امروز، ۷۹۱ سال از مرگ چنگیزخان گذشت! معرفی کتاب زندگی پر ماجرای چنگیزخان (تموچین)

در ماه مارس سال ۲۰۰۳ در «مجله امریکایی وراثت انسانی» مقاله جالب توجهی به چاپ رسید. گروهی متشکل از ۲۳ دانشمند علم وراثت، DNA در حدود ۰۰۰, ۲ مرد در سراسر اروپا و آسیا را مورد بررسی قرار داده بودند. آنها الگویی را یافتند که در دهها نفر از مردان مورد مطالعه، بدون توجه به اینکه اهل کجا بودند، مشترک بود. همین الگوی وراثتی با کمی تغییرات بومی در شانزده گروه جمعیتی که در سرتاسر این قلمرو پراکنده بودند وجود داشت، یعنی از دریای خزر تا اقیانوس آرام. اگر نسبت مردانی که این الگو در نهادشان وجود دارد (یعنی ۸ درصد از این شانزده گروه) را در سرتاسر جمعیت این منطقه برونیابی کنیم، این نتیجه تکاندهنده بدست میآید که ۱۶ میلیون مرد درواقع جزء یک خانواده گسترده هستند.
چگونه میتوانیم این مطلب را توجیه کنیم؟ این اطلاعات از بررسی کروموزمهای Y بدست آمدهاند که خاص مردها است. هر مرد الگویی در کروموزم Y خود دارد که ویژگی منحصربفرد اوست، اما این ویژگیها شباهتهایی دارند که به دانشمندان علم وراثت امکان میدهند تا آنها را در روابط فامیلی پیدا کنند و در شجرهنامهها نشان دهند. این شجرهنامهها به نام «خوشههای ستارهای» نامیده میشوند (چون آنها به صورت انفجارهای ستارهای کشیده میشوند، نه به صورت «شجره»). اولین گام این بود تا این خوشههای ستارهای تجزیه و تحلیل شوند، سپس در فضا و زمان به عقب برگشته و آنها را ردیابی کنند و «متأخرترین جد مشترک» آنان را مشخص کنند. گروه روی ۳۴ نسل کار کردند و برای هر نسل ۳۰ سال در نظر گرفتند. بدینترتیب جد مشترک آنان را در حدود ۱۰۰۰ سال پیش معین کردند، یک عدد میانگین با میزان خطای تا ۳۰۰ سال در هر طرف (۳۰ سال برای هر نسل به نظر من کمی زیاد است؛ اگر مثلاً آن را به ۲۵ سال کاهش دهیم، و تاریخ متأخرترین جد مشترک آنان به ۸۵۰ برسد بهتر است). بعلاوه، اکثر تغییرات محلی کمی متفاوت را فقط در یکی از حیطههای منتخب یعنی مغولستان نشان دادند.
این مطلب یک فرضیه تکاندهنده را القا میکند: یعنی اینکه یک مرد که در قرن دوازدهم میلادی زندگی میکرده ماده وراثتی خود را در سراسر نیمی از اوراسیا منتشر کرده بود؛ که در نتیجه اکنون این ماده در یک نفر از هر ۲۰۰ مردی که امروز زندگی میکنند وجود دارد.
صحبتهای کرس تایلور- اسمیت از دانشکده بیوشیمی دانشگاه آکسفورد جالب است. وی میگوید:
«هنگامی که دانشجوی دوره دکتری، تاتیانا زرژال(۶) که داشت این تحلیل را انجام میداد، اولین شبکه را ترسیم کرد، ما فهمیدیم که چیز فوقالعادهای در آن اطلاعات وجود دارد. به علت فراوانی زیاد، یعنی تعداد زیاد همسایگان و پراکنش در جمعیتهای بسیار، خوشه ستارهای بسیار شاخص بود. ما قبلاً هرگز چنین چیزی ندیده بودیم. با یک نگاه گذرا میتوان فهمید که این خوشه ستارهای یک خانواده گسترده واحد را نشان میدهد.
تاتیانا فورا گفت: «چنگیزخان!»
این حرف خندهداری بود، اما وقتی اطلاعات بیشتری جمعآوری کردیم و برآوردهایی را انجام دادیم تا محتملترین زمان و مکان این خاستگاه را تعیین کنیم، معلوم شد که بهترین توجیه همان نظر تاتیانا بود.
