چگونه با افرادی که شما را به لحاظ اجتماعی تضعیف میکنند کنار بیایید؟
سالها پیش در جمعی که به همراه دوستم در آن شرکت داشتیم، شخصی از من پرسید که چه شغلی دارم. من در پاسخ گفتم که «روی یک سری برنامه ویدیویی آنلاین کار میکنم». کار من کار سختی بود که مستلزم برنامهریزی فراوان، تحقیق و مصاحبه با افراد مختلف بود و این شغلی بود که من از آن درآمد کسب میکردم. در این بین دوستم زمزمه کرد: «ویدیو بلاگر است دیگر!» و خندید. نمیدانم چرا ولی احساس میکردم تحقیر شدهام.
و البته این سرآغاز تعدادی حمله مشابه تهاجمی یا ملایم دیگر بود. چیزی که احتمالا شما هم تجربه آن را داشتهاید، چه در مورد کارتان، چه در مورد تصمیمگیریهایتان برای زندگی بهتر یا حتی تصمیمهای مقتصدانهای که برای جمعوجور کردن اوضاع مالیتان گرفتهاید. انگیزه هر چه باشد، بسیاری از شما با افرادی از دوستان یا خانواده برخورد داشتهاید که به نظر میرسد از ایراد گرفتن به شما، تحقیرتان یا سبک شمردن تصمیمهایتان لذت میبرند.
این چیزی است که به آن تضعیف اجتماعی یا social undermining میگویند و گرچه ممکن است در نگاه اول بیضرر به نظر برسد، اما میتواند باری احساسی را به دوش شما تحمیل کند. به خصوص اگر از افرادی باشید که از مجادله پرهیز میکنید، ممکن است به خودتان شک کنید. به هر حال بهتر است آن آشنای موردنظر را پیش از اینکه شما را به نهایت تحملتان برساند آچمز کنید. شاید این راهکارها به کمکتان بیاید:
به دنبال نشانهها باشید
پیش از هر چیز، مطمئن شوید که واقعا با تضعیف اجتماعی سر و کار دارید. ممکن است طرف مقابل تنها سخنی ابلهانه گفته باشد. مثلا زمانی یکی از دوستانم برایم تعریف کرد که چه اندازه توانسته در هزینههای مراسم عروسی صرفهجویی کند و من در پاسخ گفتم که عروسی «ارزون» [با اصطلاح cheap که دو معنی دارد] چیز بدی هم نیست. البته بلافاصله از حرف ناجوری که زده بودم پشیمان شدم چرا که بیشتر شبیه تمسخر بود تا تایید حرف دوستم.
صادقانه بگویم، من اشتباه کرده بودم ولی هیچ انگیزه بدی در کار نبود. اما در تضعیف اجتماعی انگیزه اصلی مشخصا «تضعیف» است. مطالعهای که در ژورنال رفتارهای سازمانی منتشر شده است تضعیف اجتماعی را اینگونه توصیف میکند:
رفتارهایی که هدف آنها از بین بردن قابلیت ایجاد و نگهداری روابط مثبت میان افراد، ممانعت از پیشرفتهای شغلی و خدشهدار کردن اعتبار افراد باشد تضعیف اجتماعی نامیده میشوند.
در اساس تضعیف اجتماعی از توصیفهای منفی برای تضعیف اهداف فرد یا کوچک نمایاندن موفقیتهایش استفاده میکند. افرادی که چنین کاری میکنند ویژگیهای مشخصی هم دارند:
- این کار را با دیگران هم میکنند: شما تنها کسی نیستید که مورد حمله قرار میگیرید.
- در حضور آنها حس تدافعی دارید: دایم احساس میکنید که باید چیزی را به آنها ثابت کنبد و البته نمیدانید که چرا!
- آنها مدام در حال قضاوت کردن دیگران هستند: دوست دارند در مورد اطرافیان و سبک زندگی آنها شایعه درست کنند و در عین حال با هنرمندی شایعه و قضاوت را با هم ترکیب میکنند.
- آنها در تعارف و تعریفهای طعنهآمیز استادند: غالب تعریفهای آنها هم برخورنده است.
- در تعریف از خودشان زیادهروی میکنند: آنها خودشان را افرادی حمایتکننده، مراقب و مربی جا میزنند.
- آنها شما را وسوسه میکنند: آنها با پیشنهاد جایگزینهای اغواکننده، شما را از هدفتان دور میکنند. زمانی که سعی میکنید به یک رژیم غذایی پایبند بمانید، شما را مجبور به خوردن غذای ناسالم میکنند. زمانی که سعی دارید پول پسانداز کنید، شما را به ریختوپاش دعوت میکنند.
