هم عاشق باشید و هم معشوق!
این درست است که هر چه کمتر دوست بدارید تجربه و افسردگی بیشتری را در زندگی خواهید داشت. شاید عشق، بهترین داروی ضد افسردگی باشد. به همین دلیل است که احساس بدون عشق، عمومیترین شکل افسردگی است.
بسیاری از افراد افسرده، نه خودشان را دوست دارند و نه احساس عشق و دوست داشتن به دیگران را دارند. آنها بسیار روی خود تمرکز میکنند و همین امر باعث میشود کمتر مورد توجه دیگران قرار بگیرند و جذابیتی داشته باشند. از این رو فرصت و مجالی نمییابند که تواناییها و مهارت های عشق را بیاموزند محروم میمانند.
افسانهای وجود دارد که عشق یک دفعه اتفاق میافتد. در نتیجه فرد افسرده اغلی بدون مقاومت و کورکورانه در انتظار کسی میماند که او را دوست بدارد. اما عشق از این راه عملی نیست. برای عاشق شدن و نگه داشتن عشق، میبایست بیرون آمد. فعال بود و مهارتهای ویژه بسیاری را آموخت.
بسیاری از ما نظر و عقیده خود را در رابطه با عشق از فرهنگهای عامه گرفتهایم و معتقدیم که عشق چیزی است که باعث ابراز احساسات میشود. در فرهنگ عامه، عشق ایدهآل عبارت است از تصورات غیر واقعی. که بیشتر به شکل تصنعی و سرگرمی است و این یکی از دلایلی است که چرا بسیاری از ما افسرده هستیم. (عشق ما تصوراتی غیرواقعی و تصنعی و در خیال ماست).
ما گمان میکنیم که آشفتگی و شیفتگی یعنی عشق، یک نتیجهگیری این است که وقتی ما به طور حقیقی عاشق شدیم. غمگین و مایوس میشویم. چرا که چیزهای بسیار زیادی وجود دارد که با فرهنگ ایدهآل ما همخوانی ندارد. بعی از ما چیزی را مطالبه میکنیم و خود نیز کنترل میکنیم و گمان میکنیم عشق ایدهآل ما بایستی این باشد که کس دیگری، آن چه را که در تصورات ماست باید انجام دهد. این امر، نه تنها امکانپذیر نیست، بلکه لازم این است که راه رسیدن به عشق نیز برای رفع افسردگی تغییر یابد.
این اقدامات استراتژیک را دنبال کنید تا آنچه را که از زندگی میخواهید به دست آورید. هم عاشق و هم معشوق بودن.
شناختن (اعتراف به) تفاوت بین شیفتگی و عشق: شیفتگی یک وضعیت روحی با شیدایی عمیق است. همه احساسها خوب و عالی است اما در واقع به ندرت دوام دارد و اولین مرحله از جنون است. جذابیتی است که به موجب آن همه هورمون ها ترشح میشوند و همه چیز به نظر خوب و درست میرسد. این حالت تقریبا به طور متوسط شش ماه دوام مییابد. این حالت میتواند به عشق تبدیل شود. بسیاری از عشقها در حقیقت از شیفتگی آغاز میشوند. اما بیشتر XXX هرگز به مرحله عشق نمیرسند. بدانید که عشق مهارتی است آموختنی نه چیزی که از هورمونها یا احساسات مخصوص ویژهای بیرون بیاید. اریچ فروم عشق را «خواست اراده» مینامد. اگر شما تواناییهای دوست داشتنی را نیاموزید در واقع بدین معناست که افسرده شدن خود را تضمین میکنید. شما افسرده خواهید شد نه تنها به خاطر این که به اندازه کافی با دیگران ارتباط برقرار نکردید بلکه به خاطر این که تجربه شکستهای بسیاری را داشتهاید.
