معرفی کتاب: ریشههای اقتصادی فروپاشی اتحاد شوروی
مقدمه نویسنده کتاب: الهه کولائی
در تاریخ اتحاد شوروی (۱۹۹۱-۱۹۱۷) مانند کشورهای دیگر جهان، در میان امور داخلی و خارجی ارتباط نزدیکی وجود داشت. میخائیل گورباچف هفتمین و آخرین دبیرکل حزب کمونیست اتحاد شوروی که از مارس ۱۹۸۵ اداره امور را در کشور برعهده گرفت، اصلاحاتی را آغاز کرد، که سرانجام با فروپاشی اتحاد شوروی در پایان سال ۱۹۹۱، نخستین مرحلهٔ آن پایان یافت. با آغاز برنامهٔ اصلاحات گورباچف که بهزودی با عنوان پرسترویکا شهرت جهانی پیدا کرد، کل موجودیت و اساس نظام سیاسی ـ اقتصادی ـ اجتماعی کمونیستی در اتحاد شوروی زیر سؤال رفت. گورباچف برنامهای را بهمرحلهٔ اجرا گذاشت که مرگ اقتصاد رو بهزوال این کشور را تسریع کرد.
در مورد چشمانداز برنامهٔ اصلاحات گورباچف بهتدریج سه دیدگاه شکل گرفت:
دیدگاه نخست، کوششهای او را ریاکارانه تلقی میکرد و در چارچوب دیوانسالاری و فرهنگ سیاسی روس، مجالی برای پیشرفت آن قائل نبود. حامیان این نگرش، گورباچف را یک «برژنف پرتحرک» میدانستند که هدفش از برنامهٔ اصلاحات، کسب و کاربرد فناوری مدرن غرب در اتحاد شوروی بود.
دیدگاه دوم، از آن کسانی بود که نگرش خوشبینانه بهپرسترویکای گورباچف داشتند. این گروه بر این باور بودند که گورباچف توان بهانجام رساندن یک برنامهٔ واقعی اصلاحات را در اتحاد شوروی دارد. آنان گورباچف را رهبری از نسل خروشچف میدانستند و با استناد بهبرنامهٔ اقتصادی لنین و دستاوردهای آن، توانایی پیشبرد اصلاحات را برای گورباچف قائل بودند.
دیدگاه سوم، مورد حمایت کسانی بود که بیشتر پس از فروپاشی دیوار آهنین در اروپای شرقی، صدای خود را بلند کردند. آنها معتقد بودند اصلاحات از بالای گورباچف، باید سرعت و شدت بیشتری پیدا کند و سازوکارهای بازار هر چه زودتر بر آن حاکمیت یابد.
بههر ترتیب، طرفداران هر سه دیدگاه تهدیدهایی را که پیشرفت فرایند اصلاحات برای کشور ایجاد کرده، مورد اذعان قرار میداند.
گورباچف در بیست و هفتمین کنگرهٔ حزب کمونیست اتحاد شوروی (فوریه ۱۹۸۶) اصول «تفکر جدید» را اعلام کرد. وی در سخنرانی خود با عنوان «گزارش سیاسی کمیته مرکزی به کنگره» که توسط دبیرکل ارائه میشد، ضمن برشمردن نقاط منفی و نظام نامناسب اقتصادی، خواستار ایجاد دگرگونیهای اساسی شد.
گورباچف لزوم برقراری ثبات و آرامش در روابط روسیه با جهان خارج، بهویژه غرب و امریکا را مورد تأکید قرار داد. بدون کاهش تشنج و تنش میان دو بلوک سوسیالیسم و سرمایهداری و نیز در روابط با چین، رهبری شوروی و گورباچف خود را قادر بهتأمین منابع مورد نیاز برای اجرای برنامهٔ اصلاحات در داخل کشور نمیدانستند. در این زمینه، دگرگونیهای اساسی در سیاست خارجی اتحاد شوروی، که تأثیر جدی بر هزینههای اقتصادی و سیاسی مسابقهٔ تسلیحاتی داشت و توسعهٔ روابط سیاسی و اقتصادی با جهان، برای موفقیت اصلاحات ضروری تشخیص داده شد.
