معرفی بهترین فیلمهای همفری بوگارت

فیلم هرچه سختتر زمین میخورند – The Harder They Fall
سال تولید : ۱۹۵۶
کارگردان : مارک رابسن
فیلمنامهنویس : فیلیپ یوردان، برمبنای رمانی نوشته باد شولبرگ
فیلمبردار : برنت گافی
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، راد استایگر، جان استرلینگ، مای لین، جرسی جو والکات، ادوارد اندروز، هارولد استون، کارلوس مونتالبان و ماکس بیر.
“ادی ویلیس” (بوگارت) که زمانی یک ورزشینویس شرافتمند بوده، حالا برای “نیک بنکو” (استایگر) کار میکند؛ یک برگزار کننده مسابقات مشتزنی که با تبهکاران ارتباط دارد. “ادی” قرار است کشف تازه “بنکو” را همهجا مطرح کند، یک مشتزن آرژانتینی تنومند بهنام “تورو مونو” (لین). اما “بنکو” مسابقههای متعددی را برگزار میکند و چیزی نمیگذرد که این سنگینوزن قد بلند، که تصور میکند خودش مسابقهها را برده است، رودرروی “گاس داندی” قرار میگیرد؛ رقیبی قدر که در مقابل قهرمان فعلی جهان ـ “بادی برانن” (بیر) ـ آنقدر خرد و خمیر شده که حتی ضربههای ضعیف “تورو” هم کافی است که دچار خونریزی مغزی شود و بمیرد. و این شروع یک بحران اخلاقی برای “ادی”ست…
آخرین کار بوگارت بزرگ و یکی از بهترین فیلمهای تاریخ سینما درباره دنیای پشت پرده مسابقات بوکس حرفهای. شباهت فیلم به داستان زندگی پریمو کارنرا (بوکسوری که در واقعیت عنوانش را به قهرمان سنگین وزن، بیر باخته بود) بهقدر کافی محکمهپسند دیده شد که کارنرا علیه کمپانی کلمبیا شکایت کرد. کارگردانی رابسن (که پیش از این در فیلم قهرمان، ۱۹۴۹، نیز به بوکس پرداخته بود) قابل توجه است و بازیها دلپذیر هستند. با این همه، امتیاز اصلی فیلم کار گافی بهشمار میآید.
فیلم ساعات پرالتهاب – The Desperate Hours
سال تولید : ۱۹۵۵
کارگردان : ویلیام وایلر
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، فردریک مارچ، آرتور کندی، مارتا اسکات، دیوئی مارتین، رابرت میدلتن، گیگ یانگ، مری مورفی، ریچارد آیر و آلن رید.
یک زندان بهنام “گلن” (بوگارت)، به همراه برادرش، “هال” (مارتین) و یک زندانی دیگر، “کابیش” (میدلتن) میگریزد و هدفش انتقام گرفتن از پلیسی (کندی) است که او را به زندان انداخته است. آن سه نفر در راه و تا رسیدن پول، به خانهای آرام و بیسروصدا میروند و افراد خانواده را به گروگان میگیرند. افراد پلیس با کنترل مکالمههای تلفنی و با کمک نامهای که پدر خانواده (مارچ) مینویسد، به محل اختفای زندانیها پی میبرند و خانه را محاصره میکنند. در رویاروئی پایانی، “گلن” که تنها مانده، به دست افراد پلیس کشته میشود.
فیلم، که از یک نمایش برودوی (با بازی پل نیومن در نقش اول) اقتباس شده، ترلزل و شکنندگی حریم امن خانوادهای نمونهای را در جامعهای بهظاهر آرام و خوشبخت ـ و در باطن، پر از کینه و عقدههایفروخورده ـ به تصویر میکشد و به خوبی وحشت و خفقان فضائی بسته را ـ که گریبان تکتک آدمها را گرفته ـ به تماشاگر منتقل میکند.
بوگارت تا پایان فیلم ـ و مرگ خود خواستهاش ـ تعادل نقش را روی مرز باریک میان “نفرتانگیز شدن” و “جلب همدلی تماشاگر” حفظ میکند، اما شاید مهمترین عنصر فیلم، پوست انداختن تکتک افراد خانواده پس از تجربه کابوسی وحشتناک باشد، بهخصوص پسر کوچک خانواده که پیش از این ماجرا پدرش را ترسو و دست و پا جلفتی میدانسته و حالا به او تکیه میکند. در سال ۱۹۹۰ به کارگردانی مایکل چیمینو بازسازی میشود.
فیلم ما فرشته نیستیم – We’re No Angels
سال تولید : ۱۹۵۵
کارگردان : مایکل کورتیز
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، آلدو ری، پیتر یوستینوف، جون بنت، بازیل راتبون و لیو کارول.
سه محکوم ـ “جوزف” (بوگارت)، “جولز” (یوستینوف) و “آلبرت” (ری) ـ، شب کریسمس از زندان جزیره شیطان میگریزند. “آلبرت” مارسمی و دست آموزش راهم با خود میآورد. آنان برای مخفی کردن هویتشان نیاز به لباسهای تازهای دارند، پس به فروشگاهی دستبرد میزنند.
اما وقتی با خانواده صاحب فروشگاه روبهرو میشوند، آنان را بسیار دوستداشتنی مییابند، پس آنجا میمانند و بهکار فروش رونق بیشتری میدهند. تا اینکه در مییابند فروشگاه در واقع متعلق به یکی از اقوام طماع خانواده است…
فیلمنامه این کمدی جذاب بیش از حرکتهای نمایشی متکی بر گفتوگوهای فراوان و سرگرمکننده است. عملاً تمام صحنههای فیلم داخلی هستند و شخصیتها دائماً در حال “ورود و خروج”. با این حال ریتم مناسب کارگردانی و بازیهای زنده فیلم را سرپا نگه میدارد. بوگارت ثابت میکند که در اجرای نقش کمدی هم مهارت دارد. یوستینوف و ری نیز بازی هماهنگی با او نشان میدهند.
