دو استاد مسلم بازیگری: رابرت دنیرو و آل پاچینو؛ از Heat تا قتل عادلانه
از ساخت فیلم Heat با هنرنمایی دو ستارهٔ هالیوودی، «رابرت دنیرو و آل پاچینو»،سالهای زیاد میگذرد، صرفنظر از نام این فیلم که حاوی رگههای فلسفی، اجتماعی و پلیسی است و تبدیل به موضوعی جنجالی در بین فیلمشناسان شده بود، باید اذعان کرد که این مسایل نتوانست فیلم را در غبار زمان مدفون کند.
Heat را هرکسی از ظن و نگرش خود به فیلم، «مخمصه»، «هیجان»، «برخورد» و…ترجمه کرد و جالب اینجاست که این فیلم به یاد ماندنی دارای تمام اینها بود ولی در واقع در هیچ یک بهطور کامل نمیگنجید.
اما نکتهیی که در اینجا باعث شد علاقهمندان سینما به ویژه کسانی که از مدیوم سینما به مدیوم شخصیتهای دنیرو و آل پاچینو رسیدهاند به یاد Heat بیفتد، ساخت فیلم ẓRighteous KillẒ در سال 2008 است؛ فیلمی که دستکم از دو بابت میتواند واقعا شبیه رودررویی دو بازیگر سرشناس هالیوودی بعد از 31 سال با یکدیگر باشد:
اولا این فیلم هم دارای نامهای «قتل منصفانه» یا «قتل عادلانه» یا حتی «کشتن عادلانه» است ولی این تنافر معنایی با ماجرای تفاسیر مختلفی که از Heat شد بسیار تفاوت دارد، چرا که قتل عادلانه اگر منصفانه به آن نگاه کنیم به هیچوجه فیلم قابل تأملی نیست.
در ثانی هرچند که رابرت دنیرو و آل پاچینو در این فیلم حضور دارند ولی این اتفاق حرفهیی نیست و به زبان صریحتر، یک فرصت قدردانی و درک حضور رابرت دنیرو است که از اکتبر 3002 با سرطان پروستات دست به گریبان شده است.
به هر ترتیب با گذشت این 13 سال از ساخت فیلم Heat تا اکران قتل عادلانه، سیر نزولی عرضهٔ فیلمهای تریلر پلیسی بسیار ملموس است.
با نگاهی دقیق میتوان فهمید پاشنهٔ آشیل فیلم قتل عادلانه، فیلمنامهٔ آن است که به صورتی عجیب و باورنکردنی، ضعیف و سهلانگارانه است. شاید تکنیکیترین کارگردانان هم به مدد همهٔ تواناییهای بصری سینمای هالیوود نتوانند از دل سکانسهای نامربوط و دیالوگهای نامفهوم این فیلم، اثری قابل تأمل خلق کنند.
رویکرد فیلمنامه و سرسپردگی آن و توجه بیش از اندازهاش به فیلم Heat، آنچنان است که به صورتی بسیار کمدی و مشمئزکننده،
گام معلق سینمای پلیسی: رابرت دنیرو و آل پاچینو؛ از Heat تا قتل عادلانه
سکانس پایانی فیلم با دوئل آل پاچینو و رابرت دنیرو مواجه میشود؛ دوئلی که پیروز آن تماشاگر فهیمی است که برای زدودن تلخی شکست اقبال فیلم قتل عادلانه، دوباره پس از سالها فیلم Heat را به تماشا مینشیند.
کارگردان فیلم قتل عادلانه که «جان آونت» نام دارد واقعا نمیداند با فضاهای کمدی ایجادشده در فیلمنامه و چهرهٔ دنیرو چه بکند؛ هرچند فیلمنامه روی کاغذ، واقعا نمیتواند صفت خوب یا دستکم ممتنع را یدک بکشد و هرچند که او روی صحنهسازی و نماها، نکات تأمل برانگیزی را قید کرده و حتی در نامگذاری شخصیتهای دنیرو (Turk) و آل پاچینو (Rooster) شوخی معناداری کرده است. Turk بوقلمون است و Rooster خروس! نکتهٔ جالب در برخوردهای داستانکهای فیلم این است که آکنده از شخصیتهای منفی بوده و تجمع بدها باعث میشود که بیننده، محکوم به انتخاب شود؛ انتخابی که همیشه گریبانگیر تماشاگرانی است که در زندگی روزمره هم بین بد و بدتر، بد را میپسندند.
