چطور برای خودمان برند بسازیم؟
برخی هرگز نیاز به بازاریابی شخصی را حس نمیکنند. آنها در شغل خود تلاش زیادی میکنند و هر از گاهی ارتقای شغلی مییابند. اما دنیا تغییر کرده است. کارمند دهه پنجاه و شصت بیشتر وقت کاری خود را با یک یا دو شرکت صرف میکرد. او تحصیلات خود را به پایان رسانده بود و خدمت هم رفته بود. سپس به شرکتی ملحق شده بود و با تلاش زیاد توانسته بود درجات خوبی در کار خود به دست آورد. مردم هم برای شناخت او کافی بود عنوانش را بدانند.
این الگو در غرب به تدریج در دهه هفتاد از بین رفت چرا که رکود اقتصادی موجب افزایش نرخ بیکاری شد. از دهه هشتاد به بعد با ظهور فناوری، نیاز به تعداد زیاد مدیران میانی از بین رفت. از اوایل دهه نود، در شرق اروپا و همچنین آسیای شرقی روندی مشابه رخ داد. اکنون در ژاپن و کره جنوبی، فرزندان همین کارمندان دائماً در حال تغییر شغل هستند. بسیاری از آنها وابسته به هیچ سازمان یا دولتی نیستند و برای خودشان کسب و کاری راه انداختهاند.
تغییر بزرگ دیگر در افزایش چشمگیر نیروی کار خانم میباشد. در برخی از کشورها از جمله انگلستان، زنان بیشتری هر سال جذب بازارکار پزشکی و حقوق میشوند. در اروپای غربی، زنان درصد کم اما رو به افزایشی از اعضای از اعضای هیئت مدیره شرکتهای بزرگ را در اختیار دارند.
سؤال اینجاست که دقیقاً به چه دلیل باید برای خودمان یک برند شخصی درست کنیم؟
انعطافپذیری بیشتری به کار خود وارد کنید
بیشتر ما سالهای اولیه زندگی خود را طی یک سلسله مراتب طی میکنیم: پیش از دبستان در آغوش خانواده، سپس مدرسه و تحصیل، بعد دانشگاه و ادامه تحصیل و در نهایت پیدا کردن اولین شغل. برخی از کارفرمایان آموزشهای بسیار خوبی به ما میدهند و در نتیجه ما تجربههای خوبی کسب میکنیم. اما هر-چه سازمانی، کوچکتر و یکدستتر باشد، احتمال حفظ شما در طولانی مدت کاهی مییابد. در نتیجه نسبت به والدین خود بیشتر شغل عوض میکنید. بهتر است به جای نگرانی در مورد این سلسله مراتب تکراری و سیاسیکاریهای داخل سازمانی، برای خودتان یک ردپای قوی بسازید. در این صورت اگر کسی شما را اخراج کند، فرد دیگری شما را استخدام میکند. قابل استخدام بودن به مراتب مهمتر از استخدام شدن است.
اکنون با توجه به گسترش ارتباطات تلفن همراه و پهنای باند، در یک بازار جهانی ایستادهایم. در زمینههایی که نیاز به ارتباط رودررو نیست، تقریباً میتوان با هرکسی در هر نقطهای از جهان ارتباط کاری داشت. علاوه بر این مرز بین استخدام و خوداستخدامی بسیار ظریف شده است. افراد بیشتری بین این دو عرصه در حال رفت و آمد هستند. آنها در شرکتی آموزش میبینند، به شرکتی دیگر ملحق میشوند، شغل خود را از دست میدهند و سپس به بخش دیگر میروند یا در نهایت برای خود کسب و کاری راه میاندازند. آنها در طول روز وقت برای مطالعه یا بچهدار شدن و پرورش فرزند هم دارند. آنها به کشور دیگری میروند و کار دیگری آغاز میکنند. تمامی این تغییرات رخ میدهند و در این میانه آنچه حائز اهمیت است، دیده شدن و جذب افرادیست که به خدمات ما نیاز دارند. با رشد روزافزون اینترنت به ویژه رسانههای اجتماعی، روشهای دیدهشدن و در نظر ماندن متنوعتر شدهاند.
