با ساخت و نمایش یک فیلم، روسیه ترجیح داد چشمش را بر روی یک واقعیت تاریخی ببندد
این روزها تلگرام پر است از جملات قصار منتسب به افراد مشهور، برخی از این اظهارات به کلی نادرست هستند و هیچگاه توسط آن اشخاص مشهور ابراز نشدهاند. اما خیلی وقتها جعلکنندگان و بهاشتراکگذاران آن سخنها، تصور میکنند که ساخت و انتشار گزارهها و جملات بامعنا و آموزنده اگر به یک منبع معتبر متصل بشود، میتواند تأثیرگذاری خیلی بیشتری روی مخاطبان هم بگذارد. البته بگذریم که هدف برخیها از این کار، نه تأثیرگذاری مثبت روی افکار، بلکه کسب دنبالکننده بیشتر برای کانالهایشان است.
اما در سطحی بالاتر هم میشود این مسئله را بررسی کرد:
آیا اگر برگی از تاریخ را ورق زدیم و متوجه شدیم قسمتی از تاریخ کشورمان لکهدار است و مثلا یکی از بزرگان ما، کار قهرمانهای را که تصور میکردیم انجام نداده یا مثلا باور و اندیشه سخیفی داشته و بر زبان رانده، باید چه کنیم؟
منتشر نکردن یافته تلخی که پیدا کردهایم؟ توجیه مسئله با همان بهانه که در قالب زمان و مکان، آن عمل یا سخن و باور، پذیرفتنی یا ناگزیر بوده؟ یا اینکه به سادگی به خاطر اینکه نسل کنونی ما به انگیزه و افتخار تاریخی، برای همبستگی و انگیزهسازی نیاز دارد، بیاییم و باز هم بر تاریخ جعلشده، اصرار کنیم؟
به تازگی در روسیه فیلمی آماده و به نمایش گذاشته شده است با عنوان اصلی Dvadtsat vosem panfilovtsev.
داستان فیلم ظاهرا بر اساس یک واقعیت تاریخی است:
16 نوامبر سال 1941: ارتش آلمان، تا این زمان، شکستناپذیر به نظر میرسد و هر سد و دفاعی را خرد میکند و جلو میرود. همه مقهور تاکتیکهای جنگی ژنرالهای هیتلر شدهاند. در همین روز، یگانی از تانکهای آلمان در حال حرکت به سمت مسکو هستند و میروند تا این شهر را هم به سقوط نزدیک کنند.
اما 28 سرباز ارتش سرخ شوروی، با سلاحهای سبک، قهرمانانه جلوی آنها میایستند. آنها 18 تانک آلمانی را نابود میکنند و البته همگی آنها کشته میشوند.
بعد از مرگ، این 28 مرد، مبدل به قهرمانان شوروی شدند، مدال افتخار کنگره به آنها داده شد، خیابانهایی به اسمشان شد، مجسمههای بزرگی به افتخار آنها ساخته شد و گفتههایی منتسب به فرمانده آنها به نام ژنرال پانفیلوف شد. این دسته قهرمان به اختصار 28 نگهبان پانفیلوف شدند.
آنها همان جایگاه نمادینی را پیدا کردند که عکس مشهور سربازان آمریکایی در حال افراشتن پرجک آمریکا در آیوو جیما، پیدا کرد.
مشکل کجاست؟
مشکل اینجاست که قضیه به شدت مشکوک بود. طوری که دستور تحقیقات داخلی داده شد. معلوم شد که در آن روز، نه یک گروه 28 نفره، بلکه یک یگان 10 هزار نفری از مسکو دفاع میکردند و در واقع هر یک از کشتهشدگان این جمع، درست به اندازه این 28 نفر، شایسته تقدیر بودند.
اما موضوع تنها منحصر به این نبود:
بررسی بیشتر مشخص کرد که پانفیلوف، نه در آن روز به خصوص، بلکه دو روز بعد درگذشته است. تحقیقات مشخص کرد که اصلا یکی از اعضای شبهقهرمان این جمع به نام ایوان دوبروبابیان، سابقه بدی هم داشته است.