گورباچف پس از کنگرهٔ ۲۷ حزب کمونیست اتحاد شوروی، بارها بر ضرورت اجرای اصلاحات در سیاست خارجی اتحاد شوروی (تفکر جدید) اصرار ورزید. این امر خود سبب آغاز بحثهای بسیاری در کشورهای غربی شد که درستی «تفکر جدید» گورباچف را مورد بررسی قرار میداند. بهزودی این باور قوت گرفت که اظهارات گورباچف فراتر از «سخنان تبلیغاتی و تهی از حقیقت» است. گورباچف پیوسته مسایلی چون: ۱) مشکلات جهانی که جامعه بیشتری را مورد تهدید جدی قرار داده و نیاز بهراهحل جهانی برای رویارویی با آن، ۲) تأکید بسیار بر وابستگی متقابل (۵) کشورها، ۳) رد امکان پیروزی در مسابقهٔ تسلیحاتی که در سطح سلاحهای هستهای در حال افزایش شدید بود، پذیرش بیهوده بودن تلاش برای کسب برتری نظامی و در حقیقت رد کارایی تسلیحات و نیروی نظامی در تأمین امنیت کشورها، و ۴) انتقاد شدید از پنهانکاری و محافظهکاری که ویژگیهای اصلی سیاست خارجی اتحاد شوروی را مشخص میکرد، مطرح میساخت.
بعد از مطرح شدن «تفکر جدید» از سوی گورباچف، این موضوع به یکی از محورهای اصلی مقالههای نشریات وابسته بهحزب کمونیست اتحاد شوروی تبدیل شد. افرادی چون الکساندر یاکوولوف عضو دفتر سیاسی و آناتولی دوبرینین دبیر سابق کمیتهٔ مرکزی و سرپرست بخش بینالمللی آن، یوگنی پریماکوف جانشین یاکوولوف در انستیتوی اقتصاد جهانی و روابط بینالمللی و نیز وادیم مدودف دبیر جدید عقیدهٔ حزب، بارها در تأیید دیدگاههای گورباچف بهتفصیل سخن گفتند. چهرههای برجستهٔ نظامی نیز در حمایت از «تفکر جدید» گورباچف بهاظهار نظر پرداختند. یکی از برجستهترین افرادی که نتایج فاجعهبار جنگ هستهای و در نتیجه نیاز بهکنار گذاشتن استفاده از راههای قدیمی را مورد توجه قرار داد، مارشال اوگارکوف ریاست پیشین ستاد کل ارتش اتحاد شوروی بود. رهبری اصلاحطلبان نظامی، پیروزی در مسابقهٔ تسلیحاتی را غیرممکن دانسته و تداوم آن را سبب افزایش تهدید متقابل و نه تأمین امنیت تلقی کردند.
«تفکر جدید» گورباچف، ارزیابی مجدد اتحاد شوروی را از «سیاستهای جهان سومی» آن در بر داشت. در شرایطی که برنامهٔ حزبی سال ۱۹۶۱ (دوران خروشچف) با خوشبینی شدید در مورد رسالت آزادیبخشی اتحاد شوروی در رها ساختن خلقهای تحت استثمار از ستم امپریالیسم سخن میگفت، برنامهٔ جدید حزب کمونیست (پرسترویکا و تفکر جدید) ضمن تأکید بر وظیفهٔ کشورهای جهان سوم در مبارزه با امپریالیسم، رسالت آنان را در ساختن کشورهای مترقی یادآور شد. در همان حال نوید کمکهای اتحاد شوروی را در هنگام ضرورت بهآنها میداد. موارد یادشده حاکی از این بود که گورباچف و حامیانش با ارائه «تفکر جدید» در پی ایجاد رویهٔ جدیدی در سیاست خارجی این کشور بودند. این دگرگونیها نشان میداد رهبری شوروی واقعیتهای جهانی و ضرورتهای ناشی از آن را درک کرده بود. در واقع گورباچف و طراحان برنامهٔ اصلاحات، لزوم دگرگونی اساسی در سیاست خارجی اتحاد شوروی را برای پیشبرد اهداف خود تشخیص داده بودند.
گورباچف برای اجرای اصلاحات در سیاست خارجی اتحاد شوروی (تفکر جدید) در تشکیلات وزارت امور خارجه، وزارت دفاع و بخش بینالمللی کمیتهٔ مرکزی، دگرگونیهای بنیادین بهوجود آورد. وی امور تبلیغات بینالمللی را نیز در کنترل یاکوولوف، از چهرههای برجستهٔ برنامهٔ اصلاحات قرار داد.
