به مناسبت زادروز گاندی: زندگینامه و متن زیبا و ژرف و تأملبرانگیز یکی از دفاعیات او
مهانداس کارامچاند گاندی در دوم اکـتبر 1869 میلادی در گجرات هند به جهان آمد. پدرش وزیر یکی از ایالتهای گجرات بود. در سیزده سالگی ازدواج کرد و در هجده سالگی به لندن رفت. در لندن به تحصیل علم حقوق پرداخت و در زمرهٔ وکلای دادگـستری درآمـد. در آنجا روش خاصی برای بهداشت تن و روان انتخاب کرد: از خوردن گوشت حیوانات پرهیز کرد و اساس زندگی خـود را بـر قـناعت، سادگی و تسلط بر نفس گـذاشت.
پس از اتـمام تـحصیلاتش در انگلستان به هندوستان برگشت و پس از اقامت کوتاهی در آنجا در سال 1893 به افریقای جنوبی رفت و در آنجا به وکالت دادگستری پرداخت.
در افریقای جنوبی، سیاهان و مردم غیر اروپایی قربانی ستمگری و تعصب نـژادی اوپایـیان استعمارگر بودند. مشاهدهٔ این وضع چنان او را گران آمد که تصمیم گرفت بیشتر وقت خود را صرف احقاق حق مـظلومان کـند و وارد مـبارزات سیاسی شد.
در اینجا بود که گاندی معتقد شد زندگی سـعادتمند آن زندگی است که به طبیعت نزدیک باشد. با چند تن از دستان خویش مزرعهای ایجاد کرد که در آنجا هـمهٔ آنـچه به آن نیاز داشتند، خود تهیه میکردند و نام آن مزرعه را به نام نویسنده و انـساندوست بـزرگ روسی، تولستوی گذاشتند. در اینجا گاندی به تعلیم کشاورزی و بهداشت و پرستاری و معلمی به مردمان مشغول شد.
در افـریقای جـنوبی، گـاندی و همسرش چند بار بر اثر مبارزات سیاسی به زندان افتادند. عاقبت در 1914 بـه هـندوستان بـرگشتند. در افریقای جنوبی گاندی معتقد شده بود که باید در مقابل زور و ستم پایداری کرد. ولی مـقابله بـا زور و سـتم نباید با طغیان و جنگ و خونریزی باشد. آنجا که جمع مظلومان با گفتگو بحث و اسـتدلال نـمیتوانند حق خود را بدست آورند باید با «پایداری بیخونریزی» (non-violent resistance) حق خود را کسب کنند. «پایـداری بـیخونریزی» اسـاس کار گاندی در پیشبرد مقاصد سیاسی او و بدست آوردن استقلال هندوستان شد و حربهای بود که در مقابلهٔ بـا آن شـمشیر و توپ و تفنگ انگلستان استعمارگر کند و ناتوان بود.
از آغـاز بازگشت دوم او به هندوستان یعنی سال 1914 فکر استقلال هندوستان در ذهن او قوّت گرفت و در این راه به فـعالیت پرداخـت. بارها برای کوششهای سیاسی خود به زندان افتاد ولی در مقابل جور و سـتم سـر خـم نکرد. هدف او در کوششهای سیاسیاش تنها استقلال هندوستان نبود. نزدیک کردن هندو و مسلمان و از میان بردن اخـتلافات مـیان آنـان و احراز حقوق اساسی برای طبقهٔ محرومان یا «پاریا» ها از هدفهای اساسی کـوششهای او بـود.
در سال 1925 گاندی سه سال از کار سیاسی کناره گرفت. در این مدت به سفر کردن در دهات و تعلیم مـعلمان در اصـول محبت و اخلاق و بهداشت و برادری پرداخت.
هدف او آن بود که مردمان را برای زندگی بـهتری کـه با صلح و صفا و سلامت تن و روان هـمراه بـاشد تـربیت کند. گاندی به تأثیر تربیت ایمان راسـخ داشـت و شاید در درجهٔ اول باید او را از مربّیان بزرگ آدمیان بشمار آورد.
