متفقین به چه قیمتی برنده شدند؟ جنایات جنگی برندگان جنگ جهانی دوم

فرانک مجیدی: در پست پیشین من در «یک پزشک» از چهارده جنایتکار جنگ جهانی دوم نوشتم که از آنها کمتر گفتهشده، با اینحال مسئول مستقیم میلیونها نفر در جریان جنگ بودند. اگر آن پست را خواندهباشید، حتماً با جنایات دو فرماندهی انگلیسی و آمریکایی در خلال آن نوشته آشنا شدهاید. نوشتهبودم که مهمترین مزیتِ طرفِ برنده آن است که هیچگاه از او نمیپرسند به چه قیمتی این مقام را کسب کردهاست، بالاخص اگر طرف بازنده به دلیل آنکه به سطحی منزجرکننده از شقاوت دست یازیده، ظاهراً استحقاق کوچکترین بخشایشی را دارا نباشد. اما چنانکه گفتم، در مسلخی چنین بزرگ که جان انسان بیهوده شمرده میشود، محال است دستِ یکی از طرفین درگیر کاملاً پاکیزه باقی ماندهباشد. برای تکمیل پست قبل و البته رعایت انصاف و روایت درست تا جاییکه ممکن است، لازم است این نوشته نیز در ادامه بیاید.
درست است که دادگاه نورمبرگ برای بررسی جنایات واقعهی شوم جنگ جهانی دوم تشکیل شد، اما آنها که محاکمه شدند، تنها فرماندهان نازی آلمانی بودند. هیچ اتهامی متوجه هیچیک از افسران امریکایی یا بریتانیایی نشد و به نوعی رروشهای غیرانسانی رسیدن آنها به پیروزی، از تاریخی که برندهها مینگارندش، پاک گردید. میتوان مطمئن بود که اگر شاهکار پرفروش «کورت ونهگات»، «سلاخخانهی شمارهی 5»، نوشتهنشدهبود هرگز امریکاییها نمیدانستند که ارتش این کشور در درسدن چه جنایتی را با بمباران بر سر غیرنظامیان شهر انجام دادهاست. کتاب «Hellstrom: مرگ آلمان نازی 1944-1947» اثری جامع و دقیق است که دربارهی جنایات متفقین در طول جنگ جهانی دوم نوشته شدهاست. «تامس گودریچ» در این کتاب به دقت اظهارات شاهدان عینی، از جمله خلبانان متفقین، و همچنین اسناد دولتی مرتبط متعلق به دولت های آمریکا، انگلستان و روسیه ثبت گردیدهاست که همگی دربارهی جنایات متفقین علیه اسرای آلمانی در طول جنگ و پس از آن هستند.
حملات عامدانه گروه مسئول بمباران برای ترور
درسدن تنها شهر آلمان نبود که هدف اماج حملات بمبهای متفقین قرار گرفت و جمع زیادی از غیرنظامیان ساکن در آن، کشته شدند. بر اساس آن چه که قربانیان و خلبان عملیاتهای مربوطه، گودریچ، اظهار میدارند، بمبارانهایی با بمبهای فسفری در شهرهای هامبورگ، برلین، نورمبرگ، کلن، دایمشتات، پفورژین و ووتسبورگ رخ دادهاست. حتی سوییس هم از بمباران متفقین در امان نماند و سه شهر این کشور، هدف این حملات قرار گرفت. آن هم در شرایطی که سوییس، کشوری «بیطرف» بود و فاقد هرگونه اهداف نظامی! البته گودرچ بیشتر روی درسدن تمرکز دارد که یکی از اخرین شهرهای آلمان است که مورد حمله قرار گرفت. بسیاری از ساکنان این شهر، باور داشتند از آن جا که درسدن شهری با گنجینهی غنی فرهنگی و هنری است و البته بیمارستان غیرنظامیان در آن واقع است، در امان خواهند ماند. در واقع درسدن فاقد هرگونه تجهیزات دفاعی، صنایع نظامی و جنگافزارهای حائز اهمیت بود. با توجه به عدم وجود سلاحهای ضدهوایی، جنگندههای متفقین میتوانستند در ارتفاع پایین پرواز کنند و گروه وحشتزدهی شهروندان را تشخیص دهند. آنها از این امتیاز، برای کشتار هرچه کاملتر غیرنظامیان استفاده کردند و گروه غیرنظامیانی را که وحشتزده در حال فرار بودند یا روی سقف بیمارستان و در محل علامت صلیب سرخ جمع شدهبودند، هدف آتشهای بیامان خود قرار دادند. سازمان صلیب سرخ تخمین میزند که طی این کشتار، 300 تا 400هزار شهروند آلمانی جان خود را از دست دادهاند. تا پیش از فاجعهی درسدن، هواپیماهای آمریکایی بر خلاف نیروهای هوایی ارتش سلطنتی بریتانیا، از هدف قرار دادن غیرنظامیان اجتناب میکردند. اما در ماجرای درسدن این موضوع تغییر کرد و هواپیماهای آمریکایی تعمداً شهروندانی را که از آماج حملات نیروهای انگلیسی در امان ماندهبودند، زیر آتش بمبهای خود قرار دادند.
