فیلم و کتاب (فیلمنامه) نور زمستانی – اینگمار برگمان
نور زمستانی دومین فیلم از تریلوژی اینگمار برگمان درباره ایمان به خدا (فیلم اول این سهگانه همچون در یک آینه، و فیلم سوم سکوت بود) از آثار دشوار استاد بزرگ سینمای سوئد، و مربوط به دوره میانی کارنامه اوست. دغدغههای اساسی برگمان که حاصل دوران کودکی و زندگی خانوادگی اوست (پدر برگمان یک کشیش عالیرتبه بود) در این سهگانه ــ و از جمله در نور زمستانی ــ بهشکل برجستهای متبلور شده و البته زمینه بحث و کشاکش، خیلی سرراست، کلیسا و شخصیت یک کشیش است. این دغدغهها از انکار به تردید، و سپس به ایمان و یقین میرسد. نور زمستانی یکی از نمونههای بارز سینمای دینی است و فیلمنامهاش همچون فانی و الکساندر ــ که آن هم در این مجموعه منتشر شده ــ به یک اثر ادبی پهلو میزند.
هوشنگ گلمکانی
نور زمستانی
Nattvardsgästerna / Winter Light
نویسنده، آهنگساز، تهیهکننده و کارگردان: اینگمار برگمان
فیلمبردار: سون نیکویست
تدوین: اولا ریگهه
طراحان صحنه: پ. ا. لوندگرن
طراح لباس: ماگو
چهرهآرایی: بوریه لُوند
محصول ۱۹۶۳ سوئد، سیاهوسفید، ۸۰ دقیقه
بازیگران: گونار بیورنستراند (توماس اریکسون)، آلَن ادوال (آلگوت فروویک)، گونل لیندبلوم (کارین پرسون)، اینگرید تولین (مارتا لُوندبرگ)، ماکس فون سیدو (یوناس پرسون)، ادی آکسبرگ (یوهان استراند)، تور بورونگ (یوهان آکربلوم)، لارسئووِه کارلبرگ (افسر پلیس)، الزا اِبِسِنتورنبلاد (ماگدالنا لِدفورس)، اینگماری هیورت (دختر پرسون)، استفان لارسون (پسر پرسون)، هلنا پالمگرن (دوریس آپلبلاد)، برتا سانل (هانا آپلبلاد)، اولوف تونبرگ (فردریک بلوم).
I
ساعت دوازده است، نیمروز یکشنبهای در پایان ماه نوامبر. پرتو خاکستری نیمجانی بر دشتها. باد سرد تیرهای از جانب مردابها بهسمت شرق وزان است.
کلیسای قرون وسطایی میتسوندا روی تپهای واقع در میان دو دهکده هُل و جوپترن قرار دارد. بخش تابعه آن، که دربرگیرنده دویستوشصتوهفت نفر است، جزو قلمرو روحانی فروستنس است ولی شورای کلیسا، کشیش و مدرسه ابتدایی خودش را دارد.
تازه بارش برفی سبک ولی مداوم آغاز شده. هفتههاست که زمین یخ بسته، و پوسته سفید خاکستریگونهای بهآرامی دارد جادهها و کشتزارها را میپوشاند.
نُه تن از اهالی برای نیایش صبحگاهی آمدهاند. درحالی که چهرههای بیحالتشان رو به محراب است، در دستههای کوچکی نشستهاند.
کلیسا، با اینکه عظیم نیست، معماری متناسبی دارد. محراباش اثر مشهوری از نوع معماری فلاندری متعلق به سده شانزدهم است ــ قاب سهپارچهای با تثلیث مقدس در مرکز. مسیح مصلوب واقع در میان زانوان خداوند، و کبوتری بالزنان بر فراز آن دو… در سمت راست حواریون گرد آمدهاند، در سمت چپ، باکره مقدس با یوسف، کودک، یک گاو و یک خر.
در برابر دیواری، در مقابل پنجرهها، بخاری آهنی بزرگی بهآهستگی در سروصدا با خودش است. عشای ربانیست، و سرود افتتاحیهاش بهتازگی خوانده شده است. توماس اریکسون، پدر روحانی، رو به جمع عبادتکنندگان تابعش میکند. مبتلا به آنفولانزاست و دائماً میلرزد؛ چشمهایش تبآلود است و پیشانیاش از عرق برق میزند.