حالا میتوانی به جای دنبال کردن یک شغل سنتی، کاری براساس استعدادها و علایق داشته باشی. وقتی سلسله مراتب کمتری وجود داشته باشد، میتوانی آزادانهتر حرکت کنی و مسیر ویژه خودت را بسازی. یک متخصص فناوری اطلاعات ممکن است بسته نرمافزاری مشابهی را برای سازمانهای مختلف بومیسازی کند. یک مدیر منابع انسانی میتواند به چندین شرکت در زمینه بازسازی منابع انسانی کمک کند. یک مدیر اجرایی میتواند شرکتهای متعددی را در یک زمینه کاری یا زمینههای کاری مشابه، مدیریت کند.
بهتر است به جای آنکه به عنوانِ شغلی فعالی خود تکیه کنید، پیامی ساده منتقل کنید و در آن بگویید که به واقع چه کسی هستید، چه کاری را به چه روشی انجام میدهید و برای پیشرفت خود چه برنامههایی دارید. این پیام در همه موارد کارایی دارد. چه ارتباطات رو در رویی داشته باشید، چه پروفایل کاری خود را در وبسایتهایی مانند گوگل یا لینکدین گذاشته باشید، این کتاب به شما کمک میکند در هر دو زمینه بدرخشید.
به دستاوردهای شغلی خود بیفزایید
امروزه وفاداری، اهمیت خود را تا حدود زیادی از دست داده است. کارفرمای شما، مادر با پدر شما نیست که در شرایط بد و خوب روزگار، هوایتان را داشته باشد. وفاداری شما نیز به ندرت با امنیت شغلی پاسخ داده میشود. حتی شرکتهای نامآشنا و موفق نیز کارمندان پرسابقه و پیشکسوت خود را بهراحتی اخراج میکنند. آنها صرفنظر از سوابق یا عنوان کارمندشان برای عملکرد و کارایی او پول میدهند. اگر برای خودت یک برند شخصی مثبت سخته باشی، کارفرما با تو خوش رفتار خواهد بود و دوست دارد تو را بیشتر نزد خود نگه دارد. به این ترتیب این تو هستی که انتخاب میکنی تا چه زمانی در آنجا بمانی و در صورتی که مؤسسه دیگری به تو نیاز داشت، شرکت فعلی را ترک کنی.
در حالی که وفاداری هر روز کمرنگتر میشود، تعهد به انجام درست وظیفه اهمیت زیادی دارد. اگر تو استخدام جایی هستی، بهترین شیوه برای حفظ شغل، این است که خدمات دسته اولی را ارائه دهی. حتی اگر برای خودت کسب و کاری راه انداخته باشی نیز این موضوع بسیار مهم است. کافیست مردم تو را به عنوان فروشنده یا تولید کنندهای با کیفیت و ممتاز بشناسند، آنوقت هرگز تو را ترک نمیکنند.
شغلی چند فعالیته بسازید
روش دیگر برای پیشرفت کاری این است که شغلهایی چندگانه داشته باشید. این امر در هنر و رسانه عادی است. لئوناردو داوینچی، نقاشی را با طراحی هواپیما و تانک ترکیب کرد. بسیاری از ورزشکاران و کمدینها، کتاب مینویسند. بسیاری از ستارههای سینما در تبلیغات بازرگانی شرکت میکنند. رویکرد چند فعالیتی در بخشهای دیگر نیز ورود کرده است. برخی از مشاوران مدیریت در دانشگاهها تدریس میکنند. ما سرمایهگذاری موفق میشناسیم که مدیرعامل یک شرکت و همزمان عکاسی حرفهای است.
