظر بودم پستی در این مورد بزارید و لذتش رو بردم.(که اینترنت به ما نشون داده که i am not the only one thinks like this)
من همیشه مطالبی که گذاشتید و خوشم اومده رو حداقل لایک کردم :D کوچکترین کاری که از من برمیومده!
سلام
من کمتر در وبلاگ شما نظر میدهم اما از طریق فید مطالب خواندنی و جذاب وبلاگت را دنبال میکنم و از شما متشکرم!
یک مشکل کوچک هم در مشاهده لینکهای قسمت (لینکدونی/مطالب برتر/مطالب تصادفی) در وبلاگتان با مرورگر opera وجود دارد که ممنون میشوم که برطرفش کنید.
وقتی نشانگر ماوس را روی لینکها قرار دهیم حروف آن به هم میریزد :
http://upcity.ir/images2/67410935512989395014.png
دکتر من هر شب به شوق خوندن وبلاگ شما میام سراغ اینترنت و از مطالبی که می نویسید خیلی چیزها یاد گرفتم .اکثر اوقات لینک مطالبی رو که فکر میکنم ممکنه برایه دوستام جالب باشه رو براشون ارسال میکنم.
امیدوارم همیشه موفق و پر امید باشید
“هر چقدر که زنده تر باشید، مشکلاتتان بیشتر است. اما این اصلا اشتباه نیست، چون مبارزه با مشکلات، جنگیدن با حریف، چگونگی رشدتان را رقم میزند.”(اوشو)
تو فضای آفلاین می گن “یک جمله ممکنه زندگی یک نفر را عوض کنه” دکتر باور کن بعضی پست هات مسیر زندگی منو عوض کرده. برای آدم های زیادی ننویس که پست هاتو نمی بینن بلکه برای آدم کمی بنویس که پستاتو با تمام وجود می خونن.
سلام, خیلی وقته که از نوشته هاتون استفاده می کنم و به نظرم مطالبتون بسیار تاثیر گذار هستند. هیچ وقت دلسرد نشوید.
به سهم خودم ممنون ام از این پست تان و از اینکه همراه با خبر مربوط به آقای ماسبرگ، خودداری نکردید از نوشتن حرف هایتان. این پست موضوعات بسیار گسترده و متعددی را پوشش داده، نمی شود همه را در کامنت از نظر گذراند. خوانندگان به سهم خودشان برای شما نوشته اند. من هم به دو موضوع اشاره می کنم.
نوشته اید: “…به نوشتههای ماسبرگ نگاه کنید، آیا ما هم در صورت فراهم شدن مقدماتی، مثل امکان شرکت پیوسته در همایشهای بزرگ فناوری، امکان مصاحبه با بزرگان فناوری، داشتن یک پشتوانه اقتصادی مناصب، نمیتوانستیم بعد از مدتی به جهانبینی او برسیم؟” به نظرم، این رویکرد شما با وجود صحیح و روا بودن، کامل نیست. چنین جا ماندن و برکناره ماندن مان از قافله ی دنیا، عمری به درازنای مواجهه ی اندیشه ی غرب با ما ایرانی ها دارد. متأسفانه فرهنگ و مصرف فرهنگ در میان مردم ما هرگز جدی گرفته نشده. نگاه کنید به تیراژ کتاب های ما. همه اش به سانسور و ممنوعیت بستگی ندارد. وقتی ما تولید کننده ی فکر و تکنولوژی و صنعت نیستیم، نوشتن و گزارش نویسی و بررسی دست آوردها صورت نمی گیرد. همه ی عرضم این است که آن چیزی که شما به آن اشاره می کنید، یک جامعه ی سازگار و همراه و هم جهت را می خواهد که دور از دسترس ماست.