در آن بازه زمانی، دستور استالین این بود که سربازان شوروی در هیچ شرایطی تسلیم دشمن نشوند، تا آخرین قطره خون پیکار کنند و راهبرد پیروزی یا مرگ را در پیش بگیرند. اما دوبروبابیان، این کار را نکرده بود، او بعد از اسارت، گریخته بود و کوتاهزمانی بعد در اوکراین به نیروهای پلیس متحد با آلمانها پیوسته بود و بعد از آن این خدمت را هم ترک کرده بود و دوباره اسمش را در فهرست ارتش سرخ نوشته بود!
در سال 1947 مقامات متوجه این قضیه شدند، اما او این بار هم شانس آورد و برخلاف رویه معمول که اعدام سربازان خائن و تسلیمشده بود، با یک درجه تخفیف به گولاگها سیبری فرستاده شد. او انقدر جانسخت بود که این شرایط را هم تاب آورد و تا سال 1996 زنده بود.
تحقیات داخلی رسمی شوروی توسط یک قاضی ارتشی به نام ژنرال آفاناسیف، رهبری میشد. او متوجه شد که به جز دوبروبابیان، پنج نفر دیگر از قهرمانان به ظاهر کشته شده، هم زنده بودهاند و یکی دیگر از آنها هم دو روز قبل از نبرد 16 نوامبر کشته شده است.
سرانجام او گزارش خود را به استالین ارائه کرد و نتیجهگیری نهایی بود که اصلا چنین نبرد قهرمانهای رخ نداده است!
اما این داستان، حاصل تخیل چه کسی بود؟
یک روزنامهنگار ستاره سرخ به نام واسلی کروتیف با همکاری تعدادی دیگری از دوستان خود، چند هفته بعد از تاریخ یاد شده، از شاخه درگیر در دفاع از مسکو، دیدار کردند. او داستانی داشت و صرفا میخواست 28 جای خالی آن را با 28 سرباز کشته پر کند و آنها را مبدل به قهرمانانی شاخص کند. شاید برای اینکه به بقیه مدافعان روحیه بدهد و برای آنها الگوهایی بسازد، شاید هم برای اینکه خودش بتواند پلههای ترفی را به سرعت طی کند.
او جزئیات و سخنان قصار را با نیروی تخیل خود خلق کرد و سرانجام شوروی را به قهرمانانی که دوست داشت، داشته باشد، رسانید.
بعد از انتشار گزارش، یافتههای آن سری و طبقهبندی شدند و اجازه داده شد که افسانه 28 مرد قهرمان همچنان ادامه پیدا کند.
اما در سالهای دهه 1990، سرانجام این اسناد هم از حالت طبقهبندی شده خارج شدند.
سرانجام سال پیش، بایگان رسمی روسیه به نام سرگئی میروننکو، این اسناد را به صورت آنلاین منتشر کرد. این اقدام همزمان شد با اکران فیلمی در مورد آن واقعه تاریخی.
جالب است بدانید که به خاطر پیامدهای منفی انتشار چنین اسنادی، میروننکو هم قربانی شد و در ابتدای سال 2016 کار خود را از دست داد.
دستیابی به واقعیتهای تاریخی تحریفنشده، بسیار دشوار است. در یک لایه،تاریخدانها بنا بر سوگیری ایدئولوژیک و علایق خود، روایت تاریخی را سمت و سو میدهند و در لایههای دیگر مردان سیاسی و حتی خود ما بنا به چیزهایی که دوست داریم واقعیت داشته باشند، برخی از پوستههای تاریخی را پررنگ و برخیها را هم فراموش میکنیم.
باید تصریح کرد که روسیه واقعا در جنگ جهانی دوم قهرمانان زیادی داشت، این کشور در جنگ جهانی دوم 20 میلیون قربانی داشت و بیشک میتواند تا ابد به برخی از مقاطع این جنگ افتخار کند، اما همه اینها باعث میشوند که به صورت دانسته قسمتی از تاریخ -هرچند به خاطر مصالحی مقطعی- تحریف شود؟