برخی افراد به دنبال خودکفایی هستند و سبک زندگی انعطافپذیر را دوست دارند. دیگران همانطور که به دنبال شغل میگردند، روی چندین پروژه نیز کار میکنند. فناوری باعث شده داشتن شغلهای چندگانه سهلتر شود. به جای اینکه هر روز در همان دفتر همیشگی حاضر باشی، میتوانی از تلفن همراه و پهنای باند اینترنت بهرهگیری و پول خوبی نیز درآوری.
زنان قرنهاست که شغلهای چندگانه را دنبال میکنند. آنها میخواهند در نقش مادر هم به تربیت فرزندانشان بپردازند و هم بهطور پارهوقت کار کنند. برای برخی این کار درآمد خوبی دارد. برای مثال پتی هوگز در سن 33 سالگی مدیر عامل کوکاکولای انگلستان و ایرلند بود. او دو سال بعد استعفا داد و از آن زمان مدیر غیراجرایی مؤسساتی چون بادی شاپ، وودافن، رویترز، گپ، بانک اسکاندیناویسکا انسکیلدا و رویال بانک اسکاتلند بوده است.
یکی از بهترین مدیران غیراجرایی که دارای شغلی چندگانه است، آلن لایتون است. او از زمان مدیریت موفق آسدا همراه با آرچی نورمن، مدیرعامل یا مدیر غیراجرایی شرکتهای زیاد چون رویال میل، لست مینت دات کام، دایسون و سلفریجز بوده است.
برخی شرکتها ترجیح میدهند مدیران غیراجرایی داشته باشند که در زمینه مربوطه، تمام وقت کار کند. برای مثال، کسی که در رخدهفروشی کار میکند میتواند عضو هیئت مدیره بانکی باشد که میخواهد اصول خردهفروشی را برای شبکه شعبهای خود توسعه دهد.
تعداد سرمایهگذاران فرشته نیز در حال فازایش هستند. برخی از این افراد کار تمام وقتی دارند اما در یک شرکت نوپا سرمایه گذاری میکنند و عضو هیئت مدیره به شمار میروند. دیگران نیز بیشتر وقت خود را به سرمایه گذاری در چند شرکت و مدیریت آنها میگذرانند.
از شبکه خود، استفاده بهتری ببرید
شبکه شما، منبع مهمی از فرصتهای جدید است. هر چه سن شما بیشتر باشد، احتمال یافتن شغل بعدی از طریق تماسهای شخصی بیشتر از استخدام شرکتی است. این حتی در بخشهای تخصی مانند مالی و حسابداری نیز صادق است. در انگلستان، مطالعه حسابداران دارای پروانه نشان داده که بیست درصد از حسابداران تا سن 35 سالگی شغل خود را از شبکهها یافتهاند و هشتاد درصد بهصورت شرکتی کار پیدا کردهاند. این رقم در سنین 35 تا 50 سال به 50/50 میرسد. در سنین بالاتر از پنجاه سال، کاریابی شبکهای شامل هشتاد درصد میشود.
حتی اگر اکنون مشغول به کار هستید، ارتباط با شبکه خودتان ارزشمند است چرا که شما را از فرصتهای جدیدی که ممکن است برایتان جذاب باشد، آگاه میکند.
تمرکز بر سازمانی که شما را استخدام کرده و نادیده گرفتن دیگر ارتباطات راحت است اما شما را از برقراری ارتباطهای جدید بازمیدارد. در این صورت اگر به هر دلیلی کارفرمای فعلی را کنار بگذارید، باید تلاش زیادی کنید تا دوباره با افراد مرتبط شوید. در ضمن ممکن است وقتی پس از سالها سکوت و بیخبری به سراغ آنها بروید، برایتان کلاس بگذارند.
