نه! زندگی ما باید بسیار فراتر از آنی باشد که در حال تجربه کردنش هستیم

نه! نباید آنقدرها هم سخت باشد، ولی دیگر اپل هم متوجه شده است که گفتنش برای همه ما دشوار شده است.
اینکه گوشی را برداری و بگویی که دوستش داری یا روی کاغذی طرحی کودکانه بکشی و به دستش بدهی یا چه میدانم روی در یخچال برایش بچسبانی.
درست برای همین است که اپل در ساعت هوشمندش این امکان را داده است که به جای اینکه نبضاش را بگیری، انگشت روی صفحه لمسی ساعت بگذاری و طرحی محو برایش بکشی که البته به گویایی یک نگاه نمیتواند باشد!
و اگر خاطرتان ناآسوده است که هنوز اصلا نیمه گمشده زندگیتان را پیدا نکردهاید و یا از دستاش دهید، هیچ نگران نباشید، چون اصلا استارتآپی برای این مهم درست شده است.
اگر به مانند «مهرداد» داستان عروسک پشت پرده صادق هدایت (دانلود تصویرسازی بزرگمهر حسینپور از همین قصه) ، صورتی خیالی را دوست دارید، دیگر این شرکت در تلاش است که کارها را برایتان آسان کند و از قول این ایدهآل برایتان عکس و پیامک به اشتراک میگذارد. کافی است نامی برای او انتخاب کنید و شخصیتاش را مشخص کنید.
این شرکت حتی زحمت جور کردن قصه آشناییتان را میکشد:
و این عشق تخیلی حتی میتواند برایتان پیامک، آن هم به صورت آنی بفرستد!
و قیمتهای مقطوع هستند، چانه نزنید:
اگر «یاری» بدون آگهیهای مزاحم میخواهید باید بیشتر بپردازید، وگرنه مجبورید در لابلای راز و نیازهایتان، آگهیهای شرکتهای بزرگ را هم ببینید و بشنوید!
تا زمانی که چیزی مثل OS1 فیلم her اسپایک جونز خلق شود، به همین کم رضایت بدهید!
فعلا فناوری برایتان تکست و صوت و لمس به ارمغان آورده است و کسی چه میداند، شاید چندی بعد هم فرابرسد که رایجه و یا آن بارقههای روی قرنیه چشمها و نمناکی گاه به گاه آنها قابل تقلید باشد.
نوشتن در مورد سوژه این پست وقتی به سرم زد که با فاصله کوتاهی از خبر آن استارتآپ کذایی، لینکی به ترانه ناشنیدهای پیدا کردم، ترانهای که اجرای دوصدایی آن را تا حالا نشنیده بودم.
از اسمهای خوانندههایش به هر دلیل صرفنظری میکنم و دعوت می کنم بیشتر به متن ترانه توجه کنید، ترانهای که البته شاعران نازکاندیش خودمان هم بارها از صدها سال پیش به آن اشاره کرده بودند.
اینکه در سرزمینهایی که شاعرانش از هیچ، آثار خلاقانه ادبی و بهترین مضامین انسانی را خلق میکنند، نباید شاهد چشمهای گریان، قلبهای شکسته، گلوهای بریده، دشمنیها، تبعیضها، منارههایی از چشمهایی و جمجمهها باشیم.
به جای آن ترانه فرنگی لینک داده شده، شما میتوانید به قطعهای از آلبوم «آستان جانان» محمدرضا شجریان توجه کنید. یا در اینجا متنش را بخوانید.
ولی نظر من را بخواهید فرقی نمیکند که آن ترانه را با اجرای دوصدایی گوش کنید، با تقریبا همان مفهوم را در اجرایی سنتی گوش کنید، در هر حال نارضایی ما از رفتارهایی نابخردانه خودمان و شگفتیمان از اینکه چرا به جای همه آن مفاهیم عالی و تمدنهای انسانی و تعاملات دوستانه که میتواستیم با هم داشته باشیم، نازلترین و پوچترین افکار مجال چیرگی پیدا میکنند و کوتولهها و فرومایهترینها، توانایی تسلط بر احوالات ما پیدا میکنند، به نظر قدمتی تاریخی دارند.
کار چشمها فراتر از تماشاست، فراتر از زُل زدن و تفاخر به صفحات اَبَر«رتینا»ی گوشیهای موبایل، کار دستها فراتر از «تپ» کردن روی صفحات موبایل است، کار کیبوردهای فیزیکی و مجازی، فراتر از آپدیتهای دروغین در شبکههای اجتماهی و اپهای پیامرسان است، کار گوشیهای ما فراتر از گوش کردن به اخبار کسلکننده جنگها و درگیریهاست.