در سال ۱۹۸۹ به کارگردانی نیل جوردن و همکاری رابرت دنیرو و شان پن بازسازی میشود.
فیلم کنتس پابرهنه – The Barefoot Contessa
سال تولید : ۱۹۵۴
کارگردان : جوزف ل. منکهویتس
فیلمنامهنویس : جوزف ل. منکهویتس
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، اواگاردنر، ادموند اوبراین، ماریوس گورینگ، والنتینا کورتز، روسانو، براتزی، وارن استیونز، فرانکو اینترلنگی، مری آلدن و بسی لاو.
“ماریا وارگاس” (گاردنر) رقاصه کلوب شبانهای در مادرید است. “کرک ادواردز” (استیونز)، از “هاری داوز” (بوگارت)، کارگردان فراموش شده، میخواهد که فیلمی درباره زنی افسونگر با شرکت “ماریا” بسازد. “ماریا” از “هاری” خوشش میآید، اما از “کرک” متنفر است، و با وجود این بازی در فیلم را قبول میکند. “کرک” یک مهمانی ترتیب میدهد و دوست میلیونرش، “آلبرتو براوانو” (گورینگ) را دعوت میکند.
“براوانو”، “ماریا” را به قایق تفریحیاش دعوت میکند، “کرک” مخالفت میکند و “ماریا” جلویش میایستد. در یک کازینو، “ماریا” مقداری از پولهای “براوانو” را از پنجره برای آخرین عاشقش پرت میکند. “براوانو” کمکم دلزده میشود و “ماریا” را عامل بدشانسی خودش میداند. در میان جمع “ماریا” را کتک میزند، اما کنتی بهنام “وینچنتسو” (براتزی) جلویش را میگیرد و “ماریا” را با خود میبرد. این دو ازدواج میکنند و “هاری” هم ساقدوششان است.
مدتی بعد، “ماریا” به “هاری” میگوید که شوهرش ناتوان است، اما میخواهد که فرزندی به او بدهد. “هاری” “ماریا” را برحذر میدارد. “هاری” از پنجره اتاق هتلش میبیند که اتوموبیل “وینچنتسو”، “ماریا” را تعقیب میکند. “هاری” دیر میرسد، “وینچنتسو”، “ماریا” را میکشد و بعد پلیس را خبر میکند.
از فیلمهائی که بهتر از آنچه که هستند به یاد میآیند. اینجا کارگردانی منکهویتس قابل توجه است، اما طرح داستانی پیچیده و تعدد شخصیتها (که همگی مهم هستند) فیلم را کسالتبار میکند.
فیلم سابرینا – Sabrina
سال تولید : ۱۹۵۴
کارگردان : بیلی وایلدر
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، آدری هپبرن، ویلیام هولدن، والتر هامپدن، نلا واکر، جان ویلیامز، مارتا هایر، مارسل دالیو و فرانسیس ایکس بوشمن.
لانگ آیلند. زوج ثروتمندی ـ “ماد” (واکر) و “آلیور” (هامپدن) “لارابی” ـ دو پسر به نامهای “لینوس” (بوگارت) و “دیوید” (هولدن) دارند. برادر بزرگتر، “لینوس” مرد موقری است که سرپرستی دارائیەای خانواده را بهعهده دارد و “دیوید”، جوانی بندوبار که دغدغهاش اتومبیلهای سریعالسیر و دختران جوان است.
در املاک خانواده، راننده آنان، “توماس فرچایلد” (ویلیامز) و دختر جوانش، “سابرینا” (هپبرن) نیز زندگی میکنند. “سابرینا” به “دیوید” علاقهمند است و وقتی از او بیتوجهی میبیند اقدام به خودکشی میکند. اما “لینوس” او را نجات میدهد. سپس پدرش او را به فرانسه میفرستد تا زندگی جدید را تجربه کند. “سابرینا” در پاریس با بارون مهربان و پابهسن گذاشتهاش (دالیو) آشنا میشود که با آموزشهایش دختر بیتجربه راه به زنی چشموگوشباز و امروزی تبدیل میکند. در آمریکا “لینوس” ترتیبی داده که “دیوید” با “الیزابت” (هایر)، دختری از خانوادهای ثروتمند، ازدواج کند.
اما با بازگشت “سابرینا” به لانگآیلند، اوضاع بر هم میریزد. “دیوید”، حالا واقعاً، دلباخته “سابرینا”ی مدل جدید میشود. “لینوس” که برای خانواده احساس خطر میکند تصمیم میگیرد تا وارد عمل شود و توجه “سابرینا” را بهطرف خودش جلب کند…
از کمدیهای مفرح و موفق دهه ۱۹۵۰ وایلدر براساس نمایشنامه پرآوازه از تیلر که در آن ارزشهای سنتی و اشرافی خانوادهای ثروتمند به سخره گرفته میشود.مملو از شوخیهای “وایلدر”ی ک درخشانترین آنها صحنهای است که دالیو به هپبرن مأیوس از عشق آشپزی یاد میدهد. سیدنی پولاک در ۱۹۹۵ فیلم را با همکاری هریسن فورد و جولیا اورموند بازسازی کرد.
فیلم شورش در ناوشکن کین – The Caine Mutiny
سال تولید : ۱۹۵۴
کارگردان : ادوارد دمیتریک
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، خوزه فرر، وان جانسن، فرد مکمورای، رابرت فرانسیس، میوین، تام تولی، ا.ج. مارشال، آرتور فرانتس و لی ماروین.
جنگ جهانی دوم. “ناوبان دوم ویلی کیت” (فرانسیس)، “ستوان استیو ماریک” (جانسن) و “ستوان تام کیفر” (مکمورای) ابوابجمعی “ناوشکن کین” هستند که برای مأموریتهای تخریبی و مینیابی اعزام میشود. “فیلیپ فرانسیس کوئیگ” برای مأموریتهای تخریبی و مینیابی اعزام میشود.