در ژوئن ۱۹۸۷، ۷۴ نفر از ۱۲۰ سفیر شوروی در کشورهای جهان جابهجا شدند. وزیر امور خارجه، دو معاون اول وی و هفت معاون وزیر در امور مربوط با مسائل بینالمللی تغییر کردند. در ادارهٔ بینالمللی کمیتهٔ مرکزی نیز اجرای «تفکر جدید» تغییرهای گسترده را ضروری میساخت. در ادارهٔ بینالملل کمیتهٔ مرکزی، بخش جدیدی برای کنترل تسلیحات تشکیل شد. عضویت کامل الکساندر یاکوولوف همکار نزدیک گورباچف و از حامیان مهم تفکر جدید در دفتر سیاسی کمیتهٔ مرکزی حزب کمونیست، اجرای اصلاحات در سیاست خارجی را بیش از پیش تسهیل کرد. یاکوولوف از پاییز ۱۹۸۸، با تصدی پست ریاست ادارهٔ جدید کمیسیون سیاست بینالملل کمیتهٔ مرکزی، در حوزهٔ سیاست خارجی از نفوذ بیشتری برخوردار شد.
در پرتو «تفکر جدید»، مفهوم امنیت ملی نیز در اتحاد شوروی دگرگون شد. عوامل سیاسی و اقتصادی برای تأمین امنیت ملی کشور، در مقایسه با عوامل نظامی و افزایش توان رزمی و تهاجمی بهمراتب از جایگاه والاتری برخوردار شدند. بحثهای گستردهای که در مورد مفهوم کفایت عقلانی در حوزهٔ مسائل امنیتی مطرح شده بود، از وسعت دامنهٔ اعتبار و اهمیت این تغییرها حکایت میکرد. این نکات بهنوبهٔ خود در برخورد سنتی شوروی نسبت به مذاکرات کنترل تسلیحات، بهویژه مسأله بازرسی در محل و ایجاد بخش متصدی کنترل تسلیحات در داخل وزارت امور خارجه و ادارهٔ بینالملل تأثیر جدی بر جای نهاد. بهخوبی آشکار بود که گورباچف تلاش میکند منابع اقتصادی و اجتماعی را از نیروهای دفاعی و نظامی بهبخش غیرنظامی اقتصاد منتقل سازد. شواهد مختلف نشان میداد که او با کاهش هزینههای دفاعی میکوشد به اهداف اقتصادی و سیاسی برنامهٔ اصلاحات نزدیک شود. اجرای «تفکر جدید» بر پایهٔ نیاز بهتجدید بنا، بازسازی و نوسازی پایههای اقتصاد اتحاد شوروی یک ضرورت مینمود.
اهمیت «تفکر جدید» گورباچف در سیاست خارجی و نگرش امنیتی اتحاد شوروی بیشتر ناشی از این بود که رهبری سیاسی کشور بقای خود بهعنوان یک ابرقدرت در صحنهٔ سیاستهای بینالمللی را، جز از راه بازسازی اقتصاد و احیای آن میسر نمیدانست. عقبماندگی چشمگیر اتحاد شوروی در مسابقهٔ فناوری (غیرنظامی) جایگاه ابرقدرت بودن آن را، حتی در سطح امور نظامی مورد تهدید جدی قرار داده بود. گورباچف و رهبران اصلاحطلب اتحاد شوروی بهاین واقعیت توجه داشتند.
درواقع با اجرای «تفکر جدید» در سیاست خارجی اتحاد شوروی، رفتارهای جدیدی در روابط خارجی (با امریکا، چین و در خاورمیانه) آشکار شد. بهبیان دیگر، ادراک جدیدی از اهداف، واقعگرایی جدید و ابتکارهای جدید در سیاست خارجی اتحاد شوروی بهوجود آمده بود. گورباچف میخواست کاهش شدیدی را که در اعتبار جهانی شوروی، در سالهای پایانی دوره برژنف ایجاد شده بود، با ابتکار و نوآوریهای بینالمللی متوقف سازد.