گرچه در فیلم Heat، هر دو هنرمند در تنگنای یک واقعیت تلخ اجتماعی و بسیار گزنده همدیگر را از پای درمیآورند و دستدردست یکدیگر جان میبازند اما در فیلم قتل عادلانه، کارآگاه روستر آگاهانه سینه را آماج گلولهٔ همکار دیگرش قرار میدهد؛ گلولهیی که پیش از هدف قرار دادن سینهٔ کارآگاه روستر، به قلب متن فیلمنامه اصابت و آخرین امیدها برای تخفیف سهلانگاری آن را تبدیل به یأس میکند. در واقع نکتهٔ قوت فیلمنامه، قاعدهٔ همسانی دو شخصیت «تورک» و «روستر» است. این دو قربانی اصلی پروندههای پلیسی شهر بزرگ نیویورک هستند؛ دو کارآگاهی که در سیاهی ژرفناک واقعیتهای تلخ اجتماع گرفتارند و جالب اینجاست که شخصیت دیگری در این فیلم نام «عنکبوت» (Spider) را یدک میکشد. هرچند از همان لحظات اول فیلم، فلاشبکهای اعترافات تورک به ظاهر از تعلیق فیلم میکاهد و بیننده داستان را لورفته میداند اما در چند سکانس آخر درمییابیم که همهٔ آن اعترافات، بازگویی لحظهبهلحظه، اعترافات روستر است که در آخرین دقایق زندگیاش به تورک دیکته کرده است. این مورد هم اوج تأکید یک روح در دو بدن این دو مأمور پلیس است، اما همهٔ این نمادهای فلسفی در قالب کلیت از هم گسیختهٔ فیلمنامه، کمرنگ میشود و متأسفانه پس از پایان فیلم، احساس خوشی به بیننده دست نمیدهد. صرفنظر از همهٔ موارد تکنیکی و منطقی داستان، قضیهٔ انتخاب دو بازیگر در آستانهٔ 06 سالگی، چابکی و شیطنتهای این دو کارآگاه را از لحاظ منطقی خدشهدار میکند. چروکهای صورت هر دو بازیگر و وزن بالای دنیرو، به باورپذیری اینکه این دو کارآگاه فرز و چالاک هستند بسیار لطمه میزند.
رابرت دنیرو
«رابرت دینرو» یا «رابرت ماریو دینیرو جونیور» در هالیوود و بین دوستان به خاطر ضعف بدنی و چهرهٔ رنگپریده به «بابی میلک» مشهور بود. در حال حاضر هم او را بابی صدا میزنند. هرچند در نیویورک به دنیا آمده است، خیلیها او را ایتالیایی میدانند. او در این باره گفته است: «من ایتالیا را دوست دارم و پیوند عمیقی بین من و ریشههای ایتالیاییام وجود دارد». به رغم نظر بسیاری، بازی تأملبرانگیز دنیرو نتیجهٔ دید منحصر به فردش به زندگی و بازیگری است تا حرفهیی بازی کردن. او دربارهٔ زندگی استراحت و رفاه میگوید: «تو زمانی که بمیری وقت برای استراحت به اندازهٔ کافی خواهی داشت» و در جای دیگر دربارهٔ بازیگری گفته است: «مهم نیست که احساسات خود را نشان میدهیم. مردم همه در حال پوشاندن احساسات خود در زندگی روزمره هستند، خب در نتیجه نشان دادن این احساسات در زمان بازیگری کار سختی نیست». چنین نگاهی، مطمئنا انرژی زیادی را به بار میآورد و باعث اتفاقی در سینما میشود به نام رابرت دنیرو!
خبرهای آینده از دنیرو
رابرت دنیرو فیلم «فرانکی ماشین» به کارگردانی «دیوید لوین» را برای سال 0102 در برنامهٔ آیندهٔ خود گنجانده است. همچنین او در فیلم اقتباسی «کوچهٔ رؤیاها» در سال 9002، در کنار «اندی گارسیا» به کارگردانی «رایموند دی فلتیا» بازی خواهد کرد. این فیلم که براساس کتابی به همین نام به قلم «هایاتو موروکامی» نوشته شده است، دربارهٔ زندگی واقعی یک گانگستر آمریکاییژاپنی است. فیلم کمدی «همه خوباند» در سال 9002 و «دقیقا چه اتفاقی افتاد» در سال 8002 با کارگردانی «باری لوینسون» از دیگر فعالیتهای این روزهای دنیرو است؛ فیلمی که به خاطر فضاسازی دنیای پشت صحنهٔ سینما و با بهرهگیری از شخصیتهایی نظیر خوانندهٔ بالیوودی، تولیدکنندهٔ هالیوودی، «بروس ویلیس»، تماشاگر جایزهٔ گرمی، تماشاگر جایزهٔ کن و «شون پن» در نقش خودش، بیشتر به یک مراسم قدرانی شبیه است تا فیلمی نامتعارف. جالب اینجاست که کارگردان فیلم Heat، نسخهٔ ویدیو گیم این فیلم به یاد ماندنی را طراحی کرده است. این اتفاق، بازگشتی تمام عیار به یاد و خاطرهٔ فیلم دنیرو است؛ بازگشتی دلجویانه که همانطور که گفته شد، میتواند دلیل اصلی رودررویی این دو بازیگر هالیوودی در فیلم قتل عادلانه باشد.
