ارشمیدس که بود و چه کارهایی برای دانش کرد؟
ارشمیدس از سیراکوس
( ۲۱۲ – ۲۸۷ قبل از میلاد مسیح)
با آنکه گمانه زنیها و فرضیات باستانیان طی قرون متمادی به طرق گوناگون بر این گیتی تأثیرگذار بوده است، آنها از بسیاری جهات، در زمینه ی علوم برای اخلاف خود کمکهای عملی بر جا نگذاشتند. ارشمیدس، ریاضیدان یونانی که قرون سوم قبل از میلاد در سیسیل به سر می برد، در این مورد استثنایی برجسته است. آثار او در زمینه ی هندسه، هیدرواستاتیک و مکانیک، پیشتاز تمام آثار در این عرصه است، و اصول و قوانینی که أو بنیانگذارشان بوده از اهمیتی بسیار بالا و ماندگار برخوردار است.
گرمای یک روز مدیترانه ای به سر آمد. جماعتی با لباسهای آراسته در خیابان اصلی یکی از شهرهای سیسیل ازدحام کرده بودند. مردان در کافه ها به گفتگو و نوشیدن می پرداختند. ملوانها از کشتیهایی که در بندر پهلو گرفته بودند با غرور بیرون می آمدند. گاریهایی که به گاوهای نر بسته شده بودند هماهنگ با فریاد گاری چیها از روی سنگفرش خیابان تلق تلوق کنان می گذشتند. شور و نشاطی آرام آنجا را در بر می گرفت، چرا که هنوز جنگ روی ننمایانده بود، و آرامش و نیکبختی حکمرانی می کرد. هنوز سر شب نشده بود و برای هیجان یا اتفاقی بی موقع مانند آن هنگام که فریادهای ملوانها بلندتر از همیشه به گوش می رسید و پیشقراولان از کشتی پیاده می شدند، بسیار زود بود.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
اما ناگهان آن آرامش فرحبخش بر هم زده شد. فریاد گاریچیها خاموش گردید. صدای تلق تلوق گاریها ساکت شد. پیاله نوشانی که در پیاله فروشیها بودند قدحهایشان را روی میز گذاشتند و سر پا شدند. همگی به گرمابه های عمومی چشم دوختند، قهقهه ی ملوانها و فریادهای قبیح عوام الناس نشان از چیزی غیر معمول و عجیب داشت. همه از هم چیزی می پرسیدند. چندی بعد دیگر نیاز به هیچ پاسخی نبود، چرا که در برابر شادی آدمهای بیکاری که در خیابان بودند، و وحشت معدود زنانی که برای هواخوری بیرون آمده بودند، مردی که گویی هیچ چیزی را نمی دید و به تمام چاله چوله های خیابان بی اعتنا بود – لخت و عریان – درست از وسط خیابان می دوید. عباراتی را کلمه به کلمه فریاد می زد و مدام تکرار می کرد.
همه تعجب کرده بودند. دیوانه ای بود، که در حقیقت، بر اثر گرمای خورشید عقل از کف داده بود. میان بیکاران شیک پوشی که در خیابان بودند یکی او را شناخت. نامش زبان به زبان چرخید. نامی کاملا شناخته شده و مشهور بود – بزرگترین ریاضیدان و متخصص مکانیک دوره ی خود، برجسته ترین اسمی که در آن دو ران در جهان متمدن شناخته شده بود.
مدتی طولانی، پس از رفتنش همه همچنان گرم صحبت از او و ماجرا بودند، اما توضیح علت واقعی رفتار عجیب آن مرد بزرگ چند روز بعد آشکار شد. سپس داستان بزرگترین شاهکار فراموشکاری مشهور تاریخ نقل شد. این ماجرا طی بیست و دو قرنی که ما را از آن واقعه جدا ساخته بارها روایت شده است، اما همواره ارزش گفتن را دارد.