اما اگر از شبکههای اجتماعی چون لینکدین و گوگل پلاس که اتفاقاً رایگان هم هستند، استفاده کنید، وضعیت به گونهای دیگر خواهد بود. فیس بوک نیز از طریق اپلیکیشنهایی مثل برنچ آوت شروع به حمایت از شبکهسازی تخصصی کرده است. این ابزار شما را قادر میکند که بهطور مداوم خودتان را عرضه کنید. این همان کاریست که کارآفرینان و افراد خویش-فرما نیز انجام میدهند. این کتاب چگونگی این کار را به شما نشان میدهد.
اطمینان حاصل کنید که آن مقدار که ارزشش را دارید، پول درمیآورید
در بیشتر مشاغل، افراد مهارتهای لازم را دارند اما خوب بودن در کار، کافی نیست. شما باید برای خودتان بازاریابی کنید. اگر کاری عالی و درجه یک ارائه میدهید، کارفرما یا مشتری شما برایتان ارزش قائل میشوند اما ممکن است کمتر از نرخ بازار به شما پول دهند. اگر مسمئن هستید که دیگران تواناییها و مهارتهای شما را میدانند، بسیاری از آنها باید برایتان سر و دست بشکنند.
به مشتری یا کارفرمایی فکر کنید که نرخ بالایی برای شما میپردازد. اگر ده نفر مثل آنها را بشناسید، چه میشود؟ اگر این تعداد صدنفر شوند، چه اتفاقی میافتد؟ مسلماً تعداد بیشتری میخواهند شما برای آنها کار کنید. درآمد شما باید همواره در حال افزایش باشد. برای اینکه این اتفاق رخ دهد، باید خودتان را به مشتریان بیشتری معرفی کنید.
بازاریابی خودتان را سادهتر کنید
بیشتر مردم خوب میدانند که باید برای خود بازاریابی کنند. اما بازاریابی به معنای ارسال رزومه کاری به مؤسسات مختلف نیست. این کار هیچفرقی با کاریابی ندارد. به محض آنکه دست از معرفی خود بردارید، فراموش میشوید. ابتدا باید بدانید که بین فروش و بازاریابی تفاوت وجود دارد. اجازه دهید تعریف خودمان را ارائه دهیم.
- بازاریابی به معنای ایجاد ارتباط با مخاطبان هدف، یافتن نیازهای آنها و در نهایت توضیح این مطلب است که شما به چه شکل می-توانید آننیازها را تأمین کنید. این-کار شامل دسترسی به افراد جدید و افرادی است که قبلاً آنها را میشناسید.
- فروش، مرحله نهایی روند بازاریابی است. این کار به معنای کمک به مشتریان احتمالی برای تصمیم گیری است. معنای دقیقش این است که با موفقیت یک قرارداد خاص را بردهاید.
برخی افراد خودشان را به روشی اشتباه در زمانی اشتباه میفروشند. شاید آنها را در جلسات و رویدادهای اجتماعی دیده باشید. همین اتفاق بهصورت آنلاین هم رخ میدهد. آنها یکریز از خود و موفقیتهایشان در کسب و کار حرف میزنند. آن-ها با آب و تاب در مورد دستاوردهایشان میگویند. جای تعجبی هم ندارد که دیگران دوستی با آنها را رد می-کنند یا دست از دنبال کردن آنها برمیدارند. در همین زمان هم کارفرمایان و هم کسانی که در جستجوی نخبگان هستند، رزومههایی پر و پیمان دریافت میکنند که پر از جملاتی پرمدعا مبنی بر تعریف و تمجید از نویسنده آنهاست. این کارها مایه آبروریزی هستند. برخی هم مشکل متفاوتی دارند. آنها آنقدر از بیان تواناییهای خود میترسند که فرصتهایشان را از دست میدهند.
شناخت زمان مناسب فروش، کلید است. زمانهایی هست که باید این کا را انجام داد. شاید شما در رقابت برای گرفتن یک شغل هستید. دیگر از زمان بازاریابی گذشته است و شما در فهرست کوتاه نامزدهای نهایی قرار دارید. کارفرمایان یا مشتریان احتمالی، شما را برای مصاحبه دعوت کردهاند. جلسه-ای که در نهایت به آنها کمک کند تا تصمیم آخر را بگیرند. آنها میخواهند بدانند که چرا باید شما را انتخاب کنند.
