چگونه پدر خوبی باشیم؟
در قرن بیست و یکم، نقش پدران آنطور که باید تعریف نشده است. به عنوان مثال: پنجاه سال قبل مرسوم بود که مردها از خانه بیرون میرفتند و برای تأمین معاش خانوادههای خود تلاش میکردند و تغذیه و رسیدگی به بچهها را به همسران خود واگذار میکردند. آنها با دوستان خود به اینجا و آنجا میرفتند یا به ورزش میپرداختند. اما اینک قوانین ثابتی وجود ندارد و مردها میتوانند پدران مجرد تمام وقت باشند یا پدرانی که آخر هفتهها یا هر دو هفته یک بار وقتشان آزاد است. آنها میتوانند والدینی باشند که در خانه در کنار بچههای کوچکشان میمانند یا در نقش ناپدریهای خارق العاده قرار میگیرند. آنها اغلب در نقش رئیس بااعتماد به نفس، آشپز و مشاور در خانه هستند. البته همیشه مردانی در هر نسل بودهاند که مزایای داشتن یک رابطهٔ نزدیک با بچههای خود را درک کردهاند. اما این روزها، رسانهها به طور روزافزونی تصویر این نوع پدر را منعکس میکنند و طبیعتا تعداد بیشتری از مردان لذتهای پدر بودن را درک میکنند.
پدر کامل یک شخصیت مقدس نیست. او انسانی با نیازهای خاص خود است. او میتواند بداخلاق، پراسترس و گاهی بیفکر باشد. اما بچههای او از بچگی تا دوران بلوغ را در امنیت و پیوند عاطفی طی کنند، به گونهای که هیچ وقت نخواهند این پیوند را عوض کنند. این یک عشق حقیقی و بدون هیچ گونه خودخواهی است که میتوان به آن تکیه کرد و باید به بچهها آموخت که آنان در آینده مردمی دوست داشتنی خواهند شد و قرار است در دنیا مورد عشق و علاقه قرار گیرند.
پدرهای کامل همان طوری که بی هیچ قید و شرطی بچههای خود را دوست میدارند، با بچههای خود دوست هم هستند. آنها در علایق فرزندان خود شریک میشوند و مرتبا با آنها بازی میکنند. قبل از آنکه فرزندان پا به محیط مدرسه بگذارند، پدر مطمئن میشود که آنها میدانند موجوداتی بامزه و سرگرم کننده و دوست داشتنی هستند. پدر خوب به بچههای خود توانایی نزدیک شدن به دنیا همراه با داشتن اعتماد به نفس را میدهد تا در آینده فرزندانشان با هر کسی که برخورد میکنند، برخورد درستی داشته باشند.
نوزادان مثل کامپیوترهای کوچک بدون نرمافزار هستند. هر چیزی را برای آنها باید ماه به ماه و سال به سال برنامهریزی کرد، طوری که یاد بگیرند که باقی بمانند و هیجان زده شوند. درسهای اندکی از زندگی را میتوان با استفاده از متن کتاب یا سی دی، آموزش داد، بنابراین یک پدر کامل باید بتواند توضیح بدهد، بحث و بررسی کند، تشویق کند تا فرزندان کوچک او با اشتیاق و میل و خواستهٔ قلبی او را به عنوان الگو بپذیرند. یک ضرب المثل قدیمی میگوید که بچهها از پدر و مادر خود تقلید میکنند، البته از اعمال پدر و مادر خود نه از حرفهای آنها. پس یک پدر کامل باید بیشترین سعی و تلاش خود را به کار گیرد تا به بچههایش بیاموزد که چه طور شهروندان خوبی باشند.
