زندگینامه اورویل و ویلبر رایت
امروزه هواپیما دیگر از عجایب دنیا نیست. گرچه، پروازهای نفس گیرش هنوز هم ما را به دنیایی جدید می برد. انسان چنان به سرعت، این مزیت جدید هوا را از آن خود کرد که وقتی میبینیم اولین پرواز با ماشینی سنگین تر از هوا در سال ۱۹۰۳ صورت گرفت حیرت زده میشویم. با این حال در سال ۱۹۰۳ امکان وجود هواپیما دیگر خیالی واهی نبود. این رویا با مهارت، شهامت، مجاهدت، پشتکار و بینش دو برادر آمریکایی به نامهای اورویل و ویلبرت رایت به حقیقت پیوست.
هفدهم دسامبر ۱۹۰۳. این روز برای چند نفر از اهمیتی خاص برخوردار است؟ چند نفر در حالی که با بیم و حیرت نظاره گر شاهکارهایی هستند که در آسمان به اجرا در میآیند این روز را سرآغاز پرواز میدانند؟ در هر حال ۱۷ دسامبر ۱۹۰۳ سرانجام به یک روز فراموش نشدنی تبدیل شد که در سراسر دنیا آن را جشن می گیرند. چرا که در آن روز برجسته ترین، و یکی از تاریخ سازترین شاهکارهای تمام اعصار به بار نشست. در همان روز بود که ویلبر و او رویل رایت، در محوطه ای واقع در کیتی هاوک، در کالیفرنیای شمالی، برای اولین بار در تاریخ بشر ماشینی پرنده را که سنگین تر از هوا بود و با موتور کار می کرد به پرواز درآوردند.
در واقع پرواز در آن روز تنها پنجاه ونه ثانیه طول کشید، و مسافت پیموده شده هشتصد و دوازده فوت بود. منتها با وجودی که هیچ کس در دنیا خبر نداشت، انقلابی بزرگ صورت گرفته بود.
بشر در آستانهٔ تحقق رؤیای دیرینهٔ پرواز قرار داشت و برای خود بسالهایی طلب می کرد تا او را در آسمان به پرواز درآورد. قبل از این اتفاق انسان با بالن و کشتی هوایی پرواز کرده بود. بلد بود با هواپیمای بی موتور پرواز کند و حتی عده ای سعی داشستند هواپیمای سنگین تر از هوا را به پرواز درآورند، اما هیچ کس موفق نشده بود. پرواز طولانی خواب و خیال بود چه رسد به پرواز بر فراز اقیانوسها.
ویلبر و او رویل رایت دو برادر آمریکایی تبار بودند. ویلبر در میلوبل واقع در ایالت ایندیانا در سال ۱۸۶۷ و ارویل چهار سال بعد در دیتون اوهایو به دنیا آمد.
این دو پسر در نخستین سالهای زندگی نبوغی خاص در مکانیک از خود نشان، و مهمتر این که، بینش مبنی بر علم را که برای پیشگام بودن ضروریست در خود بسط و توسعه می دادند. آنها صبور، محتاط، بسیار پرتلاش و دقیق بودند و هرگز پیش از آن که یقین کنند کارشان از نظر تئوریکی توجیه شده است قدمی برنمیداشتند. این توجه زمانی که مشغول ساخت ماشینشان بودند بسیار ارزشمند بود.
آنها از نبوغ مهندس اشان در ساخت ماشینهای چاپ و دوچرخههایی که در آن زمان بسیار متداول بود استفاده کردند. پس از سال ۱۸۰۶ این دو در مورد امکان پرواز به تفکر پرداختند. تا این زمان چنین فکری را به بازی گرفته و خیال پردازی میکردند، اما در آن سال اتو لیلینتال، توجه برادران رایت را به این معضل که مثل یک سرگرمی بود معطوف کرد، لذا تصمیم گرفتند در صورت امکان هواپیمای بدون موتوری بهتر از هواپیمای لیلینتال بسازند. آنها نقاط ضعف و ایرادهای این مرد آلمانی را دریافتند. لیلینتال تعادل ماشینش را با جابه جا کردن خودش حفظ میکرد. برادران رایت دریافتند که روشی کارآمدتر از این جابجایی مورد نیاز است. اما بی شک هیچ نشانه ای مبنی بر چگونگی این متد در دست نبود. شاهکار این دو
مرد جوان کشف همین مورد بود. و برادران رایت هم چنین دریافتند گرچه گلایدرسواری ورزشی مطلوب است، اما اگر از نیروی آن استفاده نشود برای آینده هیچ کاربردی ندارد. سر هیرام مکزیم، آزمایشاتی انجام داده بود، که گرچه موفقیت آمیز نبودند، اما نتیجهاش جمع آوری داده هایی ارزشمند بود و اختراع موتوری مناسب برای برادران رایت را در پی داشت.