چطور میتوانید نام خود را به عنوان برنده از این فهرست بیرون آورید و استنباط و برداشتهای دیگران از شما نقش بسیار مهمی در این انتخاب دارد. آنها در صورت انتخاب شما در همین جلسه تعیین خواهند کرد که خدمات شما چقدر میارزد. اگر برای اولین بار کسی را میبینید، کافیست که او قبلاً مطالبی در موردتان خوانده یا شنیده باشد. در این صورت از قبل اعتباری در ذهن او دارید. بهترین شیوه این است که دیگران تو را به سه روش مختلف در بافتهای متفاوت تجربه کنند. برای مثال در موردت چیزی شنیده باشند، در موردت مطلبی خوانده باشند یا با تو ملاقاتی رو در رو داشته باشند ممکن است تو را در تلویزیون یا در یک وب سایت معتبر دیده باشند. ممکن است از طریق فیس بوک یا لینکدین با تو آشنا شده باشند که در این ورت مسلماً پستهای قبلی تو را نیز دیدهاند. واضح است که هر چه این شناخت وسیعتر باشد، تقاضا برای خدمات تو نیز بیشتر خواهد بود. بهترین اعتبار یا تأیید این است که فردی قابل اعتماد شما را به مشتری یا کارفرمای احتمالی معرفی کند.
جالب است که بدانیم ما از زمانی که کودک بودهایم، با شروع روابط و توسعه آنها، برای خودمان بازاریابی میکردهایم. همین اصول در کسب و کار یا شغل نیز کاربرد دارند. بیشتر افراد ترجیح میدهند با کسانی کار کنند که به آنها اعتماد دارند و آنها را میشناسند. یک رابطه میتواند برای سالها و شاید تمام عمر به طول بینجامد. در این میان هر از گاهی فرصت همکاری نیز خودش را نشان خواهد داد.
به خودتان مزیت رقابتی بدهید
برندسازی شخصی در زمینههایی که مزایا بالا هستند، بیشتر توسعه یافته است. این زمینهها شامل صنعت فیلمسازی، موسیقی و ورزش حرفهای است. فناوری و تحولات اجتماعی نقش مهمی ایفا میکنند. در حال حاضر صدها کانال تلویزیونی علاوه بر دی وی دی ها و دانلودها وجود دارند. آنها در سراسر جهان همانند محصولات، خدمات و شرکتها بازاریابی کردهاند. در این حین، جمعیت جهان تقریباً از دو میلیارد در سال 1930 به هفت میلیارد در سال 2011 رسیده است. یعنی چیزی بیشتر از سه برابر شده است.