وقتی پژوهشگران ۱۶ گروه منتخب را روی نقشه امپراتوری که چنگیز در آغاز قرن سیزدهم میلادی آن را ایجاد کرده بود مشخص کردند ادعای فوق ثابت شد. این دو کاملاً با هم مطابقت میکردند. در حقیقت، فقط یک گروه یعنی ایلهای هزاره افغانستان، درست در خارج از مرزهای این شبکه قرار داشت، اما این هم مطابقت میکرد چون قبل از اینکه چنگیز به آسیای میانه باز گردد، در حدود یک سال در ۴ -۱۲۲۳ در افغانستان بود.
میتوان تصور کرد که جد مشترک این ۱۶ میلیون مرد یکی از نیاکان بلافصل چنگیز بود؛ برادرانش نیز احتمالاً همین الگوی ژنتیک را داشتهاند. هر چند در هر صورت این چنگیز بود که مسئول انتشار دادن این خصیصه وراثتی در سرتاسر شمال چین و آسیای میانه در سالهای ۱۲۰۹ تا زمان مرگش در سال ۱۲۲۷ بود. زنان زیبا بخشی از غنائم جنگی او بودند و این ابراز وجود رهبری او بود که بهترین زنان را طلب کند و افسران زیردست او هم آنها را به چنگیز تقدیم کنند. برای چنگیز اهمیت بهسزایی داشت تا این کار را به درستی انجام دهد، یعنی این کار نه تنها روشی برای اظهار حاکمیت او بود بلکه سخاوت او را هم نشان میداد، چون این زنها را بعدا به عنوان هدیه به ژنرالهای وفادارش میداد. چنگیز اصلاً زنباره نبود اما قطعا مرد ریاضتکش و پارسایی هم نبود. او در خلال ۴۰ سالی که در حال برپایی امپراتوریش بود به صدها دختر دسترسی داشت. اگر محافظهکارانه ۲۰ فرزند را به او نسبت دهیم (در حالی که ممکن است حتی صدها فرزند داشته باشد) و ۱۰ فرزند او را پسر فرض کنیم که همگی آن الگوی یکسان را در کروموزمهای Y خود داشته باشند و اگر فرض کنیم که هر پسر هم خودش دو فرزند پسر داشته است، نتیجه دو برابر کردن تعداد بازماندگان مذکر چنگیز در هر نسل به مدت ۳۰ نسل آنقدر شگفتانگیز است که حدس و گمان قبل از نتیجهگیری از محاسبات دنیای واقعی، حقیقت را درمییابد. پس از پنج نسل، یعنی تا سال ۱۳۵۰، او تعداد کمی (مثلاً ۳۲۰) بازمانده مذکر دارد؛ اما پنج نسل بعد، در سالهای ۱۵۰۰-۱۴۵۰، ۰۰۰/ ۱۰ بازمانده مذکر، پس از ۲۰ نسل ۱۰ میلیون؛ و پس از ۳۰ نسل تعداد آنها به رقم غیرقابل باور میلیاردها میرسد.
در این صورت امروزه پیدا کردن ۱۶ میلیون بازمانده مذکر او کاملاً عملی است. به نظر میرسد که انگار ظرفیت تولید مثل قهرمان ما باید عالی بوده باشد تا به این هدف برسد. وسوسهانگیز است تا ویژگیهای حیرتانگیزی را به جهشی نسبت دهیم که باعث شد مردی پا به عرصه وجود بگذارد که چنین قدرتی را کسب کند. ممکن است وجود یک ژنِ بیرحمی یا توانایی باروری فوقالعاده را مسلم فرض کنیم. در حقیقت، ژنهای خاصی که این گروه محققان مطالعه کردند خنثی هستند؛ یعنی تنها کاری که آنها انجام میدهند این است که جنسیت را تعیین میکنند. بنابراین لابد عامل دیگری در کار بوده است تا بقای دودمان چنگیزی را تضمین کند. همانطور که کریس تایلور – اسمیت و همکاران نویسنده او خاطرنشان میکنند، این عامل میتواند قدرت سیاسی محض و امکان دسترسی به مناطق جغرافیایی وسیع باشد. قدرت برای چنگیز و خویشاوندان نزدیک او همان کاری را انجام داد که دُم چتری برای طاووس نر انجام میدهد. مقاله مذکور چنین نتیجهگیری میکند: «دستاوردهای ما شکل نوظهوری از انتخاب در جمعیت انسانی برمبنای موقعیت اجتماعی را نشان میدهند.» جامعهشناسان و نویسندگان فضول زندگی خصوصی مردم در روزنامهها و مجلات از موفقیت جنسی مردان قوی خبر دارند، اما این برای اولینبار است که این مسئله در عمل و از دیدگاه علم تکامل ثابت شده است. چنگیز قویترین مرد قبیله خود بود.