پدران در این زمین خاکی و در طی قرون متمادی، علیرغم تفاوتهای فرهنگی و مذهبی که با هم داشتهاند، توانستهاند کارهای خاص و ویژهای انجام دهند. ما نیز در این غریزهٔ بیولوژیک که دوست داریم بچههایمان خوشبخت باشند، سهیم هستیم، اما بهترین پدرها پا را از این فراتر نهاده و هدف آنها این است که به فرزندانشان انگیزه دهند تا کاملترین و بهترین فردی که میتوانند بشوند باشند. نحوهٔ عملکرد فرزندان در طول مسیر زندگی، بهترین پاداشی است که ما از آنان دریافت میکنیم.
کتاب حاضر در نظر دارد پدران کامل را در هر کجایی که هستند آگاه کند که دستاوردهای آنها به رسمیت شناخته شده است. شما باید به پدر خود بگویید که او امروز فردی کامل است، برای این کار فقط لازم است که به عقب برگردید و قدر کارهای او را بدانید.
عشق از گذشته تا امروز
*تو از همان نخستین روزهای تولد کودکت درک کردی که او جزو مایملک تو نیست، بلکه خود موهبتی الهی است.
*از بین تمام پدرهای دنیا خوشحالم که تو پدر من هستی.
*تو شخصیت بزرگی داری و قلبی بزرگ که متناسب با آن شخصیت است.
*پدر، همزمان با بزرگ شدنم تو را به عنوان یک فرد در جایگاه خودت شناختم و به همین نسبت عشق و علاقهام نسبت به تو عمیق و عمیقتر شده است.
*در وجود تو جوانی و زندگی موج میزند.
*میدانم هر کاری هم که انجام دهم، باز تو مرا دوست خواهی داشت.
*حتی موفقیتهای کوچک و ناچیز من نیز باعث خوشحالی و غرور تو میگردد.
*خوشحالم که هنگام برداشتن اولین گامهایم تو در کنارم بودی.
*وقتی به خانه بازمیگردم، با دیدن تو، روحیهای تازه میگیرم.
*تو باور نداری که عاطفه خاص زنان است.
*حتی آن وقتی که یک بچه بودم، تو یک سیستم رادار درونی داشتی که میگفت من چه میخواهم و چه چیزی موجب خوشبختیام میشود.
*تو همیشه در نمایشهای مدرسه بلندتر از همه برای من دست میزدی و مرا تشویق میکردی.
*تو به من آموختی که توقع زیادی از کسانی که مرا دوست دارند نداشته باشم.
*وقتی که کارنامهام را به خانه میآوردم، صورتت غرق غرور میشد، نمرات آن چندان مهم نبود، این کار باعث میشد که به خودم افتخار کنم و تصمیم بگیرم که بیشترین تلاشم را بکنم.
*تو هر لحظه از کودکی مرا غرق شور کردی.
*تو برای من بازگو کردی که عکسهای کودکیام دقیقا در کجا گرفته شدهاند.
*تو میتوانی اولین کلماتی که به زبان آوردم را برایم نقل کنی و اسباب بازیهای محبوب مرا توصیف کنی و داستانهای مورد علاقه در هنگام خوابم را اسم ببری.
*تو همیشه دوست داشتی راجع به موفقیتهای من صحبت کنی.
*تو سخت کار میکنی تا بهترین چیزها را برای زندگی ما تهیه کنی و همهٔ سعیات را میکنی تا من خستگی ناشی از کار را در صورتت نبینم.
*دوست دارم در آلبومهای قدیمی سرکی بکشم و تو را در شکل یک پسربچه تصور کنم.
*تو همچنان به من عشق میورزی، حتی اگر خیلی بد باشم.
*تو مثل یک آچار فرانسه بر روی همهٔ کارها تسلط داری.
دلم در گروی عشق به پدرم است.
کول پورتر
*تو به گونهای رفتار کردی که احساس کنم دوستداشتنیترین چیز زندگیات هستم.
*تو همهٔ سعی خود را به کار بستی تا آسایش و آرامشی که در یک خانوادهٔ دوست داشتنی هست را به چشم ببینم.
*تو واقعا از پدری کردن لذت میبردی.