آنها هر دوی این مشکلات را باید از پیش رو بر میداشتند و این کارگرچه با تلاش نفس گیر و ناامیدیهایی بسیار همراه بود ولی آنقدر نبود که بخواهد در ارادهٔ این دو خللی ایجاد کند. آنها بارها و بارها دریافتند تغییرات و بهبودهایی که صورت می دهند کافی نیست. ولی با این حال امیدشان را از دست ندادند. به محض این که کارشان را شروع میکردند به موفقیتشان بسیار امید داشتند، و هیچ چیزی مانع کارشان نمی شد.
آنها در ساخت گلایدر روش مخصوص خود را داشتند. پس از تصمیم گیری، نه تنها شروع به ساخت بلکه شروع به مطالعه می کردند. آن دو ابتدا اطلاعات سودمند پرواز را جمع آوری کردند؛ آثار تمام پیشگامان و کسانی را که در این حوزه تلاش کرده و شکست خورده بودند، و همچنین نظرات آنهایی را که با بالن و کشتی هوایی پرواز می کردند، با دقت بسیار مورد مطالعه قرار می دادند. آنها نتایج کایلی، مکزیم، لیلینتال، پیلچر، آدر، لنگلی و دیگران را برای یافتن اطلاعاتی که برایشان سودمند بود با دقت حلاجی می کردند؛ تا جایی که توانستند دربارهٔ فشار و جریانهای هوا چیزهایی بیاموزند، و این که چگونه میتوان هواپیماهایی با بیشترین قدرت پرواز را ساخت. آنها همچنین رازهای تعادل، بهترین راه بدست آوردن شتاب اولیه، و هزار و یک نکتهٔ دیگر را که برای تسخیر آسمان لازم بود کسب کردند.
آنها ساعتها به جمع آوری اطلاعات میپرداختند و از بحث و جدلها تا جایی که امکان داشت اطلاعات لازم را بیرون میکشیدند و مذاکره میکردند. ویلبر دیدگاه خاص خود را داشت و الیور نظری دیگر، و بحث و گفتگویشان شدت میگرفت تا این که عاقبت یکی از آنها نظرش را قاطعانه برای دیگری اثبات میکرد. این بهترین روشی بود که میتوانستند اتخاذ کنند. شروع و پیگیری کار عملی بی شک تا وقتی که جنبهٔ نظری کار کاملا روشن نمیشد کاری غیرعملی بود. وقت گیر تر از همه موضوع تعادل و کنترل بود که خیلی از مسائل در حل آن دخالت داشت.
آن دو سرانجام تصمیم گرفتند یک گلایدر بسازند. در کارگاهشان واقع در دیتون کارشان را شروع کردند و یک هواپیمای دوباله با چندین اجزاء جدید ساختند که ماحصل ساعتها مطالعه و تعمق و تبادل نظر بود. آنها با توجه به این نکته که لیلینتال در ماشینش صاف مینشست، به این فکر افتادند اگر خلبان به صورت افقی قرار گیرد مقاومت بالها به طرز چشمگیری کاهش مییابد. لذا در ماشین آنها خلبان کف هواپیما صاف دراز میکشید. اما مهمتر از همه این بود که با این حال این دو برادر روشهایی را برای کنترل طولی و تعادل جانبی ابداع کرده بودند، بدین معنی که مانع خم شدن ماشین به جلو یا عقب، و به طرفین میشدند.
آنها تعادل طولی را با نصب یک کمکی هواپیما به نام سکان افقی (بالهٔ دم)، که تحت اختیار خلبان بود تأمین کردند. برای بلند کردن هواپیما حین پرواز، تنها لازم بود سکان افقی را با زاویه بیشتری باز کرد و برای فرود برعکسش عمل کرد.