البته باید براساس خصوصیات اخلاقیتان بدانید که تا چه حد حساس هستید. اگر در موردی خاص به شک افتادید میتوانید از یک ناظر بیطرف سوال کنید. مثلا من از مادرم سوال میکنم چرا که بهتر از هر کسی میداند من تا چه حد حساس هستم.
انگیزه را مشخص کنید
زمانی که مطمئن شدید که با تضعیف سروکار دارید، باید بفهمید که طرف مقابل چرا این کار را میکند. فرض اولیه این است که آنها به واسطه حسادت اهداف، موفقیتها یا تصمیمهای شما را تضعیف میکنند. بسیاری از اوقات این فرض درست است، اما دلایل دیگری هم ممکن است وجود داشته باشد. از جمله:
- رقابت: مطالعهای در دانشگاه DePaul به «سوءاستفاده از قدرت نظارت» میپردازد و این چیزی است که در محیطهای کاری بسیار شایع است. شما ممکن است همکار، رییس یا ناظری داشته باشید که رفتارش با شما تهاجمی باشد تنها به این دلیل که در برابر شما احساس ضعف میکنند. مطالعه دیگری در ژورنال روانشناسی کاربردی به پستترین نوع طرز فکر میپردازد. چیزی که باعث میشود یک نفر برای حاضر میشود برای موفقیت هر کاری انجام دهد و البته هر رقیبی را به هر شکل ممکن از سر راه بردارد.
- تصدیق تصمیمهای خودشان: افراد ممکن است تصمیمهای شما را تضعیف کنند چرا که آنها را به یاد کارهای خودشان میاندازد. پیش از آنکه به لسآنجلس بیایم یکی از همکاران دور و مسن ایمیلی به من زد و نوشت «این احمقانهترین تصمیم زندگیات است و سال بعد دست از پا درازتر بر خواهی گشت.» گرفتن چنین ایمیلی آنهم از کسی که چندان ارتباطی با او نداشتم بسیار ناراحتکننده بود. اما در ادامه گفت و شنیدها چیزی گفت به این مضمون که همه ما رویاهایی دیوانهوار در سر داریم، اما بیشتر ما آنها را دنبال نمیکنیم چرا که به اندازه کافی باهوش هستیم که بدانیم این رویاها دیوانهوار هستند. من همانجا فهمیدم که صحبتهای او بیش از آنکه درباره من باشد، درباره خود اوست!
- نگرانی برای شما: از سوی دیگر من فکر میکنم گاهی تضعیف اجتماعی زمانی رخ میدهد که طرف مقابل واقعا نگران شماست. پدر و مادر من واقعا نگران رفتن من به کالیفرنیا بودند. برای مدتی طولانی آنها از هر فرصتی برای تضعیف تصمیم من استفاده میکردند. البته آنها قصد رقابت یا تایید خودشان را نداشتند. آنها نگران بودند که ممکن است شاهد شکست من باشند.
دانستن دلیل رخدادن این تضعیفها میتواند به شما کمک کند که مناسبترین تصمیم را در برابر آنها اتخاذ کنید.
صریح و صادق باشید
در بیشتر مواقع ارتباط برقرار کردن باید اولین خط دفاعی شما باشد. طرف مقابل شما ممکن است خودش هم نداند که در حال تضعیف شما است. زمانی که من فهمیدم که والدینم نگران وضعیت من در یک شهر جدید هستند راه ارتباط با آنها را پیدا کردم. برنامههایم را برای آنها شرح دادم و گفتم که به همه چیزهایی که آنها نگرانش هستند فکر کردهام. به علاوه به آنها گفتم که به حمایتشان نیاز دارم. از همان لحظه تضعیف متوقف شد و آنها به بزرگترین حامیان من تبدیل شدند.
توضیح دادن به دوستان و اطرافیان در مورد اهدافتان، اهمیتی که این اهداف برای شما دارد و تاثیر نظرات آنها بر شما میتواند به آنها هم کمک کند که درک بهتری از موقعیت داشته باشند.