“فیلیپ فرانسیس کوئیگ” (بوگارت)، ناخدای تازه ناوشکن است که بلافاصله پس از شروع کار، تسلطش را بر افرادش اعمال میکند و رفتارهائی عصبی از خود نشان میدهد. بین او و “ستوان ماریک” برخوردی پیش میآید و کار “ماریک” به دادگاه میکشد، و “ستوانبارنی گرینوالد” (فرر) دفاع از او را به عهده میگیرد…
اقتباس هیجانانگیزی از رمان پرآوازه ووک که پیش از این برنده جایزه پولیتسر شده بود و در برودوی، نمایش آن، اجراهای موفقی داشت. متعلق به دوره مابعد مکارتی دمیتریک و از آثاری که او پس از دریافت دوباره اجازه کار روی پرده برد. منتقدان فیلم را در ردیف آثار اولیه دمیتریک (به لحاظ اهمیت نگاه شخصی) ارزیابی نمیکنند. امتیاز عمده کار بازی استادانه بوگارت است.
فیلم قایق افریکن کوئین – The African Queen
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، کاترین هپیرن، رابرت مورلی، پیتر بول، تیودور بیکل و ریچارد مارنر.
کارگردان : جان هیوستن
سال تولید : ۱۹۵۲
آغاز جنگ جهانی اول. “چارلی آلنات” (بوگارت) با قایق فرسوده “افریکن کوئین” مایحتاج مردم را در چند دهکده آفریقای جنوبی به دستشان میرساند. او در یکی از توقفهایش با پیردختری بهنام “رز” (هپبرن)، خواهر کشیش “ساموئل سیر” (مورلی) آشنا میشود.
چندی بعد که “چارلی” به همان دهکده باز میگردد میبیند که نیروهای آلمانی حمله کردهاند و “سیر ” را به قتل رساندەاند. در اینجا “چارلی” تصمیم میگیرد “رز” را از منطقه خارج کند. اما بهزودی آن دو آماده میشوند تا نقش خود را در مبارزه علیه آلمانیها به عهده بگیرند…
از عمیقترین و جدیترین آثار هیوستن با فیلمنامهای از منتقد نامدار سینما ایجی براساس رمانی پرآوازه از فورستر، و بازیهای درخشان بوگارت و هپبرن پابهسن گذاشته که بهعنوان نمونههای استثنائی از هنر بازیگری میتواند در هر دانشگاهی تدریش شود! فیلم تنها با دو شخصیت و تصویر کردن رابطهای که میانشان شکل میگیرد، تا به انتها تماشاگر را با خود همراه میکند. هپبرن اینبار واقعاً در نقش دختر ترشیدهای که به آن مقلب شده بود ظاهر میشود.
فیلم در مکانی دورافتاده – In A Lonely Place
سال تولید : ۱۹۵۰
کارگردان : نیکلاس ری
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، گلوریا گراهام، فرانک لاوجوی، کارل بنتن رید، آرت اسمیت، جف دانل، مارتا استوارت و رابرت وارویک.
“دیکسن استیل” (بوگارت) فیلمنامهنویس با استعداد اما عصبی و بداخلاق، مظنون به قتل دختر جوانی است که آخرین بار با او دیده شده است. “لورل گری” (گراهام) همسایه او به نفعش شهادت میدهد و این دو از آن پس آرامآرام به یکدیگر دل میبازند. رفتار خشن “استیل” به دفعات، “لورل” را نگران میکند که نکند او واقعاً گرایشی به قتل و جنایت داشته باشد.
در پایان و بهرغم تبرئه شدن “استیل” از اتهام، “لورل” در مییابد که نمیتواند جائی در زندگی آینده او داشته باشد.
در مکانی دورافتاده بیشتر فیلمی است از ری تا اثری “نوآر” یا عاشقانه، به این معنا که ممکن است قراردادها را به کارگیرد اما پی استفادههای معمول از آنها نیست.
فیلم درباره ناکامی رابطهای است سعادتمندانه به واسطه پیشینهای که شخصیتها را به شکل کنونیشان در آورده: بوگارت که التهاب درونیاش او را رها نمیکند، در یکی از شکل کنونیشان در آورده: بوگارت که التهاب درونیاش او را رها نمیکند، در یکی از بهترینشان در آورده: بوگارت که التهاب درونیاش او را رها نمیکند، در یکی از بهترین نقشهایش ـ که نقبی است به ورای ظاهر خونسرد و خویشتندار همیشگیاش ـ ظاهر میشود و فیلمکاری میکند که ما مرتب درباره مجرم بودن یا نبودن او به تردید بیفتیم و گراهام زنی است پرتجربه که رابطه کنونی را آخرین فرصت برای عشقی واقعی یافته است.
روایت این عشق پرشور اما در معرض تهدید، بهانه خلق یکی از شخصیترین شاهکارهای سینمای آمریکاست. گفته میشود که فیلم بازتابی از وضعیت متزلزل زندگی زناشوئی واقعی ری و گراهام است که ظاهراً پس از پایان فیلمبرداری از هم جدا شدند.
فیلم کیلارگو – Key Largo
سال تولید : ۱۹۴۸
کارگردان : جان هیوستن
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، لورن باکال، ادواردگ، رابینسن، لایونل باریمور و کلر ترور.
در کیلارگوی فلوریدا چند تبهکار سرکردگی “جانی روک” (رابینسن)، صاحب یک هتل (باریمور)، عروس بیوه او (باکال)، و یک افسر قدیمی ارتش (بوگارت) را به گروگان میگیرند. آنان در عوض آزادی گروگانها، قایقی طلب میکنند تا بهوسیله آن به کوبا بروند…
جذابیت و تأثیر فیلم بهطور مرهون کار خیالانگیز فیلمبردار آلمانی آن، فرویند است: دوربین او پیوسته در حرکت است و نگران، مثل پرندهای گرمسیری بالای سر سوژه خود میچرخد تا ناگهان با شتاب به طرفش شیرجه برود و آن را در نمای نزدیک بگیرد. بوکارت نیز، بهعنوان یکی از انگشتشمار بازیگرانی که خالق واقعی فضای فیلمها هستند، آمیزهای از دو بازیاش را در کازابلانکا (مایکل کورتیز، ۱۹۴۲) و شاهینمالت (هیوستن، ۱۹۴۱) ارائه میدهد.