مشکل غامض تر هدایت جانبی هواپیما بود که آن را هم برطرف کردند. بالها و دم هواپیما با چند سیم که به خلبان متصل می شد تکان می خورد. لذا هنگامی که یک طرف هواپیما خم می شد، خلبان پرہی آن سمت را بلند میکرد و فشار هوا باعث می شد ماشین صاف شود.
معلوم شد این کشف بنیادین، که اکنون به کنترل شهپر هواپیما مشهور است، کلید حل این معماست. از آن پس تسخیر آسمان فقط به زمان بستگی داشت.
تابستان ۱۹۰۰ که برادران رایت گسلاید رشان را به کیتی هاوک بردند پس از چند بار آزمایش و تنظیم، دیدند هدفی که مدتها در انتظارش بودند محقق می شود. آنها مسیر درستی را می پیمودند و میتوانستند با تحقیق بیشتر به کنترل مورد نظر خود دست یابند.
گام بعدی دادن نیرو به گلایدر بود. خوشبختانه موتور بنزینی، تنها نیروی محرکه در دسترس بود. موتور بنزینی پرواز را میسر میساخت، چون برای هر سه پوند وزن یک اسب بخار نیرو به هواپیما میداد، اما با این حال موتوری که قابل استفاده باشد در دست نبود، و موتور اتومبیل هم بسیار سنگین بود. آنها برای ساخت موتور خودشان دست به کار شدند، و در موعد مناسب آن را ساختند.
ساخت این موتور چهار سیلندره که پانزده اسب بخار نیرو تولید میکرد و دو ملخ را به حرکت درمیآورد کاری ناچیز بود. بعدها، که ویلبر ماشینش را به فرانسه برد، کارشناسان اروپایی چندان توجهی نکردند تا این که ویلبر پس از چند بار پرواز متقاعد شان کرد. اما برادران رایت می دانستند دارند چه می کنند، و یقینا موتور هم کارش را به خوبی انجام میداد.
در دسامبر ۱۹۰۳ ماشین را به کیتی هاوک بردند و موتورش را نصب کردند. اکنون همه چیز برای آزمایش بزرگ مهیا بود. اهالی کیتی هاوک دعوت شدند تا شاهد پرواز اولین هواپیما در تاریخ باشند – گرچه برادران رایت در آن زمان نام هواپیما را روی ماشین خود نگذاشته بودند و به آن «پرندهٔ رایت» میگفتند اما مردم آن چنان این کار را مضحک میدانستند و به این باور خو گرفته بودند، و آنچنان این فرصت را بی ارزش می پنداشتند، که فقط چهارپنج نفر برای دیدن این ماشین تاریخ ساز حاضر شدند.
صبح ۱۷ دسامبر هوا بسیار سرد بود، و وقتی برادران رایت ماشینشان را از اتاقک درآوردند و آن را به دستگاه شتاب دهندهٔ اولیه که ساختهٔ خودشان بود متصل کردند بادی با سرعت بیست و هفت مایل در ساعت میوزید.
آنها برای اینکه بدانند چه کسی باید اولین پرواز را امتحان کند شیر یا خط کردند و ویلبر باخت. او رویل از ماشین بالا رفت و ویلبر ملخها را به کار انداخت و ریسمانهای آزادکنندهٔ هواپیما را کشید، و آن را به سوی انتهای ریل چوبی هل داد.
ماشین از جا برخاست، در جریانها و گردبادها با سرعت به پیش میرفت و در فاصلهٔ سی و شش متری مکان پرواز، پس از دوازده ثانیه، بر زمین نشست. دوازده ثانیه نمیشود گفت پرواز. ولی با این حال پرواز بود و مهمتر از هر پروازی که تا آن زمان صورت گرفته بود.
سپس نوبت به ویلبر رسید. او موفق شد پنجاه ونه ثانیه، و مسافت ۲۵۰ متر در هوا بماند. بدین ترتیب تندباد شدید آن روز ماشین بدون حفاظ را سرنگون کرد و کار آن روز را به پایان رساند.
انسان پرواز کرده بود. اصلا اهمیتی نداشت که پرواز کوتاهی بود، چرا که برای نخستین بار یک ماشین موتوری سنگین تر از هوا در فضا پرواز کرده بود. همانطور که ویلبر رایت بعدها گفت: «برای اولین بار در تاریخ بشر بود که ماشینی که انسانی بر آن سوار بود توانست آزادانه و با قدرت خود بلند شود و در آسمان به پرواز درآید، و بی آن که سرعتش کاهش یابد در ارتفاعی ثابت پیش رود و سرانجام بدون آن که با زمین برخورد کند فرود آید.»