حیلهی آیزنهاور در کنوانسیون ژنو
مانند آنچه بوش پسر در دوران زمامداری خود انجام دادهبود، آیزنهاور هم ابداعاتی برای افزایش تعداد زندانیان انجام میداد. از جملهی این اقدامات، ساخت گروه جدیدی از زندانیان بود که موسوم به «نیروهای دشمنِ خلعسلاح شده» بودند که رفتار با آنها، در محدودهی حقوق مربوط به اسرای جنگی که در کنوانسیون ژنو صراحتاً مطرح شده بود، قرار نمیگرفت. رفتار آمریکاییها نسبت به اسرای جنگی، با تسلیم آلمان در هشتم می سال 1945 به مراتب بدتر هم شد و این در حالی بود که آیزنهاور میدانست آلمانیها دیگر قدرتی برای اعمال مجازاتهای تلافیجویانه علیه اسرای آمریکایی ندارند. در مجموع، پس از پایان جنگ و اعلام آتشبس، حدود 800هزار تن از اسرای آلمانی در کمپ اسیران متعلق به فرانسه و آمریکا جان سپردند که در واقع، این عدد طبق امار صلیب سرخ برابر با 99٪ تعداد کل اسیران آلمانی است که در بند متفقین بودند!
این کتاب، حاوی بخشی از یادداشتهایی است که اسرا در محیط خارجی کمپها از خود برجای گذاشتهاند، جاییکه سه روز در هفته و زیر باران جمع میشدند تا جیرهی غذایی خود را که 0.1 میزان مورد نیاز برای یک فرد عادی بود، دریافت کنند. آیزنهاور قاطعانه با بازرسی صلیب سرخ از محل کمپها مخالفت نمود و همچنین به این سازمان اجازه نداد تا غذای لازم برا زندانیان را تأمین نماید. نیروهای فرانسه، آمریکا و بریتانیا از اسرای جنگی بهعنوان نیروهای کار اجباری استفاده میکردند و این در حالی بود که سوء استفاده از اسرا، نقض اشکار کنوانسیون ژنو و مصداق خشونت علیه اسرا بود.
رفتارهای وحشیانهی متفقین در محلهایی که تحت اشغالشان بود
رفتار متفقین با آلمانیهایی که هنوز شهروند بودند، کاملاً متفاوت با آنچه بود که بر اسرای آلمانی میرفت، کاملاً متفاوت بود. در هر دو جبههی شرقی و غربی، نیروهای باتجربهی متفقین در خط مقدم تمایل داشتند که رفتاری کاملاً متمدنانه از خود نشان دهند. استدلال آنها این بود که رفتار خوب منجر میشود که آلمانیهای روستایی که هدف بعدی اشغال آنهاست، با تمایل بیشتری خود را تسلیم کنند. برخلاف نیروهای متفقین در خط مقدم، آن ها که در هنگهای دیگری خدمت میکردند به طرز وحشیانهای تمایل به ارتکاب به تجاوز، تجاوزهای گروهی، شکنجه و قتل داشتند. استالین از امضای کنوانسیون ژنو سر باز زد و نیروهای شوروی بخاطر وحشیگریهای غیرانسانی خود، وحشت میآفریدند.
در طول دورهی اشغال، آیزنهاور و ترومن، قحطی مهندسیشدهای را در بخشهایی از آلمان که تحت اشغال نیروهای متفقین قرار داشت، به وجود آوردند. بمبارانهای گسترده، زیرساخت های صنایع غذایی را از میان بردهبود و میلیونها آلمانی با قحطی مطلق دست و پنجه نرم میکردند. آنها در تلاش بودند که با تغذیهای ناچیز از ریشهها و علفهای پخته زنده بمانند. ترومن به این سیاست تا جایی ادامه داد که صدای اعتراض پاپ، رئیسجمهور سابق آمریکا «هربرت هوور»، بسیاری از سناتورهای ردهبالا و روزنامهنگاران بلند شد و سیاستهای ترومن را مبنی بر گرسنگی دادن عامدانهی شهروندان آلمانی، به باد انتقاد گرفتند. به این ترتیب، تعداد آلمانیهایی که در دو سال پس از پایان جنگ جان خود را از دست دادند، بیش از تعداد کشتهشدگان آلمانی در شش سال جنگ جهانی بود.