این دونده ی عریان کسی نبود جز جناب ارشمیدس، ریاضیدان یونانی، و پیشتاز عرصه ی مکانیک، که در سیراکوس یکی از شهرها سیسیل، حدود دویست و هشتاد و هفت سال پیش از میلاد مسیح زندگی می کرد. اکنون بپردازیم به شرح این که چرا دانشمندی محترم، عریان در وسط خیابان می دویده.
هیرون پادشاه سیراکوس، به یک زرگر سیراکوسی دستور داد برایش تاجی از طلای ناب بسازد، اما تا سفارش تکمیل شده را دریافت کرد، دچار شک و تردید شد. عللی ثابت می کرد این استاد زرگر مقادیری مشخص از فلزات بی ارزشتر را با طلا ترکیب کرده است. اما چگونه می شد به این موضوع پی برد؟ مدرک مستدلی در دست نبود، و کلید این مشکل در دستان دانشمندان شهر قرار داشت. و چه کسی دانشمندتر از ارشمیدس؟ لذا این ریاضیدان، مسئول کاری گردید که در آن روزها مسأله ای آسان می نمود، اما خیلی زود معلوم شد موضوعی است نیازمند تعمق بسیار. این مسأله را نه از طریق علم می شد حل کرد و نه از طریق هنر طلاکاری.
احتمالا جنبه ی انسانی این مشکل اصلا مورد توجه ارشمیدس نبود، بلکه آنچه او را بسیار نگران کرده بود معمای علمی این مسأله بود. این دلنگرانی روزها هرجا می رفت همراهش بود، حتی حین انجام کارهای عادی زندگی هم از او جدا نمی شد.
یکی از همین کارهای عادی زندگی روزمره رفتن به گرمابهی عمومی بود. می توانیم او را ایستاده بر لبه ی خزینه و آماده ی پریدن به داخل آب تصور کنیم، زمانی که آب بالا و پایین می رفته او کاملا بی توجه بوده، اما عاقبت متوجه می شود که می خواسته چه کند. می توانیم تصور کنیم که خودش را داخل خزینه فرو می برد، سپس بلند می شود، مشتاقانه و با نوعی حواس پرتی کودکانه با دقت به سطح مایع می نگرد، اما در عین حال که آن مسأله ی زرگری را هم پس ذهن خود دارد، آماده است آن را پیش آورد و در موردش خوب تعمق کند.
سپس ناگهان شالاپ شلوپ کنان از خزینه بیرون می آید و با تمام توان فریاد می زند: اروکا، اروکا.. و بعد بدون آنکه متوجه باشد لباس بر تن ندارد، از حمام بیرون می رود و فریاد زنان در میان خیابانهای سیرا کوس میدود.
ریاضیدان بزرگ تا به خانه اش رسید در مورد یافته ی جدیدش شروع به آزمایش کرد، و در حقیقت پی برد که اگر قسمتی از بدن در مایعی فرو رود، درست به اندازه ی وزن آن مقدار، از مایع کاسته می شود، که این وزن با حجم مایع خارج شده برابری می کند. ارشمیدس با این استدلال، که در حکم اولین گام حرکت در این عرصه بود، و همچنین نقطه ی آغازین بسیاری از کشفیات آتی بسیار مهم دیگر، می توانست به پادشاه کشورش بگوید که چه مقدار طلای خالص در تاج او وجود دارد. در نتیجه، یافته ای که اولین قانون بنیادین علم هیدرواستاتیک بود به اثبات رسید.
ارشمیدس تا آن زمان نزد همشهریانش شناخته شده بود، و حضور گاه و بیگاه عجیب و کارهای غیر عادی اش احتمالا با لبخندی از سر مهربانی نادیده گرفته می شد. وی از خانواده ای اصیل بود، پدرش فیدیاس منجم بود، بنا به روایات – با شاه هیرون رابطه ای بسیار نزدیک داشت و حتی خویشاوندش بود.