ایفای نقش رابینسن نیز بازی همیشه ماندگار او در سزار کوچک (مروین لروی، ۱۹۳۰) را به یاد میآورد.
فیلم گنج سییرا مادره – The Treasure Of The Sierra Madre
سال تولید : ۱۹۴۸
کارگردان : جان هیوستن، برمبنای رمانی نوشته برویک تراون تورسون
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، تیم هولت، والتر هیوستن، بروس بنت، بارتن مکلین و آلفرنسو بدویا.
سه جوینده طلا راهی کوههای سییرامادره مکزیک میشوند و پس از گذراندن موانع طبیعی و خطر راهزنان، حرص و تفرقه ثروتشان را بر باد میدهد. هرچند یکیشان به آمریکا بازمیگردد تا زندگی جدیدی را آغاز کند.
فیلمی نمونهای و غیرمتعارف با توجه به سنت و عرف هالیوود در آن سالها. این نه نخستین بیانیه هیوستن درباره دلمشغولی اساسیاش، یعنی پوچی و بیهودگی آرمانهای مادی است و نه آخرینش.
اما جنبه تمثیلگونه و انتزاعی آن به شدت توی ذوق میزند و موضع اخلاقیاش بیش از حد صریح و عیان است. ترسیم مسیر منتهی به جنون بوگارت نیز متقاعد کننده نیست و به پای مثلاً تصویر از خود بی خود شدن آزمندانه انسانها در حرص (اریک فون استروهایم، ۱۹۲۳) نمیرسد.
پایان فیلم که تندباد، خا که طلاها را به طبیعت باز میگرداند و والتر هیوستن خنده بیمقدمه مشهوری را سر میدهد، به گونه توضیح ناپذیری مورد توجه بسیاری از منتقدان قرار میگیرد.
فیلم گذرگاه تاریک – Dark Passage
سال تولید : ۱۹۴۷
کارگردان : دلمر دیوز، برمبنای رمانی نوشته دیوید گودیس
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، لورن باکال، آگنس مورهد، کلیفتن یانگ، داگلاس کندی و روری مالینسن.
“وینسنت پری” (بوگارت)، متهم به قتل همسرش، از زندان سن کوئنتین میگریزد و تحت حمایت “آیرین جانسن” (باکال) قرار میگیرد. سپس با جراحی پلاستیک چهرهاش را عوض میکند تا بتواند فارغ از تعقیب پلیس، قاتل وقعی همسرش را پیدا کند…
یلم که یکسال پس از خانمی در دریاچه ساخته رابرت مونتگامری روی پرده آمد، تمهید دوریبن سوبژکتیو آن را تا حد یک ساعت تکرار میکند و تماشاگر همهچیز رااز چشم “وینسنت” میبیند. درحالیکه اینجا این روش توجیه روائی بیشتری مییابد، چون چهره واقعی بوگارت تنها پس از برداشتن باندهای جرحی پلاستیک آشکار میشود، هرچند پیش از این مرحله صدای بوگارت هویت بازیگر را بر تماشاگر نمایان میکند. در واقع حضور او است که بر تمام فیلم سایه میافکند و تمهید ساختگی روایت را از نظر دور میدارد.
زوج بوگارت و با کال آن پویائی جذاب فیلمهای دیگرشان را ندارند. اما مورهد در نقش زن خبیث توطئهگر نمونهای فوقالعاده از تیپ آشنای فیلم نوآر دهه ۱۹۴۰ به شمار میآید. استفاده خلاقانه فیلم از ویژگیهای مکانی سن فرانسیسکو نیز قابل اشاره است.
فیلم خواب ابدی – The Big Sleep
سال تولید : ۱۹۴۶
کارگردان : هوارد هاکس.
هنرپیشگان : ماکس استاینر.هامفری بوگارت، لورن باکال، جان ریچلی، مارتا ویکرز، رجیس تومی، الیشا کوک جونیر، تام رافرتی و دوروتی مالون.
“فیلیپ مارلو” (بوگارت)، کارآگاه خصوصی، مأمور میشود تا درباره حقوالسکوتبگیری که عکسهای نامناسبی از دختر یک ژنرال بازنشسته و ثروتمند در اختیار دارد، تحقیق کند. این تحقیقات او را به دل شبکهای از تبهکاری و جنایت رهنمون میسازد و همزمان عشقی نیرومند را میان او و “ویوین” (باکال)، دختر دیگر ژنرال، ایجاد میکند…
فیلم “ابدی” ژانر کارآگاهی براساس رمانی استثنائی از چندلر، استاد داستانهای پرپیچوخم، و نشاندهنده هاکس در اوج تسلط و بوگارت در نهایت اعتماد به نقس برای به کمال رساندن چهره آشنای سینمائیاش (“مارلو” یکی از تیپهای اساسی کارنامه بوگارت باقی ماند). فیلمنامه پیچیده هرگز تصویر قابل درکی از زنجیره جنایتها ارائه نمیدهد و گفته میشود که خود هاکس و چندلر نیز تصوری درباره عامل یکی از قتلها نداشتند (که البته واقعیت نداشت!).
اما برگ برنده واقعی فیلم، رابطه سرزنده بوگارت و باکال است که به لطف آن شاهد برخی از ظریفترین، برانگیزانندهترین و برابریطلبانهترین برخوردهای مرد و زن در تاریخ سینما هستیم و گفتوگوهائی که به شیوهای غیر مستقیم تلقیها و امیال آندو را افشا میکنند، مثالزدنیاند. در سال ۱۹۷۸ (به کارگردانی مایکلوینر و همکاری رابرت میچم) بازسازی میشود.
