زنده‌ایم که روایت کنیم: نگاهی به «خاطره‌نویسی، زندگی‌نامه‌نویسی، یادداشت‌های روزانه و نامه‌ها» و دشواری‌ها و حواشی‌های انتشار این نوع ادبی

پیش از این در «یک پزشک» تکه‌هایی از «کتابی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کتاب» را منتشر کرده بودم. + و + و +

خب، حتما از من می‌پرسید که این چه کاری است که در فضای اینترنت که معمولا جای خواندن متن‌های طولانی نیست و باید به اختصار نوشت، چنین متن‌های طولانی را منتشر می‌کنم.

باید بگویم که اگر صبر و حوصله به خرج بدهید و از خواندن اسامی خاص ناآشنا در این متن‌ها نهراسید و هر یک از این متن‌ها را تا انتها بخوانید، مقصودم را درمی‌یابید.

«کتابی درباره کتاب» را عاشقان کتابخوانی بهتر درک می‌کنند، شیدایی نویسنده و حس و حالش به کتاب‌های آدم‌ها را مجذوب می‌کند.

اما فراتر از آن، لحن صمیمی نویسنده، آدم را بی‌اختیار به دهه‌های گذشته می‌برد، به آن زمان که خبری از غوغای فناوری نبود و ما به جای اینکه هر روز دهه‌ها مطلب را بوک‌مارک کنیم، در فلیپ‌بورد سرگیجه بگیریم و مطالب را به قصد مطالعه در آینده به پاکت بفرستیم، وقت لازم برای همه کارها را داشتیم.

در همان سال‌های خطیر دهه‌های 60، وضعیت کتابخوانی ما شاید از جهاتی بهتر از حالا بود. بله! بسیاری از خانواده‌ها دسترسی به تازه‌های نشر نداشتند، کتاب‌ها روی کاغذهای کاهی چاپ می‌شدند، برق قطع می‌شد، اما در این میان کم نبودند خانواده‌هایی که در آن همه اعضایشان کتابخوان‌های قهار بودند.

در آن دوره و روزگار برخلاف امروز، کتاب‌های کمک‌درسی عرصه را بر کتاب‌های ادبی تنگ نکرده بودند…

اما در تکه‌ای از این کتاب که امروز در «یک پزشک» منتشر می‌کنم، به چیز جالبی می‌پردازیم:

ژانر ادبی زندگی‌نامه‌نویسی.

تعداد بزرگان و مشاهیر ایرانی که به زندگی‌نامه‌نویسی روی می‌آورند، بسیار اندک است، اما در دنیای غرب، منافع اقتصادی انتشار زندگی‌نامه توسط مشاهیر آنقدر زیاد است که ناشران معتبری با کمک زندگی‌نامه‌نویس‌های حرفه‌ای به سراغ آدم‌های مشهور می‌روند، وسوسه‌شان می‌کنند و بعد از ساعت‌های مصاحبه و کنار هم قرار دادن این گفتگوها با اسناد و عکس‌ها، بیوگرافی‌هایی روانه بازار کتاب می‌کنند که بسیار پرفروش از آب درمی‌آیند.

اما کار زندگی‌نامه‌نویسی در ایران بسیار دشوار است:

– مسلم است که روایت خاطرات، کار بدون چالشی نیست. یک فرد مشهور ممکن است سوگیری سیاسی خود را در بعضی از بازه‌های زمانی لو بدهد یا صحبت از دوستان و همراهانی کند که چنان که افتد و دانی، نام بردن از آنها به صورت رسمی مجاز نیست، پس اینجاست که انتشار بیوگرافی سخت می‌شود.

– خیلی از افراد و مشاهیر هم اصلا به فکر ثبت و ضبط و یادداشت‌نویسی در دوران طولانی عمرشان نبوده‌اند، پس به یک باره در دهه شش و هفت زندگی خود، می‌بینند که حافظه‌شان یاری نمی‌کند.

– با خواندن متن زیر متوجه می‌شوید که وجود برخی از اشتباهات تاریخی در بیوگرافی‌ها، چیز عجیب و غریبی نیست. بیوگرافی مترادف با یک کتاب استاندارد تاریخ نیست. اما در ایران جامعه ادبی در صورت یافتن چنین تناقضاتی، به سختی به نویسنده اثر می‌تازند.

– موضوع دیگر این است که در ایران بیوگرافی‌نویس حرفه‌ای نداریم. بسیاری از افراد مشهور، از نظر ادبی آدم‌های ماهری نیستند، بسیاری از پا به سن گذاشته‌های هم باید یاوری برای کمک به حافظه خود داشته باشند. پس  در نبود چنین قشری از نویسندگان، خاطرات این اشخاص برای همیشه مدفون می‌شود.

– در قسمتی از متن شیرین زیر هم، صحبت از دوره و زمانه‌ای می‌شود که «نامه» نوشتن مرسوم بود و بزرگان مکاتبات مفصلی با هم می‌کردند و از طریق آن به تبادل اطلاعات با هم می‌پرداختند و بحث و مباحثه می‌کردند.

متأسفانه در دنیای نو، چنین کاری به کلی منسوخ شده است.

در عین حال خواندن متن زیر، حس حقارت و فروتنی‌ای در ما نسبت به پیشینیان کتابخوان ایجاد می‌کند. همین اسامی خاص شخصیت‌ها و کتاب‌ها که بیشتر آنها برای ما ناآشنایند، نشان می‌دهد که میزان دانش ما چه مقدار اندک است.
بله! شما هم ممکن است در پاره‌ای از زمان‌ها به خاطر برخورد نداشتن با کتابخوان‌های واقعی به صرف خواندن چند کتاب و کتابخانه‌ای مملو از کتاب، یک حس غرور کاذب داشته باشید، اما وقتی نوشته‌های سرگی له وو را می‌خوانیم، می‌بینیم که اتفاقا چقدر در مقام مقایسه با آنها، تهی هستیم!