البته متفقین به همین جا قناعت نکردند. آنها سیاست خاص ظالمانهای را مبنی بر «نازیزدایی» اعمال نمودند که در آن، افراد بزرگسال آلمانی (حتی آنها که با تفکر نازیها مخالف بودند)، خودسرانه بازداشت میشدند و تا زمانیکه اعتراف کنند عضو حزب نازی بودهاند، تحت شکنجه قرار میگرفتند. چنین عملی با اعترافگیریهای خودسرانهی کلیسا در دوران اقتدارش در قرون وسطی هیچ تفاوتی ندارد. تنها پس از سال 1947 بود که آمریکا رفتار بهتری را با آلمانیها در پیش گرفت، آن هم به آن دلیل که جنگ سرد با شتاب فزایندهای رو به وخامت میرفت و ترومن به این واقعیت پی برد که المان، سد دفاعی مهمی در برابر قدرتگیری شوروی خواهد بود!
اشغال ژاپن توسط نیروهای آمریکایی در پایان جنگ جهانی دوم
در سال 1943 سربازان آمریکایی، تعمداً نیروهای ژاپنی را که تسلیم شده بودند، به قتل میرساندند. چنانکه «ریچارد الدریچ» با مطالعهی خاطرات روزانهی سربازان آمریکایی و استرالیایی دریافته، گاه آنها اسرا را قتلعام میکردند. آلدریچ مینویسد که آمریکاییها اصلاً دستورالعملی برای زنده نگهداشتن اسرا نداشتند. «نیال فرگوسن»، مورخ بریتانیایی، نیز این نظر را تأیید مینماید. با اینحال این قوانین در اوخر سال 44 بهبود نسبی یافت.در آن سال، فرماندهان ردهبالای متفقین دستور قاطعی دادند: «هیچ اسیری نگیرید!». این فرمان به ژاپنیها انگیزهی تسلیم شدن میدادو همچنین، باعث بالاتر رفتن شانس زندهماندن سربازان اسیر ژاپنی شد (یعنی یک کشته در هر 7 نفر)! البته در عملیات اکیناوا که در ماه آوریل سال 1945 اجرا شد، همین فرمان «هیچ اسیری نگیرید»، کوهی از کشتگان ژاپنی بر جای نهاد.
«اولریش اشتراوس»، محقق مسائل ژاپن در آمریکا، معتقد است نیروهای خط مقدم آمریکا بهقدری از نیروهای ژاپنی متنفر بودند که هیچ دستورالعملی را برای حفاظت از اسرای ژاپنی، نمیپذیرفتند. آن نیروها اعتقاد داشتند اگر سربازان متفقین در چنگال ژاپنیها اسیر شوند، هیچ بخشایشی در حقشان نمیشود که حالا آنها بخواهند با مهربانی با اسرای ژاپن رفتار کنند. بوردن، افسر وقت ارتش آمریکا، خاطرنشان میسازد که بسیاری از کشتارهای اسرا، حین منتقل کردنشان صورت گرفته، چرا که این انتقال برای نیروهای آمریکایی با زحمت و دردسر همراه بوده!
بهرحال، تعداد سربازان ژاپنی که توسط امریکاییها به اسارت گرفته شدهاند، به نحو مشکوکی اندک است. جیمز واینگارتنر، مورخ امریکایی، برای پاسخ به چرایی این حقیقت، دو عامل را مؤثر میداند. اول آن که ژاپنیها مغرورتر از آن بودند که تمایلی به تسلیم داشتهباشند و دیگر آن که نیروهای آمریکا، ژاپنیها را حیوان و پستتر از انسان میپنداشتند و بهرحال، نیازی نمیدیدند که با این «گونه» طبق قوانین پذیرفتهشدهی حقوق اسرا رفتار نمایند.
نیروهای آمریکایی از همان بدو ورود به جنگ، شروع به جمعآوری مجموعه هایی از بدن کشتهشدگان ژاپنی کردند، چنان که فرماندهان آمریکا در سپتامبر سال 1942 مجبور شدند که دستور دهند سوغاتی دادن اجزای بدن ژاپنیها با توبیخ انضباطی همراه خواهد بود! با وجود این، 60٪ بقایای کشتهشدگان ژاپنی در نبرد جزیرهی ماریانا زمانی که به ژاپن بازپس دادهشدند، فاقد جمجمه بودند.