او در جوانی و در اسکندریه به تحصیل پرداخته بود، و بدون شک، شاهد آن بود که زمینهای مصر شدیدا محتاج آبیاری اند، در آنجا پیج ارشمیدس (تلمبهی آبکشی ارشمیدس ، یک از بنیادی ترین دستاوردهای علم فیزیک را، با الهام از نبوغ خودش، اختراع کرد. همچنین گفته می شود که این دستگاه آب کشی، که پایه و الگوی بسیاری از انواع تسمه نقاله های [ کانوایر غلات امروزیست، به دست او برای پادشاه ساخته شد تا آب گنجانهی یک کشتی بزرگ را که خودش ساخته بود تخلیه کند. قاعده ی کلی پیچ ارشمیدس برای همگان کاملا شناخته شده است. ساده ترین شکل این پیچ بدین صورت است که لوله ی قابل انعطاف به طور مارپیچ به دور استوانه ای محکم بچرخد. وقتی این استوانه (محور) به صورت شیبدار با خط افق قرار می گیرد با زاویه ی ۴۵ درجه و انتهایش در آب قرار دارد و به سمت بالا چرخانده می شود، آب با چرخش پیچ، به تدریج و به ترتیب از پیچهای مارپیچ بالا می آید.
این دستگاه یکی از دستگاههای مکانیکی بی شماریست که به دست ارشمیدس ابداع شد. در آخرین سالهای جوانی ارشمیدس، تمامی کرانه های ساحلی دریای مدیترانه در جنگی پایان ناپذیر به سر می بردند. کارتارژیها، رومیها و یونانیها، با هم در جنگ بودند، شهرها محاصره و غارت می شدند. تمام ارتشها از یک سو به سوی دیگر می رفتند، با این که در بخشی اعظمی از قلمرو پادشاه هیرون صلح و امنیت حکمفرما بود، اما او با دو راندیشی تام تدابیر لازم را به عمل آورد. از این رو، این ریاضیدان نام آور او را قانع کرد، تا سلاحهایی تهاجمی و تدافعی طراحی کند که بسیار نیرومند تر و مبتکرانه تر از سلاحهای شناخته شده ی آن دوران باشد.
شاید عجیب به نظر برسد که یک ریاضیدان حواس پرت و سربه هوا را مسئول چنین کار دشواری کرد، اما خود ارشمیدس یک روز به پادشاه گفت: «یک اهرم به من بدهید و یک نقطه ی ثابت، خواهید دید که چگونه سراسر جهان را تکان خواهم داد.» فقط یک پادشاه ابله ممکن است در چنین مواقعی فرصت لازم را برای لااقل یک آزمایش نسبی ندهد، در همین مورد پلو تارک ۱ داستانی نقل می کند که چگونه این دانشمند توانست با ابزاری کاملا ساده و جدید اشیائی بد دست را حرکت دهد. یک کرجی پارویی بزرگ در ساحل پهلو گرفت، از کالا پر شد، خدمه ای بسیار در آن مستقر شدند. سپس ارشمیدس که در فاصله ای دور ایستاده بود بدون هیچ زحمتی، با یک دست فقط انتهای ماشینی را که از چندین ریسمان و قرقره ساخته شده بود حرکت داد… کشتی را کاملا آرام و نرم، که گویی با بادبانهایی افراشته در دریا حرکت می کرده، به سوی خود کشاند.»
شواهد کافی در دست است که حکایت می کند وقتی مارسلوس، ژنرال رومی، سیرا کوس را به تصرف خود درآورد، دژ را آماده یافت. ارشمیدس در کرانه ی ساحلی شهر ماشینهایی عظیم الجثه با طناب و قرقره های لازم تعبیه کرده بود، که این ماشینها از فراز دیوارهای شهر تیرهایی بسیار بزرگ پرتاب می کردند و برای غرق کردن هر نوع قایق پارویی بزرگ قدرت کافی داشتند. همچنین، کشتیهای دشمن بناگاه دیدند سینه ی بعضی از کشتیها با چنگک یا قلابهایی آهنین «مثل نوک درنا» بالا کشانده می شود و بعد در حالی که فقط انتهای کشتی بر آب قرار دارد، به ته دریا فرو برده می شوند. بعضی از کشتیها هم از طریق چندین طناب به سوی ساحل کشانده، و محکم به صخره ها کوبیده می شدند، و بعضی دیگر هم تا ارتفاعی زیاد از سطح دریا بالا برده و به این سو و آن سو تاب داده می شدند.
