چگونه ایرانیان در آداب و رفـتار اعـراب پس از اسـلام تأثیر گذاشتند؟
از آغاز دورهٔ اسلامی و زمان حکومت خلفای راشدین، عربان به جنگهای دامنه دار و پیگیری در ایران و روم شرقی و شـمال آفریقا پرداختند. در این دوره از زندگی اجتماعی، جز حملههای مهاجمان و دفاع مردم ایران در شهرها و نـواحی مختلف کشور و شورشهای پیـدرپی چـیزی نمیدانیم. پس از جنگ نهاوند و شکست سخت ایران، ایرانیان در سایر نقاط، در برابر اعراب پایداری و مقاومت نشان دادند و سپاه عرب بدان آسانی که تصور میرود نتوانست همهٔ ایران را تصرف نماید و فتح سراسر ایران تـا اواسط دورهٔ امویان بطول انجامید. در این حملات آنچه زود بدست عربان نیفتاد، شهرها و مناطقی بود که در جلگهها و راههای کاروانرو قرار داشت و مناطق کوهستانی و ناهموار تا مدتی دراز از دست عربان در امان بوده است. در ایـنگونه نـواحی، مانند طبرستان و دیلمان و گیلان و دماوند و کوهستانهای کردنشین و اراضی کوهستانی بلوچ و غور و گرجستان و امثال آنان، ایرانیان تا قسمتی از دورهٔ عباسی سخت مقاومت کردند و در اینگونه پایداریها بسیاری از سپاهیان عرب را به خاک و خـون کـشیدند تا اینکه در پارهای از این نواحی، اندیشههای اسلامی بوسیلهٔ خود ایرانیان رخنه کرد و بتدریج مورد قبول واقع شد.
پس از قتل عثمان خلیفهٔ سوم و بروز اختلافهای داخلی در میان مسلمانان، در ایران نیز شـورشها و نـافرمانیها آغاز شد. در سال 38 هجری در فارس و در سال 41 در هرات و پس از آن مدتها در نواحی مرکزی و شرقی ایران، انقلابهائی رخ میداد و در همان حال هرگاه سپاهیان اسلامی به هـوس گـشودن نـواحی شمالی میافتادند بکشتارهای سخت دوچـار میشدند و هـمین مقاومتها باعث سختگیری روزافزون حکومت اموی میگردید که در باطن ایرانیان آنها را نپذیرفته بودند. و نیز موجب تحریک و تشویق ایرانیان برای گرویدن بـه دعـوت بـنی هاشم میشد و آنان را بر آن میداشت که طرح حـکومتی نـو را در اسلام پیریزند. همین تمایل به بنی هاشم موجب شد که چندین تن از آل علی (ع) در ایران علیه حکومت اموی قیام کـنند و بـنی عـباس یعنی فرزندان عباس بن عبد المطلب عموی پیغمبر اسلام، کـه خود شعبهای از شیعه را اداره میکردند مبلغان خود را به خراسان بفرستند که آمادهٔ قبول دعوت آنان بود.
قیام ابو مـسلم خـراسانی در سـال 129 هجری برای نشر دعوت آل عباس نتیجهٔ همین پیشآمدها بوده است.