پژوهشهای بسیاری در مورد علل و عوامل «تفکر جدید» گورباچف انجام و منتشر شده است. مجموعهای از عوامل داخلی و خارجی در تبیین علل و چرایی اجرای اصلاحات در سیاست خارجی اتحاد شوروی در دوران گورباچف طرح و بررسی شدهاند. در این کتاب از مجموعه عوامل مؤثر در شکلگیری این دگرگونیها، عوامل اقتصادی برگزیده شدهاند. هرچند در ابتدای شروع این پژوهش (۱۹۸۹-۱۳۶۸) تأثیر عوامل اقتصادی بر تحول در سیاست خارجی اتحاد شوروی فرضیه نگارنده بود، ولی با گذشت زمان و سیر تحولات سیاسی ـ اقتصادی و سرانجام فروپاشی اتحاد شوروی، نقش جدی و تعیینکنندهٔ عوامل اقتصادی در این زمینه مورد تأیید قرار گرفت.
یادآور میشود بسیاری از شورویشناسان، عوامل داخلی را زمینهساز دگرگونیهای گسترده و همهجانبه در سیاستهای داخلی و خارجی اتحاد شوروی میدانستند (و میدانند). در همان حال نقش عوامل بینالمللی و خارجی را نیز از نظر دور نمیدارند. بهنظر میرسد برای یک بررسی واقعبینانه و دقیق، باید مجموعه عوامل داخلی و خارجی، با توجه بهاولویتها مورد بررسی قرار گیرند.
الف ـ عوامل داخلی تفکر جدید
عوامل داخلی موجد تفکر جدید را میتوان بهطور کلی در سه گروه طبقهبندی کرد: ۱) عملکرد نظام اتحاد شوروی تا دوران برژنف، ۲) شرایط و ضرورتهای جدید در نظام اقتصادی اتحاد شوروی، ۳) الزامهای اجتماعی.
۱ ـ عملکرد نظام اتحاد شوروی
برنامهٔ اصلاحات گورباچف، بازتابی از یک شرایط بحرانی در اتحاد شوروی بود. رهبرانی که زمام کشور را در نیمهٔ دههٔ ۱۹۸۰ برعهده گرفتند، بهخوبی میدانستند کشور در شرایط بحران مادی و معنوی قرار دارد. البته گورباچف در ژوئیه ۱۹۸۷ در نطق خود، وضعیت کشور را در شرایط «پیش از بحران»توصیف کرده بود. رهبران جدید در مورد وخامت شرایط با صراحت بیسابقهای سخن میگفتند. این امر بیشتر ناشی از بدی شرایط کشور بود، تا مردم را بهحمایت هر چه جدیتر از برنامههای اصلاحی خود، در برابر مقاومتهای دیوانسالاران و نومنکلاتورا برانگیزند. بهنظر رهبران جدید برای رویارویی با شرایط بحرانی، که بهنظر آنها ناشی از عملکرد دوران برژنف (بهبیان آنان دوران رکود) بود، تنها سیاستهای جدید و بهتر کافی نبود، بلکه تصمیم جدی و قاطع برای ایجاد دگرگونیهای اساسی در نظام اتحاد شوروی ضروری بود. برخی از شورویشناسان چون سویرین بایلر این بحران را «بحران کارایی» میخواندند.
۲ ـ ضرورتهای اقتصادی
گورباچف در نشست عمومی کمیتهٔ مرکزی (پلنوم) حزب کمونیست اتحاد شوروی در فوریه ۱۹۸۸، به روشنی علل اقتصادی برنامهٔ اصلاحات را برشمرد. وی گفت در بیست سال گذشته (دوران برژنف، آندروپوف و چرنینکو) درآمد ملی کشور، غیر از درآمدهای مربوط بهالکل، بههیچوجه افزایش نداشته است. مدل استالینی اقتصاد سبب موفقیتهایی در روند صنعتیکردن کشور شده بود. در این راستا توسعهٔ صنایع سنگین و قدرت نظامی ـ از اولویت مطلق برخوردار بود، ولی تولید کالاهای مصرفی و نیاز بهفناوری پیشرفته، مستلزم رهیافت جدید در همهٔ زمینههای فعالیتهای اجتماعی و نیز اقتصاد بود. هراس بلشویکها از جهان خارج و توطئههای امپریالیستی استقرار مدل استالینی را موجه ساخته بود.