این روزها توجیه وراثتی رفتار مُد شده است. هرچند در این مورد، این وراثت است که تابع رفتار است و همه به شخصیتی – که از وراثت، نبوغ انگیزه مهارتهای رهبری، بیرحمی و بسیاری از خصلتهای دیگر تشکیل شده است – برمیگردد که در سرزمینهای مغولی در حدود هشت قرن و نیم قبل ظهور کرد.
این کتاب تلاشی است برای تحقق یک جاهطلبی شخصی من که در حدود سه دهه قبل بوجود آمده یعنی هنگامی که میخواستم به جایی که واقعا و واقعا دوردست باشد بروم. مغولستان آنقدر که امید داشتم دور به نظر میرسید. به منظور آماده شدن برای این سفر، شروع کردم تا زبان مغولی را یاد بگیرم و کمی از نوشتههای چنگیزخان را مطالعه کنم. جوانی سپری شد و وارد میانسالی شدم. تنها در آن هنگام بود که این سفرها آغاز شد و تلاشی بود برای فهمیدن تأثیری که چنگیز روی ما و دنیایش گذاشته بود.
آنگونه که معلوم شد، تأثیر کمی هم نبود، فقر و تحقیر (آنگونه که ما میتوانیم ادعا کنیم)، فرمان الهی (آنگونه که او ادعا میکرد) او را به طرف یک زندگی پیروزمندانه سوق داد تا بنیانگذار بزرگترین امپراتوری جهان شود و به نوعی جاودانگی برسد که نه فقط توسط ژنهای بازماندگانش به دست میآمد بلکه در دنیایی که توسط یورش سربازان صحرانشین او تغییر کرد به آن میرسید. بنابراین چنین جستجویی مستلزم دو نوع سفر بود:
یعنی سفری زمانی به گذشته با کمک حداکثر کتابهایی که میتوانستم بدست بیاورم؛ و سفری در سراسر آسیای مرکزی، یعنی از کوهستانهای جوانی چنگیز، تا صحنههای بسیاری از فتوحات او، تا درهای مخفی که احتمالاً او در آنجا درگذشته است و سرانجام تا کوهی مقدس که او از آن به عنوان سرچشمه الهام الهی خود یاد میکند و جایی که به احتمال قریب به یقین در آنجا در گوری اسرارآمیز آرام گرفته است. اما او در سکوت نیارمیده است. امپراتوری او مغولستان و چین را به هم پیوند داد به همراه پیامدهای شگفتانگیز سیاسی و اجتماعیای که تا قرنها وجود داشت و امروز هم وجود دارد. حتی پس از مرگ چنگیز به هر جا که مغولها تاختند، سایهای از چنگیز بر سر آنان سنگینی میکرد.
در ماه دسامبر سال ۱۹۹۵ روزنامه واشینگتن پُست اعلام کرد که چنگیز «مهمترین مرد هزار سال اخیر» است. چرا؟ چون «ماجرای بزرگ هزاره گذشته این است که یک نژاد واحد، کاملاً ارادهاش را بر روی کره زمین اعمال کرد.» با نگاهی به سال ۱۰۰۰ بعد از میلاد، درمییابیم که جمعیت دنیا کمتر از ۳۰۰ میلیون نفر بوده است (برخی برآوردها ادعا میکنند که جمعیت کره زمین فقط ۵۰ میلیون نفر بوده است)، و اکثر آنها حتی نمیدانستند نسبت به سایر ملتها و قارهها در کجای کره زمین قرار داشتند. هیچکدام از ملل اروپا و آسیا، به استثنای تعداد کمی از وایکینگها(۸) امریکا را نمیشناختند؛ به جز شاید عده بسیار کمی از فینیقیها، هیچکس از نیمکره شمالی به قسمتهای پایین صحرای آفریقا سفر نکرده بودند. اقوام پلینزیایی(۹)، که در سواحل اقیانوس آرام ساکن بودند، هیچ چیز در مورد استرالیا نمیدانستند. اگرچه آسیاییها با بقایای امپراتوری روم داد و ستد میکردند، اما تقریبا هیچ اطلاعی از قاره اروپا نداشتند. بهطورکلی، هر فرهنگی در محدوده آب و هوایی، جغرافیایی و جهالت خودش زندگی میکرد.