ارتباط برقرار کردن بویژه زمانی که در محیط کار تضعیف میشوید اهمیت بهسزایی دارد. سایت dice.com اینگونه توضیح میدهد:
در اولین مرحله شما میتوانید با یک مکالمه ساده وضعیت را برای طرف مقابل شرح دهید. به عنوان مثال اگر شما را به جلسهای دعوت نکردهاند، می توانید به سراغ فرد موردنظر بروید و بگویید که مطمئن هستید این اتفاق سهوا رخ داده و از او بخواهید در موارد بعدی حتما شما را هم دعوت کند. داشتن چنین تعاملاتی باعث میشود که طرف مقابل را نسبت به موارد مشابه بعدی حساس میکند.
البته رک و راست به سراغ اصل مطلب رفتن لزوما در همه موارد جواب نمیدهد. اگر طرف شما رفتار تهاجمی نداشته باشد ممکن است به سادگی مظلومنمایی کرده و از شما بپرسد که چرا اینگونه تهاجمی رفتار میکنید. اگر کمی صراحت به کار نیامد راههای دیگری هم وجود دارد.
از دادن اطلاعات به آنها اجتناب کنید
اگر اطرافیان احساس بدی در شما بوجود میآورند، روند پیشرفت، اهداف و موفقیتهایتان را از آنها مخفی کنید. در راه رسیدن به اهداف اینرسی حرکتی بسیار مهم است. زمانی که کسی شما را کند میکند یا زمین میزند این اینرسی را از بین میبرد و ممکن است باعث شکست شما شود.
این تنها مربوط به اهداف هم نمیشود، گاهی افراد باعث میشوند نسبت به زندگی که دارید حس بدی پیدا کنید. در این حالت از هرچیزی که آنها را وارد گود میکند پرهیز کنید. گاهی باید موضوع تمرکز دوستیتان را عوض کنید.
روی چیزهای خوب تمرکز کنید. آیا فعالیتی هست که هر دوی شما را در شرایطی مثبت کنار هم نگه دارد؟ شاید اگر کارها را به صورت تیمی انجام دهید طرف مقابلتان دیگر نظرهای منفی ابراز نکند. شاید اگر هر دویتان با هم برای دویدن بروید او هم به اندازهای نفس کم بیاورد که توان گله کردن و منفیبافی نداشته باشد! این کارها را بیشتر انجام دهید و سعی کنید فعالیتهایی که باعث میشود او انتقاد کند یا جبهه بگیرد را کمتر انجام دهید.
اگر جنبههایی از زندگی شما هست که مستقیما حسادت یا رقابت طرف مقابل را برمیانگیزد و البته میخواهید رابطه را حفظ کنید، باید از آن جنبهها صرفنظر کنید.
البته میتوانید از تکنیکی شبیه تکنیکهای نرم هنرهای رزمی استفاده کنید. تکنیکی که هم تدافعی و هم تهاجمی است. شما نمیخواهید به طرف مقابلتان آسیب بزنید، فقط میخواهید از شر حمله او در امان بمانید. در هنرهای رزمی از انرژی خود حملهکننده برای مقابله استفاده میکنند. انرژی او را سد نمیکنند بلکه از سر راهش کنار میروند و اتفاقا کمی هم نیرو در جهت حمله به او وارد میکنند تا به مسیرش ادامه دهد و دور شود. مثلا اگر دوستی به شما میگوید که باید یک ماشین نو بخری و این لگن قراضه را دور بیاندازی، به جای مقابله بگویید «واقعا ماشینهای جدید را دوست دارم» و صحبت را به مدلهای جدید و خصوصیاتشان بکشید و البته لازم نیست برای خرید ماشین جدید هیچ اقدامی بکنید.
رابطه را تغییر دهید
اگر طرف مقابل شما یک آشنای دور یا یک همکار باشد به سادگی میتوانید ارتباط را با او قطع کنید. ولی در مورد اعضای خانواده یا دوستان نزدیک چنین کاری به سادگی ممکن نیست. در این صورت سعی کنید وقت کمتری را با آن فرد بگذرانید یا دوستی را موقتا کمرنگتر کنید.
به خصوص زمانی که پای رقابت در میان باشد، کمی دوری میتواند به نفع شما باشد. ضربالمثل قدیمی «دوری و دوستی» چندان هم بیراه نیست. این دوری به طرف مقابلتان کمک میکند که درک کند دوستان باید از یکدیگر حمایت کنند نه اینکه در صدد تضعیف هم باشند.
تا جایی که میشود از این تضعیفها بهره مثبت ببرید
از جهاتی این تضعیفها میتوانند انگیزه دهنده هم باشند. من دوست ندارم در زندگی دایم با آنها سروکار داشته باشم اما راههایی را برای مفید ساختن آنها یاد گرفتهام.