فیلم داشتن و نداشتن – To Have And Have Not
سال تولید : ۱۹۴۴
کارگردان : هوارد هاکس.
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، والتر برنان، لورن باکال، دولورس موران، هوگی کارمایکل، والتر مولنار، شلدن لنرد و مارسل دالیو.
فرانسه اشغال شده، جنگ جهانی دوم “هاری مورگان” (بوگارت) که در جزیره مارتینیک زندگی میکند، قایقی تفریحی بهنام “کوئین کونچ” دارد که با آن، مشتریهای پولدار را برای ماهیگیری میبرد. دستیار او “ادی” (برنان) یک الکی نه چندان باهوش است که خوش قلبیاش باعث شده همه دوستش باشند.
یکی از مشتریهای “مورگان”، “جانسن” که ادعا میکند پول همراهش نیست. قول میدهد که صبح به بانک برود. “ژرار” (دالیو)، صاحب هتل محل اقامت “مورگان” و یکی از اعضای نهضت مقاومت فرانسه، با او صحبت میکند و از او میخواهد تا چند نفر از رهبران نهضت را پنهانی به مارتینک ببرد. “مورگان” که علاقهای به سیاست ندارد، ابتدا پیشنهاد “ژرار” را نمیپذیرد و و از بحث درباره آن طفره میرود.
“مورگان” در راه بازگشت به اتاق، در راهرو، به “مری برانینگ” (باکال) برمیخورد. بعداً، در کافه هتل، “مورگان” سعی میکند پولش را از “جانسن” وصول کند. “مری” کیف پول “جانسن” را میزند، و معلوم میشود که آنقدر توی کیفش چک مسافرتی هست که پول “مورگان” را بدهد و پولش تمام نشود. پلیس ویشی به هتل حمله میکند، و “جانسن” درست در لحظه امضای چک مسافرتی، به ضرب گلوله کشته میشود. حالا، “مورگان” و “مری” برای بازپرسی به پاسگاه پلیس احضار میشوند…
پرداختی نمونهای از رمان پرآوازه همینگوی، در واکنش به کازابلانکا (مایکل کورتیز، ۱۹۴۲). اینجا، رقابت مثلثی کازابلانکا با افزودن زنی دیگر به شکل جذابی طرح داستانی را گسترش میدهد.
بازی گرم بوگارت در نقش مردی تکرو که تصمیمهایش چیزی است در فاصله هوس و اراده، کنار باکال (بهعنوان یکی از بهترین زنان آثار هاکس) در نقش دختری سرد و در عین حال دوستداشتنی، مقدمهای برای ازدواج این دو در زندگی واقعی است.از صحنههای به یادماندنی فیلم، یکی آنجاست که باکال به بوگارت میگوید: “هر وقت با من کاری داشتی سوت بزن!” در سالهای ۱۹۵۰ (نقطه شکست، مایکل کورتیز) و ۱۹۵۸ (قاچاقچیان اسلحه، دان سیگل) بازسازی میشود.
فیلم صحرا – Sahara
سال تولید : ۱۹۴۳
کارگردان : زولتا کوردا.
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، بروس بنت، لوید بریجز، ج. کارول نش، رکس اینگرام و دان دوریا.
واحدی از نیروهای آمریکائی که در بیابانهای آفریقا سرگردان ماندهاند به گروهی از نیروهای پراکنده متفقین برمیخورند. همه آنان به اتفاق به تعقیب سربازان آلمانی میپردازند و به چاهی میرسند که تقریباً خشک است. هنگامی که سربازان آلمانی تسلیم میشوند، آب چاه فوران میکند….
فیلم، بیش از هر چیز در بند طرح داستانی جذاب و پرداخت عالی آن است. جنگدر این ساخته کوردا نه تنها بهعنوان “وظیفه”ای اجتماعی که باید بدان عمل کرد، بلکه بهعنوان ماجرائی دراماتیک هم مدنظر قرار گرفته است. علاوه بر آن، نوعی نگاه تازه به انسان در بند شرایط دشوار را میتوان از آن دریافت، که کلیشههای قدیمی را میشکند و بر تأثیر بحران در شکلگیری پیوندهای رفاقت و نمایاندن خصوصیات اصیل و مثبت افراد تأکید میکند. بار موفقیت فیلم به میزان قابل توجهی بر دوش بوگارت است. نسخه وسترن آن با نام آخرین کومانچی (آندره د تات، ۱۹۵۲) بازسازی میشود.
فیلم کازابلانکا – Casablanca
سال تولید : ۱۹۴۲
کارگردان : مایکل کورتیز.
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، اینگرید برگمن، پل هنرید، کلود رینز، کنراد فایت، سیدنی گریناستریت، دولی ویلسن، پتر لوره و س. س. ساکال.
کازابلانکا، جنگ جهانی دوم. آمریکائی ماجراجوئی بهنام “ریچارد بلین”، معروف به “ریک” (بوگارت)، که بار یک عشق نافرجام را بر دوش دارد، دور از جبهههای جنگ کافهای را اداره میکند. با ورود محبوبه قدیمی، “ایلسا” (برگمن)، همراه با شوهرش، “ویکتور لاسلو” (هنرید) که از رهبران نهضت مقاومت است، خاطرات برای “ریک” زنده میشوند.
اما “ایلسا” به کازابلانکا آمده تا با “ویکتور” خود را به کشورهای آزاد برسانند و به مبارزه با نزایها بپردازند. حالا، کازابلانکا زیر نظر حکومت ویشی (حکومت دستنشانده آلمانیها) اداره میشود و نازیها بر همه امور نظارت دارند. بنابراین ترک کازابلانکا به آسانی و بدون کمک “ریک” امکانپذیر نیست. با این همه، “ریک” ابتدا میخواهد دلیل جفای محبوبه را، در چند سال پیش، بفهمد….