اکنون دنیا یک دهکده شده است. چگونه این اتفاق روی داد؟ فنآوری، اقتصاد، بیماری و بسیاری از نیروهای غیرشخصی و گسترده نقشهای خودشان را ایفا کردند. افراد بیشماری نیز در این امر موثر بودند. بعضی رهبران، مخترعان، مکتشفان و متفکران بیش از دیگران ملتها و فنآوریها را به یکدیگر نزدیک کردند. شخصی که محقق واشینگتن پُست او را «آقایخان» نامید، قطعا چنین کاری را انجام داده است.
فتوحات چنگیز روابط جدیدی میان شرق و غرب بوجود آورد. او و جانشینانش بنیانهای چین امروز، روسیه، ایران، افغانستان، ترکیه، سوریه، تبت، کشورهای جدید آسیای مرکزی، اُکراین، مجارستان و لهستان را بوجود آوردند یا نوسازی کردند. این فتوحات آرایش مجددی به ادیان مهم دنیا داد، روی هنر تأثیر گذاشت و الگوهای تجاری جدیدی را بوجود آورد. این اثرات محورهای اصلی تاریخ اروپا – آسیا بهشمار میروند.
اما در تاریخ دنیا چطور؟ مسلما هیچیک از مطالب یاد شده قابل مقایسه با انقلابی نیست که بزرگترین جهش رو به جلو در تشکیل دهکده جهانی ما آن را آغاز کرد، یعنی کشف امریکا توسط اروپاییها (یا شاید کشف دوباره آن چون رابطه ایجاد شده توسط وایکینگها در حدود سال ۱۰۰۰ میلادی از حافظهها پاک شده است). اگر کسی بخواهد مرد هزاره قبل را انتخاب کند، آیا کریستف کلمب(۱۰) مقدم بر چنگیز نخواهد بود؟
در یک کلام: خیر. کریستف کلمب بسیار بیشتر از چنگیز نمود افراد دوران خودش بود. چنانچه او دنیای جدید را کشف نکرده بود، شخص دیگری این کار را انجام میداد چون بسیاری افراد دیگر علاوه بر کریستف کلمب تحریک شده بودند تا دست به اکتشاف سرزمینهای تازه بزنند. آنها و حامیانشان تصمیم گرفته بودند تا به چین بروند. چرا چین؟ به خاطر ثروتش که در طول جاده ابریشم معروف حمل میشد، و از دوران امپراتوری روم تا ظهور اسلام در تجارت محدود قرن هفتم میلادی به صورت افسانه درآمده بود؛ و چون دو قرن قبل از سفر کریستف کلمب مارکوپولو در مسافرتهایش به آنها تأیید کرده بود که چین بزرگترین منبع ثروت در جهان است که تحت فرمانروایی خان بزرگ، قوبیلای(۱۱) بود؛ و قوبیلای حکومت میکرد چون نقش سلطنتی خود را از پدربزرگش چنگیز به ارث برده بود.
وقتی امپراتوری مغول متلاشی شد، اروپاییها باز هم از سفر زمینی به چین منع شدند زیرا کشورهای اسلامی احیا شده، مانع این سفرها میشدند. البته تجارت از راههای دریایی در جریان بود؛ اما سفر دریایی برای اروپاییها تقریبا غیرممکن بود چون راههای دریایی تحت کنترل عربها، هندیها، آسیاییهای جنوب شرقی و خود چینیها بودند. این ایده بزرگ کریستف – کلمب بود که از راه دیگر، یعنی از طرف غرب، از طریق اقیانوس ناشناخته راه میانبری به چین پیدا کند. فقط به طور تصادفی بود که امریکا سر راه او قرار گرفت. به این ترتیب، چند حادثه پیدرپی مهم در ۳ قرن قبل و دیدگاه چنگیز نسبت به امپراتوری کمک تعیینکنندهای به کشف دوباره دنیای جدید و اسکان در آن کرد.
اما تقریبا تمام این کارها بیفایده شد. در ماه اوت سال ۱۲۲۷ چنگیز که قبلاً قسمتهایی از آسیای مرکزی را فتح کرده و در شرف کسب بزرگترین موفقیت خود یعنی فتح چین شمالی بود (که کلید فتح مناطق وسیعتر بهشمار میرفت) درگذشت. این خبر شاید میتوانست به دشمنان مغولها دل و جرأت دهد تا به سرعت به رویای سلطنتی چنگیز پایان دهند. برای مدتی کوتاه، تمام اروپا – آسیا که کلاً از این واقعه بیاطلاع بودند، در همان حالت سکون قبلی باقی ماندند. وقتی مرگ چنگیز روی داد، همانطور که او خواسته بود، محرمانه نگهداشته شد. ماه اوت سال ۱۲۲۷ یکی از با اهمیتترین و ناشناخته ماندهترین نقاط عطف در تاریخ را نشان میدهد.