همان طور که می توان تصور کرد، مارسلوس، بسیاری از افسران مهندسش را برای مذاکره فرا خواند تا برای مقابله با این ماشینها، ابزاری ابداع کنند. آنها طرحهای مبتکرانه ای ارائه کردند، نتیجه آن شد که از دستگاهی سوار بر هشت قایق استفاده کنند، که سربازان به دلیل شباهش به یک آلت موسیقی عظیم الجثه به آن «سامبوکا» می گفتند. رومیها این دستگاه را به سرعت رو به دیوارهای سیراکوس ساختند، اما هنوز راه نیفتاده، ارشمیدس با استفاده از یکی از همان ماشینهای ظاهر ساده اش این وسیله مهاجم شناور مخوف را همانند یک قایق معمولی از کار انداخت.
گفته می شود طی همین محاصره، ارشمیدس با استفاده از چند عدسی و آیینه، ناوگان رومیها را به آتش کشاندن، اما از آنجایی که نه پلوتارک، نه لیوی و نه پلی بییوس ۳ هیچکدام چنین اتفاقی را نقل نکرده اند، احتمالا این ماوقع را می توان افسانه تلقی کرد. گرچه، نتیجه ی اتفاقات جاری این بود که رومیها از این ریاضیدان یونانی بسیار ترسیدند. اگر آنها فقط یک رشته طناب یا یک قطعه چوب بر فراز یکی از دیوارهای شهر می دیدند با وحشت تمام گمان می کردند که ارشمیدس دارد ماشینی وحشتناک را به سویشان نشانه گیری می کند، و فورا پا به فرار می گذاشتند. سرانجام، مارسلوس با سرافکندگی قابل انتظار، و تحسین و تمجید بسیار به دشمنش، پی برد که مهندسانش نمی توانند حریف سیراکوس شوند، بنابراین تصمیم گرفت دست از محاصره بردارد.
او چنین گفت: «جنگ با این بریاروس ریاضی که در ساحل می نشیند و راه بر ناوگان مهاجم ما که گویی اسباب بازیهای مضحکی هستند چه نتیجه ای دارد؟»
پلو تارک درباره ی این دوره از زندگی ارشمیدس می گوید: «در واقع باقی اهالی سیرا کوس چیزی نبودند جز پیکری در توپخانه های ارشمیدس، حال آنکه او روح و جانی بود که این پیکر را زنده می کرد. تمام سلاحهای دیگر بی فایده و بیهوده می ماندند، سلاح او تنها جنگ افزار تهاجمی و تدافعی شهر بود.)
سلاحهای مرگباری که این مخترع بزرگ ساخته بود گرچه شهرتش را بسیار فراتر از مرزهای شهر سیرا کوس برد که خودش مسئول دفاع از آن بود، اما باعث شد از دستگاههای مکانیکی مبتکرانه که مایه ی شهرتش شده بودند رویگردان و متنفر شود. تنفرش تا اندازهای بود که اجازه نداد در مورد هیچکدام، جز در مورد یکی از آنها، مطلبی بنویسند. این استثنای منحصربه فرد هم ماشینی بود که جزء سلاحهای جنگی محسوب نمی شد، این دستگاه گویی بود که حرکات خورشید، ماه و پنج ستاره را در آسمان نشان می داد. گرچه گزارش آن را در اختیار نداریم، اما سیسرون بیش از یک ربع قرن بعد این دستگاه را مشاهده و توصیف کرد.
امتناع ارشمیدس از دادن هرگونه ارزش و اعتبار به ابداعات مکانیکی اش، به نظر می رسد ربطی به اهداف جنگ ستیزی یا صلح طلبانهی او نداشته باشد، بلکه به این دلیل است که او آنها را در شأن و منزلت علم اصیل و پاک نمی دانست. چه بسا سخن پلو تارک نیز در این مورد توضیحی دیگر باشد بر این مدعا: «أو تمام هم و غم خود را صرف مکانیک و هر هنر و مهارت بی ارزش و پستی می کرد که ابزاری در جهت استفاده ی همگان بودند، و تنها دلخوشی اش در همان گمانه زنیهای متفکرانه نهفته بود، که صرف نظر از هر نوع ارتباط با ضروریات زندگی، از یک تعالی ذاتی برخوردار بود که فقط زاییده ی حقیقت و اثبات و برهان است.»