ایـن قـیام بساط قدرت بنی امیه را درهم نوردید و تشکیل دولت بنی عباس را بسال 132 هجری در عراق میسر ساخت و این دولت بـزودی در عـهد خـلافت منصور دومین خلیفهٔ این خاندان در بغداد، نزدیک ایوان مدائن، یعنی در محیط کاملاً ایـرانی مـستقر گردید. این امر، یعنی رو کار آمدن بنی عباس بوسیلهٔ ایرانیان، مایهٔ نفوذ کلی آنـان در حـکومت اسـلام شد چنانکه گوئی ایرانیان بر آن شده بودند که از آن پس عرب و تمدن و خلافت و سلطنت او را مطیع ایـران و ایـرانی گردانند. بنی عباس نیز که علت سقوط بنی امیه را در بدرفتاری با ایرانیان و پیـشگرفتن سـیاست تـبعیضنژادی علیه آنان میدانستند، از پیش گرفتن همان روش و شیوهٔ امویان در حکومت دوری گزدیدند و کوشیدند که سـپاهیان و یـاران و همکاران خود را از میان ایرانیان انتخاب کنند و اگرچه دستههائی از سپاهیان عرب را برای حفظ ظـواهر نـگاهداشتند لیـکن از تمایل کلی به جانب ایرانیان برکنار نماندند و از روی طبع و شاید از روی اجبار به اختلاط و آمیزش بـا ایـرانیان تن دردادند و حتی طرز لباس پوشیدن آنان را نیز قبول کردند. منصور خـلیفهٔ عـباسی در سـال 153 لباس ایرانی پوشید و فرمان داد مردم نیز از وی پیروی کنند. خلفا رفتهرفته، زنان خود را بیشتر از میان ایـرانیان انـتخاب میکردند و مادر ولیعهد خلیفه غالباً ایرانی بود. غلبهٔ نژاد پارسی بجائی رسید کـه خـلفا وزرا و دبیران و رجال شورای خود را از خاندانهائی مانند خاندان برمکی و خانوادهٔ سهل و نظایر آن انتخاب کردند. درباریان و رجال دولت و خـواص حـکومت خلفا را بزرگان ایرانی تشکیل میدادند و ایشان حکومت عباسی را نظم میدادند و دیوانهای خـلافت یـعنی ادارات مختلف آن را در دست داشتند و وزراء و سرداران و عاملان و دبـیران و حـاجبان و حـتی ندیمان خلیفه از میان ایشان انتخاب میشدند، چـنانکه گـفتی این حکومت از آن ایشانست. اولین اثر بارز این جریانات تأثیر فرهنگی ایرانی در فـرهنگ اسـلامی شد به نحوی که بـاید گـفت فرهنگی اسـلامی کـه در ایـن اوان بصورت بارز و قاطع خود تشکیل یـافت بـر پایهٔ فرهنگ ایرانی باضافهٔ ظواهر عربی یعنی زبان عربی و اعتقادات دینی اسـلام اسـت.
آداب و عادات ایرانیان بصورت عجیبی در بغداد، پایـتخت عباسیان، رواج داشت و از آنجا بـه مـراکز دیگر راه میجست. مثلاً جـشن نـوروز که جشنی کاملاً ایرانی و به سوابق دینی و اجتماعی ایرانیان متکی بود در این زمـان در بـغداد رایج بود و خلفا آن را جشن مـیگرفتند و رجـال و دربـاریان تحفه و هدایا بـرای ایـشان و برای یکدیگر میفرستادند. قـاضیان و بـزرگان دولت به رسم ایرانیان کلاه بر سر مینهادند و بزمهای آوازخوانی و بادهگساری و جشن و سرور نیز، بـرسم ایـرانیان و با همان آداب و عادات آنان، ترتیب مـییافت و هـنگامی که ایـرانیان مـأمون را بـه خلافت رساندند، کوشیدند جـامهٔ سیاه عباسیان را که ابو مسلم خراسانی برای آنان تعیین کرده بود به جامهٔ سبز تـبدیل کـنند و خلیفه را هم به قبول این امـر وادار کـردند. سـپس وزیـر او، فـضل بن سهل سـرخسی، بـهمهٔ عمال دولت عباسی دستور داد که از جامههای سبز و کلاههای سبز استفاده کنند و علت این بود که جامه و کـلاه سـبز شـعار ساسانیان و زردشتیان آن روزگار بود.