نوازندگان و ورزشکاران حرفه-ای از این جریان سود زیاده بردهاند. راهاندازی ام تی وی در سال 1981 موجب شد بسیاری از خوانندگان و آهنگسازان برای خود، هویت برندی خوبی دست و پا کنند. در فوتبال حرفهای انگلستان، فروش حق انتشار انگلستان به بیاسکایبی، پول زیادی را به جیب لیگ برتر ریخت و این الگویی برای تمام بازیکنان سراسر جهان شد. این امر برای برخی از فوتبالیستها امکان گرفتن حقوقهای چشمگیر و تبلیغ بسیاری از محصولات ورزشی را فراهم آورد. در اینجا نمونههایی از برندهای شخصی قدرتمند از زمینههای کاری متنوع آوردهایم:
سینما:
جورج کلونی، نیکول کیدمن، پنلوپه کروز، ایوان مک گرگور
معماری:
نورمن فاستر، فرانک گهری، زاها حدید، رنزو پیانو
کسب و کار:
ریچارد برانسون، کارلوس گوسن، لی کاشینگ
آشپزی:
جیمی الیور، نیجلا لاوسون، گرودون رامسی، رایموند بلانک
موسقی کلاسیک:
توماس آدز، فیلیپ گلاس، آروو پارت، جان تاونر
مد:
جورجیو آرمانی، تام فورد، ویوین وست وود
رمان:
پائولو کوئیلو، میلان کاندرا، دوریس لسینگ
فیلمسازی:
پدرو آلمودوار، ریدلی اسکات، استیون اسپیلبرگ، مارتین اسکورسز
اقتصادی:
پرنس الولید بن طلال، وارن بافت، جورج سوروس
مسابقات موتورسواری:
برنی اکلستون، لویس هامیلتون، سباستین وتل، جنسون باتن
نقاشی:
دیوید هاکنی، آنتونی تاپیس، تریسی امین
عکاسی:
آراکی، رنه بوری، آنی لیبوویتز، دان مک کولین، استیو مک کوری
سیاست:
آنگلا مرکل، باراک اوباما، ون جیبابائو
موسیقی پاپ:
پاول مک کارتنی، استینگ
مجسمهسازی:
آنتونی گورملی، دامین هرست، راشل وایترید
ورزش:
دیوید بکهام، سرنا ویلیامز، رافائل نادال
هر یک از این افراد، میلیونها حامی و طرفدار دارند. یک دلیل این است که اینترنت بسیار محبوب و کارآمد شده است. برخی از این افراد برای خودشان وبسایت و صفحات فیسبوک دارند. خیلی از آنها صفحات غیررسمی هم دارند که توسط منتقدان یا حامیان آنها درست شده است. اگر میخواهید خبرهای جدیدی از این افراد بگیرید، کافیست نام آنها را گوگل کنید تا در چند ثانیه آخرین اخبار آنها را بگیرید.
شاید شغلهای دیگر برای عمومی مردم کمتر به چشم بیاید. اما در هر زمینهای از جمله تبلیغات، بانکداری، مشاوره، بیمه، حقوق، پزشکی، روابط عمومی و تولید نیز برندهای شخصی وجود دارند. کارلوس گوسن، مدیر ارشد اجرایی فرانسوی، لبنانی- برزیلی تبار دو شرکت نیسان و رنو است. گوسن در اواخر دهه 1990 میلادی، در پی مدیریت بحران مالی و نجات شرکت نیسان از ورشکستگی، به شهرت رسید، تا جایی که به وی لقب قاتل هزینهها داده شد. کافیست عبارت قاتل هزینهها را در گوگل تایپ کنید، میلیونها سایت مرجع در اختیارتان قرار میگیرد. این نشاندهنده یک برند شخصی قدرتمند است.
افرادی که مسب و کاری دارند، هر روز با برندها، محصولات، خدمات و شرکتها سر و کار دارند اما اغلب برندهای شخصی خود را فراموش میکنند. به هر حال در سالهای اخیر درآمد مدیران ارشد به سرعت بالا رفته است و آنها را بیشتر شبیه به ستارههای ورزشی و رسانهها کرده است. برخی از مدیران اجرایی مشاورانی را استخدام میکنند تا آنها را برای کارفرمایان احتمالی و بنگاههای کاریابی بازاریابی کنند. همچنین شرکتهای روابط عمومی و مؤسسات تبلیغاتی وجود دارند که تخصص آنها در برندهای شخصی است. کار مشاوره ما در راهبرد برند شخصی از زمای شروع شد که مردم اولین نسخه کتاب خودتان را برند کنید را خواندند و از ما خواستند تا به آنها کمک کنیم.
یک برند به نوبه خود یک دارایی ارزشمند به حساب میآید. مؤسساتی چون اینتربرند، روشهای ارزیابی را توسعه دادند که برای برندهایی از نایک گرفته تا فولکس واگن به کار میروند. با گذشت زمان، برندها در تزارنامههای شرکتی، یک دارایی به حساب آمدند. به همین ترتیب، برند شخصی شما هم نوعی دارایی است که زمان خودش را دارد. اگر آن را درست بسازید، دیگران همواره به شما فکر میکنند و در موردتان حرف میزنند.