این که تلاشش در ساخت این ابداعات چیزی بیش از یک کار جنبی نبوده، و در پی احتیاجات مردم آن زمان صورت می گرفته، و این موضوع حتی از فهرست کارهای عمومی اش، که برای ما کاملا شناخته شده اند، آشکار است. این شخص که مجادله گری در دوران نوین است با مناعت طبع و فروتنی بسیار حتى نامش را در یکی از ده مقاله ی کاملا فن آورانه و غامض ذیل که دنیای امروزی بسیار مرهون آن است مطرح نکرده است:
1-در باب کره و استوانه. (یک اثر علمی که در دو کتاب آمده است و به ابعاد کره،مخروطها، لوزیهای بعددار، و استوانه ها می پردازد، و تمامی این مباحث را با روشنی کاملا هندسی به اثبات می رساند.)
٢. اندازه گیری دایره. (کتابی حاوی سه قضیه.)
٣. در باب مخروطها و اشکال شبه کره . (کتابی حاوی سی و دو قضیه(
۴. در باب مارپیچها. (کتابی مشتمل بر بیست و هشت قضیه.)
۵. در باب تعادل صفحه ها با مراکز ثقل صفحه ها. (شامل دو کتاب.) این مبحث زیربنای مکانیک تئوریک است که ارسطو پیش از آن به نحوی بسیار گنگ و مبهم و فوق العاده علمی و دشوار مطرحش کرده بود. کتاب اول مشتمل بر پانزده حکم و هفت فرض است. دومین کتاب حاوی ده حکم است. اثبات آنها دقیقا به طور عملی مطابق با آنهایی که امروزه کاربرد دارند ارائه شده است، در باب مراکز ثقل ۱) در باب دو وزنه ها، ۲) انواع متوازی الاضلاع؛ ۳) انواع مثلثها؛ ۴) انواع ذوزنقه.
۶. شمارشگر شنی رساله ای است که در آن ارشمیدس به هر یک از یک اعداد نامی خاص اطلاق کرده است. سامانه ی نامگذاری اعداد
۷. در باب اجسام شناور: رساله ای در دو مجلد.
۸. اسلوب. رساله ای بسیار مهم که در سال ۱۹۰۶ کشف شد. ارشمیدس درآن روشها و اسلوب مکانیکی را توضیح می دهد و به بسیاری از نتایج کار خود دست می یابد و نتیجه گیری می کند.
9. تربیع سهمی. این رساله شامل بیست و چهار قضیه و دو اثبات است که مساحت هر قطع از سهمی (یعنی منحنی یا قطع مخروطی که از بریدن یک مخروط و صفحه ای که با شیب آن موازی است) برابر است با چهار پنجم مساحت مثلثی با همان قاعده و ارتفاع در آن قطع.
۱۰. مجموع گزاره ها یا قضیه ها در هندسه ی مسطح. احتمالا این کتاب به شکلی که امروزه در دسترس ما قرار دارد به دست ارشمیدس نگاشته نشده است، چرا که این نسخه ترجمه ای لاتین از یک دست نوشته به خط عربی است. ما، علاوه بر این رسالات و مقاله ها، از نقل قولهایی که سالهای بعد از جانب معاصران و نویسندگان نقل شده است در می یابیم که ارشمیدس کتابهای بسیار دیگری نیز به رشته تحریر درآورد، که اکنون گم شده اند و در دسترس ما قرار ندارند. موضوعات این کتب هم طبیعتا پیرامون هندسه بوده، و تعدادی دیگر در باب موضوعاتی از قبیل تعادل و اهرم، برخی در مورد نجوم، و تعدادی نیز آثاری وابسته به نورشناسی بوده اند، چرا که یک مؤلف پس از وی جمله ای در مورد انعکاس نور به نقل از او گفته است.