علاوه بر جنایات گفتهشده، این موضوع کاملاً مبرهن است که نیروهای آمریکایی پس از شکست ژاپنیها در نبرد اکیناوا، زنان محلی را مورد تجاوز قرار دادند. «اوشیرو ماسایاسو»، مورخ اهل اکیناوا که سالها روی این موضوع تحقیق کرده، مینویسد: «کمی پس از پیادهشدن تفنگداران آمریکایی، تمام زنان روستای موتونوبو به دست نیروهای امریکایی افتادند. در آن زمان، تنها زنان، کودکان و افراد مسن در روستا ساکن بودند و همهی جوانان دهکده به جنگ رفتهبودند. تفنگداران ابتدا روستا را «بازرسی کردند» اما هیچ نیروی ژاپنی در آن نیافتند. در باقیماندهی روز، آمریکاییها از فرصت استفاده کردند تا زنانی را که در روستا یا پایگاه هوایی پنهان شدهبودند، «شکار کنند». 1336 گزارش هم مبنی بر ارتکاب به تجاوز از سوی نیروهای آمریکایی در کاناگاوا، ده روز پس از تسلیم ژاپن، موجود است. نیویورکتایمز در سال 2000 گزارشی منتشر کرد که افراد مسن محلی که شاهدان عینی قضیه بودهاند، اظهار نمودند که پس از پیروزی آمریکاییها در اکیناوا، 3 تفنگدار هر هفته به روستا میآمدند و تعدادی از زنان را با خود میبردند و در تپههای اطراف، مورد تجاوز قرار میدادند. البته مقامات آمریکایی در آن زمان شدیداً ماجرای تجاوز به زنان ژاپنی را رد میکردند. زنانی که گفته میشد به آنها تجاوز شده نیز، پیشنهاد مصاحبه با نیویورک تایمز را در سال 2000 رد کردند. تخمین زده میشود که تعداد تجاوزها به زنان اکیناوایی بیش از اینها هم بوده باشد، اما بسیاری از زنان به دلیل ترس و شرم، آن چه را که بر آنان رفته گزارش نکردهاند. صحت این فرض، با تأیید پلیس محلی، قوت میگیرد. تعداد کمی از زنان از روی شرم، فرزندان حاصل از این تجاوزات را به دنیا آوردند. باقی زنان یا خود را کشتند و یا به کمک ماماهای محلی، سقط جنین کردند.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شخصاً بیش از هر برداشت دیگری از دو نوشتهی اخیرم، یک حقیقت ساده ولی تلخ برایم تکان دهنده بود: پاسخ دادن شقاوت با شقاوت، تا چه حد فاجعه به بار میآورد. هیچ قهرمانی وجود ندارد. در ماجرای جنگ جهانی دوم، هیچ صفحهی پرافتخار و افق روشنی دیده نمیشود. بسیار سادهانگارانه است که بیاندیشیم از افقِ دریای خون و از پسِ کوهِ کشتگان، آفتاب جهانتاب پیروزی برخواهد آمد. پیروزی و افتخاری در کشتن نیست. تنها یک سیاهی بیانتها، بی هیچ افق امیدی، هیچ دستاورد اخلاقی و انسانیای و هیچ گام بلندی به سوی اعتلای جامعهی انسانی. هیچ. ترسناک است که عدهی زیادی کشتهشوند، بی آن که دلیلی مشخص برای مرگشان باشد. بسیار جا دارد که در شرایطی چنین، آدمی از همنوعش و توانایی خود در ارتکاب به خشونت بهراسد. دنیای مملو از خشونتِ امروز، نتیجهی ناگزیرِ نخواستن و نخواندن تاریخ است. تا زمانی که از سیاهیهای مبرهنِ «دیروز»مان درس نگیریم، نمیتوانیم «امروز» مغشوشمان را بهبود دهیم و مسلماً این بهبود، با توجیه و دفاع از تفکر جانیان و عاملان چنان جنگی (در هر دو جبههی متحدین و متفقین)، حاصل نمیشود. ماجرای جنگ جهانی دوم ظاهراً تمام شده، ولی تا وقتی موضعمان را دربارهی تمام ابعاد وحشتآورش مشخص نکنیم و تا زمانی که به حد کافی از آن نهراسیم، تاریخ بارها و بیرحمانهتر تکرار خواهد شد.
جنگ جنایت میاورد ، چه از طرف بازنده چه از طرف برنده و چه از طرف شروع کننده و چه از طرف تمام کننده.
جنگ هیچگاه خوب تمام نخواهد شد.