فیلم از همان سال نمایش محبوبیت بسیاری پیدا کرد و بهزودی بهعنوان اثری نمونهای شناخته شد: رمانتیکترین فیلمتاریخ سینما؟ بهرترین فیلمی که در سیستم استودیوئی هالیوود تولید شده است؟ یا بیشتر یک شمایل تا اثری هنری؟ بازی بیبدیل بوگارت به فاصله سه سال از “رت باتلر” کلارک گیبل در بربادرفته (ویکتور فلمینگ) یکی از محبوبترین و احساساتیترین چهرههای تاریخ سینما را به دست داد. ترانه “در طی گذشت زمان” بهعنوان سرودی بینالمللی تلقی شد.
بعضی از گفتوگوهای “ریک” و “ایلسا” را تماشاگرانی از گروههای سنی متفاوت در حد گفتوگوهای نمایشنامههای شکسپیر زمزمه کردند،… و کازابلانکا بهعنوان شهر عشاق محکوم به جدائی، دیگر فقط نامی بر نقشه جغرافیا نبود. ظاهراً همه مهرهها (بهطور اتفاقی؟) برای این فیلم سر جای خودشان نشستند. بعید است که کاری هالیوودی بار دیگر در تمام زمینهها این گونه برنده بشود.
فیلم از میان اقیانوش آرام – Across The Pacific
سال تولید : ۱۹۴۲
کارگردان : جان هیوستن و وینسنت شرمن (فقط صحنههای پایانی، بدون ذکر در عنوانبندی).
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، مری آستور، سیدنی گریناستریپ، چارلز هالتن، سنیونگ و فرانک ویلکاکس.
“ریچارد لوماس للاند” (بوگارت)، به اتهام فروختن اسرار نظامی محاکمه و از ارتش آمریکا اخراج میشود. پس از آنکه در ارتش کانادا هم پذیرفته نمیشود، تصمیم میگیرد در یک کشتی ژاپنی کار کند که میخواهد از طریق کانال پاناما به اقیانوس آرام برود. در کشتی با “آلبرتا مارلو” (آستور)، طراح مدی که برای دیدن پدرش به پااما میرود، و “دکتر لورنز” (گریناستریت)، جامعهشناسی مرموز که به مانیل باز میگردد و زیادی ژاپنیها را ستایش میکند، آشنا میشود.
در نیویورک معلوم میشود که “ریچارد” در واقع مأمور مخفی آمریکائیهاست که باید سر از کار “دکتر لورنز” در بیاورد. “ریچارد” میفهمد که “آلبرتا” بیگناه است و ژاپنیها پدرش را گروگان گرفتهاند و قصد دارند کانال حیاتی پاناما را منهدم کنند. “دکتر لورنز” به هویت واقعی “ریچارد” پی میبرد.اما او موفق میشود که ژاپنیها را شکست دهد، کانال را حفظ کند و دل “آلبرتا” را به دست آورد.
فیلمی ماجرائی ـ جاسوسی و سرگرمکننده که پس از موفقیت شاهینمالت (۱۹۴۱) ساخته میشود. هیوستن در اواخر کار رهسپار خدمت در ارتش میشود و فیلم را شرمن به پایان میبرد. سه بازیگر اصلی (بوگارت، آستور وگریناستریت) عالی هستند؛ اما از آنان جالبتر گروهی از بازیگران چینی، فیلیپینی و حتی اهل هاوائی (ریچارد لو، کی لوک، کام تونگ و فیلیپ آن) هستند که در این فیلم (و بهطور ثابت در تمام فیلمهای جنگی آمریکائی سالهای جنگ جهانی دوم). نقش ژاپنیهای خبیث را بازی میکردند و از شدت موفقیت، جرأت حضور در مجامع عمومی را نداشتند (چون مورد حمله قرار میگرفتند)!
فیلم شاهین مالت – The Maltes Falcon
سال تولید : ۱۹۴۱
کارگردان : جان هیوستن، برمبنای رمانی نوشته داشیل همت.
هنرپیشگان : هامفری بوگارت، مری آستور، گلادیس جرج، پتر لوره، بارتن مکلین، جروم کاوان، لی پاتریک، سیدنی گریناستریت، وارد باند، الیشا کوک جونیر و والتر هیوستن.
زنی بهنام “بریجید اوشانسی” (آستور) که خود را “خانم واندرلی” معرفی میکند به سراغ دفتر کارآگاهی “سام اسپید” (بوگارت) و “مایلز آرچر” (کاوان) میرود. “بریجید” ادعا میکند که مردی بهنام “فلوید ترزبی” خواهرش را اغوا کرده و به سنفرانسیسکو آورده و از “اسپید” مراجعه میکند و میخواهد تا یک مجسمه عتیقه سیاه رنگ، معروف به “شاهین مالت” را در قبال دریافت ۵ هزار دلار پیدا کند و به او تحویل بدهد.
پس از چندی، “اسپید” به هویت واقعی “خانم واندرلی” پی میبرد و در مییابد که او هم بهدنبال “شاهین مالت” است. حالا، شخص تنومندی بهنام “کاسپر گاتمن” (گریناستریت) نیز برای بهدست آوردن شاهین وارد معرکه میشود. در حالی که “سروان جیکوبی” (والتر هیوستن) در آخرین لحظههای پیش از مرگ، شاهین را به “اسپید” تحویل میدهد…
نخستین و از بهترین فیلمهای هیوستن که بدون شک بخش عمدهای از موفقیتش را مدیون کار نابغه “ادبیات سیاه” دهههای ۱۹۳۰ و ۱۹۴۰ همت است. فیلم اغلب غناصر داستانهای استاد را دارد: کارآگاه تلخ و نفوذناپذیر، زن مرموز و افسونگر، فساد و اضمحلال در پس رابطههای ظاهر الصلاح انسانی، و… تلخی و سیاهی آثار همت در این است که قهرمان باید میان عواطف انسانی و واقعیتهای پلید پیرامون یکی را برگزیند.