توماس: قلبهای خود را متوجه خداوند کنید.
نیایشگران بلند میشوند، نوای نتها از ارگ بلند میشود و نوازندهاش، با همراهی دو یا سه تن از نیایشگران، میخواند.
نیایشگران: باشد که خداوند قلبهای ما را متوجه خود سازد.
توماس: ما سپاسمان را نثار تو میکنیم، پروردگارا.
نیایشگران: تنها او شایسته سپاس و ستایش است.
توماس رو به محراب میکند، و با صدایی محکم، با سرعت نسبتاً بیشتری قرائت میکند. جماعت نیایشگران برپا باقی میماند.
توماس: همانا، این نیز روا، راست و مقدس است، در همهجا و همهگاه، که ما سپاس خود را نثار تو میکنیم و تو را میستاییم، پدر توانا، خداوند اقدس، از طریق عیسی مسیح، سرورمان.
آوای ساعت برج بهگونهای ضعیف ولی واضح ساعت دوازده را مینوازد. توماس سکوت میکند، و گویی بهقصد گوش دادن، سرش را بالا میگیرد. کسی در پایین کلیسا سرفه میکند، باد بر پنجرههای بزرگ فشار میآورد؛ در بیرون، نقش سیاه شاخههای لرزان.
توماس: [ در ادامه] او برّه عید فصح ماست، قربان شده برای ما، کسی که متحمل همه گناهان جهان است، حتی تا دم مرگ. و همچنان که او بر مرگ غلبه یافته و دوباره برپا خاسته و برای ابد میزید، بدینسان ما و همه کسانی که بر وی توکل کنند، به برکت او بر گناه و مرگ غلبه مییابند و زندگانی جاودانی را به ارث میبرند. [ گوش میسپرد به این سکوت، بیرنگ، تهی ــ همچنان که در رویا] بدان سبب است که ما، مومن به تو در همهگاه و همراه با همه سپاه ملکوت، نام تو را ستایش میکنیم و لابهکنان میخوانیم.
ارگ، جماعت کوچک و خود او میکوشند که این عبارات، این لابه، را بخوانند.
جماعت نیایشگر: ای قادر متعال، متعال، متعال. ملکوت و زمین مملو از و کشیش جلال توست. از عرش به ما پرهیزگاری عطا کن. متبرک باد آن که بهنام خداوند میآید. از عرش پرهیزگاری عطا کن.
جماعت نیایشگر مینشیند، نیمکتهای چوبی به سروصدا میافتد: یوهان آکربلوم، مزرعهدار، هفتادوسه ساله؛ مارتا لوندبرگ، خانم آموزگار مدرسه ابتدایی میتسوندا، ۳۳ ساله؛ ماگدالنا لدفورس، بیوه، ۶۹ ساله (او سه مایل از جاده هُل را تا رسیدن به اینجا پیموده)؛ یوناس پرسون، ماهیگیر و نجّار ساکن اوکلارو همراه با همسرش کارین، هر دو ۳۵ ساله؛ کنوت آرونسون، خادم کلیسا، ۶۹ ساله؛ آلگوت فروویک، کارمند بازنشسته راهآهن، ۳۹ ساله؛ هانا آپلبلاد، نانوا، ۳۷ ساله، همراه با دختر پنجسالهاش دوریس.
توماس: ستایش باد بر تو ای خداوندگار ملکوت و زمین، ای که بر کودکان آدمیان رحم آوردی و یگانه پسر خود را فدا کردی، که هر که بر او توکل کند هلاک نشده بلکه زندگانی جاوید خواهد یافت.
جریانی از تب از سر مرد روحانی میگذرد و نفس عمیقی میکشد.
توماس: تو را سپاس میگزاریم بهخاطر نجات و رستگاریای که بهواسطه عیسی مسیح برای ما تدارک دیدهای. روح قدسیات را بر قلبهای ما نازل کن، باشد که ایمان روشنی در باطن ما برافروزد و ما را بهدرستی مهیا بسازد تا خاطره منجیمان را گرامی بداریم…
آب دهانش را قورت میدهد، گلویش مثل زخم سرگشودهای مجروح است.
