نویسندگانی که تنها با یک کتاب مشهور شدند

اسمش هست «نویسنده»، اسم فاعل از بن مضارع مصدر نوشتن. در ساخت این لغت، پسوند صفتساز «نده» به معنای استمرار در انجام یک فعل است؛ اینجا یعنی کسی که زیاد مینویسد؛ یعنی کسی که در نظر دیگران، کاری ندارد جز نوشتن و خلق کردن. معمولا هم همینطور است. به کارنامه بیشتر نویسندهها که سر بزنید، با سیاههای مواجه میشوید از تالیفات و تصنیفات. در جمله قبلی نوشتم «بیشتر نویسندهها»، برای اینکه تعداد محدودی هم هستند که فقط و فقط با یک تالیف اسم خودشان را در فهرست نویسندهها جا کردهاند. ما اینجا برایتان فهرستی از این افراد را ردیف کردهایم که ببینید در این جمع محدود، اتفاقا بسیاری از معروفترین نویسندهها هم حضور دارند.
آنا سول- زیبای سیاه (1877)
سول خیلی دیر فهمید که میتواند علاوه بر قصه گفتن در یتیمخانهها، کتاب هم بنویسد. فقط پنج ماه بعد از چاپ «زیبای سیاه» که اتوبیوگرافی یک اسب بود، سول مرد و نماند که ببیند کتابش پنج میلیون نسخه میفروشد.
امیلی برونته – بلندیهای بادگیر (1847)
خواهر وسطی برونتهها، منزویترین و عجیبترین آنها بود. او ساعتها، تنهای تنها دوروبر باتلاقهای اطراف خانه پرسه میزد و اجازه نمیداد کسی از افکارش سر دربیاورد فقط یک بار به بقیه این اجازه را داد، با رمانی که در مذمت عشق نوشت.
مارگارت میچل – بربادرفته (1936)
میچل قصد داشت بعد از موفقیت باورنکردنی «بربادرفته» دنبالهای هم برای آن بنویسد اما تصادف ماشین مهلتش نداد و در 94 سالگی فوت کرد. «بربادرفته» تاکنون سی میلیون نسخه فروخته است.
رالف الیسون – مرد نامرئی (1925)
بعد از مرگ الیسون، دو رمان دیگر هم از او چاپ شد اما او در زمان حیاتش فقط «مرد نامرئی» را منتشر کرد؛ رمانی درباره مصایب سیاهپوستان آمریکا که منتقدان آن را با «کلبه عمو تم» معروف مقایسه میکردند.
ایزاک روزنفلد – سفری از خانه (1949)
منتقدان آمریکایی، روزنفلد را نسخه قبلی سلینجر میدانند، زیرا تنها رمان او، مضمونی دقیقا مشابه «ناتور دشت» دارد و قهرمان 83 ساله داستان او، فقط به خاطر سنش یک ذره از هولدن کالفیلد خوشبینتر است.
گریس متالیوس -خانه پیتون (1965)
متالیوس در هشت سال بعدی عمرش، هیچوقت رمان جدیدی ننوشت. او گفته بود این داستان را برای رهایی از فقر نوشته و به درآمد آن قانع است. رمان او دوازده میلیون نسخه فروخت و دویست هزار دلار هم بابت ساخت فیلم از روی رمانش به او پرداخته شد.
بوریس پاسترناک -دکتر ژیواگو (1957)
پاسترناک قبل از نوشتن رمانش، رمانهای زیادی را از انگلیسی به روسی ترجمه کرده بود ولی خب، نوشتن شاهکار یک چیز دیگر است. پاسترناک با همین یک رمان. نوبل ادبیات هم برد، هرچند دولت شوروی مجبورش کرد آن را نگیرد و از بنیاد نوبل اعلام بیزاری کند.
هارپر لی -کشتن مرغ مقلد (1960)
«کشتن مرغ مقلد»، هم درست مثل «بربادرفته» با اقبال مردم و منتقدان مواجه شد. هم فروش بالا داشت و هم جایزه پولیتزر. مثل «بربادرفته» یک فیلم کلاسیک هم از رویش ساخته شده. خانم لی، عمری است که میگوید مشغول کار روی رمان دومش است.
آروندا تیروی -خدای چیزهای کوچک (1997)
روی مقالات متعددی دارد اما در مقام یک داستاننویس، فقط یک بار دست به قلم شد و رمان ستایششده «خدای چیزهای کوچک» را درباره نوستالژی و دیگر اهریمنان نوشت. این کتاب را در دسته ادبیات مهاجرت طبقهبندی میکنند.
زین العابدین مؤتمن -آشیانه عقاب (1320)
مرحوم مؤتمن مقالات و تحقیقات ادبی فراوان دارد، اما تنها رمان او، رمانی دهجلدی است که درباره حسن صباح و فداییانش نوشته و آنقدر شهرت دارد که حالا سازمان میراث فرهنگی روی تابلوهای راهنمای قلعه الموت نوشته: «به قلعه عقاب خوش آمدید».
زین العابدین مراغهای – ساحتنامه ابراهیم بیگ (1273شمسی)
این تاجر ایرانی، در آستانه انقلاب مشروطه کتابی درباره شرح احوال ایرانیان در استانبول منتشر کرد.
ناصر تقوایی -تابستان همان سال (1347)
این کارگردان در داستاننویسی هم صاحب اسم است و کلاسهای داستانش رونق دارد. او این مقام را فقط با یک کتاب که مجموعهای است از هشت داستان بههمپیوسته، به دست آورده است.
فریده لاشایی- شال بامو (1383)
خانم نقاش، تا قبل از این رمان اسمش را به عنوان مترجم در میان ادبیاتخوانها جا انداخته بود، اما این رمان هم که ظاهرا داستان زندگینامه خودش است، با استقبال مواجه شد. لاشایی گفته دومین رمانش را هم بعد از 52 سال کار روی آن آماده انتشار کرده.
رضا قیصریه -کافه نادری (1382)
قیصریه مترجم ادبیات ایتالیایی است درست، اما دلیل نمیشود که رمان ننویسد و از نوستالژی طهران قدیم قصه نگوید و رمانش هم، به چاپهای دورقمی نرسد.
کیومرث صابریفومنی
دو کلمه حرف حساب (1369)
داستانهای مینیمال «گل آقا» و اصحاب و اذنابش در «آبدارخانه مبارکه» که در زمان حیات گل آقا، تبدیل به کتاب هم شد تا گل آقا بیکتاب نماند. مرحوم صابری البته یک کتاب «سفر به مسکو» هم دارد اما آنقدر نایاب است که میشود از آن چشم پوشید و گل آقا را هم تککتابه دانست.
ایرج جهانشاهی -قصههای من و بابام (1361)
«قصههای من و بابام» در واقع تعدادی کمیک از اریش آزر-کاریکاتوریست آلمانی- است. اما جهانشاهی برای آنها متن نوشت و داستان ساخت تا خاطره مشترک چند نسل از کودکان ایرانی بشود.
رضا فرخفال -آه، استانبول (1368)
این تنها مجموعه داستان فرخفال تا مدتها در کلاس داستاننویسی، نقد و الگوبرداری میشد. فرخفال از نویسندگان مکتب اصفهان است و «عالیجناب کیشوت» گراهم گرین را هم ترجمه کرده بود.
سیروس طاهباز -دعای مرغ آمین (1360)
طاهباز را عموما به خاطر جمعآوری آثار نیما یوشیج میشناسند-و نهایتا با ترجمههایش-اما او یک کتاب نوشته که داستانی است درباره اهواز در سالهای جنگ.
خردنامه همشهری , مهر 1389 –