مردم جهان تقریبا از اتفاقی که در آن منطقهٔ ناشناخته از کالیفرنیای شمالی روی داده بود بی خبر ماندند. شایعه شد که دو نفر واقعا پرواز کردهاند، اما کسی چندان این شایعه را باور نکرد. در نظر عوام احتمال این پرواز مثل سفر به کرهٔ ماه برای ماست.
برادران رایت به فکر ساخت ماشینی قوی تر و نیرومندتر بودند. از آنجایی که خیلی از دیتون دور بودند از کیتی هاوک صرفنظر کردند، و صحنهٔ فعالیتشان را به هافمن پاریری، در هشت مایلی شرق دیتون منتقل کردند.
اکنون زمان آن بود که جهانیان را با اتفاقاتی که در جریان بود آشنا کنند، لذا بدین منظوراز خبرنگاران پنجاه روزنامه دعوت کردند شاهد پرواز آزمایشی با ماشین جدیدشان باشند. خبرنگاران بیشتر از سر کنجکاوی و نه اطمینان به این پرواز از راه رسیدند. اما چیزی ندیدند. وزش باد رضایت بخش نبود و موتور به خوبی کار نمی کرد. تعدادی از آنها روز بعد آمدند، اما وضع به همان منوال گذشت. گزارشگران که دچار شک و تردید شده بودند از آن جا رفتند.
علنی نبودن پرواز آزمایشی آخرین موضوعی بود که موجب نگرانی برادران رایت میشد. هر دوی آنها بی نهایت محجوب و خجالتی بودند و با وجودی که اعتماد به نفس داشتند و بر مشکلات اصلی فائق آمده و در حقیقت میتوان گفت آسمان را تسخیر کرده بودند، اصلا دوست نداشتند در این مورد غلو کنند و به تنها چیزی که توجه داشتند تکامل ماشینشان بود. ویلبر میگفت: «اگر خیلی صحبت کنم می شود گفت طوطیام، پرنده ای که زیاد حرف می زند و کم پرواز میکند.»
آنها پس از آن که در مقابل خبرنگاران با شکست مواجه شدند، بلافاصله واقعا شروع به پرواز کردند. ارتفاع پرواز را مدام افزایش دادند. دیگر پرواز چندین دقیقهای عادی شده بود و بیش از یک مایل پرواز میکردند. در سال ۱۹۰۴ پاتریک وای. الکساندر با خواندننامهای از سوی ویلبر رایت در انجمن هوانوردی شور و هیجانی بسیار ایجاد کرد چرا که این نامه خبر از پروازی بیست و چهار مایلی می داد. اما باز هم بسیاری شک و تردید داشتند.
در سال ۱۹۰۵ این دو تصمیم گرفتند برای مدتی دست از پرواز بکشند. شاهکارهایشان اکنون توجه بسیاری را به خود معطوف کرده و جمعیت بزرگی از تماشاچیان حیرت زده شاهد تمام آزمایشاتشان بودند. هر دوی آنها مدتی بود که تمام وقت و سرمایهٔ خود را صرف این کار میکردند. دیگر آن را سرگرمی نمیدانستند، و حتی کار دوچرخه سازی را رها کرده و در کار جدیدشان غرق شده بودند. اکنون ممکن بود این اختراع زحماتشان را جبران کند، و میترسیدند نکند جایی دیگر برای تولید دوباره ای این اختراع از جزئیات کارشان سوء استفاده شود. از این رو تمام وقت خود را وقف بهبود تکنیک کار خود و تحقیق آزمایشگاهی کردند.
در سالهایی که برادران رایت از صحنهٔ پرواز خارج شدند، در اروپا پیشرفتهایی بسیاری در زمینهٔ پرواز سنگین تر از هوا صورت گرفته بود. اشخاصی چون سانتوس-دو مونت، هنری فارمن، بلریو و وویسین در میان مشتاقانی که خواهان ساخت و تکامل هواپیمای موتوری بودند به چشم می خوردند، اما باز هم برادران رایت بسیار جلوتر بودند، و زمانی که نوبت به ویلبر رسید تا با متخصصان اروپایی مقابله کند به راحتی توانست آنها را از پیش رو بردارد.