زمانی تصور میکردیم که تخیلات و ایدههای شخصیمان، آنقدر خصوصی هستند که کسی را یارای نفوذ به آنها نیست، اما حالا تکنیکهای بازاریابی، هیاهوی اینترنت، دلمشغولیهای بیهوده، تلاش برای بقای مالی، آنقدر عرصه را به ما تنگ کرده است که یا فرصتی برای اندیشه نداریم یا اینکه تخیلات و اندیشهها و ایدههایمان هم به شدت بازاری و کپیکاری شده شدهاند.
دیگر در کدام کتابخانهای، کتابهای کاغذی را میتوانید پیدا کنید که از فرط دست به دست شدن و ورق زده شدن، به طور دلپذیری ورق ورق شده باشند! در حاشیه کدام کتابی، یادداشتی میبینید، آیا دوستیها و نگاههای مهربان در عکسهای سیاه و سفید قدیمی بهتر بودند، یا هزاران عکسی که این روزها ما با دوربینهای موبایل چندمگاپیکسلی خود میگیریم.
گاهی لازم است که توقف کنیم، به پشت سر نگاه کنیم و ببینیم که در حال ساختن چه چیزی هستیم!
کاری ندارم به این داستان اپل و ساعت هوشمند و اینا
تقریبا یه ساعته دارم موزیکایی که لینک داده بودین رو گوش می کنم. امروز روز بسیار بدی داشتم، تنها چیزی که امکان داشت جواب بده تو مغزم، کویین و مایکل جکسون و البته شجریان بود.
تشکر صمیمانه می کنم ازتون.
همیشه می خونم پستهاتونو، اما این بار یه چیزی فراتر از خوندن بود.
روزی نیست که عنوان این پستو با خودم تکرار نکنم :|
نفهمیدم سایتی که معرفی کردید از بات کمک میگیره یا از بقیه کاربرا یا یه چیزیه مثل این:
cleverbot.com
عالی بود! جایی که من الان ایستادم دقیقا همینجاست! خیلی وقته که مطمئن شدم برای ادامه دادن، به کیفیت نابتری احتیاج دارم و چیزایی که باید باشه اینا نیست! ممنون بخاطر این پست. به خوبی و روشنی میشه فهمید که از دلتون بر اومده.
دقیقا امروز داشتم به همین موضوعات فکر می کردم
عالی بود
دکتر
بزرگترین مشکل تمام این مشکلات اینه که می دونی در آینده اوضا خیلی بدتر می شه!
این دردناکتر از خود مشکله!
دکتر همه ی ماها درگیر نحوه ی راه اندازی کیبورد فارسی تو آی او اس ۸ ایم!
اگر بشه راهکاری پیدا کرد خیلی خوبه!
ممنون از مقاله خوبتون
راستی
همین راستا اپل در ios8 کیبورد emoji رو اجباری کرده!
یعنی از بین کیبورد هاتون نمی تونید پاکش کنید!
دیگه ناچارا باید با توجه به شرایط فعلی و روابط فعلی کیبورد اموجی رو تحمل کنیم!
این روزها شبکه های اجتماعی و گجت های یه جور روزمرگی متفاوتی رو بوجود آوردن که در عین حال که یه روزمرگی کسالت باره، اما هیجان خودش رو همچنان در کابرها ایجاد میکنه، این رو روزهایی که به روستا و یا جنگل میرم جدا از همه ابزار های تکنولوژی و حتی آنتن تلفن همراه ، اون بکر بودن حس خوب زندگی، اون معنا پیدا کردن روز و شب، اونجاست که میفهمم زیر پوسته زندگی شهری میتونیم چه چیزهای رو تجربه کنیم، اما انگار زندگی پر از تکنولوژی ما رو قرار دچار یه فراموشی از خودمون کرده
اصلاً نفهمیدم چی شد
موضوع چی بود دکتر؟
و جالبش اینجاست که اگه بخوای خودتو از این دلمشغولی ها جدا کنی مردم بهت میخندن…
کار چشمها فراتر از تماشاست، فراتر از زُل زدن و تفاخر به صفحات اَبَر«رتینا»ی گوشیهای موبایل، کار دستها فراتر از «تپ» کردن روی صفحات موبایل است، کار کیبوردهای فیزیکی و مجازی، فراتر از آپدیتهای دروغین در شبکههای اجتماهی و اپهای پیامرسان است، کار گوشیهای ما فراتر از گوش کردن به اخبار کسلکننده جنگها و درگیریهاست.
این قسمت متن خیلی عالی بود
ممنون
سلام دکتر
مطلب جالبی بود مخصوصا خیلی خوشحال میشم وقتی میبینم به چیزایی که من علاقه دارم خیلیا هم بهش توجه نشون میدن
دردناک تر اینه که ما همه اینارو میدونیم ولی ازهم به کار خودمون ادامه میدیم.
مهم لذت بردن از زندگی هست. چه اشکالی داره که امروز مردم با رزلوشن موبایل ها یا وبگردی حال میکنن.
احتمالا همین ها در اینده جزو نوستالژی های مردم میشه و حسرتشو میخورن