از دیدگاه گورباچف، این مدل سبب از میان رفتن خلاقیتها و ابتکارها شده بود و در واقع تداوم یک اقتصاد جنگی بود. او بحثی را آغاز کرد که در سراسر دوران زمامداری او در مباحث اقتصادی اتحاد شوروی جای گرفت. از اوایل دهه (۱۹۷۰) آشکار شد که مدل رشد گستردهبا محدودیتهای جدی روبهرو شده است. مشکلات مهمی چون کاهش درصد سرمایهگذاری در مجموع تولید ناخالص ملی (GNP) بهسهم خود سبب تقویت گرایش به رکود شد. مشکلات عظیم زیربنایی اقتصادی غیرقابل انکار بود. برای نمونه، ۲۰ درصد از محصولات کشاورزی و بیش از نیمی از سبزیها و میوهها قبل از ورود بهبازارهای اتحاد شوروی از میان میرفت، زیرا جادهها و وسایل حمل و نقل مناسب برای انتقال آنها وجود نداشت. رهبری سیاسی اتحاد شوروی حتی پیش از گورباچف دریافته بود، برای ادامهٔ استراتژی رشد گسترده باید عوامل زیر را مورد توجه قرار دهد:
۱) کارایی کار و سرمایه از راه پیشرفت فناوری و ایجاد انگیزهٔ بیشتر،
۲) کاهش هزینههای نسبی تولید،
۳) صرفهجویی در مواد و انرژی،
۴) بهبود بخشیدن بهکیفیت تولید و ساختن زیربناهای لازم اقتصادی.
بنابراین گورباچف و اصلاحطلبان پیش از کسب قدرت، ویژگیهای نامطلوب اقتصاد کشور را دریافته بودند. آنها پس از بهدست آوردن قدرت، بهزودی متوجه شدند که با یک بحران اقتصادی بنیادی روبهرو هستند. بهاین ترتیب دگرگونی اساسی در اقتصاد و سیاست را مورد توجه قرار دادند.
۳ ـ الزامهای اجتماعی
زمینههای اجتماعی بحران نظاممند در اتحاد شوروی، بهسادگی قابل تعریف و تعیین است: در دوران پس از استالین، جامعهٔ شوروی در همهٔ ابعاد دچار دگرگونی شد، در حالی که نظام سوسیالیستی بدون تغییر باقی مانده بود. نخست، نظام اجتماعی لایهبندی که بهتوزیع قدرت منجر میشد، همچنان برجای ماند و نوسازی بدان راه نیافت. دوم، فساد اداری و وعدههای تحققنیافته سبب از خودبیگانگی فزایندهٔ جامعه شد و حزب و رژیم در انزوا قرار گرفتند. سوم، در دورهٔ پس از استالین رشد طبقهٔ متوسط، بهویژه عنصر گروههای حرفهای آن در حوزهٔ مسائل اداری و رسمی منعکس نشد و به افزایش سطح خودمختاری و استقلال سیاسی و حرفهای منجر نشد. چهارم، توسعهٔ «دولت رفاه» در شوروی با موانع جدی روبهرو بود. از یک سو میزان کارایی پایین و نظام دچار نارسایی بود، از سوی دیگر دولت ناچار بود هزینههای هنگفتی را برای یارانه کالا و خدمات مختلف پرداخت کند.
ب ـ زمینههای بینالمللی «تفکر جدید»
باید توجه داشت پدیدههای سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی که بهپیدایی بحران در نظام اتحاد شوروی انجامید و رهبری سیاسی آن را ناچار بهپذیرش ضرورتهای جدید ساخت، در سرشت خود نظام بودند. اگر این مجموعه عوامل در پیوند با عوامل خارجی و بینالمللی قرار نمیگرفتند، شاید فرایند اصلاحات و پرسترویکا بهگونهای که شکل گرفت، صورت نمیپذیرفت. نخستین عامل که جنبهٔ روانی داشت، بهتمایل رهبری سیاسی اتحاد شوروی به ارتقای کارکردهای داخلی نظام و حیثیت جهانی کشور، با توجه به زمینههای اقتصادی و فناوری و تحولات در کشورهای صنعتی غرب مربوط میشد. عامل دیگر بهطور مستقیم با محدودیتهای ساختاری ناشی از کاهش تواناییهای اتحاد شوروی در صحنههای جهانی ارتباط مییافت. در مورد این دو عامل توضیح اندکی روشنگر خواهد بود.