پس از آنکه سندیکایی مسائل مالی این کار را بر عهده گرفت تا با دولت ایالات متحد و یک سندیکای فرانسوی که مشتاق این کار بود مذاکراتی کند) این دو برادر بار دیگر در صحنه ظاهر شدند، تا به دنیا نشان دهند چقدر در این کار پیروز بودند.
سپس در سال ۱۹۰۸، در حالی که او رویل در آمریکا ماند تا آزمایشات کشورش را به منصهٔ ظهور رساند، ویلبر به فرانسه سفر کرد. در لومان شیوهٔ سادهاش در زندگی حیرت همگان را برانگیخت. او شبها بر تختخواب تاشویی که کنار ماشین عزیزش قرار داشت می خوابید، و یک صندلی و یک میز ساده تمام اسباب اثاثیهٔ مورد نیازش را تشکیل میدادند.
اما وقتی پرواز میکرد همه انگشت حیرت به دهان میگرفتند. از هشتم آگوست به بعد، روزبه روز بر تعداد پروازهایش افزوده می شود، در آسمان آزادانه میچرخید و م غرید. در ششم سپتامبر در کالون یک ساعت و چهار دقیقه در حالی که مسافر هم داشت پرواز کرد. تا کنون هیچ کس تا این مدت و با این مقدار بار پرواز نکرده بود.
در این حین، اورویل هم در آمریکا کاملا موفق بود، گرچه، اتفاقی مصیبت بار پیروزی را به کامش تلخ کرد. وقتی همراه ستوان سلفریج که افسر ارتش بود پرواز میکرد، یکی از زنجیرهای ملخ هواپیما پاره شد. هواپیما به زمین سقوط کرد. او رویل با جراحات بسیار جان سالم به در برد، اما سلفریج درجا کشته شد.
ویلبر که در ۱۸ دسامبر در فرانسه به سر میبرد، دو ساعت پرواز کرد، و تا ارتفاع سیصد پا بالا رفت، هر دو رکورد را شکسته بود، شرکتی که در فرانسه برای خریداری حق انحصاری برادران رایت تشکیل گردید مجاب شد، و سرانجام جایزهای نقدی به این دو برادر تعلق گرفت و اندکی از سختیهایشان کاست.
از آن پس موفقیت، یکی پس از دیگری حاصل شد. دولتهای سراسر دنیا ارزش نظامی و غیرنظامی هواپیما را فهمیدند و از هر سو خواهان خریداری آن بودند.
روز شادی برادران رایت از راه رسیده بود. همه جا برایشان جشن میگرفتند. در اروپا خانواده های سلطنتی می آمدند تا شاهد این معجزهٔ تازه باشند، در کشور خودشان هم جماعت بسیاری گرد هم میآمدند تا نمایششان را ببینند. آنها مدتی طولانی در رأس صنعت هواپیمایی جهان باقی ماندند، و تک تک کارهایشان در صدر خبر روزنامه های جهان قرار داشت، اما با آن که پیروزی باید پس از زحمتهای نادیده گرفته شدهٔ بسیار، حلاوتی دلچسب مییافت، در مقایسه با دانشی که آنها برای اختراع یکی از بزرگترین و مهمترین اکتشافات تمام اعصار در اختیار انسان می گذاشتند هیچ بود.
برادران رایت دست از پرواز کشیدند و به ساخت ماشینهایی مختلف و تربیت افرادی جدید روی آوردند. اما همکاریشان که برای دنیا ارمغانی نیک به همراه داشت رو به پایان بود. در سال ۱۹۱۲ مردم سراسر دنیا باخبر شدند که ویلبر رایت تب تیفوس گرفته است. او در ۳۰ می در خانهاش واقع در دیتون دیده از جهان فرو بست. فی الواقع میتوان گفت مرگش ضایعه ای جبران ناپذیر بر دنیا وارد و آن را فلج کرد
اورویل زنده ماند و به چشم خود دید که اختراعش بیش از آنچه فکرش را می کردند گسترش یافته است. پروازهایی حیرت آور یکی پس از دیگری و با سرعتی سرسام آور صورت میگرفت. اما او از خود میپرسید کدام یک از این پروازها برای بشر ارزشمندتر از اولین پرواز نفس گیر دوازده ثانیهای روز به یادماندنی دسامبر ۱۹۰۳ است؟
[1] Orville and Wilbur Wright