توماس:… و او را دریابیم، آنگاه که با نان عشای ربانیات در ما حلول میکند.
کسانی که به آداب کلیسا آشنا هستند اکنون سرهایشان را خم میکنند، بقیه از سرمشق آنان پیروی میکنند و توماس کلماتی را قرائت میکند که آغازگر عشای ربّانی است.
توماس:… آن که در همان شبی که به او خیانت شد، نان را برگرفت؛ و آنگاه که سپاس گزارده بود، آن را تکه کرد، و آن را به حواریون خود داد، گویان که: بگیرید، به دهان برید، این جسم من است که بهخاطر شما فدا میشود: چنین کنید به یادبود من.
آلگوت فروویک آهسته وول میخورد. او بهدلیل علیل بودنش در وضع ناراحتی نشسته؛ گوژپشت است. طرف راست بدنش بهنحو بدی از شکل افتاده، سینه تختی دارد، و سرش پیش آمده است. اعضای صورتش ظریف و بچگانه است، ولی چهرهاش همواره حالت ناراحت دارد، و چشمهایش از بیخوابی خون گرفته است.
توماس: همانا درپی شام جام را برگرفت؛ و آنگاه که شکر گزارده بود، آن را به ایشان داد، گویان که: همه این را بنوشید شما، زیرا این خون عهد جدید من است، که برای شما و برای بسیاری ریخته میشود برای آمرزش گناهان؛ چنین کنید، هربار که آن را مینوشید، به یادبود من. آمین.
یوهان آکربلوم، که متن را در کتاب دعا با دقت دنبال میکرده، آن را میبندد، عینکش را برمیدارد و سرش را از روی موی خاکستری کوتاهش میخاراند.
توماس: بایید اکنون با همدیگر دعا کنیم، آنسان که عیسی مسیح به ما آموخته است.
دوریس آپلبلاد، که فقط پنج سال دارد، خمیازه میکشد و پاهایش را تکان میدهد؛ مانند یک آونگ منظم. مادرش دستهای او را میگیرد و نگهشان میدارد. او در این هنگام با دلخوری شکلک درمیآورد. آونگ در این لحظه میایستد. توماس زانو میزند.
توماس: ای پدر ما که در آسمانهایی، مقدس باد نامت، مستدام باد ملکوتات، برقرار باد ارادهات بر زمین، همچنان که در آسمان. امروز نان روزانهمان را عطا کن و دِین ما را ببخشای همانگونه که ما وامداران خود را میبخشاییم؛ و ما را دستخوش وسوسه مکن، بلکه ما را از شرارت در امان بدار. آمین.
توماس با عذاب برمیخیزد، بشقاب نقرهای مخصوص مراسم را با محتویات تبرکیافتهاش برمیدارد و رو به عوامالناس میکند. ارگ نوایی را به او عرضه میدارد و توماس در این لحظه، تا حدی بازحمت، میخواند:
توماس: [ میخواند] التفات خداوند با تو باد…
نیایشگران برمیخیزند. اکثراً با حالتی گنگ و چهرههای بیحالت میایستند، ولی فردریک بلوم، نوازنده ارگ، با همراهی همسرش، از غرفه محل ارگ میخواند.
نیایشگران: [ میخوانند] ای خداوندگار، برّه خداوند، فرزند پدر ربّانی، که گناهان را از جهان میزدایی، بر ما رحمت بیاور. ای تو که گناهان را از جهان میزدایی، بر ما رحمت بیاور. ای تو که گناهان را از جهان میزدایی، دعای ما را مستجاب کن. تو که بر دست راست پدر ربّانی جلوس میکنی، بر ما رحمت بیاور. زیرا تنها تو مقدسی؛ تنها تو سروری، تنها تو، ای مسیح، با روحالقدس، در جلال پدر ربّانی بلندمرتبهتریناید. آمین.
همه مینشینند. لحظههایی در گیجی میگذرد.
نور زمستانی (صد سال سینما، صد فیلمنامه)
نویسنده : اینگمار برگمان
مترجم : ایرج کریمی