خانم مجیدی ضمن تشکر و تبریک بابت پست زیبا و جسورانه ای که گذاشتید، راستش با این جمله که فرمودید “در ماجرای جنگ جهانی دوم، هیچ صفحهی پرافتخار و افق روشنی دیده نمیشود” خیلی موافق نیستم.
چندی پیش بازی valiant hearts را تمام کردم، بازی درمورد یک خانواده ساده فرانسوی است که دامادشان آلمانی هست و به علت شروع جنگ جهانی اول از کشور اخراج می شود. آخر بازی خیلی غمناک تمام می شود و صحنه های بازی در مورد شقاوتهای جنگ (به خصوص متفقین) هست و اینکه افراد عادی و دلپاک چقدر می توانند از غم و درد یک انسان دیگر (صرفنظر از ملیت و عقیده طرف مقابل) بکاهند و در سختیها مرهم دیگران باشند.
فیلم “بیمار انگلیسی” نیز هم در مورد همین جنگ است. فیلمی واقعاً تاثیرگذار. از نظر من اگر افتخاری در جنگ باقی بماند صرفاً به قلب بزرگ یکچنین افرادی تعلق دارد.
در زمانیکه خدمت میکردم، روزی در یکی از کلاسهای آموزش که بحث در مورد کنوانسیون ژنو بود از سربازان وظیفه پرسیدم که اگر روزی یک فرمانده دشمن به دست شما بیافتد و بی دفاع باشد چه میکنید؟ پاسخ قاطع اکثریت تکان دهنده بود: او را میکشیم!
… و ما انسان قرن 21 که ادعای تمدن داریم (!) می بایست از یکچنین مواردی درس بگیریم تا از خوی حیوانی فاصله بگیریم.
البته خودتون اشاره کردید که “بازی” و “فیلم”. بازی و فیلمی که کشورها و دولت های فاتح جنگ نوشتن نه بازنده ی جنگ.
تاریخ رو طرف پیروز می نویسه 🙂
بازی و فیلمی که اسم بردم درمورد سختیها و ناملایمات جنگ هست و نکته جالب ماجرا همینه که سازندگانش بیطرفانه به قضیه نگاه کردند و حتی بیشتر رفتار متفقین مورد نقد قرار گرفته.
مثل معروفِ “تاریخ رو طرف پیروز مینویسه” مال زمانیه که وقایع نویسی و تاریخ نویسی در سلطه حاکمان زورگو و دیکتاتور باشه. الان قرن بیست و یکم هستیم. سعی کنیم کمی تفکرمونو عوض کنیم و تا جاییکه مقدوره سرنوشتمونو خودمون به دست بگیریم وگرنه تا همیشه درجا خواهیم زد.
با سلام خدمت خانم مجیدی
بسیار ممنون از شما بابت متن کامل و عمیقتون
صد در صد با نوشته ی شما موافقم
به امید روزی که انسان از همنوع خودش نهراسد …
جنگ جهانی تمام شده،اما کشتار انسان های بی گناه و کودکان پاک هم چنان در گوشه و کنار این کره ادامه دارد.کشتارهایی که با عناوین مختلف از قبیل پاک سازی های قومی و قبیله ای،نقض حقوق بشر،کودتا،شوراندن مردم علیه دولت ها و الخ شروع و بعد از مدتی رها می شود و این چرخه کماکان ادامه دارد..
سپاس سرکار خانم مجیدی!
انسانیت بدون احترام به آرا و عقاید و سلایق دیگران مفهومی است برای سودجویی و خودکامگی، ابزاری است برای آنان که به هر قیمتی بدنبال منافع خود میروند و برای رسیدن به آنها از هیچ عمل شنیعی دریغ نمیکنند.
تاریخ همچنان در حال تکرار است و این شاید بدین معناست که هنوز انسانیت در درون ما انسانها رسوخ نکرده است.
با تشکر از قلم شیوا و رسای شما
برا همینه که میگن تاریخ رو پیروزشدگان مینویسند
درود بر شما و سپاس از سایت خوبتون
دو مطلب رو با اجازهتون اشاره کنم. یکی اینکه در خصوص جنگ جهانی دوم زیاد گفته و شنیدهایم. اما اگر به منابع تاریخی رجوع بشه. متوجه میشیم که بزرگترین علت جنگ دوم جهانی معاهده ورسای که پس از جنگ اول بسته شد بود. حالا اگر همینطور تایخ رو به عقب مرور کنیم می رسیم به جنگ بالکان. بنظرم خوب هست مطالبی هم در این خصوص گرداوری بشه. تا خوانندگان با ابعاد غیر انسانی جنگ لا اقل در طی دهه ها قبل آگاهی بیشتری پیدا کنند.