۱ ـ در مورد دگرگونی در برداشتهای شوروی و نیز در محیط بینالمللی، توجه بهبرخی نکات ضروری است. رهبری سیاسی کشور از رویارویی نامتعادل نیروها در شرق و غرب بهخوبی آگاه شده بود. تولیدات صنایع در اتحاد شوروی در مقایسه با کشورهای پیشرفتهٔ غربی در شرایط بسیار نامناسبی قرار داشت. غیرعملی بودن شعار رسیدن به امپریالیستها و پشت سر گذاشتن آنها، که از دوران لنین و استالین مطرح شده بود و پس از آن نیز ادامه یافته بود، آشکار شده بود. در مسابقهٔ اقتصادی و فناوری، رهبری اتحاد شوروی ناچار بود عقبماندگی خود را بپذیرد و از کسب برتری نسبت به ایالات متحد امریکا که رهبری نظام سرمایهداری را برپایه آموزشهای مارکسی ـ لنینی عهدهدار بود، فرومانده بود. بنابراین گواه لازم را برای اثبات برتری و امتیاز نظام سوسیالیستی که تجسم عینی آن اتحاد شوروی تلقی میشد، بهدست نیاورده بود. با وجود پیشرفتهای مربوط به حوزههای نظامی و تسلیحاتی، در زمینههای دیگر عقبماندگیهای وسیع و عمیق غیرقابل انکار مینمود.
در شرایطی که کشورهای پیشرفتهٔ غربی وارد مرحلهٔ سومین انقلاب صنعتی و حوزههای وسیع کاربرد هوش مصنوعی، کامپیوترها، نیمههادیها میشدند، اتحاد شوروی از پیوستن بهاین انقلاب و تحولات ناشی از آن بازماند. از اواخر دههٔ ۱۹۷۰ برخی از سیاستمداران این کشور و طبقات حرفهای از امواج گستردهٔ این انقلاب آگاه شده بودند، ولی رهبران کشور از ارائه پاسخ مناسب در برابر این نیازها ناتوان بودند. گرایشهای رکودی در اقتصاد و فناوری اتحاد شوروی، در پیوند با رشد انفجارآمیز جهان سرمایهداری، دگرگونیهایی را در آرزوها و تمایلات گروههای حاکم در اتحاد شوروی بهوجود آورد. شکاف فناوری میان اتحاد شوروی و غرب روزبهروز در حال تعمیق و گسترش بود. رهبری سیاسی کشور، یا دستکم بخشی از آنان، این امر را دریافته بود. گذشته از مقایسهٔ ابعاد کیفی، سنجشهای کمی نیز از نظرها دور نمانده بود. برای نمونه، تولید فولاد در اتحاد شوروی دو برابر تولید آن در ایالات متحد امریکا و تولید ناخالص ملی آن، نیمی از تولید ناخالص ملی امریکا بود. ولی این کشور با کمبود شدید فولاد روبهرو بود. علت اصلی آن به تلف کردن فولاد در مؤسسات ناکارآمد مربوط میشد. در بسیاری از زمینههای تولید، مواد اولیه و انرژی در اتحاد شوروی در سطح وسیعی تلف میشد. آنچه در جهان امروز بسیار اهمیت دارد، کمیت نیست، بلکه میزان کارایی و قدرت تولید کار و سرمایه است. نظام اقتصادی اتحاد شوروی در این زمینه دچار کاستیهای ساختاری بود.
