چرا رئیسهای باهوش و «تنبل»، کاراتر از بقیه هستند؟!
رؤسا، مدیران و رهبران بزرگ، خصوصیات فردی متفاوتی دارند و به شیوههای متفاوتی میتوان آنها را بر اساس این خصوصیات تقسیمبندی کرد.
اما یکی از این شیوههای دستهبندی، جالبتر از بقیه است.
بر سر اینکه چه کسی این شیوه دستهبندی، نخستین بار به ذهنش رسید، اختلاف وجود دارد. بعضیها اعتقاد دارند که اریک فون مانشتین که یکی از برترین استراتژیستهای نظامی آلمان در طی جنگ جهانی دوم بود، این تقسیمبندی را انجام داد و بعضیها هم آن را به «هامرشتاین- اکورد» -یکی از فرماندهان نظامی عالیرتبه قبل از جنگ جهانی آلمان- نسبت میدهند.
به هر حال بحث ما این نیست که چه کسی این تقسیمبندی را انجام داده است، بلکه منظورمان معنی و مفهوم تقسیمبندی است.
در رئیسها و رهبرها 4 ویژگی عمده میتواند وجود داشته باشد: هوشمند بودن، سختکوش بودن، نادان بودن و تنبل بودن!
معمولا هر فرد دو تا از این خصوصیات را دارد، یعنی ما افراد را میتوانیم به 4 دسته تقسیم کنیم:
1- آنهایی که باهوش و ساعی هستند.
2- آنهایی که باهوش ولی تنبل هستند.
3- آنهایی که کندذهن ولی باپشتکار هستند.
4- آنهایی که هم کندذهن هستند و هم تنبل!
خب! حالا به نظر شما بهترین و بدترین دسته از رؤسا، بر اساس تقسیمبندی بالا چه دستههایی هستند؟
نخست بیایید، بدترین دسته را مشخص کنیم.
خیلیها تصور میکنند که رؤسایی که احمق و تنبل هستند، و دو خصوصیت بد را در کنار هم دارند، ناکارآمدترین افراد هستند.
ولی باید بگویم اشتباه میکنید، در جامعهای که رئیسها بر اساس شایستگی خود انتخاب میشوند و به تدریج مدارج ترقی را طی میکنند و انتصاب بیجهت صورت نمیگیرد، معمولا کسی به افراد این دسته برای عهدهدار شدن مشاغل مهم، اعتماد نمیکند، پس آنها از آنجایی که کار مهمی به آنها سپرده نمیشود و کارهای معمولی ساده انجام میدهند، زیان عمدهای وارد نمیکنند.
ولی امان از آنهایی که هم احمق هستند و هم سختکوش! همه کارهای آنها بیهدف و غیرضروری است و کسی را باید مأمور کرد تا مرتب جلوی این افراد و زیانهای آنها را بگیرد!
خب، فکر کنم، شمار قابل توجهی از شما در تعیین بدترین دسته ناکام ماندید، پس بیایید با هم بهترین دسته را مشخص کنیم.
آیا به نظر شما مدیران و رهبران باهوش و سختکوش، بهترین آدمها برای عهدهداری مسئولیتهای مهم نیستند؟
خیلی بدیهی به نظر میرسد که ما سعی کنیم این افراد خردمند و بااراده را به قلههای مدیریت برسانیم.
اما نه!
باید بگویم که اشتباه میکنید!
چرا که آدمهایی که هوشمندی و در عین حال تنبلی را در کنار هم دارند، بهتر میتوانند تصمیمهای دشوار خوب را اتخاذ کنند.
آدمهای تنبل و در عین حال باهوش، به همه چیزها سادهتر نگاه میکنند، آنها در پی راههایی هستند که بشود سادهتر به اهداف رسید.
آنها بیجهت کارهای سنگین انجام نمیدهند، آنها وقت خود را با نشستهای بیهوده، هدر نمیدهند، آنها بسیاری از کارها را به دیگران محول میکنند.
آنها تنها روی کارهای ضروری تمرکز میکنند، و ذهنشان را با جزئیات و حواشی مشغول نمیکنند.
اما حالا بیایید ببینیم یک رئیس باهوش و سختکوش، چه میکند که کارایی خود را از دست میدهد:
ممکن است هنوز با من موافق نباشید و تصور کنید که این افراد شایستگی قرار گرفتن در رأس امور را دارند، اما هامرشتاین-اکورد بر این باور بود که به این افراد تنها باید شغلهای رده میانی و کارهای عمومی را سپرد، نه مدیریت کلان را!
آدمهای باهوش و ساعی سعی میکنند، از دستورالعملها پیروی کنند و سخت تلاش کنند تا به همه اهداف برسند، آنها معمولا کمتر سعی میکنند میانبر بزنند، از آنجا که به کار شدید عادت دارند مثل آدمهای تنبل، لحظهای درنگ نمیکنند تا ببینند، آیا میشود یک کار را سادهتر انجام داد و خارج از فرایند معمول، شیوه جدیدی را ابداع کرد.