سخن دیگرم، اشاره ی کوتاه به شخصیت منحصر به فرد جنابعالی و همکاران تان است. سال هاست خواننده ی وبلاگ تان هستم و بیشتر اوقات تصورم بوده که نظر و کامنت گذاشتن، وقت اندک شما را هدر می دهد. هنگامی که در تابستان امسال برای مشاوره ی کار پخش دارو خدمت تان ایمیل فرستادم، وقت گذاشته و دقیق و عالمانه نظرتان را برایم نوشته بودید. این حد از تعهد و صداقت و دلبستگی به خوانندگان تان، به راستی کیمیاست. اشاره ی من
حتم دارم نشان میدهد که چگونه هرکدام از خوانندگان وبلاگ یک پزشک به علتی علاقمند و مدیون شما و همکارانتان هستند. اگر بر زبان نیامده، از این هم بوده که خستگی افزون نکند… امیدوارم یک پزشک با موفقیت و اثرگذاری و تداوم رضایت خاطر نویسندگان و جنابعالی ماندنی و پایدار باشد. شاد و پیروز باشید.
کامنتهای فراوان این مطلب نشان میدهد “یک پزشک” خوانندگان جدی زیادی دارد که به صرف اینکه کامنت نمیگذارند، دلیلی نمیشود به مطالب جدی توجهی ندارند.
برند “یک پزشک” جا افتاده است و اگر قرار باشد یک بلاگ فارسی بتواند به موفقیت مالی برسد و جایگاه خوبی در فضای ژورنالیسم آنلاین پیدا کند، همین وبلاگ است؛
حالا چطوری اش بحث دیگری است!
سلام.
من ساکن یک روستای کوچک در در شمال کشورم.
از اینترنت و پهنای باند gprs 5کیلو بیتی اش رادارم.
از موبایل جاوایش را.
مرورگر جاوا هم که شده است ستاره سهیل! همه اش را بستن. مجبورم به نسخه های قدیمی و خواندن چپ به راست خودم را راضی کنم.
خلاصه ما خواننده ها و مخاطب ها نیز مشکلات خاص خودمان را داریم.
با تمام این ها فکر میکنم ارزشش را دارد.
آن چیز که مرا همیشه امیدوار نگه میدارد تلاش برای تغییر شرایط است. از تلاش من برای خواندن مطالب شما تا تلاش شما برای آگاهی من.
پاینده باشید.
تنها نکته مثبتی که تایید نشدن نظر آدم به دنبال داره اینه که می فهمی لا اقل کسی از طرف اون سایت پیامت رو خونده به هردلیل نذاشته بقیه هم ببینن. ایمیل ها رو که اصلا نمیشه حدس زد مطالعه می فرمایید و جواب نمی دید یا اصلا مطالعه نمی فرمایید.
نکته دیگه که می خواستم متذکر بشم اینه که اگر دقت کرده باشید پیغام گذارنده ها در سایت شما احساس به هم مرتبط بودن ندارن. یعنی دوست بالایی و پایینی این پیام باید خیلی احساس نیاز به گفتن بکنن تا پیامی بذارن. حالا این چه مشکلی ایجاد می کنه؟ نتیجه همین میشه که شما متوجه نمیشید مطلبتون از نظر خواننده ها مفید بود یا بازتاب مناسبی داشته یا سلیقه ها چطوریه؟ اما در بعضی از سایت ها مثه زومیت، نارنجی، جادی و … خواننده ها میان و باهم بحث می کنن. این خودش هم جذب مخاطبه هم در مخاطب احساس تعلق ایجاد می کنه. اصلا عضویت در یک سایت از نگاه درست علاوه بر امکان کنترل بهتر بر فعالیت های داخل سایت شما، به کاربران یه احساس تعلق میده. ما که برای خوندن مطالب شما پولی که نمی دیم برای نظر دادن هم کاربر سایت نیستیم پس چطور میشه یکی از خواننده ها رو تحریک به مطالعه اینجا کرد؟
اگر این پیامم رو هم تایید نکنید مشکلی نداره. لااقل متوجه میشم دارید این پیام ها رو مطالعه می کنید. چون جدا بزرگترین نقد وارده به شما از نظر بنده در این چند ساله هین مواردی بود که بهش اشاره کردم.