از جمله تأثیرات بـسیار مـهم آداب و عـادات ایـران در جـامعهٔ اسـلامی آن عهد، شیوع موسیقی ایرانی با تمام لوازم آن در مجالس طرب و غنا بوده است. موسیقیدانان بزرگ ایرانی از قبیل، اسحاق موصلی و ابراهیم موصلی و شاگردشان زریاب و نظایر آنان، مجالس لهو و لعـب و سرور و نشاط خلفا و رجال را، از آهنگهای ایرانی خود پر کردند و غزلسرایان ایرانی که بشار بن برد تخارستانی و ابو نوس اخوزستانی در رأس آنان قرار داشتند بدین مجالس سماع رونق میافزودند. اثر این حـالت در شـعر عربی ایجاد دورهای جدید بودهاست. پیشوای این دسته بشار بن برد و از پیروان کسانی مانند مطیع بن ایاس و ابو نواساند که سخنشان از غزل و ابیات غنائی و اوصاف طبیعت و مظاهر زیبائی آن سـرشار اسـت. ورود اینگونه افکار در اشعار عربی، نتیجهٔ مستقیم ورود ایرانیان در صحنهٔ شاعری بوده است و هم این قوم بودند که با اثر عجیب خود تا زبان مـسلمان را از شـیوهٔ زهد و خشکی بیرون آوردند و در راهـی جـدید از خوشگذرانی و متعلقات این نوع زندگانی وارد کردند. وگرنه در تمام دورهٔ خلفای راشدین و امویان و اشعار و آثار این دوره، از موضوعات مربوط به زندگانی مرفه و همراه با تعین شـهریان و شـهرنشینان اثری ملاحظه نمیشود. در بـرابر ایـن دسته، یک اندیشهٔ دیگر در شعر عربی دورهٔ عباسی وجود یافت که بسرعت را توسعه گرفت و آن وارد کردن موعظه و زهد و اندرز در شعر است که بعدها، چه در ادب عربی و چه در ادب فارسی، یک نوع خاص شـعر بـوجود آورد که تا روزگار ما ادامه یافت. مؤسس این طریقه در شعر عربی هم یک ایرانی بنام ابو العتاهیه بوده است. تمام افکار مربوط به زهدیات و فانی شمردن عالم و ناپایدار دانستن سـراسر لذایـذ این جـهانی که در ادب عربی و فارسی اسلامی دیده میشود از او آغاز گردیده است و آنچه پیش از او ازین مقوله در ادب عربی وجود داشت نـاچیز بود، و چون شعر ابو العتاهیه رنگ دینی و فلسفی داشت بزودی رواج یـافت و پیـروان بـسیاری برای او فراهم آورد.
از سوی دیگر، کتابهای افسانه و داستان ایرانی از پهلوی به عربی ترجمه گردید و در ادبیات عربی بابی جـدید گـشود.
ترجمهٔ کتاب «کلیله و دمنه» بوسیلهٔ عبد اللّه بن مقفع، در حقیقت یک واقعهٔ بزرگ ادبـی در تـاریخ ادبـیات عربی بحساب میآید. دیگر کتاب «هزار افسانه» است که در عربی بصورت هزار و یک افسانه در هـزار و یک شب بنام «الف لیله و لیله» درآمد و در ادبیات عربی اثر بسزائی گذاشت. از آن پس به تـقلید از این کتابها داستانها و افـسانههائی بـسیار بوجود آمد که در فهرست ابن ندیم بدان اشاره شده است.
یکی دیگر از وجوه تأثیر ادبیات فارسی در ادبیات عربی آنست که بسیاری از ایرانیان مسلمان زبان عربی را بناگزیر فراگرفتند و از میان ایشان و همنژاد آنـان شعرائی به زبان عربی ظهور نمودند که عدهای کثیر از ایشان به دورهٔ اموی مربوط است و مشهورترین آنان عبارتند از: زیاد اعجم که در اصفهان بدنیا آمد و بزرگ شد و از آنجا به خراسان رفت و اقـامت گـزید و هم در آنجا درگذشت. وی شاعری فصیح زبان بود که برخی از حروف عربی را نمیتوانست تلفظ نماید. ازاینرو در شعر وی غلطهای فراوان راه مییافت.