آل پاچینو
«آل پاچینو» و قرار است در سال آینده فیلمی از او ببینیم به نام «داستان سئورال»، که در آن نقش «سالوادور» را بازی میکند، در سال 0491 در نیویورک به دنیا آمد. «آلفردو جیمز پاچینو» مشهور به «سونی» در بین رفقا و آل پاچینو در بین دوستداران سینما، یکی از معدود بازیگران هالیوودی است که تاکنون ازدواج نکرده است. بازیهای زیرپوستی و انفجارهای احساسیاش مدیون تاریخچهٔ تئاتری زندگی اوست. او مدت زیادی در کمپانی «دیوید ویلر» در بوستون، در تئاتر «ریچارد سوم» نقشآفرینی میکرد. این فعالیتهای نمایشی از 2791 تا 9791 چنان در نوع بازیاش تأثیر گذاشت که به او در رسیدن به یک سبک در عرصهٔ بازیگری سینما یاری رساند. او در همان زمان که با «بعد از ظهر سگی» به شهرت بیشازپیش رسید، پیشنهاد بازی در فیلمهای صاحبنامی را رد کرد. «کرامرعلیهکرامر»، «متولد 41 جولای»، «اینک آخرالزمان»، «جنگ ستارگان» و چند فیلم مطرح دیگر از جمله مواردی است که او با غرور پا در حلقهٔ بازیگران آن نگذاشت.
جملهٔ جالبی که از او نقل میشود اینکه: «مشکل من این است که برای بیان خودم برای شما، نیازمند این هستم که شما 05 سال با من باشید تا احساس من را درک کنید و بفهمید من چه میگویم».
همانگونه که اشاره شد او سال آینده با نقشآفرینی شخصیت «سالوادور دالی» هنرمند معروف سوررئال، مطمئنا چشمها را به خود معطوف خواهد کرد. هرچند زمانی که از او پرسیده شد که چه نقش رومانتیکی را دوست دارد بازی کند، گفته بود: «من نقش پابلو پیکاسو را دوست دارم. او ساعتها بدون حرکت پشت یک پارچهٔ خشک و خالی مینشست و شاید 21 ساعت این حالت طول میکشید. این خیره شدن به بوم نقاشی برای امید بود و در نوع خودش رومانتیک است».
همچنین او دربارهٔ ایتالیایی بودنش میگوید: «در آمریکا بیشتر کسانی که ایتالیایی هستند در واقع نیمهایتالیایی هستند، اما این در مورد من صدق نمیکند. من بیشتر سیسیلی هستم و کمی هم از خصلتهای اهالی ناپل در خون من است».
قتل عادلانه از زاویهیی دیگر
شروع فیلم قتل عادلانه، ضربآهنگ سریعی دارد. صحنههای تیراندازی و عنوانبندی فیلم و پرسش و پاسخهای نامفهوم تورک و روستر باهم، متأسفانه هیچ ارتباط مؤثری برای بیان کلیت فیلم ایجاد نمیکند. نشانه روی سیبلها و تمرین تیراندازی این دو کارآگاه، فقط تأکید ملالتبار دوستی آنها و مهارت در تیراندازی است و نه چیز دیگر. این صحنه برای شروع یک فیلم که در چند سکانس نشان داده است که میخواسته
به گونههای فلسفی، کمدی و حتی رومانتیک سرک بکشد، شروعی دلسردکننده است.
اینکه قاتل قتلهای زنجیرهیی طبع شعر دارد و روی هر جسد شعری به یادگار میگذارد، هیچ امتیازی ندارد و تنها شاید در برابر همهٔ ضعفهای فیلمنامه و تدوین فیلم، نکتهیی تسکیندهنده باشد.
«راسکالنیکوف» در رمان «جنایت و مکافات» داستایوفسکی که شخصیت دانشجویی قاتل است، پیش از دو قتلی که انجام میدهد در یک یادداشت مطبوعاتی میگوید: «در زندگی دو نوع انسان وجود دارد؛ انسان عادی و غیرعادی. انسانهای غیرعادی برای نجات انسانیت میتوانند خونریزی کنند». هرچند که راسکالنیکوف، شخصیتی از جامعهٔ کمونیستپرور روسیه است و پیش از قتل، یادداشت مینویسد و با روستر فیلم قتل عادلانه که پس از کشتن، طبع شعرش شکوفا میشود متفاوت است و هرچند که او دانشجویی است از متن اجتماع آمده و روستر متعلق به متن فرودست جامعه نیست و فردی لیبرالیست است، باز هم نتیجهیی یکسان عاید مخاطب میشود. برای ایجاد نظم باید با آنارشی به کمک قانون رفت و این سوغات عجیب و غریبی از بین تمامیت پیامهای هر دو اثر است.