دوم هم اینکه چقدر خوبه این سوال رو از خودمون بپرسیم که این همه جنگ از آغاز تاریخ در دنیا رخ داده یکبار. فقط یکبار راه صلح و دوستی رو امتحان کنیم. اگر ضرری داشت اون وقت بریم سراغ جنگ !
خانم مجیدی ، دنیا بسوی جنگ پیش میره . جنگها بواسطه پیشرفت و تنوع تکنولوژی است . چرا ؟ چونکه تکنولوژی هزینه زیاد و مواد اولیه معدنی میخاد و صاحبان علم و تولید هیچوقت از جیب ملتهاشون بابت این امر ، سرمایه نمیزارن . بلکه از کشورهای سربه هوا و مصرف کننده و لومپن و درگیر مسائل و بیماریهای حاد ایدئولوژیک این هزینه را به چنگ میارن . باور کنید انسان با این همه ادعای عقل ، یک موجود حریص و وحشی است و برای رسیدن به رفاه و آسایش ، همنوع خودشو نابود میکنه و این خصوصیت روز بروز داره در کره زمین بیشتر میشه . و عاطفی بودن و به فکر همنوع بودن عبث و بیهوده است . اون کسی که تکنولوژی که رفاه را برای شما میاره ، با زور و ریا و جنگ و کشتار تقدیم شما کرده .
مرسی از مطلبتون
درسدن الان آباد شده و شده پایتخت اسلام ستیزی و مهاجر ستیزی اروپا. جایی که پگیدا درش بوجود اومد و به همه جا سرایت کرد. شخصا توی یکی از خیابونهای درسدن راه میرفتم که بهم توهین شد و مهاجری خونده شدم که جایی توی این خاک نداره. انگار نژادپرستی توو خون این مردمه و همون اقلیتی که از جنگ باقی موندن اونو نسل به نسل منتقل کردن.
گرچه آدمهای زیادی هم داره که همچین طرز تفکری ندارن.
بسیار زیبا نوشتین و میخواستم درمورد اینکه چرا فقط از جنایات آلمانی میگین انتقاد کنم
که با این مطلب زیباتون بسیار خوشحال شدم
راسشو بخواین با اینکه دو ماه دیگه 18سالم میشه ولی میدونم ک جنگ جهانی هنوز تموم نشده
یه قانون نانوشته ای به اسم پایستگی جنگ هست (به گفته خودم:) )جنگ ازبین نمیرود فقط از شکلی به شکلی دیگر تبدیل میشود
همونطور که شاهد هستین بعد جنگ جهانی جنگ سرد شروع شد,جنگ کره و ویتنام,جنگ های داخلی زیادی شروع شد ,انقلابهایی شد,الان هم که خاورمیانه رو میتونیم ببینم اوضاعش رو
جنگ های سایبری هم بیشتر بجای جنگ رو در رو استفاده میشه و همیشه دولت ها با بالا بردن قدرت سایبریشون
قدرت خودشونو به رخ حریف میکشونن
کلا تا وقتی چیزی به موجودی به اسم انسان از یه ویژگی به عنوان قدرت خوشش میاد جنگ ها تموم نمیشه
درخصوص وحشی گری انسانها باید عرض شود که این امر تنها به جنگ محدود نیست. اگر شما زحمت بکشید یک روز صبح به مترو مراجعه کنید،اوج وحشی گری در زمان صلح و هموطن به هموطن رو مشاهده میکنید. وای اگه جنگی باشه یا قحطی باشه و یا … .
فقط خدا رحم کنه
جالب بود…
میتونین درباره ی سینمای آلمان به نام بابلز برگ هم بنویسین…
سینمای تبلیغاتی آلمان و نوع تبلیغات اون ها…
یه سینمای قوی که روی مردم آلمان تاثیر زیادی داشت و هالیوود و نوع تبلیغلاتش و و خیلی از کارگردانای اونا کمی متاثر از سینمای بابلز برگ بوده…
الان دیگه این سینما از بین رفته بعد از ورود متفقین و فیلم های نه ضد نازی بلکه ضد آلمان ! تو خاک خوشون ساخته میشه..
خیلی موضوع حالبیه.. یه تحقیقی بکنین.
آقای گل فکر کنم منابع شما فقط سایتای تحلیلی خبری دولتی ایرانه وگرنه اینجوری که من تحقیق کردم فیلمهایی که این استودیو تولید میکنه ضد آلمان نیست بلکه یه خورده طرف یهودی ها رو گرفته که اینم طبیعیه.