دیگر خانوادهٔ ابن یسار نسائی است که خانوادهای فارسی و شاعرپیشه اسـت. از ایـن خانواده، اسماعیل و محمد و ابراهیم فرزندان یسار در شعر و شاعری شهرتی داشتند و دارای افکاری ایرانی بودند و از عربها بد میگفتند و نسبت به ایرانیان تعصب می- ورزیدند. دیگر ابو العباس اعمی و موسی شهوات اسـت کـه هر دو از مردم آذربایجانند. آنان و امثالشان دارای تربیت و ادب فارسی بودند و سپس ادبیات خود را در قالب عربی ریختند و از اسلوب عربی بخوبی تقلید نمودند. ازین رو الفاظ و ترکیب و اوزان ایشان عربی ولی معانی و خیال و روح ایشان فـارسی بـود. آنـان غالباً در قصاید خود به قـوم و نـژاد و آدابـ و سنن و گذشتگان خود میبالیدند و حتی در برابر خلفای عرب نیز ازین کار سر باز نمیزدند و پادشاهان ساسانی را در قصاید مدحیهٔ خلفا میستودند و از شـأن و مـقام نـژادهای دیگر میکاستند.
همچنین بسیاری از شعرا و ادبای عرب بـه ایـران و عراق میآمدند و با مردم میآمیختند و تمدن و پیشرفت آنها را میدیدند و همهٔ این امور در شعر و شاعری ایشان اثر میگذاشت، چنانکه طـرماخ و کـمست و ابـو النجم راجز و جریر و فرزدق به عراق میآمدند و نهار بن تـوسعه و پابت بن قطنه و ابن مضرع حمیری و مغیره بن حنباء به خراسان رفت و آمد میکردند. آشکار است که مـحیط در روح و خـیال شـاعر تأثیری بسیار دارد.
یکی دیگر از وجوه تأثیر ادبیات فارسی در عربی، اثر پنـد و انـدرزهای فارسی در اخلاق اسلامی است و آن نوعی از جملههای شامل پند و حکمت است بشکل ضرب المثل یا حکایت کـوتاه از اخـبار پادشـاهان و وزیران و اعظان و حکیمان زمان خود و سخنان سودمندی که به زبان آوردهاند. کتابهای ادبـی از ایـن نوع پند و اندرزها فراوان دارد و اخلاق اسلامی بسیار از آنها متأثر شده است. این نوع مـطالب بـا عـقل عرب همآهنگ و نزدیکتر است. زیرا عربها به بحث منظم و مفصل علاقهای ندارند، و بهتر مـیدانند کـه تجارب سالهای درازی را در سخنان کوتاهی بیان نمایند و از آنها جملههای کوتاهی بسازند و هر جملهای مـخصوص مـعنائی بـاشد. جملهای در شجاعت و جملهای در کرم و جملهای دربارهٔ وفا. اما اظهار نظر دربارهٔ شجاعت، بطور مـفصل و از هـمه نظر، از ذوق و عقل عرب بدور است. ازین رو هرگاه عرب از این نوع مطالب چیزی بـدست آورد از آنـ خـوشش میآید و آن را نقل مینماید و بر اندوختههای جاهلی خود میافزاید، و ایرانیان از این نوع پند و اندرزها و سخنان کـوتاه بـسیار دارند، که از ابتکارات خود آنان و هندوان میباشد. واضحترین مثال کتاب ادب صغیر وادب کـبیر ابـن فـارسی است.
بطوریکه ملاحظه میشود در این نوع پند و اندرزها، ذوق عرب با ذوق فارسی کاملاً شباهت دارد، زیرا پنـدو انـدرزهائی کـه در دوران جاهلیت به اکثم بن صیفی و در عصر اسلام با نام احنف بن قـیس و روح بـن زنباع نسبت میدهند از حیث قالب و صیغه و وجههٔ نظر همانند همانهاست که در کتابهای ادب از: بزرگمهر و خسرو پرویز و مـوبدان مـوبد روایت مینمایند. ابن حبد بسامه در کتاب «عقد الفرند» تحت عنوان«امثال اکـثم بـن صیفی و بزرجمهر فصلی آورده و چون آنچه از هـرکدام اسـت بـیان نکرده است در بسیاری موارد به دشواری میتوان سـخنان آن دو را از هم بازشناخت.