در سال 1927 دولت انگلستان کمیتهای معین کرد کـه مـطالعه کند تا چه حد و چـه زمـانی ممکن اسـت بـه هـندیان در امور داخلی خود حق دخالت داد. ایـن کـمیته از طرف پیشوایان سیاسی جوان هندوستان از قبیل جواهر لعل نهرو تحریم شد و حـزب کـنگره از گاندی خواست پیشوایی آنان را تأمین اسـتقلال کامل و بیرون راندن انـگلیسیان بـرعهده گیرد. بدین ترتیب گاندی از نـو وارد مـیدان سیاست شد.
از مبارزات جالب او در مقابل دستگاه غاصب حکومت انگلستان، قیام او و پیروانش در سال 1930 بـر انـحصار نمک بود. حکومت هندوستان اسـتخراج نـمک را انـحصاری کرده و بر آن مـالیات بـسته بود. گاندی اعلام کـرد کـه پیاده طی طریق خواهد کرد و به ساحل دریا خواهد رفت و علیرغم قانون غاصبانه، از آب دریـا نـمک استخراج خواهد کرد.
روز 12 مارس 1930 پیاده از شـهر سـابارماتی براه افـتاد تـا پیـاده، سیصد کیلومتر را تا سـاحل دریا طی کند. 78 تن از پیروانش با او در راههای پر خاک و غبار به راه افتادند. گاندی گـفت بـه نام خداوند به راه میافتیم. به هـر دهـی کـه مـیرسیدند مـردم فوج فوج بـه اسـتقبال آنان میشتافتند. گاندی برای آنان نطق میکرد و از آنها میخواست با قناعت، ساده و پاکیزه زندگی کنند و ازدواج کـودکان را مـمنوع سازند و از خوردن الکل بپرهیزند. و از آنها میخواست وقـتی بـه آنـها اعـلام کـرد قـانون انحصار نمک را بشکنند.
در این زمان گاندی 61 ساله بود. هرروز او و پیروانش نزدیک به 18 کیلومتر راه میرفتند. هرچند اسبی برای او آورده بودند هیچگاه بر اسب سوار نشد. مردم هر ده بـا او پیروانش به راه میافتادند و آنها را به ده دیگر تحویل میدادند. حرکت آنان ساعت به ساعت در مطبوعات جهان گزارش داده میشد. وقتی گاندی در پنجم آوریل به ساحل دریا رسید عدهٔ همراهان او چندین هزار تـن شـده بود. در ساحل دریا گاندی نماز گزاشت و در آب دریا رفت و از ساحل دریا مشتی نمک برداشت و پیروان او نیز چنین کردند. بدین ترتیب گاندی و پیروانش قانون امپراتوری انگلستان را شکستند. بدنبال کوشش او، طـغیان مـردم هندوستان بر مالیات نمک آغاز شد.60 هزار تن بر اثر این طغیان به زندان افتادند و گاندی خود نیز از آنان بود. اما گاندی بـه هـدف خود رسیده بود. ظلم و جـور اسـتبداد را عریان به جهانیان نشان داده بود. به قول لوئیز فیشر«بر اثر این کار گاندی، انگلیسیها با چوب و سنگ بر سر گردن هندیان زدنـد. هـندیان نه سر خم کـردند و نـه تسلیم شدند و نه عقب نشستند. این امر قدرت انگلستان را درهم شکست و هندیان را شکستناپذیر ساخت».
در سال 1931 دولت انگلستان گاندی را برای مذاکرات صلح به لندن دعوت کرد. چون مذاکرات به نتیجه نرسید گـاندی بـه هندوستان برگشت و بلافاصله به زندان افکنده شد.
از سال 1931 تا 1940 گاندی مبارزات خود را در راه تأمین استقلال هندوستان و در تربیت مردم هند و آشتی دادن مسلمان و هندو و در کسب حقوق اساسی برای مردمان ادامه داد.