برند شما زمانی که کار را تعطیل کردهاید، مشتریان و درآمد را بهسویتان سرازیر میکند. بیشتر ما به اسامی خانوادگی معتبر نیاز نداریم، کافیست در میان مشتریان، مراجعین، همکاران و تأمینکنندگان احتمالی و البته خبرنگاران و اصحاب رسانه معروف باشیم. با تعیین مخاطبان هدف، میتوانید دقیقاً مشخص کنید که برای آنها چه کاری انجام دهید و چگونه به آنها اطلاع رسانی کنید.
افرادی را بیابید که به خدمات شما نیاز دارند
دو رویکرد اصلی برای بازاریابی وجود دارد که هر دوی آنها کاربردهای خودشان را دارند. اولین رویکرد، پیدا کردن خواسته مردم و سپس تولید و توسعه محصول یا خدماتی برای تأمین آن نیازهاست. بسیاری از کارآفرینان موفق در این رویکرد خوب هستند. اگر اولین مشتری آنها از دیدن آن تولید یا خدمات ذوقزده شود، چه بهتر! تا زمانی که اولین مشتریها خوشحال هستند، کارآفرین از آنها به عنوان نمونههایی موفق یاد میکند و محصولات و خدماتش را به مشتریان میفروشد. این رویکرد در هر زمینهای از فروش ساندویچ گرته تا فروش نرمافزار کارآمد است. این استراتژی را رویکرد کشش یا جذب مینامند.
رویکرد دوم توسعه محصولات یا خدمات و سپس یافتن مشتریان است. یک نمونه مشهور کاغذهای یادداشت پشت چسبدار است که بهطور تصادفی در آزمایشگاههای تری ام اختراع شد. محققان این شرکت، چسبی را کشف کرده بودند که میتوانست به کاغذ بچسبد اما به طور دائمی به چیزهای دیگر نچسبد. وقتی برای اولین بار کامپیوترهای شخصی اختراع شد، هیچکس پیشبینی نمیکرد که تعداد وسیعی از مردم از این وسیله در دفاتر، خانهها یا حتی در طول سفر استفاده کنند. به هر حال این محصول به بهترین شکل بازاریابی شد و به موفقیت جهانی رسید. این همان رویکرد رانش یا هل دادن است.
مشابه این امر در مؤسسات تبلیغاتی نیز رخ میدهد. مشتری محصول یا خدماتی را دارد که یا جدید است یا قدمتی ده ساله دارد و از مؤسسه میخواهد تا روشهایی برای بازاریابی آن بیابد. مؤسسه، کاربردهای جدید محصول را پیدا میکند و یا کاربردهای متنوع دیگری به آن میافزاید تا برای افراد بیشتری جذاب به نظر آید. محصولات غذایی مارمیت نمونهای از برند موفق است که در تمام محصولات خود، عصاره مخمر دارد و این برند توانسته مشتریان زیادی را در سراسر جهان داشته باشد. این محصولات که شامل مربا، عسل، شکلات صبحانه و غیره بودند ابتدا به شکل سنتی در شیشههای در دار فروخته میشد اما اکنون در بطریهای فشاری جدید عرضه می-شوند. این برند به تازگی چیپسهای مزهدار را نیز به محصولات غذایی خود اضافه کرده است و توانسته بازار جدیدی را از آنِ خود کند.
بازاریابی شخصی بیشتر به رویکرد دوم یعنی رانشی شباهت دارد. هر چه خودت را بهتر بشناسی، بهتر میتوانی برای خودت بازار دست و پا کنی. همینطور که در حال رشد هستی، میفهمی که در چه زمینههایی ضعف و در چه زمینههایی قوت داری. برخی از ویژگیهای خودت را جذاب و برخی را کسلکننده میدانی.