قهرمانان همت که اغلب کارآگاهان خصوصی هستند، در اوج تلخی و بدبینی شق دوم را برمیگزینند. همت، استاد پرداخت گفتوگوهای دو نفره، در این فیلم نیز بهخوبی “سردی” و “خشونت” رابطه بوگارت ـ آستور را در گفتوگوهای آن دو متبلور کرده است. شاید مشکلترین کار هیوستن برای بازگرداندن این شاهکار به فیلم، انتخاب بازیگر نسبتاً مشهوری بود اما توانائیاش در ایفای نقش “اسپیدا” او را به یکی از شمایلهای تاریخ سینما تبدیل کرد.
فیلم سییرای مرتفع – High Sierra
سال تولید : ۱۹۴۱
کارگردان : رائول والش.
هنرپیشگان : آیدا لوپینو، هامفری بوگارت، آلن کورتیس، آرتور کندی، جون لسلی، هنری هال و بارتن مکلین.
“روی ارل” (بوگارت) تبهکار میانسالی که میخواهد برای تأمین آیندهاش، دست به آخرین اقدام غیرقانونی خود بزند. او به چند تبهکار دیگر میپیوندد تا نقشه یک سرقت را عملی کند و در این حال وضعیت محبوبه یکی از آنان بهنام “ماری گارسن” (لوپینو) نظرش را جلب میکند. “ماری” دل باخته او میشود اما حواس “روی” پیش دختر جوان و لنگی بهنام “ولما” (لسلی)ست که هیچ احساسی نسبت به “روی” ندارد. نقشه لو میرود و “روی” متواری میشود در حالی که “ماری” هرچند میتواند برای کمک به او انجام میدهد…
یکی از نقطههای اوج فیلمهای گنگستری و ـ در کنار التهاب شدید (۱۹۴۹) ـ از بهترین ساختههای والش در این ژانر. ضمن اینکه عالیترین هنرنمائی بوگارت در نقشهای اصلی تا پیش از شاهین مالت (هیوستن، ۱۹۴۱) است. اینجا شخصیت او حساسیتهای رمانتیکی را نشان میدهد که بعدها همراه به شدت تحتالشعاع بدبینی حرفهای و حتی گوئی هستی شناختی نقشهایش قرار میگیرد.
او در اینجا خلافکاری دوستداشتنی است که دیگر زمانش به سر آمده (و به این اعتبار، فیلم دلالتی بر پایان دوران فیلمهای گنگستری نیز دارد). والش با استادی تمام میان حادثهسازی و شخصیتپردازی تعادل برقرار میکند و فرصت کافی برای هر دو فراهم میآورد. لوپینو درخشان است و لسلی بهعنوان محور رویاهای بوگارت برای شروع مجدد زندگی، دلپذیر. پایان نفسگیر تنهائی و بیپناهی بوگارت بر فراز کوه، حال و هوای تقدیرگرایانه نیرومند و جانگدازی دارد. فیلمنامه کار هیوستن و از عوامل ترقی بعدی او است. والش خود سییرای مرتفع را در وسترنی با نام سرزمین گلرادو (۱۹۴۹) بازسازی میکند.
فیلم آنان در شب میرانند – They Drive By Night
سال تولید : ۱۹۴۰
کارگردان : رائول والش.
هنرپیشگان : جرج راف، آن شریدان، آیدا لوپینو، هامفری بوگارت، گیل پیج و آلن هیل.
“جو” (رافت) و “پل” (بوگارت) “فابرینی”، دو برادر که راننده کامیون هستند، با مشقت و سرسختی قصد دارند روی پای خود بایستند، اما مخاطرات جاده و تنگناهای مالی تمامی ندارند. “جو” با دختری بهنام “کیسی هارتلی” (شریدان) آشنا میشود و به او دل میبازد. پس از این که کامیونشان طی سانحهای درب و داغان میشود،
“پل” یک دستش را از دست میدهد و خانهنشین میشود و “جو” میود تا برای دوست قدیمیاش، “اد کارلسن (هیل) کار کند اما همسر او، که حاضر به پذیرش “لانا” نیست ـ شوهرش را به کام مرگ میفرستد و حادثه قتل را تصادف جلوه میدهد. “لانا” از “جو” میخواهد تا شریک او در اداره مؤسسه حمل و نقل شوهرش باشد. اما وقتی از رابطه “جو” و “کیسی” مطلع میشود، تاب و طاقت را از کف میدهد و تصمیم میگیرد جنایتش را فاش کند و “جو” را هم با خود به ورطه رسوائی و کیفر بکشاند…
در سرآغاز دهه ۱۹۴۰، دورهای که والش فیلمهای درخشانش را یکی پس از دیگری میساخت؛ این یکی حاوی تصویر زنده و واقعگرایانهای از زندگی رانندگان کامیون در جادهها بود. امیدها، آرزوها، جدائیها و دلباختگیهایشان و جادهای که پایداری و هشیاری آنان را تا حد مرگ محک میزند.
رافت، در نقش اصلی، نمونه “حرفهای مصمم” والش است و شریدان جفت حاضر جواب و مناسبی برای او است. بوگارت یک سال بعد در سییرای مرتفع والش ستاره میشود، اما لوپینو به راستی مخوف است: جانشینی شهری برای خطرات جاده، زنی دامگستر که باز و بسته شدن درهای اتوماتیک او را به قتل و سپس جنون سوق میدهد.
فیلم برادر ارکیده – Brother Orchid
سال تولید : ۱۹۴۰
کارگردان : لوید بیکن
هنرپیشگان : ادوارد گ. رابینسن، آن ساترن، هامفری بوکارت، آلن جنکینز، رالف بلامی و دانلد کریسپ.
“لیتل جان سارتو” (رابینسن)، گنگستری کلهگنده، تشکیلاتش را به وردستش “جکباک” (بوگارت) میسپارد و راهی سفری تفریحی به اروپا میشود. او پس از پنج سال باز میگردد و متوجه میشود که “باک” جایش را گرفته است.