وقتی جنگ دوم جـهانی در سـال 1939 شروع شـد، کنگرهٔ ملی هند اعلام کرد در صورتی که انگلستان آزادی هندوستان را پس از جنگ تضمین کند، کنگره حاضر به همکاری بـا آن کشور در جنگ خواهد بود. اما گاندی با هر نوع شرکت در جـنگ مـخالف بـود. انگلستان هم پیشنهاد کنگره را نپذیرفت و میان گاندی و کنگره از طرفی و میان آن دو و دولت انگلستان از طرف دیگر اختلاف در سـراسر مـدت جنگ بجا ماند.
در سال 1943 گاندی مجددا توقیف شد و در سال 1944 همسر او در زندان درگذشت.
پس از خـلاصی از زنـدان گـاندی کوشید تا محمد علی جناح پیشوای مسلمانان هندوستان را ترغیب کند تا از نقشهٔ تقسیم هندوستان بـه دو قسمت هندو و مسلمان درگذرد و بکوشد تا هندوستان متحد واحدی بوجود آورد، لیکن در این کـوشش موفق نشد.
از سال 1947 بـه بعد وقـتی هندوستان استقلال یافت و تجزیه شد، همهٔ کوشش گاندی صرف ایجاد بهبود در رابطهٔ هندوان و مسلمانان شد. بر اثر این کوششها بود که یکی از متعصبان هندی به قتل او کمر بست و در 30 ژانویهٔ 1948 گاندی را بـه ضرب گلوله از پای درآورد.
متن دفاع گاندی
در اوایل سال 1919 زمانی کنفرانس صلح در شهر پاریـس تـشکیل مـیشد، در سرزمین پهناور هند کشمکش تازهای که از آن، بوی آزادی و رهایی از استعمار امپراطوری انگلستان به مشام میرسید، آغاز میشد. در ایـن هنگام بود که گاندی همکاری ثمربخش و پیگیر خود را در جنبش آزادیبخش ملت هند اعـلام نمود.
در همین هنگام، آزادی مـرد دیـگری بنام نهرو که بخاطر آزادی ملت خویش، در اسارت زندان گرفتار بود این گلبانگ نجات بشری را که حتی دیوارهای آهنین محبس را شکافته و بگوش او رسیده بود، شنید و به دختر خویش چنین نوشت:
«این ندا انـدکی با صدای دیگران فرق دارد. آهسته و آرام است، ولی رساتر از هر فریادی است. لطیف و ملایم است. اما چنانست که گوئی در ارتعاشات آن، صلابت پولاد پنهان است. آمیخته به ادب و سرشاراز فروتنی و نیازمندی است. با این همه مـهیب و دهـشتآور است. هر لفظی را که ادا میکند سراپا معنی است. یک جهان اشتیاق و گرمی را در تنگنای هر کلمهای فشرده دارد. در ورای سخن آشتی و آشنائی او، نهیب یک نبرد لرزاننده سنگین موج میزمند.»
در سال 1922 به اتهام انتشار سه مقاله تحریکآمیز در مجله «هند جوان» که خود منتشر مـیکرد بـازداشت و محاکمه گردید. در پایان محاکمه بزرگ وی که در اتاق کوچک و پر از جمعیت دادگاه احمدآباد تشکیل گردیده بود، قاضی به گاندی پیشنهاد میکند که اگر مایل باشد مـیتواند قـبل از صدور رای از خویشتن دفاع کند.
تـرجمه زیـر، متن دفاعیه گاندی است:
متن دفـاع
مـحبت اولین شرط ایمان اسـت:
قـبل از شروع بیانات خود؛ باید اظهار کنم که من تمام نظریات دادستان محترم را که درباره من ناچیز ابراز داشته صحه میگذارم. گمان میکنم که وی بطور کلی در تمام اظهاراتش نسبت به من از رعـایت جـانب انصاف چیزی فرو نگذاشت زیرا این یک حقیقت مسلم است و من هیچگونه علاقهای در کتمان این واقعیت در محضر دادگاه ندارم که بگویم: تلقین ناخرسندی نسبت به روش امروزه دولت، تقریبا با سرشت مـن درآمـیخته است.