صرفنظر از بحث تطبیقی فیلم قتل عادلانه با کتاب جنایت و مکافات، حضور یک خوانندهٔ رپ در فیلم، بدون بهرهگیری از امکانات خوانندگی او و شاید تنها برای مقاصد تجاری فیلم، بسیار به سیر منطقی داستان لطمه زده است.
05 سنت
«کورتیز جمیز جکسون سوم»(!) یا «05 سنت» خوانندهٔ سیاهپوست رپی است که از ابتدای سال 0002، جای خود را به عنوان یک خوانندهٔ عصیانگر در متن ترانهها و ویژگی شخصیتیاش، در بین دیگر خوانندگان رپ یعنی امینم و «دکتر دی» باز کرده است. او نه سیگار میکشد و نه الکل مینوشد، خانوادهمدار است و پسرش «مارکوئیز» را «52 سنت» نامیده است، همهٔ این عوامل باعث شده موفقیت و جلوهٔ بیشتری نسبت به دیگران داشته باشد. حضور او در چند سکانس محدود از فیلم قتل عادلانه، کمک شایان توجهی به فروش فیلم کرده است. از طرف دیگر، هجوم واژگان بینظم و ترتیب ترانههای رپ که حضور فیزیکی او را به ذهن تماشاگر متبادر میکند با شعرهای بامعنایی که روی جسد مقتولان از سوی قاتل رها میشود، تعادلی ادبی در فیلم ایجاد میکند.
شاید برای اهمیت حضور 05 سنت در این فیلم گفتن چند خصوصیت او جالب توجه باشد.
آلبوم «ثروتی به دست بیاور یا مرگ را تجربه کن» او با فروش 009 هزار سیدی در اولین هفتهٔ عرضهٔ آن، همه را متعجب کرد.
پخش غیرقانونی و وسیع آلبوم «قدرت دلار» او باعث شد کمپانی کلمبیا از پخش آن صرفنظر کند.
در سال 7002، مجلهٔ فوبز تخمین زد که درآمد او در هر سال در حدود 33 میلیون است.
بههرحال و با همهٔ این اوصاف، با توجه به اینکه فیلم قتل عادلانه هفتمین کار سینمایی جان آونت است میتوان به آیندهٔ کاری او خشنود بود، البته اگر او نیز شاخصهای سینماییتری برای ساخت فیلم اختیار کند.
آثار دیگر
«جهان دوم» با فیلمنامهیی از «اسکات کینگ» که یک تریلر جنایی است و «من میکشم» با فیلمنامهیی از «دیویده فراریرو» براساس رمانی از «جورجیو فلاتی»، از آثاری است که جان آونت در دست ساخت دارد. جهان دوم تا چند ماه دیگر به بازار خواهد آمد، اما فیلم من میکشم قرار است سال 1102 در کشور ایتالیا اکران شود.
چند دیالوگ
هرچند فیلم قتل عادلانه استخوانبندی محکمی ندارد، ولی یادآوری چند جمله از این فیلم خالی از لطف نیست.
تورک: «بیشتر افراد به پلاک پلیس احترام میذارن؛ اما همهٔ مردم برای اسلحه احترام زیادی قایلان».
روستر خطاب به تورک: «اون آدم، باز هم مرتکب قتل میشه؛ تو میدونی و منم میدونم».
در بخشی از فیلم تورک جملهیی را از متن پدرخوانندهٔ 3 میگوید. تورک: «همیشه وقتی من فکر میکنم داخل قضایا نیستم، منو هل میدن تو جریان».
نکتهٔ آخر
اگر در فیلم دقیق بشوید، روی دیوار دفتر پلیس پوستری از فیلم «اثر پروانهیی» که با نام اصلی ẓThe Butterfly EffectẒ و در سال 4002 ساخته شده است را خواهید دید. با توجه به مضمون فیلم تخیلی اثر پروانهیی که بازگشت به ابتدای یک داستان زندگی و امکان تغییر سرنوشت را درمینوردید، میتوان اینگونه برداشت کرد که داستان همبازی شدن دنیرو و آل پاچینو در فیلم Heat میتوانست به صورت سکانس آخر فیلم قتل عادلانه پایان پذیرد*
منبع: نقد سینما , دی 1387 شماره 61