مدت هاست می خوام یک پست تحلیی برای یک پزشک بنویسم از تاثیر گذاری شما روی سلیقه ی مخاطب. متاسفانه دغدغه نان مانع میشه.
درسته که گاهی خسته میشید و نا امید اما شما، قلمتون و نگاهتون سلیقه سازه دکتر تو این برهوت بی سلیقه گی و بد سلیقه گی
امیدوارم هر چه زود تر سرشار باشید از هر چه انرژی مثبت
سلام اقای مجیدی. من چند ساله که سایت شما رو دنبال میکنم. از همون زمانی که با یه وبلاگ کوچیک شروع کردید تا امروز که بدون شک یکی از بهترینهای وب فارسی هستید. اما معمولا کامنت نمیزارم. فقط خواستم بهتون بگم که من واقعا شما و یک پزشک رو دوست دارم.
با سلام
نوشته شما را خواندم متاسفانه عین حقیقت است . هر چند بنده برای اولین بار در سایت شما کامنت می نویسم ، اما با توجه به تجربه 4 تا 5 ساله من که زمانی در مورد نرم افزار و آموزشهای مختلف می نوشتم تا الان که در مورد ریاضی می نویسم باید اعتراف کنم که فضای وب ایران متاسفانه برای رسیدن به چشم انداز خود همچنان فاصله عمیقی دارد ، به عنوان مثال بنده برای مدیریت سایت خود حتی با اینترنت 1 مگا شرکت مخابرات هم نتوانستم کار خود را پیش ببرم ، کندی اینترنت یک طرف هزینه بالا آن یک طرف قطع و وصل شدن آن هم یک طف دیگر که واقعا خسته کننده بود از طرف دیگر توقعات عجیب که برخی کاربران از من داشتن برام من مایه تاسف داشت
واقعا حرف شما را درک می کنم واقعا !
سلام آقای مجیدی
من از همان اوایل شروع کار وبلاگ یک پزشک خواننده ی پای ثابت شما بودم و هستم. دوستتون دارم و اگه هر نوع امکان حمایتی از محتوای تولیدی شما فراهم بشه، با کمال میل مایل به کمک به ادامه ی تولید محتوای علمی وبلاگ شما -و نه خود شما- هستم.
وجود وبلاگ شما برای دنیای اینترنتی که من می شناسم غنیمت بزرگیه.
از دل بود، به دلم نشست
سلام آقای مجیدی
مدت کمی هست که با وبلاگ شما آشنا شدهام. اما در همین مدت کم خیلی از مطالب گذشته شما را خواندهام. همه آنها را با کمال دقت هم خواندهام و از این بابت خوشحال هستم.
با آنکه زمان کمی هست که در وبلاگ «لذت وبلاگ نویسی» به نوشتن مشغول هستم اما هرگاه میخواهم که مثالی از یک وبلاگ پرمحتوا بزنم. از وبلاگ یک پزشک یاد میکنم.
وبلاگ شما را به خیلی از دوستان و همکارانم نیز معرفی کردهام.
از شما و وبلاگ شما هم در یک پست جداگانه در وبلاگ «لذت وبلاگ نویسی» حسابی تعریف کردهام.
این مطالب را گفتم تا مثل همه عزیزانی که کامنت گذاشتند از شما تشکر و قدر دانی بکنم و امیدوارم که
عاقبت به خیر شوید.
دکتر من نمیدونم از کی ولی فکر میکنم از خیلی وقت پیش به صورت دوره ای به شما سر زدم و خوندم و استفاده کردم. اتفاقا بازدید کننده نبودم و با دقت و بسیار خوندم. ولی خب کامنت شاید دومین بار هست میذارم. ولی باور کنید تو ذهن من یه برند هستین