آیا کنت دراکولا واقعا وجود داشته؟

موجودی فناناپذیر بهنام دراکولا که در افسانهها جان گرفت و برقرار ماند، نام خود را از فرمانروایی بیرحم بهنام کنت ولاد گرفته که در اعماق تاریک زندگی میکرد.
خونآشامان در دنیای وحشت نقش پر اهمیتی را برعهده دارند. در میان شخصیتهای ترسناک خیالی که آدمها برای ترساندن همدیگر، خلق کردهاند هیچیک به اندازهٔ خونآشامها شهرت جهانی پیدا نکردهاند. خونآشام شخصیتی بود با ردای بلند سیاه، قد بلند، دندانهای نیش بلند و برنده که در دل شبهای مهتابی از درون تابوت برمیخاست تا خون زندگان را بیاشامد و هزاران سال است که صفحات داستانها، اشعار و اخیراً فیلمها را در سراسر دنیا پر کرده.
قصههای خون آشامها در فرهنگهای باستانی، یونان، مصر و هند وجود دارد. داستانهای امروزی که خونآشامها از سیر و صلیب و نور روز وحشت دارند و با فرو بردن تیغهای نقرهای در قلبشان میتوان آنها را نابود کرد بیشتر قصههای عامیانه اروپای شرقی و و بخصوص رومانی سرچشمه گرفته است. از دیدگاه بعضی مذاهب این مناطق، کسانیکه همراه با نفرین میمیرند با کلیسای مراسم مذهبی برای آنها اجرا نکرده- جادوگرها، گناهکاران و مطرودان جامعه- محکوم هستند که بعد از مرگ به مردگان متحرک مبدل شوند مگر آنکه بخشش الهی دوباره نصیب آنها شود. خونآشامها میتوانند به شکل گرگ یا خفاش درآیند.
معروفترین داستان خونآشامها را برام استوکر نوشته و نام آن را دراکولا گذاشت. این داستان در 1897 به چاپ رسید و جزو کتابهای پرفروش آن زمان بود. داستان دربارهٔ شاهزادهٔ شیطانصفت است که در دل قصری متروک در کوهستانهای دور دست زندگی میکند و در همانجا آدمها را به دام میاندازد. طی سالهای بعد موجی از داستانهای ترسناک به دنبال این کتاب نوشته شد. اما چرا این داستان و داستانهای مشابه آن همه مورد استقبال مردم قرار گرفت شاید به دلیل آنکه بخشی از آن بر اساس واقعیت شکل گرفته است.
-------
علت و عوارض مشکل پزشکی از چیست؟
فرمانروایی بهنام ولاد
حوالی 1431 در منطقهٔ والاچی واقع در جبال کارپات، همسر شاهزاده ولاد دراکول (ولاد شیطانصفت) پسری به دنیا آورد که نام او را هم دراکولا (پسر شیطان) گذاشتند. ولاد خونآشام نبود اما همانطور که از نامش پیداست یکی از خونخوارترین فرمانروایان تاریخ اروپا بود که به او لقب «ولاد بر سیخکشنده» دادند.
ولاد در دوران خشونتبار جنگ اروپاییها بر علیه ترکان عثمانی میجنگید. او در جوانی اسیر ترکها شد و از همانهنگام خشونت را آموخت. بعدها شیوهٔ مطلوب او برای اعدام، استفاده از تیرهای چوبی شد که در بدن محکوم فرو میکردند و تیر را در زمین مینشاندند و محکوم در همانحال میماند تا با عذاب جان دهد.
در 1448 ترکها او را به سمت فرمانروای منطقهٔ والاش منصوب کردند اما او طغیان کرد و به صومعهای در منطقهٔ مسیحینشین پناه برد. هشت سال بعد که ترکها کنستانتینوپل- پایتخت امپراتوری بیزاینس را فتح کردند، ولاد جنگ خونینی را علیه ترکها آغاز کرد. او منطقه را زیر فرمان خود گرفت و نیروهایش را تا دریای سیاه پیش برد و در آنجا و سواحل رود دانوب استحکاماتی بنا کرد و دشمنانی را که به اسارت میگرفت وحشیانه شکنجه میکرد و میکشت. روایت است زمانیکه دو فرستادهٔ ترک از برداشتن عمامهاشان در حضور او خودداری کردند دستور داد عمامههایشان را با میخ به سرشان بکوبند.
وحشت در ترانسیلوانیا
ولاد با مردم خود هم بهتر از دشمنان رفتار نمیکرد. او اغلب بدون دلیلی مشخص به روستاها و شهرهای تحتفرمان خود حمله میبرد و هزاران نفر را شکنجه میکرد، میکشت، میسوزاند، در پاتیل آب جوش میانداخت و آنها را زنده زنده پوست میکند. خونینترین کشتار او در 1460، عید سنتبار تلومی اتفاق افتاد که دستور داد 30,000 نفر را به سیخ کشند. نقاشیها و چوبنگارههایی که به جا مانده، شاهزاده را نشان میدهد که در برابر اجساد هزاران نفری که تیرهای نوکتیز چوبی در بدنشان فرو کردهاند نشسته و شام میخورد و یکی از سربازانش با تبر دست و پای قربانیان را جدا میکند.
هنگامیکه نیروهای ولاد از ترکها شکست خوردند، مردم سرزمینش هم علیه وحشیگریهای او قیام کردند و سرانجام شاه مجارستان او را به زندان انداخت و او دوازده سال در حبس بود. روایت است که او در زندان هم موش و گربههایی را که به دام میانداخت به سیخ میکشید.
ولاد در 1474 آزاد شد و در 1476 دوباره قوایش را متحد کرد و بر تخت سلطنت نشست. دو ماه بعد او در نبردی علیه ترکها شکست خورد و کشته شد. سر او را از بدن جدا کردند و به خدمت سلطان ترک فرستادند. عاقبت او هم مانند خونآشامان افسانهای رقم خورد.
بیماری دراکولا؟
شاید هزگر ندانیم!
همان اندازه که افسانههای گوناگونی دربارهٔ خونآشامها ساخته شده، دانشمندان هم درصد برآمدهاند تا دربارهٔ پدیدهٔ خونآشامی تحقیق کنند و ببینند آیا مبنای علمی دارد یا نه.
بیماری نادری به نام پورفریا وجود دارد که تحقیقاتی علمی بر روی آن صورت گرفته است. در 1980 معلوم شد که نوعی از پورفریا بهنام سی. ای. یی میتواند مشابه خونآشامی باشد. کسانیکه به این بیماری مبتلا میشوند دندانهای تیزی پیدا میکنند، به نور حساس میشوند و مایل به نوشیدن خون هستند. این بیماری بسیار نادر است و در سراسر جهان فقط چند نمونه از آن گزارش شده. آیا ممکن است این بیماری در شخص بخصوصی موجب شیوع این افسانه در سراسر دنیا شده باشد؟ پاسخ آن مانند افسانههایی که درباره دراکولا رایج است در هالهای از ابهام پنهان مانده است.