تشخیص واقعیت از دروغ در این موضوعات خیلی سخته ایا واقعا میشه به مطالب یه سری کتا ب استناد واعتمادکرد. مثلا اینکه تعداد کشته های المانی هابعداز پایان جنگ بیشتر از خود جنگ بوده خیلی عجیبه.
چند وقت پیش مطلبی میخوندم راجع به تجاوزها و وحشیگریهایی که نیرویهای حافظ صلح؟! سازمان ملل تو مأموریتهاشون مرتکب میشن و اینکه هیچکس هم اینها رو نمیتونه تحت تعقیب قضایی قرار بده. واقعا هرچقدر از عمرم میگذره بیشتر به پوچ بودن کلماتی مثل صلح و مبارزه با تبعیض خصوصا اونهایی که مورد استعمال سازمانها و نهادهای هرچند بینالمللی با القاب دهنپرکن قرار میگیرند پی میبرم. مثالهاش هم این روزها خیلی زیاد شده نمونهاش هم فیفا و سایر نهادهای ورزشی که بهجای اینکه به فکر رشد و تعالی ورزش و سلامتی برای همه اقشار جامعهی بینالملل باشن شدن یکسری بنگاههای اقتصادی اونهم نه از نوع سالمش. واقعا دیگه به چه چیزی میشه اعتماد کرد.
از همه پست تر همین آمریکایی ها هستن! داعش هنوز در مقابل اینا جوجه است! ضمن اینکه داعش کیه؟ خود همینان. چقدر از کشورهای اروپایی پا شدن اومدن عراق و سوریه که عضو داعش بشن و جهاد نکاح!
حقاًنگاه منصفانه ای داشتید . ظلم ؛ ظلم است از هر طرف که می خواهد باشد . عواطف و دغدغه های انسانی شما را
می ستایم . واقعاً تحت تأثیر قرار گرفتم ، علی الخصوص ، عکس اوّل که از کشته ها پُشته ساخته بودند و واقعاً هولناک بود .
ممنون از مطلب جالبی که گذاشتید. اتفاقا چند وقتی ذهنم درگیر این بود که چرا آمریکاییها اینقدر فیلمهایی در باب شقاوت ژاپنیها در جنگ جهانی میسازند. مساله ای که بنظرم اومد این بود که شاید میخوان جوری بمباران اتمی رو توجیه کنن. و ژاپنیها هم فقط سکوت میکنند
باز فرانک مجیدی و جنگ جهانی! خیلی خوبه که به این مسائل میپدازین، دید مردم رو نسبت مسائل گذشته بازتر میکنید.
با سلام و خسته نباشید خدمت شما.
لینکی که ابتدای متن به پست پیشین ارجاء داده شده، با عنوان ” صفحه پیدا نشد” باز میشه.
دقیقا همینطوره
به نظر من در سمت متفقین بیشترین جنایات را روس ها انجام دادند که بشکل عجیبی نامی از آنها در این پست برده نشده
خانم مجیدی
ممنون ممنون ممنون
سرکار خانم مجیدی با سلام و احترام بنظرم(بعنوان یک علاقمند به تاریخ و خصوصا جنگ دوم)اینکه 99 درصد اسیران متفقین از بین رفته باشند امار درستی نیست.بهیچوجه متفقین فرشته نبودند (مخصوصا روسها)ولی بدون شک طرف مقابل هیولای وحشی ای بود که پایه های قدرتش بر خشونت و وحشیگری بی حد ومرز بنا شده بود.الان و در قرن 21 نظر دادن راجع به چنین وقایعی که زندگی بیش از صدها میلیون نفر رو به معنی واقعی زیر و رو کرد کار بسیار ساده ای است ولی از بازماندگان اشویتس باید پرسید که تحمل یعنی چه؟ ممنون بخاطر مطلب خوبتان
در جنگ هر دو طرف درگیر مرتکب جنایات مهلکی میشوند. ذات و خوی جنگ را نمی توان انکار کرد. زمانی که ارزش و احترام برای طرفین درگیر معنایی نداشته باشد ، آنگاه دیگر نمی توان جنگ و نزاع را عزتمند توصیف کرد. متفقین و متحدین هر دو مرتکب اعمال پلیدی شدند که برای بررسی آنها فقط استناد به مدارک نمی تواند بازگوکنندهی رنج و عذاب قربانیان باشد.
از مطالب خوبتان متشکرم.