نویسنده: سرگی له وو مترجم: پرویز شهریاری

به کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روید، ولی درست نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانید برای چه به آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا رفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید ولی به هر حال بهتر از آن است که به آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رفتید. بار اول نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید کتابی موافق ذوق خود انتخاب کنید ولی کتابی بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارید و فکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنید که به هر حال بهتر از آن است که بدون کتاب از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا خارج شوید. با وجود این، اگر به موضوع خاصی علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مند باشید و درست کتابی را انتخاب کنید که مربوط به آن باشد، معمولاً بیشتر استفاده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برید تا از کتابی که به تصادف برداشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اید.

مارک ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواین، نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بزرگ آمریکایی، داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های طنز خود را به زیبایی و با زبردستی یک هنرپیشه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند. مردم از ته دل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خندیدند. نویسنده به فلسفه، علاقه‌مند بود و تصمیم گرفت که در یک موضوع فلسفی سخن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رانی کند. علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مندان زیادی جمع شدند. مارک تواین پشت تریبون رفت. او تقریباً این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور آغاز کرد:

«عصر به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خیر، خانم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و آقایان، ما امروز درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بستگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سببی در جدیدترین تصورات اثبات‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرایی صحبت می‌کنیم…»

سالن از خنده منفجر شد. سخن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ران کوشید تا حرف خود را ادامه دهد ولی هر جمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فاضلانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی او در قهقهه شنوندگان غرق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد. مردم، مارک تواین را به عنوان یک طنزنویس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناختند. وقتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که مارک تواین اصطلاح‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های علمی را در صحبت خود به کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد، گمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند که زبان ساختگی و من‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌درآوردی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را به مسخره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد و به همین مناسبت با تمام وجود خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خندیدند. مردم به این امید به آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا رفته بودند که شادی کنند و شادی هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند.

برای مطالعه هم همین‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور است. البته این مقایسه تا اندازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای درست است، چون عکس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌العمل کسی که کتاب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواند، با عکس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌العمل ناخودآگاه و آنی جمعیت انبوهی که به سخن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رانی گوش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، فرق دارد زیرا هر کسی در خلوت با کتاب روبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود و به همین مناسبت به تدریج به خواندن آن عادت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. با همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، در هر دو حالت، یک حالت روانی به وجود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید، حالتی که در روان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسی «تمایل» نامیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، یعنی انتظار و امیدی آگاهانه.

به خاطر احساسی که از قبل در ما وجود دارد، درک ما دچار دگرگونی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. اگر خواننده از قبل بداند که چه چیزی را از کتاب انتظار دارد و با خواندن آن به دنبال چه مطلبی است، آن را بهتر درک خواهد کرد.

نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوریم تا معلوم شود چگونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان در کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه با کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها (به جز کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هنری) روبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رو شد.


در زمان ما، ادبیات مستند جای زیادی را در مطالعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مندان به کتاب اشغال می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. اگر به کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار بخش خاطرات مراجعه کنید، به درستی این مطلب پی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برید.

«در آغاز سال 1845 همراه با ولادیمیر، از زادگاه خود جدا شدم. من شهر زیبایمان را با وحشت و دردی عمیق ترک کردم! احساس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم که دیگر آن زندگی ساده و پرعاطفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی داخلی، چندان دوامی نخواهد کرد…»

این آلکساندر ایوانویچ گوتسن (1812- 1870) است که حکایت زندگی خودش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید. این چند سطر از قسمت چهارم کتاب «گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها»ی گوتسن برداشته شده است. «گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها»، به شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از ادبیات مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که «خاطره‌نویسی» نام دارد و یکی از مهم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین و دوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشتنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین شاخه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آن است.

در میان خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، در زبان ما، شاهکارهایی هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چون «گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و اندیشه-ها» از گوتسن، «تاریخ هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عصران من» از و.گ.کورولنکو، «خاطرات من» از آ.ن.کریلوف ریاضی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دان و کشتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساز، «50 سال در سازمان» از آ.آ.ایگناتیف وجود دارد و احتمالاً خواننده هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند این سیاهه را باز هم افزایش دهد.

خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی نه به این مناسبت که براساس سندها نوشته شده است (اگر چه ممکن است که خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس در اثر خود از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها استفاده کند) بلکه به این دلیل که مبنای آن بر پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدهای واقعی است و همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که در آن دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، واقعی هستند، جزء ادبیات مستند به حساب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. «خاطره» خود یک سند تاریخی است، منتهی سندی از نوع خاص. خاطره نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند جای اثر تاریخی را بگیرد، همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور که اثر تاریخی هم نمی‌تواند به جای خاطره گذاشته شود. خاطره، از چنان جزئیات و رنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمیزی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دوران صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که معمولاً در هیچ منبع تاریخی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان یافت. با خواندن خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، آدمی خود را در حال و هوای زمان مورد بحث احساس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدها و زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به صورت زنده در ذهنش جان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد.

وقتی که نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهد خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خودش را بنویسد، برای این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که پیش‌آمدهای سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها قبل را به یاد آورد، معمولاً به یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دوره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جوانی و به نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سالیان گذشته مراجعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. کسانی هم هستند که خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود را عمداً و یا به دلیل این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که دسترسی به مدرک و سند ندارند، تنها با تکیه بر حافظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسند.

نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خاطره، معمولاً تلاش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که مطلقاً از تخیل خود استفاده نکند و دقیقاً آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه را که به یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد بازگو کند.

کورولنکو (1853- 1919) در مقدمه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خاطرات خودش «تاریخ هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌عصران من» می-گوید:

«…من سعی کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام تا حد ممکن تنها حقیقت تاریخی را بنویسم… در این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا هیچ چیزی وجود ندارد که من با آن برخورد نکرده باشم، آن را نیازموده باشم، حس نکرده باشم و یا ندیده باشم.»