۲ ـ تواناییهای اتحاد شوروی در راستای تحلیل دومین عامل خارجی و بینالمللی در پیدایی تفکر جدید مورد توجه قرار میگیرد. در تنزل جایگاه بینالمللی اتحاد شوروی، این عامل تأثیر جدی داشت. برخلاف دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ که این کشور از جایگاه استواری در نظام بینالمللی برخوردار بود، دههٔ ۱۹۸۰ دورهٔ مناسبی برای «ارتباط متقابل نیروها» بهنفع سوسیالیسم نبود. پس از پذیرش عمومی «برابری راهبردی» اتحاد شوروی و ایالات متحد امریکا در غرب، رهبران شوروی در انتظار پیامدهای آن بودند. رهبری سیاسی شوروی پذیرش سیاست «نگاه بهشرق» و «تنشزدایی» را از سوی غرب دلیل بر ضعف ایالات متحد امریکا، پس از شکست در ویتنام و رسوایی واترگیت برآورد میکرد. ولی در پایان دههٔ ۱۹۷۰ و آغاز دههٔ ۱۹۸۰ جایگاه جهانی اتحاد شوروی آشکارا دچار تزلزل شد. این کشور با دورهٔ جدیدی از تنش و تقابل با غرب، بهویژه امریکا روبهرو شد که بسیار پرهزینه و شدید بود: اعلام جنگ ستارگان یا طرح دفاع راهبردی از سوی ریگان، از آن حکایت میکرد. استقرار موشکهای اس.اس ۲۰ شوروی در اروپا گام دیگری در این مسیر بود. این کشور تلاشهای دیپلماتیک وسیعی را علیه استقرار نیروهای میانبرد هستهای انجام داد، ولی توفیق چندانی بهدست نیاورد. آغاز دورهٔ جدیدی از مسابقهٔ تسلیحاتی و هزینههای سنگین ناشی از آن بار سنگینی را بر اقتصاد بیمار اتحاد شوروی تحمیل کرد. در دوران رهبری آندروپوف تلاش زیادی برای رهایی از آن انجام گرفت. این تلاشها را گورباچف ادامه داد.
در مورد تأثیر عوامل مختلف بر شکلگیری تفکر جدید گورباچف، مقالهها و کتابهای زیادی نوشته شده است. در این کتاب تلاش شده است، برای دقت بیشتر و امکان یک بررسی دقیق علمی، تنها عوامل و زمینههای اقتصادی مورد بررسی قرار گیرند. هرچند در زمان اجرای این طرح پژوهشی، گورباچف بر اتحاد شوروی حکمرانی داشت و این کشور هنوز بهعنوان یک واحد سیاسی در صحنهٔ روابط بینالملل فعال بود، ولی اینک این نظام فروپاشیده است. حتی پس از فروپاشی نیز، نظام اقتصادی استالینی و نارساییهای آن، کشورهای بازمانده از اتحاد شوروی را دچار سختی شدید کرده است. از این رو برای درک وضعیت کنونی اقتصادی، اجتماعی و سیاسی کشورهای مستقل همسود توجه بهاین زمینههای تاریخی ضروری است.
این کتاب در چهار فصل تنظیم شده است.
فصل اول، بهبررسی فشردهٔ تاریخ سیاست خارجی این کشور اختصاص داده شده است. در این فصل تأکید اصلی بر دورههای تنشزدایی در روابط شرق و غرب، و روابط اتحاد شوروی با جهان سوم خواهد بود.
در فصل دوم، ویژگیهای «تفکر جدید» گورباچف مطرح خواهد شد، تا این پدیده مورد شناسایی کامل قرار گیرد.
در فصل سوم، تحولات اقتصادی در اتحاد شوروی بهطور اجمالی بررسی میشود. تأکید اصلی در این بخش، بر مراحل اصلی و تعیینکنندهٔ تاریخ تحولات اقتصادی اتحاد شوروی و شکلگیری نظام اقتصاد استالینی در این کشور است.
در فصل چهارم، ارتباط میان دو متغیر یادشده یعنی «اصلاحات اقتصادی» و «تنشزدایی» مورد بررسی قرار خواهد گرفت، تا بتوان دریافت که آیا رابطهٔ مستقیمی میان این دو متغیر وجود دارد یا خیر؟ آیا بحران اقتصادی اتحاد روسیه دههٔ ۱۹۸۰ در شکلگیری «تفکر جدید» گورباچف نقش موثری داشت یا خیر؟ و در آخرین بخش با نتیجهگیری از مباحث ارائهشده این بررسی را به پایان میبریم.
ریشههای اقتصادی فروپاشی اتحاد شوروی: زمینههای اقتصادی «تفکر جدید» گورباچف
نویسنده : الهه کولائی
ناشر: انتشارات دانشگاه تهران
تعداد صفحات : ۲۴۲ صفحه
من این کتاب رو چند ماه پیش ماه مطالعه کردم.
واقعا ارزش خوندن رو دارده.
ممنون از اینکه در جهت ترویج فرهنگ کتاب خونی قدم برمیدارین.
عالی بود. باید حتما تهیه کنم وبخونمش.
بسیار عالی بود
دستتون درد نکنه
مطلب کامل و مفیدی بود. دستتون درد نکنه