و نـیز دادستان محترم در بیان اینکه تلقین نارضامندی از جانب من خیلی زودتر از پیوستگی من به مجله هند جوان آغـاز شده است، ذیحق است. و من در بیان این مطلب بعنوان یک وظـیفه دشـوار در بـرابر دادگاه اعتراض میکنم که این فعالیت من، خیلی زودتر از زمانی که دادستان گفتهاند آغاز گردیده است. این سـنگینترین وظیفه من است ولی من باید آنرا با توجه به مسئولیتی که بر دوش نـاتوانم سـنگینی میکند انجام دهد و با کمال میل تمام گناهانی را که از طرف دادستان محترم در حوادث بمبئی، مـدرس و چاریچارا به من نسبت داده شده میپذیرم.
وقتی با ژرفبینی به حوادث مینگرم و هر شـب با خیال آنها به خواب میروم. جـدایی خود را از جنایات دیوسیرتانه چاریچارا و یا تجاوزات دیوانهوار بمبئی، امکانناپذیر میدانم. او (دادستان) کاملا راست میگوید که یک رهبر مسئول که سهم به سزائی از دانش و تجربه جهانی دارد، باید نتایج یکیک اعمال خود را بداند. مـن میدانستم که با آتش بازی میکنم با اینهمه این جنبش مخاطرهآمیز را رهبری کردم و اگر آزادم میکردند باز هم همانگونه رفتار میکردم که پیش نمودم بیان نمیداشتم، در انجام وظیفه خود قصور ورزیـده بـودم.
من خواستهام و باز هم میخواهم از خشونت دوری گزینم. محبت اولین و همچنین آخرین شرط ایمان من است. اما من میبایستی راه خود را انتخاب کنم و یا میبایستی تن به روشهایی بدهم که به تـشخیص مـن، به کشورم صدمات جبرانناپذیری زده است و خود را سزاوار کینه و خشم دیوانهوار هواخواهان خود، هنگامی که حقیقت را دریافته و در حال انفجار بودند، بدانم. من میدانم که پیروان من نه برای یـک کـیفر کوچک، بلکه برای تسلیم به سختترین عقوبتها آمادهام.
من درخواست ترحم نمیکنم و تقاضای هیچگونه ارفاق یا تخفیف در مجازات خود را ندارم و باین ترتیب در این دادگاه حاضرم با سرافرازی به شـدیدترین شـکنجهای کـه از نظر کیفری برای یک جـنایت عـمد، و از نـظر من، برای عالیترین وظیفه یکفرد انسانی تعیین میشود تن در دهم.
قضات محترم! تنها راهی که برایتان باز است این است که یـا از شـغل خـود کنارهگیری کنید و یا اگر عقیده دارید که سـیستم حـقوقی و قانونهایی که برای اجرای آن همکاری میکنید، به سود مردم است، مرا با شدیدترین طرزی مجازات و عقوبت کنید.
من انتظار ایـنگونه دگـرگونی و تـحول در شخصیت را از شما ندارم. اما پس از پایان دفاع من، اگر خواستید یـک نظر اجمالی به آنچه که سبب عصیان من و طغیان وجدانم برای رهبری این نهضت خطیر گردیده است، بیفکنید.
مـن شـاید بـه ملت هند و گروهی از مردم انگلستان از اینکه آنان را با خود همراه و همگام سـاختهام مـدیون باشم. و این کیفرخواست به این منظور تنظیم گردیده است که من پرده از این راز بردارم که چرا یـک هـواخواه وفـادار به دولت دستنشانده هند و امپراطوری بریتانیا، بصورت یک فرد ناراضی ناسازگار و پرخاشگر درآمـده است و نـیز باید اظهار کنم که من برای چه به اتهام نارضایی روزافزون علیه دولت قانونی هـند، به گناه خـود اعتراف میکنم.