ولی حافظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌، کامل و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نقص نیست و دورنمای گذشته، ناگریز با ویژگی‌های حافظه و شخصیت نویسنده، رنگ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد و این عامل ذهنی –چه ارادی و چه غیرارادی- به خودی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند پرارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین آگاهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخی در مورد نویسنده، درباره‌ی جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینی او و درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مکنونات قلبی او به ما بدهد. خود انتخاب پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدهایی که نویسنده به یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند به قدر کافی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خصلت او و دیدگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های واقعی او گواهی دهد.

خاطره، یک آگاهی تاریخی است. با وجود این، اغلب بین واقعیت تاریخی با آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه در خاطره منعکس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، تفاوت بسیار وجود دارد.
م.ای.گلینکا، آهنگ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساز بزرگ (1804- 1857)، «یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها»ی خود را منتشر کرد. با خواندن آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، آگاهی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جالب زیادی به دست می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوریم. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینیم چگونه موسیقی از همان دوران جوانی روز به روز بیشتر روح او را تسخیر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. او در این یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از سرگذشت بسیاری از اثرهایی که به وجود آورده است، از سفرهایی که داشته است و از کسانی که به او نزدیک بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و برای ما تعریف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که چطور در تمامی عمر بیمار بوده است و چطور به سختی مداوا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شده است و همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این حکایت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، چقدر زنده و مستقیم است. گلینکای زنده در برابر ما قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد، صدای او را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شنویم، حالت چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینیم، عادت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و حتی رفتارهای عجیب او را احساس می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم. ولی جست وجوی تصویری از حادثه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخی در «یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها»ی گلینکا –حتی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه او شاهد آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها بوده است- تلاشی بیهوده است. او در جنبش دکابریست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شرکت نداشت، اگر چه با بسیاری از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها آشنا بود. وقتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که قیام سرکوب شد، گلینکا دچار هراس شد. همین آشنایی با دکابریست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانست موجب گرفتاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی برای او باشد.

Mikhail Glinka

او حتی وقتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که بعد از سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، «یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها»ی خود را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نوشت، هنوز نتوانسته بود خود را از قید این ترس، به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور کامل برهاند. او مثلاً نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانست از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه در 14 دسامبر سال 1825 در میدان سنا پیش آمد، بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خبر باشد. تمامی پترزبورگ در این باره صحبت می کرد. ولی در «یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها»ی او هیچ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه تصویری از این روز، ولو نارسا، سرسری و گذرا دیده نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. با وجود این، او درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدها، آگاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد. همین سکوت و همین تلاشی که برای روبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رونشدن با حقیقت صورت گرفته است، به خودی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند هم خصلت زمانه و هم خصلت گلینکا را نشان دهد.

بین «خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها» مرحله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زیادی وجود دارد که بیش از همه به میزان دقت آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در مستندبودن بستگی دارد.
بسیاری از خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، به «خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها»ی خود، هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چون یک اثر هنری برخورد می‌کنند، بسته به علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که نویسنده نسبت به مسأله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دارد، غالباً چند صفحه را یکی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، بعضی از چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های واقعی درخشان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند، بعضی دیگر در تاریکی می‌مانند و درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خیلی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم اصلاً صحبتی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.

نویسندگانی هستند که حتی روی این مطلب تأکید می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. یکی از مشهورترین «خاطرات» کتاب یوهان ولفانگ گوته (1749- 1832) نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بزرگ آلمانی به نام «شعر و حقیقت» است. او کتاب خود را به این جهت، چنین نامیده است که نشان دهد در آن، حقیقت مستند با اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هنری به هم آمیخته است. بسیاری از واقعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زندگی خصوصی گوته که درستی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از روی سندهای دیگری که در دست داریم، ثابت شده است. در این اثر به صورت دیگری درآمده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. با همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، حتی یک مورخ را هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان پیدا کرد که بخواهد درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آلمان و ادبیات آلمانی تحقیق کند و بدون توجه و از کنار این اثر گذشته باشد. در این اثر، علاوه بر پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدهای آن سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، از استنباط و احساسی که خود گوته هم داشته است، صحبت شده است؛ نه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تنها در این باره که گوته در واقع چگونه بوده است بلکه درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تصورهای او هم سخن رفته است. خیال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بافی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های گوته در این اثر، نقص آن نیست، بلکه ویژگی آن است.

8-8-2014 3-44-24 AM

معمولاً این گونه خاطرات را که تخیل شاعرانه در تنظیم آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نقشی جدی دارد، «اوتوبیوگرافی داستانی» گویند. به سختی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان بین خاطرات ادبی و اوتوبیوگرافی داستانی، مرزی قائل شد.

گاهی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویند: چه خوب بود اگر نویسنده روشن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد که خواننده با چگونه مطلبی سر و کار دارد: آیا روایت کاملاً مستندی است که در آن، همه چیز به همان گونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که در واقع پیش آمده است جریان دارد و از افراد با همان نام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خودشان نام برده شده است و به روشنی معلوم است که چه موردی از قلم افتاده و یا تغییر شکل داده است یا این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که در برابر ما داستانی قرار گرفته است که از واقعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سرچشمه گرفته و با تخیل شاعرانه و اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هنری در هم آمیخته است؟ چه خوب بود که نویسنده برای خواننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود روشن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد که تا چه حد از حافظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود استفاده کرده و تا چه حد از سندهایی که در دسترس داشته است، نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و دفتر یادداشت روزانه بهره برده است.