رقابت میتواند انگیزه ایجاد کند. من سالها با یکی از دوستانم به صورت مداوم رقابت میکردم. غالبا دستاوردها یا موفقیتهای طرف دیگر را کوچک میشمردیم و این برای هر دوی ما انگیزه رقابت را بیشتر میکرد. ما سختتر کار میکردیم تا ثابت کنیم طرف مقابل اشتباه میکند. البته هرچه بزرگتر میشدیم بیشتر یاد میگرفتیم که چگونه حمایتکننده باشیم و با موفقیتهای طرف دیگر تشویق به تلاش شویم نه اینکه آن را به عنوان تهدید ببینیم. البته این شیوه میتواند اثرات منفی هم داشته باشد. به هر حال این شما هستید که باید بدانید چه زمانی کار را متوقف کنید.
نکته دوم در جهت بهره بردن از تضعیفها این است که آنها معمولا نقاط ضعف شما را هدف میگیرند و این به شما کمک میکند که ضعفهایتان را بهتر بشناسید و در نتیجه در صدد رفع آنها بربیایید. تضعیفها غالبا بیمنطق هستند، اما زمانی که کسی مرا تضعیف می کند پیش از مقابله یا گذشتن از آن اول از خودم میپرسم که آیا در آنها حقیقتی (هرچند آزاردهنده) وجود ندارد؟
تکیهگاهی بیابید
مسلما همیشه قرار داشتن در جمعی که شما را حمایت و تایید کنند بسیار مفید خواهد بود. در یک مطالعه پژوهشگران وجود حمایت حتی زمانی که تضعیف اجتماعی وجود دارد، میتواند تفاوتهای بارزی ایجاد کند. در این مطالعه آمده است:
دریافت حمایت مفید و مثبت از سوی دوستان نزدیک و خانواده با افسردگی کمتر مربوط است و تضعیفها با افزایش افسردگی مرتبط است. در شرایطی که هر دو با هم وجود داشته باشند، بار منفی تضعیفها نمیتواند اثر مثبت حمایت مثبت را از بین ببرد.
سروکله زدن با «تضعیف اجتماعی» چه از جانب دوستان باشد و چه خانواده یا همکاران ناراحتکننده است. حتی زمانی که فکر میکنید موضوع مهمی نیست و میتوانید از پس آن بر بیایید، آثار مخرب آن میتواند به تدریج شما را در برگرفته و در نهایت بر شما غلبه کند. احساس عدم امنیت و ناتوانی میکنید و عصبانی میشوید. اقدام به موقع میتواند این مشکل را در نطفه خفه کند یا حداقل کمک کند که آن را مدیریت کنید و کنترل بهتری بر اوضاع داشته باشید.
منبع (+)
سلام عالی بود
ولی به این راحتی ها نیست همه راه ها رو در مورد رییسم رفتم، جواب نمی ده
مقابله با افرادی که عامل تضعیف شما هستند هم قوت قلب و با به اصطلاح جانی دوباره بهتان می دهد.
خیلی خوب….استفاده کردیم…ممنون
خیلی عالی بود، من خودم با چنین مشکلی مواجه بودم.
مثلا من در شرکت از صبح تا عصر روی یک کاری کار میکردم و بعد اینکه همکارم میومد شرکت در حالیکه سرش توی گوشی موبایلش بود بهش میگفتم چطور شده، پس از مکث 7 8 ثانیه ای سرش رو با اکراه از گوشیشش بالا میاورد و میگفت ایییی… بد نیست.
در حالیکه میتونست بگه عالیه و به نظرم فلان قسمتش رو این رنگی میکردی بهتر میشد.
الان وقتی کاری رو انجام میدم کلا ازش نظرخواهی نمیکنم.
چون 100% از روی حسادت به اینکه من میتونم طراحی کنم و اون نمیتونست این واکنش رو نشون میداد.
یا در خصوص آروزهای آینده ام اصلا چیزی بهش نمیگم چون خاصیتش تضعیف گری هستش.