زندگی اجتماعی من به سال 1893 در افریقای جنوبی در یک موقعیت رنجبار آغاز گردید. اولیـن بـرخورد من با اولیای انگلیسی آن کشور، خوشایند نبود. من متوجه شدم که بـعنوان یـک انـسان و یک هندی، دارای هیچگونه حقوق اجتماعی نیستم. به عبارت روشنتر، دریافتم که چون هندی هستم از حـقوق اجـتماعی و انسانی باید بینصیب و بهره بمانم. اما من در شگفت نشدم. اندیشیدم که اینگونه رفـتار در مـورد هـندیان مانند دملی است که بر اثر انگیزههای نامساعد در بدن سالمی پیدا شده و شاید ریشه عـمیق و درمـانناپذیری نداشته باشد. در نتیجه پیشنهاد همکاری نزدیک خود را از دل و جان به دولت عرضه داشتم و در حـالیکه نـادرستی و فـساد را در همه دستگاههای دولت احساس میکردم، آزادانه از دولت دفاع مینمودم و هرگز اندیشه نابودی دولت را بخود راه نـدادم.
بـالاخره وقـتی در سال 1899 بقای امپراطوری مورد تهدید بوئر Boer قرار گرفت من آمادگی خود را بـرای خـدمت ابراز داشتم. دستههای امدادی داوطلب گردآوری کردم و در نبردهای مختلف شرکت جستم تا عاقبت به نجات لیدی اسمیتLady Smith مـنجر گردید. به همین ترتیب در زمان انقلاب زولو من یک گروه حامل مجرومین تشکیل داده تـا پایـان شورش به خدمت ادامه دادم. در هریک از این دو حـادثه مـن بـه دریافت مدالهای متعدد قائل آمدم و حتی در مخابرات مـورد سـتایش قرار گرفتم. برای اقدامات من در افریقای جنوبی، توسط لرد هاردینک مدال طلائی قیصر هـند بـه من اعطا کردند. موقعی که جـنگ 1914 بـین انگلستان و آلمـان در گـرفت، مـن در لندن یک گروه آمبولانس امدادی داوطـلب از هـندیان، بخصوص دانشجویان هندی مقیم لندن تشکیل دادم. آثار و عملیات آنان مورد تقدیر اولیـای امـور قرار گرفت و ارزنده شناخته شد بـالاخره در 1918 هنگام تشکیل کنفرانس جـنک در دهـلی، وقتی لرد چلمز فورد مصرانه درخـواست سـربازگیری کرد کرد من به بهای جانم از تشکیل یک لشکر در خدا Kheda جانبداری کردم وقـتی مـقدمات کار فراهم شد، متارکـه آغـاز گـردید و دستور رسید کـه بـه وجود سربازان بیشتر احتیاج نـیست. در تـمام این کوششهای دوران خدمت خود، این عقیده مرا رهنمون بوده است که با ابراز ایـن خـدمتها امکان این هست که امپراتوری بـریتانیا مـساوات کامل را بـرای مـردم کـشور من برقرار کند.
ولی نـخستین ضربت، به شکل قانون رولت، قانونی که طرح و تدوین شده بود تا تمام آزادی واقعی مردم را به یغما بـرد، وارد آمـد و بدین سبب نغمههای موزونی به گوش جـانم رسـید کـه بـاید شـورشی بزرگ را بر ضـد آن، رهـبری کنم، به دنبال آن، وحشت پنجاب با کشتار همگانی جلیان ولاباغ آغاز و با صدور فرمانهای شکنجه مردم از قـبیل سـینهمـال رفتن مانند خزندگان و تازیانه زدن گروهگروه مردم و دیـگر اهـانتهای وصـفناپذیر بـه اوج خـود رسـید. من همچنین پی بردم که رجزخوانیهای نخستوزیر برای مسلمانان هندوستان درباره وحدت کامل ترکیه و دیگر کشورهای اسلامی با واقعیت منطبق نیست با وجود آگاهیهای قبلی و اعلام خطرهای شـدید دوستان، من بسال 1919 در کنگره آرمیتسار، به امید اینکه نخستوزیر به تعهدات خود نسبت به مسلمانان هند وفا خواهند نمود و زخمهای پنجاب التیام خواهد یافت و اصلاحات-گرچه راضی کننده و کافی نبود-بـا ایـنهمه فصل جدید و امیدبخشی را در دفتر زندگی هند خواهد کشود، به قصد همکاری برای اجرای برنامه اصلاحی مونتاگو چلمز فورد مبارزه کردم.