با وجود این، همه به این ترتیب عمل نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و ظاهراً نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان چنین توقعی هم داشت. ولی این، آن چیزی است که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان آرزویش را داشت. وقتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که در یک اثر مستند، آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های زنده و یا آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که تا گذشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نزدیک زنده بوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، وارد شوند، نویسنده ناچار است بعضی ملاحظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اخلاقی را که در برابر تخیل هنری او قرار دارد، در نظر بگیرد و مسلماً نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود یک آدم واقعی موجود را نام برد و کارهایی را به او نسبت داد که در واقع انجام نداده است.

ضمن مطالعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خاطرات، همیشه باید به خاطر داشته باشیم که در این مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عظیم کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی از نظر درستی و دقت مطلب، با مرحله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های به کلی متفاوتی سر و کار داریم.

درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دقت در ادبیات خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی و به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طورکلی در ادبیات مستند، بحث‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های داغی جریان دارد. مثلاً رشته مقاله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که در شماره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی 9 سال 1979، مجله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «مسأله های ادبیات» در این باره چاپ شده است، گواه بر این امر است. در این مورد، دیدگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های م.آ.گالای نویسنده، خلبان جنگی گذشته و قهرمان اتحاد شوروی به من نزدیک است. او در یکی از همین بحث‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های داغ مربوط به ادبیات مستند می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید:

«نویسنده… حق دارد به هر طریقی که مایل است کار کند، ولو این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که به افسانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌سرایی و قصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بافی برسد. ولی خواننده دست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کم یک حق را دارد؛ او حق دارد بداند با چگونه اثری سر و کار دارد.»

گالای این عقیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود را در عمل به هم کار برده و کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مستندی که همراه با ظرافت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و زیبایی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هنری است، بر همین اساس نوشته که مبتنی بر تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شخصی او از جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جنگ است.

گالای و نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خاطرات پ.پ.ورشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گورا (1905- 1963) –که او هم قهرمان اتحاد شوروی است- نه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تنها مردانی شجاع بلکه نویسندگانی واقعی هم هستند. ورشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گورا باید قبل از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که به نوشتن کتاب خودش درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی پازتیزان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها «انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی با وجدان پاک»، مشغول شود، به استعداد ادبی خود پی برده باشد: او قبل از جنگ کارگردان سینما بود و در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای کار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد که به ابیات نزدیک بود. گالای هم از جوانی با ابیات ارتباطی استثنایی داشت. ولی هر دوی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دارای چنان ویژگی بودند که بدون آن نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان نویسنده شد؛ آن‌ها هر پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد مهم، بغرنج، دشوار و یا خطرناک را نه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تنها با چشمان نزدیک خود، بلکه با چشمان حافظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دور خود هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیدند.

جان نویسنده دستور می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد: «به یاد داشته باش، به یاد داشته باش، به یاد داشته باش، به یاد داشته باش، تا بتوانی آن را بازگو کنی.» اگر مردمان شیفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای نبودند که این زمان گذران تند را به یاری واژه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای ما نگه دارند و جاویدان سازند، تصور ما درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گذشته، چقدر ملال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آور و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شد.


اگر در قفسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه به دنبال کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی بروید که به خاطرات جنگ گذشته مربوط باشد، متوجه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوید که روی بسیاری از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دو فامیل وجود دارد: ی.فه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دوروف «کمیته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مخفی فعالیت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند»، یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ادبی بوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیاسکی.

و این یکی از بهترین کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی جنگ و مبارزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مردم شوروی در پشت صحنه‌ی جبهه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آلمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست. در سال 1975، بعد از چند سال وقفه، فصل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از این یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در مجله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «دنیای نو» چاپ شد. در پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفتاری که به وسیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دوروف نوشته شده، به خوبی شکل تنظیم این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها روشن شده است:

«می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهم… به پرسشی که بارها و از جانب افراد مختلف از من شده است، پاسخ بدهم: منظور از «یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ادبی» چیست؟ من ویوگه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نی گریگوروویچ بوس-نیاسکی، که نام او بر نخستین سطر هر چاپ وجود دارد، با هم روی کتاب کار کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ایم. من حکایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنم و او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد.
نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانم دیگران چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند ولی من و بوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیاسکی روی هر فصل و درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هر شخصیت و هر چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی واقعی با هم بحث می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم. مسئولیت آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه مربوط به واقعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخی است، آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه من دیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام و به خاطر سپرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ام، به عهده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی من است. بوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیاسکی هیچ چیزی را از خودش نساخته است. فصل‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بندی کتاب و انتخاب مطلب هم به من مربوط است. کار مشترک طولانی، ما را به هم نزدیک کرد، ما دوست شدیم، و اگر چه نه من نویسنده شدم و نه بوس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نیاسکی پارتیزان و تنها با تصور خود آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه را که من و یا هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رزمانم از زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و مبارزه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تعریف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردیم از نو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ساخت؛ تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ما وجه مشترکی پیدا کرد و سبک و شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خاصی را در داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی به وجود آورد.»

در این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جا به خوبی روشن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که کتاب یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ادبی چگونه باید باشد و این یکی از دوست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داشتنی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین و پرخواننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های چیزنویسی است. سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پیش، وقتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که هنوز درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اهمیت سبک «یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ادبی» بحث بود و قانونی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بودن آن زیر علامت سؤال قرار داشت، س.س.سمیرنوف مستندنویس مشهور، عقیده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود را روشن و قاطع بیان داشت. در کار تنظیم «یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ادبی» دو نفر شرکت دارند: یکی از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها زندگی غنی و پرباری دارد و دیگری تجربه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ادبی فراوان. ظاهر مطلب ساده است: یکی به یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد و حکایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، دیگری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد. ولی در واقع، کاری بسیار دشوار است. هر کسی که عمری دراز داشته باشد، سرشار از تجربه باشد و بسیار بداند، نمی‌تواند به این خوبی از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سخن بگوید.

نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ادبی این توانایی را دارد که با مصاحب خود «گفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وگو کند»، حافظه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی او را بیدار کند و به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ویژه به جزئیاتی بپردازد که بدون آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جذبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خاطره‌نویسی از بین می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود، او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند تصور هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌صحبت خود را نیرو ببخشد تا چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، صداها و خصلت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دوستانش را به یاد آورد. این کار دشواری است، به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خصوص اگر قرار باشد به بهترین صورت خود انجام شود. نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ادبی، خود در تاریکی، راه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود و باید خیلی بر خود مسلط باشد تا بتواند صدای کسانی را که نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسد، بشنود و درست در راهی که به او نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند، حرکت کند.

به این ترتیب، وقتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که خاطرات و داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های اوتوبیوگرافی را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خوانیم، ممکن است به نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی برخورد کنیم که نویسنده آگاهانه تخیل را کنار گذاشته و بیش از همه به دقت و درستی مطالب توجه دارد و هم به نمونه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هنری در آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دخالت کرده است. یک جا نویسنده، خاطرات خودش را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد و جای دیگر یکی بازگو کرده و دیگری نوشته است. همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها حق زندگی دارند و هر کدام از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با امکان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خودشان به صحنه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند.

شما هم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانید پیش خود تصور کنید که خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی چقدر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند متنوع باشد و تا چه حد میزان تطبیق آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با واقعیت با هم متفاوت است. ولی همیشه به یاد داشته باشید که حتی در موردی که خاطره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسی با حداکثر امانت و صداقت انجام گرفته باشد، باز هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند بیرون از ویژگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کسی باشد که آن را نوشته است و ناگزیر، خصلت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های شخصی او و نوع رابطه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که با پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدها داشته است، در آن دخالت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. ولی این موقعیت که «خاطرات» رنگ شخصی دارد، نقص آن نیست، بلکه ویژگی آن است که حتی ارزش آن را بالا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد.

نوع خاصی از «خاطرات» هم وجود دارد که باید آن را «خاطرات ساختگی» نامید. زندگی کسی مورد توجه قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد، مبنای تصور بر این است که او خیلی چیزها می‌دانسته است و به رازهای بسیاری دسترسی داشته است. ولی خاطرات خصوصی این شخص باقی نمانده است. این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جاست که نویسنده وظیفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی او را به عهده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد، خودش را به جای او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذارد و به نام او «خاطرات» او را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسد، کسانی را «به یاد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورد» که با آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برخورد نکرده است و از پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمدهایی سخن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوید که در آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها شرکت نداشته است.

از این گونه یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ساختگی، که گاهی ماهرانه و قانع‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کننده و گاهی به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور روشن، دروغ و جعلی است، در تاریخ بسیار دیده شده است. از این «نوع» می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان مثلاً از «یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های» ژاکوب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دارتانیان نام برد که یکی از چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخی است و از قهرمانان کتاب دوما به شمار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رود. در این یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عادت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دربار فرانسه در زمان لوئی سیزدهم و لوئی چهاردهم به تفضیل سخن رفته است. همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به نام دارتانیان نوشته شده است. این شخص در بسیاری از توطئه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دربار شرکت داشت ولی در واقع نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیست. در زبان روسی هم خاطراتی ساختگی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی لرمونتوف وجود دارد که به نام یک ماجراجوی فرانسوی نوشته شده است. پیش آمده است که این خاطرات ساختگی، حتی بعضی تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان را هم به اشتباه انداخته است ولی معمولاً تشخیص ساختگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بودن این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه نوشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دشوار نیست. در این باره می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان مطالب جالبی در کتاب ا. لان به نام «تردستی ادبی» پیدا کرد.

وقتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که من در این باره با نویسندگانی که برخورد می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم، گفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وگو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردم، از من می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرسیدند: درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های واسیلی سه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیخ» چه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گویی؟ آیا این هم جعلی است؟

منظور آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، داستانی کوچکی از ک.گ.پااوستوسکی است که به این نام چاپ شده است. سبک نوشته طوری است که خواننده گمان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن در یک مأموریت شرکت داشته است. پااوستوسکی دوست دارد که یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روزانه، نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و گزارش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دریانوردان را بخواند و توانایی آن را دارد که سبک و شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را نقل کند.

«یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های واسیلی سه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیخ» را هم به همین ترتیب نوشته است. ولی او نمی‌خواسته است که اثر خود را به جای یک سند واقعی جا بزند. «یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های واسیلی سه‌دیخ» در جزوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای چاپ شده است که نام نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن –کنستانتین پااوستوسکی- بر روی جلد آن، نقش بسته است. واسیلی سه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دیخ یک شخصیت ادبی است و نه یک چهره‌ی تاریخی.

کسی که اهل کتاب باشد، معمولاً به سادگی تشخیص می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد که با چه تقلیدی از اثرهای مستند است، همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه که در سینما هم فیلم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی وجود دارد که از اثرهای مستند تقلید کرده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند.


یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روزانه و نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها هم به ادبیات مستند مربوط می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوند. بسیار هستند کسانی که در جوانی به ثبت یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روزانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پردازند ولی کم هستند آن‌هایی که این کار را برای مدتی طولانی ادامه دهند.

اگر کسی یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روزانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اش را مرتب و به تفضیل ادامه دهد، با گذشت زمان ارزش پیدا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و گاهی به صورت باارزش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین سند دوران درمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آید. زمانی، س.آ.ژیخارف درام‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس (1788- 1860)، این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد. نمایش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های او موفقیت خاصی به دست نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوردند و فراموش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شدند، با وجود این به روی صحنه می‌آمدند. ولی یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روزانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ژیخارف که به تفضیل و به صورت زیبایی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی مردم مسکو و پترزبورگ در ابتدای سده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی گذشته و به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خصوص آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌چه در تئاتر اتفاق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتاد، نوشته است، مورد توجه بسیاری از کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دوستان قرار گرفته و تا امروز هم فراموش نشده است.

یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روزانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نویسندگان بزرگ و مشهور، بیش از همه مورد توجه قرار می‌گیرد. بین یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روزانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که در این اواخر چاپ شده و مورد علاقه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بسیار قرار گرفته است، باید از کتاب دوجلدی کنستانتین سیمونوف به نام «روزهای متفاوت جنگ، یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روزانه» (چاپ 1977) نام برد.

هر کسی که بخواهد واقعیت تلخ سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جنگ را پیش خود مجسم کند، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند این دو جلد قطور را با کشش فوق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌العاده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که دارد، بخواند. این انضباط نویسنده که او را حتی در موقعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سخت و خطرناک هم از نوشتن این یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، باز نداشته است احترام آدمی را به خود جلب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.

خواننده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کتاب سیمونوف می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بیند که چگونه ممکن است تکه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پشت سر هم یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روزانه، هم تاریخ باشد و هم یک اثر ادبی.
در گذشته معمولاً به یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روزانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آدم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مشهور توجه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند ولی امروز به یادداشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های روزانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی افراد به اصطلاح بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نام و نشان هم اهمیت زیادی داده می-شود، زیرا در میان آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان بااستعداد و باریک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌بین بسیار دیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود.


ما عجله داریم و معمولاً وقت نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنیم که نامه بنویسیم. ترجیح می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهیم با تلفن صحبت کنیم، تلگرام بفرستیم و یا کارت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پستالی سرسری و باشتاب بنویسیم. ولی لحظه‌هایی فرا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسد که برای دوستان و خویشان، نامه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تواند بهترین وسیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بستگی باشد. ولی در گذشته، مردم نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های طولانی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نوشتند و در آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از نقشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، اندیشه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و کارهای خود از کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که خوانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و از بحث‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که با دیگران داشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کردند. در اروپا، در طول سده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خصوصی دانشمندان، نقش «انتشارات»، «نشریه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های علمی» و «اعلامیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها»ی امروزی را به عهده داشت. در این نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، کشف‌های خود را در میان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گذاشتند، به بحث و مجادله می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرداختند و در برابر کارهای هم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کاران خود عکس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌العمل نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دادند.

و ببینید که نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کسانی چون مارکس، انگلس، لنین، پوشکین، تورگینف، تولستوی، گوتسن، چخوف و گورکی، در مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آثار آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چه نقشی دارد؟

مکاتبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بسیاری از افراد مشهور، ده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سال به طول انجامیده است که هم نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای از یک دوستی عمیق است و هم سندی برای تاریخ. در مجله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «برادری خلق‌ها»، برای نخستین بار، نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های دو شاعر معروف که در تمامی زندگی خود با هم دوستی داشتند، چاپ شد: نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های م.و.ایسالوسکی و آ.ت.تواردوسکی به یکدیگر. از این نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها معلوم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود که آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها تا چه حد به یکدیگر نیاز داشتند و این نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها چقدر به آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها قوت قلب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داد و خوشحال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرد.

نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها معمولاً تحت تأثیر نخستین داروهایی که درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی یک حادثه وجود دارد، نوشته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که به یک دوست نوشته می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌پرده و خودمانی است، درحالی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که به غیر دوست، پر از نیش و خشونت است و این لحن طبیعی و صادقانه، حتی اگر همراه با خشونت زبانی باشد، ارزش اصلی این نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاست. بسیاری از این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، به عنوان مهمترین سندهای تاریخی به حساب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آیند.

ک.گ.پااوستوسکی، ضمن گفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وگو با نویسندگان تازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کار، کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی را نام می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد که خواندن آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای هر کسی لازم است. او در میان این کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ونسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ وان-گوگ (1853- 1890)، نقاش مشهور به برادرش تئورا هم ذکر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند. در سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های جوانی، این توصیه به نظرم عجیب می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آمد: چرا باید نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را بخوانیم؟ این کار، بدون شک ملال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آور است. خواندن آن در ابتدا برایم دشوار بود: یک‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌باره با تعداد زیادی از نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های افراد روبه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رو شدم که طبعاً برای نویسندگان نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها آشنا بود، ولی هیچ چیزی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گفت و من هم نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توانستم تصوری درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها داشته باشم و به دنبال آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نام تابلوها و نقاشی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها؛ بعد دقت بیشتری کردم و دیگر نتوانستم از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها دل بکنم و کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌های وان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوگ به صورت یکی از محبوب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های من درآمد. آن را حتماً به کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خود اضافه کنید. من اطمینان دارم که از این بابت متأسف نخواهید شد (نامه‌های وان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گوگ به فارسی هم ترجمه شده است).

شیوع نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های ساختگی نباید ما را از آثاری که همراه با دخل و تصرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هنرمندانه است، دور کند. در ادبیات روسی از این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه، بسیار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان یافت. مثل «بیچاره‌ها» از ف.داستایوفسکی، «وانکا» از آ.چخوف، «نامه به مادر» از س. یسه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نین؛ در این اثرها، گاه از نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای ساختگی که به دست نویسنده افتاده است به عنوان مبنای کار استفاده شده است و گاهی هم در نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، دخل و تصرف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هنرمندانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای انجام گرفته است.