خیلی عالی و واقعی بود.من با همسرم این مشکل رو دارم .اون دوست نداره کسی از خودش بالاتر باشه برای ادامه تحصیلم خیلی کارشکنی کرد همیشه سعی میکنه منو تحقیر کنه ، مسخره کنه وبا کوچکترین اختلاف نظری که باهاش داشته باشم و کوچکترین ابراز نظرم حالت تدافعی به خود میگیره و اصلا حرف منو دوستانه نمیدونه و حالا شروع به تلافی میکنه و به این بهانه تا میتونه شخصیت منو خرد میکنه فحاشی میکنه گله میکنه و تمام کارها و رفتارها ی من و اقوامم رو اشتباه میدونه و اگر کوچکترین اطلاعی از یکی از کارهای ما داشته باشه اونو دست میگیره و یک سره بالای منبر میره و از اینکه دیگران رو تحقیر و تمسخر کنه هیچ ابایی نداره .کلا خیلی از خود متشکره و خودشو قبول داره . من قبلا باهاش بحث میکردم و با حوصله مینشستم و انتقاداتش رو جواب میدادم و دلیل عملکردم رو براش توضیح میدادم شاید که منو درک کنه.بعدها باورم شد که او دوستانه انتقاد نمیکنه و همش از روی احساس حقارتی هست که در مقابل ما داره .جمله ای شنیم که خیلی آرومم کرد ودلیل کارهای همسرم رو فهمیدم و اون جمله این بود:
وقتی لقمه بزرگی برای کسی باشی او مجبوره که خوردت کنه تا بتونه تو رو قورت بده!
سلام. دوستم دقیقا چنین رفتاری داره. من بدون دیدن روش های مفیدی که ارایه شده با تجربه به همه این موارد رسیدم و البته تا حد خیلی زیادی جواب گرفتم. به عبارت دیگه تونستم رفتارش رو به کنترل دربیارم و اثرات مخربش رو کاهش بدم.
برای افزایش کارایی چند نکته رو اضافه میکنم
– این را قلبا درک کنید که تضعیف گر دارای یک گذشته سخت یا احساس حقارت است. مانند بیماری که با داد و بیداد بیخوابی میکند و شما چون می دانید اون بیمار است او را راحت تر تحمل می کنید.
– سعی کنید او را در موفقیت هایش تشویق کنید. این موضوع سبب می شود شما را به مشورت بگیرید و از شدت حملاتش کم کند. با این کار احساس نزدیکتری به شما پیدا خواهد کرد.
– سعی کنید زمانی که اون به موضوعات تضعیف کننده می پردازد بحث را با جمع بندی سریع، بدون این که کلامش را قطع کنید عوض کنید. یک جمله پرسشی می تواند موثر باشد.
– اگر کمکی از طرف او داشته اید آن را به عنوان موفقیتی بزرگ و موثر یاد کنید و این تمجید را در مواقع مناسب طوری که طبیعی جلوه کند تکرار نمایید. این واکنش پاسخی مناسب به نیاز اون برای جبران احساس کم بینی خواهد بود.
یک نکته دیگر…
اما بهترین راه مقابله با این افراد که سخت ترین گزینه هم است:(
از این سخنان بهره برداری کنید. (البته در مورد زن و شوهرها این مسئله فرق داره و باید درمان بشه.)
مثلا یکی از همکلاسی های من در هنگام مشاهده کارهایم با خنده و نیش خند عمل تضعیف رو نشون می داد. من پس از ساعت ها فکر به این نتیجه رسیدم، زمانی که چنین رفتاری از این شخص می بینیم دقیقا کارم رو درست انجام دادم. و منم با لبخند و یا خنده بلند دست به شونه اون میزدم و تمسخر کارم در ظاهر(خوشحالی در دل) مشغول میشدم. البته این کار باید زیرکانه انجام شود.
این رفتارهارو فرصت ببینید.
با خوندن این مقاله تازه بعد از سی سال فهمیدم که نه تنها هیچوقت از طرف خانواده تکیه گاهی نداشتم بلکه حتی یک بار به خاطرم نمیاد که خانوادم از من یا تواناییهام تعریف کرده باشن.(حداقل پیش خودم)شاید دلیل افسردگیم و میل به خودکشی شدید که سالهاست باهاش درگیرم به خاطر همین مساله باشه،البته همیشه وقتی همکارام ازم تعریف میکردن یا کسی کارم رو تایید میکرد حس خیلی خوبی بهم دست میداد ولی هیچوقت ادامه دار نبود.ولی در عوض هر وقت کسی حتی بدونِ اینکه بخاد منو تضعیف کرده هیچوقت تلخیش از ذهنم پاک نشده، کاش زودتر میفهمیدم که حمایت و تعریف خانواده چقدر برای سلامت روح و روان مهمه شاید میتونستم این وضعو عوض کنم،دیگه خیلی وقته سیتالوپرامِ چهل هم زورش به حالِ زارم نمیرسه.مرسی از مطلبِ خوبتون هر چند که خیلی دیر فهمیدمش