بدون داشتن اطلاعاتی در مورد وضعیت و جایگاه علمی ای که او بنیانگذارش بوده، اظهار نظر دقیق و درست در مورد محسنات ارشمیدس در مقام یک ریاضیدان بسیار دشوار است. با این حال، بدون شک، وی به کشفیاتی نائل شد که ریاضیدانان عصر جدید بسیاری شیوه هایی اندازه گیری اجسام توپر و سطوح منحنی را بر مبنای آن پایه ریزی کردند. در واقع، او یکی از دانشمندان دوران باستان است که هر مبحثی را که ارزش واقعی برای مکانیک و هیدرواستاتیک داشته در آن دخالت داده است. این متفکر که قرنها از مرگش می گذرد، نقشی بزرگ و اساسی در بوجود آمدن دنیای متمدن و مکانیکی امروزی ما داشته است.
آوازه او هم مانند بسیاری از مردان بزرگ تاریخ نزد عامه ی مردم بر پایه ی آثاری است که خود او ارزش چندانی برایشان قائل نبوده، اما انسانهای فرهیخته ی روزگار او و سده های بعد همه متفق القول او را یک پیشتاز و نابغه تلقی می کرده اند. این حقیقت که کارها و ابداعاتش مسائل دشوار را چنان آسان می کرده که مردم در عجب بودند چرا قبلا به فکر خودشان نرسیده، نه تنها از میزان تحسین و تمجید آنها به او کم نکرده که بر آن افزوده است. پلو تارک می گوید «مادامی که او خودبخود این اثبات را در می یابد ارشمیدس گمان می کند بدون کمک هیچ کسی می تواند آن را انجام دهد آن هم با روشی ساده و سریع.)
از زندگی و شخصیت ارشمیدس اطلاعات چندانی در دست نیست. این که گاه رفتاری عجیب از او سر می زده، برایمان مسجل است، و همچنین مطمئن هستیم که گاهی چنان غرق در مسائل علمی خود می شده که خودش را فراموش و گاهی با زور استحمام مسی کرده. در تاریخ آمده است که او حین حمام کردن بر کفهای صابون بدنش اشکال هندسی می کشیده.
او، در مورد کشف هر قانونی که نامش را بر خود دارد مثل بچه ها خوشحالی می کرد، اما در عین حال انسانی فروتن و بی ادعا بود. قبل از این که کتابش را بنویسد و بسرای جهانیان به ارث گذارد، همواره آن را به دست دوستش، کانن اهل ساموس، می سپرد، که احتمالا وقتی در اسکندریه تحصیل می کرد با او آشنا شده بود، و او را در مقام یک ریاضیدان بسیار می ستود.
ارشمیدس، این مهندس خود آموخته، نزدیک به سه سال مارسلوس را در تنگنا قرار داد و با وی جنگید. عاقبت، هنگامی که ماشین جنگی مارسلوس شکست خورد، سلاح خیانت و دغلکاری موجب پیروزی او گردید، و سیراکوس در سال ۲۱۲ قبل از میلاد سقوط کرد. سقوط این شهر به دلیل مرگ مهمترین مدافع شهر بود، نه مخترع مشهور سلاحهای جنگی که در آن روز کشته شد؛ این شخص همان رؤیاپرداز حواس پرتی بود که سالها قبل، در زادگاهش لخت و عریان در خیابانها دویده و برای کشف جدیدش شادمانی کرده بود.
برای ما معماست که در آن روز مرگبار چه مسألهای ذهن ارشمیدس را به خود مشغول کرده بود، زیرا داستانهایی که درباره ی مرگش گفته می شود در جزئیات با هم متناقضند. با این حال، می دانیم که مارسلوس فاتح، دشمن بزرگش را بسیار می ستود، و آرزو داشت با او دیدار کند نه این که بخواهد از او تعریف و تمجید کند، بلکه می خواست احترام و منزلتی را که احساس می کرد به زبان آورد.