اما تمام آن امیدها بر باد رفت. به قول «خلافت» عـمل نـشد، جنایت پنجاب شسته شد و عادلانه و مشروع قلمداد گردید و بیشتر بزهکاران نه تنها به کیفر جنایات خود نرسیدند، بلکه در پستهای خود ابقا شده از درآمد مـردم گـرسنه و محروم هند مستمری دریافت داشـته و حـتی در بعضی موارد پاداش نیز به آنان داده شد. من ملاحظه کردم که اصلاحات نه تنها تغییری بوجود نمیآورد بلکه بعنوان رویهای که ثروت هند را کمکم به تـاراج داده، دوران عـبودیت و اسارت او را درازتر خواهد کـرد، بـکار میرود. من برخلاف انتظار خود باین نتیجه رسیدم که رابطه با انگلستان، هند را از نظر سیاسی و اقتصادی به حالتی درماندهتر از پیش درآورده است. هند برای مقاومت و دفاع از خود در برابر مهاجم هیچگونه سلاح و قـدرتی نـدارد. وضع ما چنانست که بعضی از بهترین مردمان ما، فکر میکنند هند باید پیش از آنکه به استقلال خود برسد، تولیدات خویش را بالا برد. هند تا آنجا تهیدست و بیچاره شده است که در بـرابر مـقاومت با گـرسنگی دیگر اندک توانایی و رمقی ندارد. قبل از تسلط انگلستان در میلیونها کلبه هندی، مردم بکار ریسندگی و بافندگی بعنوان تـنها کمک مورد نیاز برای جبران کسر درآمدهای اندک و ناچیز کشاورزی خود مـیپرداختند. ایـن صـنعت روستایی که برای موجودیت هند جنبه حیاتی داشت. همانطور که ناظران انگلیسی خود نیز گواهی دادهاند بـه طرزی بـاورنکردنی با یک روش غیرانسانی و عاری از عاطفه از بین برده شده است. ساکنین شهرها کمتر اطـلاع دارنـد که چگونه تودههای نیمهگرسنه هندی آرامآرام به کام مرک فرو میروند. آنان کمتر آگاهند کـه آسایش فلاکت بارشان ثمره حق دلالی است که از سوء استفادهکنندگان خارجی برای انجام مـاموریت خویش دریافت میدارند و ایـن سـودها و پولی دلالیها، خونی است که از پیکر بیرمق تودهها مکیده میشود،
آنان کمتر تشخیص میدهند که حکومت قانونی هند انگلیسی با اینگونه بهرهبرداریهای مخالف انصاف از تودههای مردم تهیدست و گرسنه، اداره میشود. هیچ جادوگر و شـعبدهبازی با افسونهای رنگارنگ نخواهد توانست این اسکلتهای انسانی را که گواهان زنده تیرهروزی مردم بسیاری از دهکدهها هستند از چشمهای بیپرده، به دور نگاه دارد. من شکی ندارم که اگر خدایی ناظر بر اعمال باشد، امـپرانوری انـگلستان و همچنین شهرنشینان هند باید روزی جوابگوی این جنایت نفرتانگیز که شاید تاریخ نظائر آنرا علیه بشریت به یاد ندارد، باشند. قانون خود در این کشور برای حمایت و به مصلحت سوء استفادهکنندگان بیگانه بکار میرود. بـررسیهای عاری از غرض من نسبت به اوضاع حکومت نظامی پنجاب مرا معتقد کرده است که حداقل 95 درصد محکومیتها بطور کلی ناروا و برخلاف عدالت و انصاف بوده است. تـجربه سـیاسی من درباره محاکمات دادگاههای هند مرا به این نتیجه میرساند که از هر ده نفر محکوم رویهمرفته نه نفر بیگناه بودهاند یا تنها گناه آنان عشقورزیدن به میهن خود بوده است. در مـورد 99 درصد دادخواهیهای مردم هندی عـلیه اروپاییـان، از طـرف دادگاههای هند عدالت اجرا نگریده است. این یک تصور مبالغهآمیز نسبت بلکه حقیقتی مسلم است و تقریبا هر فرد هندی که مـرتکب چـنین جـسارتی شده است، طعم تلخ ثمره آنرا چشیده اسـت. بـه عقیده من تشکیلات قضایی ما باین صورت از روی آگاهی و عمد یا ندانسته باین هرجومرج و هرزگی آلوده شده است.