*دوست دارم به دستهای قدرتمند و پرتوان تو نگاه کنم و تمامی کارهایی را که برای من انجام دادی به یاد آورم.
*من عاشق شور و نشاط نهفته در صورت تو هستم.
*من احساس دست کوچکم را در دستان تو و اینکه چه قدر به من احساس اهمیت داد را درک میکنم.
*هر گاه به تو نیاز پیدا کردم، در هر شرایط، هر کاری که در دستت بود را بر زمین گذاشتی.
*احساس خوشبختی میکنم که تو را در کنار خود میبینم.
*همیشه دیدهام که برای حمایت و نگهداری از خانوادهات خود را به آب و آتش زدهای.
*تو همیشه باعث شدهای که احساس کنم موهبت ویژهای برای تو هستم.
*از کوچکترین موفقیتهای من لذت میبری.
*بسیار شکرگزارم که بهترین پدری که هر کس میتواند داشته باشد را من دارم.
*من همهٔ عکسهایی را که با هم انداختهایم، نگه داشتهام.
او نخستین کلماتی که بر زبانم جاری شد را فهمید و لبخند معصومانهاش را نثار من کرد.
مارگارت کورتنی
*تمامی چیزهایی را که به من یاد دادهای برای همهٔ عمر، بخشی از وجود من شده است.
*تو هر گاه نیاز به تشویق داشتم مرا تشویق کردی و برایم کف زدی.
*تو هرگز مرا با داشتههای زیاد لوس نکردی، ولی همهٔ عشقی که نیاز داشتهام را به من دادهای.
*ممکن است به عنوان یک پدر اشتباهات و خطاهایی هم کرده باشی، اما یک اشتباه را دو بار تکرار نکردهای.
*تو همیشه باعث شدهای که در میان اشکهایم بخندم.
*من دوست دارم شباهتهای بین خودم و تو را بشمارم. شک ندارم که به هم رفتهایم.
*من دوست دارم اتفاقاتی که قبل از به دنیا آمدنم در زندگی تو رخ داده را بدانم.
*از خدا میخواهم ذرهای از کارهایی که تو در حق من کردهای را من در حق بچههایم انجام بدهم.
*با گذشت سالها، دریافتهام که هر روز شباهتم به تو بیشتر از روز قبل گردیده است.
*تو همیشه دستمالی آماده برای پاک کردن اشکهای من داری.
*به عنوان یک پدر، تو مظهر عشق و دوستداشتنی و اثری از خودخواهی در وجود تو دیده نمیشود.
*تو همیشه وقت و انرژی کافی برای همهٔ افراد خانواده داشتهای، به طوری که ما جز عشق و محبت، چیز دیگری از تو ندیدهایم.
*من همیشه خودم را مدیون تو میدانم، زیرا هرگز باعث نشدی که احساس کنم مدیونت هستم.
تمامی احساساتی که پدرم نمیتوانست بر زبان جاری سازد در دستانش بود و مهربانی او را هر کودک یا حیوان دست آموزی میتوانست احساس کند.
فریا استارک
*تو همیشه لذت لحظهٔ به دنیا آمدن مرا به خاطر داری.
*تو معنی کلمهٔ عشق بدون قید و شرط را به من یاد دادی.
*تو به من یاد دادی که پدر و مادر بودن یعنی عشق بیقید و شرط و درک فرزند نه کنترل کردن او یا توقع غیرممکن داشتن.
*ما همیشه پیوند و ارتباط خاصی داشتیم و برای خودمان فضای خصوصی داشتیم.
*عشق برای تو به معنی گذراندن وقتت با کسانی است که آنها را دوست داری.
قانون پدری: نقش و تأثیر پدران در زندگی فرزندان
نویسنده : ربکا هال
مترجم : عفت حیدری
ناشر: کتابسرای بیان
تعداد صفحات : ۳۴۸ صفحه
این نوشتهها را هم بخوانید