یکی دیگر از مؤثرات ادب فارسی آنست که: در اواخر دولت اموی، ایرانیان نویسندگی عـربی را بـه شکلی درآوردند که نزد عـربها سـابقه نداشت. و آن نـوع نـویسندگی و کـتابتی است که به عبد الحمید کـاتب و مـکتب وی اشتهار دارد. عبد الحمید کاتب مروان بن محمد آخرین خلیفهٔ اموی است. صـاحب عـقد الفرند گوید: عبد الحمید کاتب عـبد الملک بن مروان و یـزید بـن عبد الملک و خلفای پس از وی بود، تـا آنـکه دولت ایشان از میان و ابن خلکان میگوید: عبد الحمید در نویسندگی و در هر فنی از علم ادب، امام و پیـشوا بـود و نویسندگان از وی آموختند و راه وی را پیمودند و به آثـار ویـ اقـتدا کردند، وی نخستین کـسی اسـت که نامههای طولانی نـوشت و در فـصول نامهها حمد و ثنا بکار برد. مردم نیز پس از وی چنین کردند. عبد الحمید از موالی و از مردم انـبار بـوده و نویسندگی را از سامم مولای هشام بن عـبد المـلک فراگرفته اسـت و ابـو هـلال عسکری در کتاب «دیوان مـعانی» حکایت نموده است که: هرکس بلاغت را بیکی از زبانها بیاموزد سپس زبان دیگری بیاموزد، صنعت کـلامی کـه در زبان نخستین بکار میبرد، در زبان دومـین نـیز مـیتواند بـکار بـرد. عبد الحمید کـاتب مـثالهائی که از کتابت فارسی استخراج و نامههای عربی است و در بسیاری از ضرب المثلهای فارسی از نظر معنی و صنعت کلام، مـانند ضـرب المـثلهای عربی است و در بعضی از آنها لفظ فارسی از عـربی فـصیحتر اسـت.
مـهمترین تـأثیر ادبـیات فارسی در ادبیات عربی پس از اسلام تأثیر لغوی است، زیرا عربهای پیش از اسلام برای نیازمندیها زندگی بیابانی باندازهٔ کافی کلمات و لغت داشتند ولی هنگامی که پس از اسلام با تمدن ایران و روم روبـرو شدند، از وسایل زینت و رفاه و صنایع ظریف و هنرهای زیبا و اصطلاحات شهری و اداری و دولتی چیزهائی دیدند که با آنها سابقه نداشتند و بفکرشان نیز خطور نکرده بود و برای آنها الفاظی از خود نداشتند. ازینرو بـناگزیر از کـشورهای گشوده شده الفاظی گرفتند و به زبان خود وارد کردند و زبان فارسی و فارسی پهلوی نزدیکترین منبع و سرچشمهٔ لغوی بود که میتوانست نیازمندیهای ایشان را برطرف نماید. این امر به کلیهٔ امور زنـدگانی آنـان مربوط بود یعنی شامل وسایل آرایش و انواع پوشیدنیها و خوردنیها و سازها و الفاظ و اصطلاحات موسیقی و دیوانها و ادارات مملکتی و مفاهیم گوناگون راجع به امور کشوری و لشکری و امـثال آن. دربـارهٔ اینگونه کلمات کتابهای بسیاری بـه عـنوان «معربات» نوشته شده است که میتوان بدانها مراجعه نمود.
مصادر و مراجع بحث
1-فجر الاسلام. دکتر احمد امین جلد اول چاپ مصر 1955
2-ضحی الاسلام. دکتر احـمد امـین جلد 2 چاپ مصر 1935
3-مـظاهر الشـعوبیه فی الادب العربی. دکتر محمد نیبه حجاب چاپ مصر 1961
4-الخلیل بن احمد الفراهیدی. دکتر مهدی المخزومی. بغداد 1960
5-فرهنگ ایرانی و تأثیر آن در تمدن اسلام و عرب. دکتر محمد محمدی. تهران 1333
6-فرهنگ ایرانی و اثـر جـهانی آن. دکتر ذبیح اللّه صفا تهران 1350
7-سبکشناسی محمد تقی بهار (ملک الشعرا) جلد یکم.
منبع: مجله گوهر , آبان 1354