بزرگترین بدبختی آنـست کـه انـگلیسها و رابطین هندی آنان نمیدانند که در اداره امور کشور، جنایاتی را که مـن توصیف میکنم، مرتکب میشوند. من قبول میکنم به بسیاری از انگلیسیها و ماموران هندی از دلوجان عقیده و ایمان دارند که یـکی از بـهترین سـیستمهای سنجیده دنیا را در اینجا اجرا میکنند و هندوستان به آرامی قدم بسوی ثبات و تـرقی بـرمیدارد. آنها نمیدانند که یک روش حیلهگرانه و موثر در اختناق افکار مردم و نمایش قدرت متشکل دولت از یک طـرف و مـحرومیت مـردمت از تمام وسائل دفاع از خود و انتقام از دشمن از طرف دیگر، ملت را سست و زبونبار آورده، عـادت بـه تسلیم و تقلید را در او پرورش داده است و این عادت مهیب و شوم به گمراهی و خودفریبی ادارهکنندگان و اشـتباه آنـان در مـحاسبه قدرت عظیم نهفته مردم میافزاید.
بند الف ماده 124 که خوشبختانه من نیز به استناد آن، متهم شـدهام، شـاید یکی از مواد اساسی فصول سیاسی قانون جزای هند است که به منظور اختناق آزادی مـلت، طـرح و تـدوین شده است. با وضع قانون، نمیتوان تمایل و گرایشی در مردم ایجاد کرد یا تنظیم و تـرتیبی بـه طرز تفکر و داوری آنان داد.
اگر انسان به یک روش اجتماعی تمایل داشته باشد باید بـرای بـیان تـمام معتقداتش حتی ناخرسندیها، آزادی کامل داشته باشد تا عصیان و خشونت در مردم برانگیخته نشود و رواج نیابد.
اما مـادهایکه مـن و آقای بنکر (همعقیده من در مخالفت با اعمال خشونت) به استناد آن، متهم شدهایم هـمان مـادهای است کـه به موجب آن، صرف ترغیب مردم به ناخرسندیها، جرم تلقی گردیده است.
من بسیاری از اینگونه اتهامات و مـحاکمات را مـطالعه کـرده و دریافتهام که گروهی از محبوبترین میهنپرستان هند به همین دستاویز محکوم شدهاند و بـنابراین بـرای من موجب افتخارات است که بهمین اتهام بمه حاکمه دعوت شدهام.
من کوشش کردهام تا دلایل نـاخرسندی خـود را به خلاصهترین وجه تهیه کنم و در عین حال نکات عمده این نارضامندی را توصیف نـمایم.
مـن نسبت به هیچیک از اولیای امور غرض شخصی نـدارم و بـه طریق اولی دربـاره شخص پادشاه نظر مخالفی نمیتوانم داشت. امـا مـن مخالفت با دولتی را که بطور کلی بیش از حکومتهای پیشین به هند زیان و لطـمه وارد آورده اسـت شایسته میشمارم. فرمانروایی انگلستان بـر مـردم هند فـاقد جـنبههای انـسانی است و با قبول این نظریه گـمان مـیکنم خرسندی از این سیستم، خود «جرم» است.
برای من مایه بسی افتخار اسـت کـه استنباطها و نظریاتم را طی مقالاتی درج کردهام کـه اکنون همان مقالات دسـتاویز تـعقیب و محاکمه من شده است و در حـقیقت مـعتقدم که با پرهیز از سازش و همکاری با انگلستان، راه صواب را برای رهایی هند و انگلیس از روش نـامطلوبی کـه هر دو پیش گرفتهاند، نشان داده و از ایـنرو بـهر دو خـدمت کردهام.