خوانندگان، کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی را که در مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «زندگی افراد مشهور» چاپ شده است و مشخصه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، مشعلی فروزان است، خیلی دوست دارند.
این مجموعه خیلی وقت است که منتشر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود، از قبل از جنگ بزرگ میهنی. فکر انتشار این مجموعه، از ماکسیم گورکی است. در سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نخست، در این مجموعه، چند ده کتاب چاپ شد. تیراژ آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نسبتاً کم بود . به زودی نایاب شدند. با همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، تاریخ کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «زندگی افراد مشهور» را باید خیلی عقب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر از این جست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وجو کرد. کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌حجمی را ف.ف.پاولنکوف (1839- 1900)، دموکذات ثابت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌قدم، تحت همین عنوان عمومی منتشر کرد. مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی 198 زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که او منتشر کرد، تنها مربوط به نویسندگان و دانشمندان نبود، بلکه نهضت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آزادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواهانه را هم در بر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گرفت. کتاب‌خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «زندگی افراد مشهور» را باید متعلق به فرهنگ دموکراتیک روسیه دانست.

زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سرداران، جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردان، سیاست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌مداران، دانشمندان و سخن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رانان مشهور، همیشه برای خوانندگان جالب است. بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جهت نیست که جوانان گذشته، وقتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواستند به زندگی کامل دست یابند، زندگی مردان نامی پلوتارک را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خواندند (نویسنده و فیلسوف یونانی که در میانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی سده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اول میلادی به دنیا آمد و در سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های 20 سده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دوم درگذشت). او زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بسیاری از بزرگان یونان و روم را نوشته است. بسیاری از نویسندگان –شکسپیر، مونتنی، روسو- زندگی مردان نامی، پلوتارک را خوانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های پلوتارک را باید قدیمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ترین این کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها در نوع خود دانست.

8-8-2014 4-01-03 AM

به مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «زندگی افراد مشهور» آثار زیادی را به هم پیوند داده است.

دو نمونه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آوریم. کتابی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ژان پل مازا، رجل برجسته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی انقلاب کبیر بورژوازی فرانسه، نوشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویس دانشمند، پروفسور آ.مانفرد. او به بسیاری از آثار علمی و سندها تکیه کرده که ضمناً بسیاری از آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها برای نخستین بار چاپ شده است. این کتاب برای عموم نوشته شده و بسیار جالب و دلنشین است ولی یک رمان و یا داستان نیست. این کتاب بیشتر به یک تحقیق علمی نزدیک است که به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور ساده و برای عموم نوشته شده است.

کتاب درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مولیر را م.بولگاکوف نویسنده،‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ نوشته است. او هم برای نوشتن این کتاب، از منابع چاپی و نه بایگانی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها استفاده کرده است. او برای این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که بتواند بعضی جزئیات را روشن کند، به بعضی از فرانسوی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی نوشته است تا مثلاً از وضع خیابانی که مولیر، سال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آخر عمر خود را درآن گذرانده است، باخبر شود. ولی او نمی‌خواسته نتیجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بررسی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود را درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مولیر بنویسد، او داستانی نوشته که تخیل هنری، آزادانه در آن دخالت داشته است.

اختلاف اصلی بین این دو کتاب، در این است که وقتی مانفرد دانشمند از موضوعی مربوط به ما را بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اطلاع است، یادآوری می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که این مطلب تاکنون شناخته نشده است. درحالی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که بولگاکوف نویسنده، با استفاده از حق سنتی خود، جاهای خالی را با تصور خود پر می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، بدون این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که خواننده را در جریان گمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های هنری خود بگذارد.

در داستان بولگاکوف، گفت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وگوهای زیادی وجود دارد درحالی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که نویسنده اغلب به درستی نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌داند مولیر در موقعیت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مختلف با دوستان و غیردوستان خود چه چیزهایی و با چه لحنی صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است. او همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را با تصور هنری خود آفریده است درحالی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که در کتاب مانفرد تنها از زمانی از زبان ما را سخن رفته است که دقیقاً متکی بر سندهایی باشد.

ولی این تفاوت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها به هیچ وجه به معنای آن نیست که از این دو کتاب، یکی بهتر و دیگری بدتر است. فقط آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با هم فرق دارند.

اگر کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «زندگی افراد مشهور» را با دقت مرور کنید، متوجه می‌شوید که در بهترین آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، نویسنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و تاریخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان به استقبال یکدیگر رفته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. نویسندگان به‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌طور جدی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تری تاریخ را مطالعه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند و به سمت سندها و منابع رو می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آورند و دانشمندان که منابع اصلی را در دست دارند، تلاش می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند تا به یاری تصور، اثر خود را هر چه زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر و دلچسب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌تر ارائه دهند. از این گرایش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، همه و در درجه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی اول، خوانندگان سود می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برند.

زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بزرگان، بین خوانندگان، شهرت خاصی پیدا کرده است. چند سال قبل اداره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نشریات «ادبیات سیاسی»، آغاز به چاپ مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های خود، زیر عنوان زندگی «چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های درخشان انقلابی» کرد. زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که در این مجموعه آمده است، از لحاظ شکل، به داستان یا رمان نزدیک است. نویسندگان این مجموعه را، داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نویسان و ادیبان تشکیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند. ولی تصورهای هنری نویسنده بر اساس مطالعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی عمیق دوران قهرمان کتاب خود و بر مبنای بررسی شیوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی، تفکر، نوشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و کارهای مردمانی که قهرمان داستان در میان آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها زندگی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کرده است، نوشته شده است.

اداره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نشریات «هنر» هم به چاپ مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پرداخته است. این مجموعه، «زندگی در هنر» نامیده می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. در این مجموعه، زندگی نقاشان، هنرپیشگان، کارگردانان و موسیقی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دانان شرح داده شده است.

«زندگی افراد مشهور»، «زندگی چهره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های درخشان انقلابی»، «زندگی در هنر»؛ این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها سه مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای است که به بزرگان و مشاهیر پرداخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند و هرگز هم به پایان خود نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌رسند.

اداره‌ی نشریات «گارد جوان» مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های «پیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌آهنگ، یعنی نخستین»، اداره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نشریات «هنر شوروی»، مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های داستانی «داستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هنرمندان» و ادراه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی نشریات «اندیشه»، مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی «اندیشمندان گذشته» را چاپ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند.
زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی افراد مشهور، در خارج از مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و به وسیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بسیاری از اداره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های نشریاتی دیگر هم چاپ می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شود. همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی این‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها –از رساله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های کوچک ساده تا زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه-های علمی و رمان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های تاریخی- کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی بزرگی را تشکیل می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند.

از همین کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه بود که من در کوچکی، لومونوسوف را شناختم و اطلاع پیدا کردم که چگونه توانست همراه با ریخمان –دستیار لومونوسوف- برق‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری را درست کند که انتهای آن در آزمایشگاه بود و همین، موجب مرگ ریخمان شد. من هنوز شرح این آزمایش غم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌انگیز را به خاطر دارم: صاعقه، ریخمان را می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرد، کف اتاق می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌افتد و لومونوسوف، وحشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زده به کمک او می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شتابد.

از همین کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه است که لئوناردو داوینچی را شناختم، کسی که باید تصویر او را بر تابلوی شگفتی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جای داد: نقاش جوانی که بر دشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و کوهستان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها پرسه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌زند، مارها و سوسمارها و حشره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را جمع می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند، نیش‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، فلس‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، تیغ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و چنگال‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را رسم می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند و سپس همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها را در یک تصویر سرد و بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌روح جای می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهد.

من جیوردانو برونو را شناختم که دعوت ونیزی ثروتمند را رد کرد و حاضر نشد تا به عنوان مربی به خانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی او برود و به او «جادوگری» بیاموزد و در واقع با این رفتار، حکم اعدام خود را به عنوان مرتد خدانشناس به وسیله‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی دادگاه تفتیش عقاید امضا کرد.

من در این کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌خانه با سرنوشت فه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دوتوف نقاش آشنا شدم. او با خودش عهد کرده بود که در نقاشی همان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گونه کار کند که لرمونتوف و گوگول در ادبیات کرده بودند و با وجود زندگی سخت و تیره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای که داشت و با وجودی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌که از بیماری روانی ناشناخته‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای رنج می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌برد، توانست تابلوهایی به وجود آورد که هم او و هم زمان او را جاودانی کند.

زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، تاریخ را به صورت زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای غنی می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها از سرنوشت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، امیدها، جست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وجوها، رنج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، بدبختی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و شادی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند. آن‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها روشن می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند که کارها و جست‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌وجوها و دلاوری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های آدمی تا چه حد متنوع و گوناگون است. می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان تروا را حفر کرد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان در میان یخ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها جاده کشید، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان دارویی برای یک بیماری خطرناک کشف کرد، می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌توان نقاشی کرد، آهنگ ساخت، ماشین تازه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ای اختراع کرد، بیماران را معالجه کرد، به خاطر خوشبختی انسان مبارزه کرد، به خاطر حقانیت اعتقاد خود جنگید و … زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌های افراد مشهور درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی فداکاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، رنج‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و پافشاری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های سرسختانه و غالباً درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مسیری حکایت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کند که از جوانی و حتی کودکی انتخاب شده است، درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هدفها و تصمیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیری‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های بزرگی که قبلاً مورد قبول قرار گفته و سپس تمامی زندگی را به خود مشغول داشته است.

این زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها نیروی تأثیر عظیمی دارند و غالباً به صورت سرمشق مورد قبول قرار می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرند. بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌جهت نیست که در زندگی دانشمندان، جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌گردان و کاشفان، کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی از پیشینیان که در جوانی خوانده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند، مقام والایی دارد.

البته همه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی افراد مشهور، مردم خوبی نبوده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند. وقتی کتابی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی ناپلئون می‌خوانید، متوجه می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌شوید که او مرد بزرگی بود. ولی ضمناً موجب بدبختی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها، اندوه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و مصیبت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های فراوانی برای مردم کشور خود و دیگر کشورها شد و البته نشانه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی هم از انرژی، استعداد و اعتقادهای بیهوده در خود داشت.

کتاب‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که از زندگی افراد مشهور صحبت می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند، به خوبی نشان می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دهند که بستگی استعداد و نبوغ با خیراندیشی، وجدان و انسان‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دوستی تا چه حد پیچیده است و چگونه در بسیاری از موارد، این خصلت‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها با هم تطبیق نمی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌کنند.

زندگی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌نامه‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌های مردان بزرگ، آدمی را وا می‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دارد تا درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی استعداد طبیعی انسان، درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی مسئولیتی که در برابر استعداد خود دارد، درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی موازین اخلاقی، درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی خودخواهی بعضی و از خود گذشتگی بعضی دیگر، درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی هدف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایی که در برابر دانشمند، انقلابی، اهل سیاست، نقاش و شاعر قرار دارد و درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی راه و روشی که برای رسیدن به این هدف‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها باید انتخاب کند، بیندیشد و از حاصل آن برای انتخاب مسیر زندگی خود استفاده کند.


  این نوشته‌ها را هم بخوانید

3 دیدگاه

  1. ممنون آقای مجیدی
    خیلی خوب بود
    کتابی درباره‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ی کتاب رو حتما ادامه بدین

  2. پست طولانی ایی بود واسه همین خوندنش مرتب به تعویق میافتاد بالاخره دیشب توی رختخواب! خوندم ولی نه کامل صبح که بیدار شدم موبایل را زیر بدنم پیدا کردم و بقیش را خوندمم. ولی چسبید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا
[wpcode id="260079"]