متاسفانه جنگ در هر زمانی وجود دارد و در هر زمان میلیونها انسان بی گناه و مظلوم کشته می شوند و این واقعاغم انگیز و ناراحت کننده است
بالاخره یه روز بشر از این مرحله عبور میکنه. هنوز بشر چیزی از حضورش در جهان نگذشته . ما در مقابل تاریخ هنوز جزو انسانهای اولیه هستیم. هیچ فرقی اساسی با 10 هزار سال پیش نکردیم. این زلم زیمبو ها که اطراف ما هستند فقط شرایط بشر رو پیچیده تر کرده اند. به عمر ما قد نخواهد داد ولی بشر بالاخره یه روز راه درست زندگی کردن رو توی روابط انسانی پیدا میکنه و تمام چیزهایی که باعث جنگ میشه دیگه به این شکل وجود نخواهد داشت. مرز ها و کشور ها و عقاید و دینها و نژادها . بالاخره از این مرحله میگذریم. به ما ولی قد نخواهد داد.
بابت مطلب عالی شما هم متشکرم
مطلب قبلی تون رو خونده بودم، این مطلب هم خونده بودم،
پریشب فیلم Watchmen رو دیدم و دوباره خواستم مطالبتون رو بخونم، متاسفانه لینک مطلب قبلی از بین رفته
http://1pezeshk.com/archives/2015/06/the-14-most-loathsome-figures-of-the-second-world-war.htmlhttp:/1pezeshk.com/archives/2015/06/the-14-most-loathsome-figures-of-the-second-world-war.html
لطفا اصلاح کنید.
با تشکر ازهمه دوستان که مطالب از این دست را رویت کرده و در مورد آن فکر میکنند.انسان ذاتا موجودیست که در شرایط متفاوت رفتارهای متفاوتی از خود نشان میدهد ،وقتی که در شرایط صلح بسر میبریم و داستان جنگ های جهانی را مرور میکنیم تحت تاثیر قرار گرفته و احساساتمان از وقوع این همه شقاوت بشر نسبت به همنوع جریحه دار میشود . و البته همه این داستانها و احساساتی که به خرج میدهیم برای شرایط کنونیست و باید در شرایط جنگی قرار گرفت و آنوقت دید که امور چگونه خواهد گذشت ؛جنگ از هر نوع که باشه بد و زشت رو هست اما وقتی جنگی اتفاق می افته آن هم توسط حاکمان وقت داستان ترحم دیگه بی معنا میشه و نفرت و کینه جای تمام احساسات رو میگیره .وقتی دعوای ی شهروند با ی راننده تاکسی منجر به ی قتل میشه و وقتی تلاقی نگاه دو جوان امروزی باعث وقوع جنایت میشه این یعنی انسان در لحظه تصمیم میگیره واین بزرگترین نقصه .ی دیالوگی هست نمیدونم مال کدوم فیلمه اما مضمونش اینه که دل نگرانی خدا بعد از وعده پیروزی به نوع خاص ،اینه که انسان خود میخواهد به چشم خویش شاهد پیروزی باشد .
خدا می دونه بر سسر این سلطه جویی ها تا کنون چندمیلیارد نفر مردن!!!!! افسوس عبرت نشده!!!
تنها چیزی که برای کشورمان داشت تاخت و تاز روس ها و آمریکایی ها بود. خدارو شکر به همت جوانان شهیدمان هم اکنون مستقل هستیم.
آره واقعا …
از نظر من جنگ دوم رو المان شروع نکرد المان فقط به لهستان برای تلافی عهد نامه ورسای حمله کرد وسپس بریتانیا و فرانسه که دوست نداشتن کشور دیگه ای مثه خودشون ابر قدرت باشه از فرصت استفاده کردن و به المان اعلام جنگ دادن و هیتلر در یک سخنرانی گفته بود که من نمیخام بجنگم وحتی در دونکرک المان میتونست کل انگلیسی ها رو بکشه که تعدادشون چهارصد هزار نفربود اما حتی صد انگلیسی رو هم نکشت که بعدا انگلیسیها بهش گفتن معجزه اما بعد بیماری اومد به اسم طاعون که برای شایع نشدنش کسیو که میمرد رو باید اتیش میزدن که بعدا یهودیها سو استفاده کردن و بهش گفتن هلوکاست اما چرا از تجاوز به دومیلیون زن المانی در نبرد برلین که توسط روس ها انجام شده الان چیزی گفته نمیشه و اینکه چرا از هیوشیما و ناکازاکی و قتل عام نهصد هزار المانی و سوزاندنشان توسط امریکاییها چیزی گفته نمیشه
خوی حیوانی ، با حیوانات چکار دارید از انسان وحضی تر و بیرحم تر دیده اید ؟