آنها سعی میکنند همه چیز را شخصا کنترل کنند، روی جزئیات تمرکز میکنند و سعی میکنند هر چیز جزئی را به کمال برسانند.
تحت رهبری آنها، معاونهای کارا شکل نمیگیرند و به تدریج زیر بار کار شدید، آنقدر فرسوده میشوند که از راهبری عاجز میشوند.
به نظرم مطلب جالبی بود، در زمینه خلاقیت هم وضع تا حدی مشابه همین است، تا یک تنبلی و میل به میانبر زدن و ساده کردن کارها و تغییر روتینها نداشته باشید، اختراع و ابداعی صورت نمیگیرد.
البته این تنبلی که از آن یاد کردیم، نسبتی با بینظمی و پریشاناحوال بودن ندارد.
این نوشتهها را هم بخوانید
با دیدن تایتل پست بلافاصله یاد جمله معروف بیل گیتس افتادم!
خیلی خیلی جالبه! توی محیطی که من کار میکنم دسته Industrious-Stupid ها بسیار زیاد هستند. و از اون جالب تر اینکه کارشون مورد تایید مدیر عامل هم قرار میگیره، اما همین آقای مدیر عامل حاضر به حتی شنیدن ایدههای Lazy-Clever ها نیست!
وای بحال قافلهای که از قافلهسالار خراب باشه! وقتی شرکت در مسابقه، و نه برد و باخت مهم باشه، باید هم وضع همین بمونه…
شاید به خاطر اون تروله باشه که تو اینترنت بود .
فرشاد جان:
دوست من؛ اگر سعی کنیم در گفتمان روزانه خود از کلمات غیر فارسی بهره ببریم تا چند نسل بعد، دیگه چیزی از زبان فارسی نخواهد ماند.
من خودم با این موضوع که برای همه کلمات جایگزین فارسی انتخاب کنیم مخالفم ولی نه تا این حد که دیگه از کلمات متداول فارسی هم صرف نظر کنیم و لغات غیر فارسی را بیان کنیم.
من خودم رشته الکترونیک بودم و در زمان تحصیل هرگاه در برخی کتابها که مثلا بجای: ترانزیستور نوشته شده بود: “بلورین سه پایه دوقطبی”!؟ به شدت به هم می ریختم.
ولی بهتره بجای واژه هایی که تخصصی نیستند و جنبه استاندارد بین المللی ندارند از همان جایگزین فارسی استفاده کنیم.
موفق باشید
ممنونم از یادآوریت دوست عزیز. من هم زمانی با شما کاملاً همعقیده بودم، ولی تا زمانی که واژههای عربی توی زبان ما بیداد میکنه، تلاش برای کنار گذاشتن واژههای انگلیسی یا فرانسوی و … برای من توجیهپذیر نیست!
پاسخ شما قابل قبول نیست
زبان فارسی اشتراکات فراوانی با زبان عربی داره، و به دلیل تعاملات فرهنگی فراوان تقریباً اجتناب ناپذیره، بسیاری دانشمندان و شعرا و فرهیختگان کشور ما کتاب و دیوان به زبان عربی دارند.
مثلاً کشور همسایه ترکیه هم واژه های فارسی فراوان دارند
یا هند و پاکستان با ایران
این موضوع اصلاً با زبان انگلیسی و دلیل متعصبانه ای که آوردید قابل قیاس نیست
بعد از چندین بار خوندن کامنت خودم هیچ نشانی از تعصب ندیدم! نمیدونم چی باعث شد اینطور فکر کنید. شما نمیتونید تو دنیای مدرن امروز زندگی کنید و بدون دونستن واژههای انگلیسی یا بکار بردن معادلهای نامفهوم و جملهگونه از تکنولوژی استفاده کنید. به هر حال نظرتون برای من محترمه.
تا حالا از این زاویه به خودم نگاه نکرده بودم . :)
ممنون
یه آدم تنبل عقل ۱۰۰ تا وزیر رو داره!
خیلی جالبه که دیروز این مطلب را با چند تا از همکاران می خواندم و همه با هم نسبت به آن همذات پنداری می کردیم. فکر کنم همه ما فکر می کنیم تنبل باهوشیم و فقط به این فکر می کنم که کارها را چه کسی می خواهد پیش ببرد. :)
دلیل واقعی اختراع کامپیوتر هم نبوغ و تنبلی نوع بشر بوده. تصور کنید مردان سخت کوش و با حوصله ای را که دارند بدون کمک کامپیوتر روی جداول حسابداری شرکتهای قرن 21 کار می کنند…..
همین که فردی سخت کوش رو در محیط های کاری (به ویژه دولتی) ایرانی پیدا کنیم خودش کلیه! حالا باهوش و احمقش بماند!