تصور آخرین صحنه های زندگی این دانشمند مشهور دشوار است. احتمالا، مارسلوس در بحبوحه ی دل مشغولیهای دیگرش، در شگفت بود و نمی دانست چرا ارشمیدس بزرگ در میان کسانی که تسلیمش شدند نیست. احتمالا به ذهنش خطور نمی کرد مردی که سه سال تمام ارتش روم و ناوگانش را فلج کرده، اکنون بر زمین خانه اش نشسته و بی اطلاع است که شهر به تصرف دشمن درآمده. می شود چنین تصور کرد که مارسلوس رومی به یکی از افسرانش دستور می دهد: «تلاش کن ارشمیدس را برای من پیدا کنی ! خیلی دوست دارم او را ببینم.»
و می توانیم تصور کنیم که این فرمان نظامی، زبان به زبان بین نظامیان فرودست می چرخد: «ارشمیدس را پیدا کنید، ژنرال او را می خواهد!»
سپس سربازی او را پیدا می کند. مرد میانسال محترمی را می بیند که روی زمین خانه اش نشسته است و خطوطی مسخره بر کاشیها می کشد. آمرانه می گوید: «برخیز! ژنرال تو را می خواهد!»
مرد میانسال توجهی نمی کند. یعنی اصلا نمی شنود. سرباز دوباره دستور می دهد و فرمانش را تکرار می کند.
مرد می گوید: «هان؟ چه گفتی؟ لعنت بر تو، برو بیرون، مگر نمی بینی مشغولم؟»
سپس سرباز یک قدم جلو می رود. به او فرمان داده شده و باید اطاعت کند. ارشمیدس را باید نزد ژنرال ببرد. آیا یک بازی بیهوده و احمقانه می تواند خللی در ایفای وظیفه ای نظامی ایجاد کند؟ خیر به هیچ وجه محکم دست پیرمرد را می گیرد، ارشمیدس دستش را وا می کشد، البته به آرامی اما با جدیت.
– تا این مسأله را حل نکنم نمی توانم همراهت بیایم.»
چه حرف وقیحانه ای تنها یک راه باقی مانده. گونه های سرباز رومی از عصبانیت سرخ می شود. برای آخرین بار به او هشدار می دهد. اما باز بی اعتنایی می بیند. فرو بردن شمشیر همان و افتادن ارشمیدس بر روی مسأله ی ناتمام خود همان مرگ بر اثر گیجی و خونی که در شگفت انگیزترین مغز دنیا جریان دارد بر زمین جاری می شود.
مارسلوس که فرمانش به فاجعه آمیزترین شکل ممکن تعبیر شده بود، به دلیل مرگ ارشمیدس از صمیم قلب ناراحت شد. «از آن قاتل که گویی انسانی کافر و نفرت انگیز است روی برتافت»، و در پی یافتن خویشاوندان آن مرد بزرگ برآمد و لطفش را شامل حال تمام آنها کرد. این مرد فرزانه را با احترام تمام به خاک سپردند، و به خواست خودش، که مدتها پیش بیان کرده بود، معبدش را با کره ای که درون استوانه ای محاط شده است نشانه گذاری کردند، چون او کشف ارتباط بین حجمهای کره و استوانه محاط بر آن را بزرگترین و مهمترین یافته اش می دانست.
شهرت ارشمیدس پس از مرگش دریاد دانشمندان و نویسندگان همچنان زنده نگه داشته شد، أما زادگاهش سیرا کوس شاهد روزهایی مصیبت بار بود، و بیش از صد و سی سال بعد، در سده ۷۵ قبل از میلاد – سیسرون، که در آن زمان رییس مالیه ی سیسیل بود، آرامگاه ارشمیدس را در نزدیکی دروازه آگریجنتین یافت که بوته های خار آن را پوشانده بود.
این سخنور بزرگ رومی با اندوه فراوان می گوید: «اگر مردی از اهالی آرپینوم مقبره این شهروند نابغه را پیدا نمی کرد، ارشمیدس برای مشهورترین و بافرهنگ ترین شهر یونان گمنام باقی می ماند.»