در این کتاب پنهان کاری موضوعی مهم است و دو راز بزرگ هنوز زیربنای شهرت فعلی چنگیز را تشکیل میدهند: چنگیز چگونه و در کجا درگذشت؛ و چگونه و در کجا دفن شد؟ اولین راز به وارثانش فرصت داد تا خودشان را با مرگ او وفق دهند و زمان داد تا رویاهای فتح او را برآورده کنند. راز دوم در مقیاس وسیعی بقای او را در قلبها و اذهان مردم عادی امروز توجیه میکند.
این امپراتوری، که توسط جانشینان چنگیز به اوج خود رسید، به هویتهای جداگانهای یعنی چینی، آسیایی مرکزی، ایرانی و روسی تقسیم شد و در یک روند تدریجی تغییر شکل یافت و خوشگذرانی در همه جا رخنه کرد. تحقیق کردن درباره اثرات امپراتوری مغول در امروز یعنی معادل تاریخی یک فضانورد شدن و گوش کردن به زمزمههای انفجار بزرگ در آغاز هستی. یکی از آن زمزمهها به تازگی توسط کریس تایلور – اسمیت و ۲۲ دستیارش تقویت شده است. زمزمههای بسیار دیگری در سرزمینهایی وجود دارند که روزی امپراتوری مغول بودهاند.
اما در سرزمین اصلی او نام چنگیز به وضوح و با صدای رسا به گوش میرسد. وحشیگریهای او فراموش شده یا از شدت چاپلوسی و مجیزگویی نادیده گرفته میشوند. در مغولستان، پس از ۷۰ سال سرکوب و تحت فشار بودن از طرف روسیه، مردم آزاد هستند تا تصویر او را به نمایش بگذارند، تولد او را جشن بگیرند و انواع چیزها را به نام او نامگذاری کنند، مثل گروههای موسیقی پاپ، تیمهای ورزشی و مؤسسهها. در چین، او بنیانگذار محبوب یک سلسله حکومتی به نام «یوآن» میباشد.
و در میان هر دو ملت، مغولها به تعداد فزایندهای او را میپرستند؛ چون چنگیز اکنون موجودی الهی شده است، یعنی چهره اصلی در یک آیین باستانی که اکنون با طرح نشانههای فوقالعادهای، نشان میدهد که دارد به شکل یک دین جدید درمیآید. قلب این دین در استان مغولستان داخلی کشور چین در یک ساختمان عظیم که چینیها آن را آرامگاه چنگیزخان مینامند قرار دارد. «بقعه خداوند» نامی که مغولها روی آن گذاشتهاند دقیقتر به نظر میرسد، چون آنجا یک آرامگاه حقیقی نیست و جسدی در آن وجود ندارد. در اینجا، روح چنگیز با ترکیبی از آداب بودایی و شَمَنی، به عنوان جد، بنیانگذار پادشاهی و الوهیت محترم شمرده میشود. یک مجسمه مرمرین چهارمتری از چنگیز در حالت نشسته طوری که دستانش روی زانوانش قرار دارند، نقطه مرکزی مراسم بیشمار است؛ عابدان عود میسوزانند و در پیشگاه بقایای این قدیس دعا میخوانند؛ نقاشیهای دیواری چنگیز را به عنوان نابغهای نشان میدهند که پلی میان شرق و غرب ساخت که در سرتاسر این پل حکما، تجار و هنرمندان محو در شگفتی، عشق و پرستش در حرکت هستند.
چند چیز خارقالعاده درباره این معبد وجود دارد. این معبد مدرن است؛ تحت حمایت چین است، درواقع ادعا میکند که روح چنگیز بنیانگذار سلسله یوآن است؛ و برای من عجیبتر از همه چیز این است که آیین او آرمانهای مذهبی اصیلی دارد که در آن چنگیز به عنوان قدرتی مطرح میشود که از طریق او یک مومن حقیقی میتواند با الوهیت گسترده مغولها، یعنی با خداوند جاودان ارتباط یابد.
روح چنگیز که به واسطه ایمان پیروانش به او دوباره متولد شده است اکنون بیش از آنکه منبعی برای گرفتن کمک از قرون و اعصار گذشته باشد، امید معنوی برای سالهای پیش روست. این برای مردی که در گمنامی، ضعف و فقر بدنیا آمد، تحول عجیبی است.
زندگی پر ماجرای چنگیزخان (تموچین)
نویسنده : جان من
مترجم : داود نعمتاللهی
ناشر: نشر معیار علم
تعداد صفحات : ۳۶۸ صفحه