مهارت برقراری ارتباط خوب و درست را بیاموزید. این مهارتها وسیلهای هستند که با آنها میتوانید امید و اعتماد و ارتباط قوی خود را افزایش دهید. هر چه ارتباط شما بیشتر شود به همان اندازه افسردگی شما کمتر میشود چرا که شما احساس میکنید که شناخته شدهاید و شناختهاید. همواره تفاوتهایی بین دو نفر وجود دارد. اشکالی ندارد که شما چقدر خوب هستید یا چقدر به کسی نزدیکید. اگر ارتباط شما درست پیش برود تفاوتهای ظاهری و سطحی مشکلی را پیش نخواهد آورد. مساله این است که باید تفاوتها را شناخت و با آنهایی که از شما فاصله نمیگیرند یا شما را طرد نمیکنند ارتباط برقرار کنید.
شما میتوانید این کار را به وسیله شناخت این که شخص دیگر (طرف مقابل) از کجا آمده؟ چه کسی است؟ و این که قادر باشید خودتان را معرفی کنید و نشان دهید انجام دهید. وقتی تفاوتها را شناختید باید قادر باشید با طرف مقابل مذاکره و مصالحه کنید و دلیل کلی را برای انجام این کارها بیابید.
تمرکز بر روی طرف مقابل، بر روی آن چه که به دست آورید و این که چگونه با شما رفتار میشود تمرکز کنید. آنچه را که طرف مقابل نیاز دارد بشناسید. (شناخت نیازهای طرف مقابل)، آنچه را که واقعا نیاز دارد تا با آن احساس خوبی داشته باشد. آموختن این مهارتها برای مردمی که در فرهنگ خودخواهانه امروزی هستند واقعا دشوار است، البته خودتان را در این جریان گم نکنید. مطمئن شوید که به خودتان هم اهمیت میدهید و در فکر خودتان هم هستید.
به دیگران هم کمک کنید. افسردگی چنان مردم را در خود فرو برده و متمرکز در خود نگه میدارد که آنها نمیتوانند کسی را خارج از خود ببینند و به اندازه کافی قادر باشند که یاد بگیرند که کس دیگری غیر از خودشان را هم دوست بدارند. هر چه به دیگران بیشتر توجه کنید و یاد بگیرید که واکنش نشان دهید و نیازهای دیگران را برآورده کنید به همان اندازه میتوانید بیشتر دوست داشته باشید.
توانایی تطبیق با واقعیت را در خود افزایش دهید. دوست داشتن یک نفر به طور حقیقی به همان اندازه که خودتان را دوست دارید مهم است. این که دیگران واقعا چه میگویند؟ آنها واقعا چه نیازهایی دارند؟ افراد افسرده گمان میکنند که تنها حقیقت، حقیقت افسردگی آنها است.
نزاع جدی با نداهای منفی درونی خودتان حساسیت به پذیرفته نشدن و طرد شدن از طرف دیگران یکی از علائم اصلی افسردگی است. نتیجه کم بودن اعتماد به نفس این میشود که از وابستگیها و ارتباطات تفسیر درستی نشده یا به عنوان یک نقص دائمی تعبیر میشود. با احساس طرد شدن از سوی طرف مقابل، شما باور میکنید که این رفتاری است که اساسا لیاقت و شایستگی آن را داشتهاید. اما طرد شدن در واقع از خود شما سرچشمه گرفته و احساس عدم لیاقت و نقص در واقع نشان از افسردگی دارد.
باید اعتراف کرد که ندای درونی قوی است اما واقعی نیست. با این ندا حرف بزنید. «من واقعا طرد شده نیستم. این مساله من لیاقت ندارم و نقصهایی دارم. واقعا دائمی نیست. من اشتباه کردم» یا «این مساله راجع به من نبوده، چیزی بود که من فقط نمیدانم که چطور اتفاق افتاده و حالا میخواهم یاد بگیرم»، اگر شما میخواهید موقعیتی را دوباره گسترش دهید. میتوانید دوباره بپذیرید که راه موثری هست و شما میتوانید عشقی را که نیازمند آن هستید بیابید و آن را نگه دارید.