“سارتو” نیز با کمک محبوبهاش، “فلو” (ساترن) و یکی دیگر از افراد وفادارش (جنکینز) دسته جدیدی راه میاندازد. “فلو” ترتیب ملاقاتی بین “سارتو” را داده است. “سارتو”ی زخمی میگریزد و سر از دیری درمیآورد که کشیشانش به پرستاری او میپردازند. بهزودی “سارتو” درمییابد که مخفیگاه خوبی یافته و آرامآرام “جا” میافتد و لقب “برادر ارکیده” میگیرد…
فیلم گنگستری غریب، بامزه و نامحتملی که هجویه صریحی است برفیلمهای گنگستری دهه ۱۹۳۰. رابینسن با ارائه نوعی کمدی خاص در مرکز توجه اثر قرار دارد و کاریکاتوری از نقشهای گنگستری قبلی خود ارائه میدهد.
فیلم پیروزی تیره – Dark Victory
سال تولید : ۱۹۳۹
کارگردان : ادموند گلدینگ
هنرپیشگان : بتی دیویس، جرج برنت، هامفری بوگارت و جرالدین فیتس جرالد.
“جودیت تراهرن” (دیویس) دختر ثروتمند و بیقید و بند درمییابد که تومور مغزی دارد. او در اوج نومیدی و سرگشتگی، عاشق پزشک معالجش، دکتر “فردریک استیل” (برنت) میشود و آن دو بهرغم آگاهی از مرگ قریبالوقوع “جودیت”، ازدواج میکنند و برای مدتی هرچند کوتاه طعم سعادت را میچشند…
فیلم محبوب خود دیویس با یکی از فراموشنشدنیترین بازیهای او. دیویس آگاه به محدودیت دست مایه احساساتی کلیشهای که قبلاً روی صحنه، تالولابنکهد آن را جان بخشیده بود، در نهایت بیپروائی به قدرت نمائی میپردازد و با شور و ناآرامی و نگاههای خیره و جملههای گزندهاش، هیچ لحظهای را بیمصرف باقی نمیگذارد.
نتیجه، ملودرام رمانتیک پرحرارتی است که در آن سایه تقدیر نمیتواند عشقی ناگهانی را تحتالشعاع قرار دهد. برنت و دیویس بهرغم تفاوتها، زوج درخشانی را تشکیل میدهند. پایان فیلم که “جودیت” کورمال کورمال از پلهها بالا میرود تا روی تختش به انتظار مرگ بماند، جادوئی است. در سال ۱۹۶۳ با نام ساعات دزدیده شده (دانیل پتری) بازسازی میشود.
فیلم فرشتگان با چهرههای آلوده – Angels With Dirty Faces
سال تولید : ۱۹۳۸
کارگردان : مایکل کورتیز.
هنرپیشگان : جیمز کاگنی، پت اوبراین، هامفری بوگارت، آن شریدان، جرج بنرافت و بابی جوردن.
از دو پسربچه همبازی در محلهای فقیرنشین، یکی خلافکار (کاگنی) از آب درمیآید و دیگر کشیش (اوبراین). سرانجام زمانی که خلافکار به چنگ قانون میافتد و محکوم به اعدام میشود، کشیش از او میخواهد برای نجات نوجوانانی که از او “بت” ساختهاند، وانمود کند که از مرگ ترسیده و از اعمال گذشتهاش پشیمان است…
نمونه دیگری از فیمەائی درباره ظهور و سقوط خلافکاریها که نسبت به آنان همدلیبیشتری را بر میانگیزد؛ چه، به راه خلاف کشیده شدنشان را ناشی از شرایط محیط قلمداد میکند و با نمایش جوانمردی ذاتی “راکی سالیون” (کاگنی) او را از خلافکاریهای مادرزادی مثل “سزار کوچک” یا “صورت زخمی” جدا میکند.
در صحنه پایانی فیلم که صدای استغاثه “سالیون” را بدون دیدن چهره او میشنویم، کورتیز در شکستن اسطوره او به نتیجه اخلاقی عرفپسند نیز دست مییابد. جمله معروف پایانی اوبراین (“او نمیتوانست به تندی من بدود”) به یاد ماندنی است.
فیلم بن بست – Dead End
سال تولید : ۱۹۳۷
کارگردان : ویلیام وایلر
هنرپیشگان : سیلویا سیدنی، جوئل مکری، کلر ترور و هامفری بوگارت.
گنگستری شرور (بوگارت)، که سالها در زندان به سر برده و هماکنون نیز به جرم کشتن هشت نفر تحت تعقیب است، به محله فقیرنشین سابقش در نیویورک میرود پسربچهای را که در قسمت شیک و اعیاننشین شهر زندگی میکند، بریاید. او و همکار قدیمیاش (مکری) در محله فقیرنشین گروهی از بچهها را گرد میآورند…
فیلم، روایتی دراماتیک از زاغهنشینان نیویورک و نتیجه گرایشهائی اجتماعی است که تحت تأثیر طرحهای بهبود اقتصادی دولت و وقت آمریکا، به سینمای هالیوود راه مییابد. وایلر کلکسیونی از افراد مختلف را که در این محلهها زندگی میکنند به نمایش میگذارد و شخصیت اصلی داستانش را برخاسته از همین زاغهها معرفی میکند. بوگارت در این فیلم در تصویر روانشناختی شخصیتهائی که وایلر ارائه میدهد، مرتبهای برتر مییابد و نقشی ماندگار ایفا میکند.
فیلم، بهرغم اصرار وایلر مبنی بر فیلمبرداری در لوکیشن، بنابر تأکید کمپانی، در استودیو فیلمبرداری میشود و تولند نشانههای استعداد خود را نخستین بار با فیلمبرداری همین فیلم عیان میکند. نوجوانانی که نقش بچههای محله زاغهنشین را بازی میکنند، در هالیوود به گروه “بچههای بنبست” معروف میشوند. طراحی صحنه فیلم کار ریچارد دی است.
استیو مک کویین سیگاری و همفری بوگارت،دوتا از بهترین بازیگران تاریخ هستند.