بعقیده نـاچیز مـن، ناسازگاری با پلیدی، هـمان انـدازه واجب است که پیروی از نیکی.
اما در گذشته، ناسازگاری با پلیدی، بصورت «اعمال خشونت» در بـرابر «بـدکرداران» به منصهٔ ظهور میرسیده است و اکـنون هـمه تلاش مـن آن است که بـه هموطنانم نشان دهم کـه «اعمال خشونت» در برابر پلیدی تنها ثمرهاش افزون بر «زشتیها» و بکار بستن «خشونت»، مایه دوام پلیدی اسـت و احـتراز از حمایت پلیدیها خود نیازمند پرهیز کـامل از «تـندی» و «خـشونت» اسـت و ایـن نیز به نوبه خـود مـستلزم آن است که شخص، داوطلبانه به عواقب سخت «عدم خشونت» و مجازات قانونی آن، تن در دهد و به همین سبب، من شـدیدترین مـجازاتی را کـه قانون فعلی، برای ارتکاب عمدی یک جـرم و بـه عقیده مـن، بـرای ایـفای عـالیترین وظیفه ملی هریک از افراد وطنم، تعیین کرده است، با رویی گشاده میپذیرم.
اکنون آقایان قضات!
شما بر سر دو راه قرار گرفتهاید که بهرحال باید یکی از آن دو را انتخاب کنید:
اگر در نـظر شما، قوانین جاریهای که اجرای آنها را به عهده شما گذاشتهاند، ظالمانه و برخلاف عدالت است، بیدرنگ از شغل خود استعفا دهید و از پلیدی کناره بگیرید و اگر معتقدید که سیستم حکومت و قوانین کنونی بسود مـردم ایـن سرزمین است و فعالیتهای مرا بر زبان مصالح این جامعه میشناسید: در این صورت از تعیین سختترین کیفرها درباره من دریغ نکنید،
سرانجام دادگاه، گاندی را به شش سال زندان مـحکوم سـاخت و رئیس دادگاه (قاضی) به هنگام صدور رأی گفت که در این دادرسی با مشکلترین مسائل قضائی دوران خدمت قضائیاش روبرو بوده است و اضافه کرد که در نظر او: «بـیگمان گـاندی یکی از پاکیزهترین چهرههای روحانی بـشریت بـه شمار میرود که با همهٔ کسانی که تاکنون محاکمه کردهام یا محتملا در آینده محاکمه خواهم کرد تفاوت بسیار دارد» و بعدا افزود که محاکمه گاندی برای او با شـکنجه وجـدان توأم بوده است زیـرا کـه بموجب قانون، مکلف بوده است گاندی را در ردیف مجرمین بشناسد!
هنگامی که قرائت رأی دادگاه پایان یافت، گاندی با فروتنی مخصوص خود اظهار داشت که کیفر او چندان سنگین نیست!
مردمی که در انتظار پایان دادرسـی بـودند با مشاهده آرامش گاندی بهیجان، آمدند و همچون نگین انگشتری در میانش گرفتند و بوسهها بر سراپایش زدند و صحنهای بوجود آمد که هر ناظری را دچار هیجان میساخت. در همین لحظات، گاندی آرام و خندان نگاهی بـه انـبوه جمعیت افـکند و با سکوت خود، آنان را به سکوت و متانت و همین نگاه آنچنان نفوذ کرد که گوئی نفسها یکباره در سـینهها بسته شده.
منابع : شماره 14 نشریه ایراننامه – مـحمد صناعی
نشریه حقوق امروز , فروردین 1344
گاندی به حق از شخصیتهای برجسته معاصر است که منش و افکارش الگوی اخلاق و سیاست بود .
نکته عجیب درمورد گاندی ، احترامی است که نزد بسیاری از ملل غیر هندی دارد .
با تشکر از سایت وزین 1 پزشک