کتاب تاریخ ترجمه در ایران از دوران باستان تا پایان عصر قاجار

تاریخ ترجمه در ایران، از دیرینهترین روزگار تا عصر ما، همان گونه که اشاره شد، شاهد چند جنبش ترجمه در چند دوره متفاوت تاریخی بوده است، مانند جنبشهایی در عصر ساسانیان، سامانیان، قاجاریان، دهههای ۱۳۲۰-۱۳۴۰ .. ش و پس از انقلاب ۱۳۵۷ ه. ش.
بررسی این دورهها، و این که جنبش ترجمه چرا، چگونه، با چه انگیزهها و هدفهایی به راه افتاد، از مباحثی است که برای پژوهشهای گستردهای جا دارد، و نتایج این پژوهشها دست کم به روشن شدن جنبههایی از تاریخ و تحول اندیشه در ایران کمک خواهد کرد. درکتاب تاریخ ترجمه در ایران از دوران باستان تا پایان عصر قاجارT به جنبشهای ترجمه در تاریخ ایران تا پایان عصر قاجار، گذرا اشاره شده است.
انتقال اندیشه، و هرگونه انتقال فرهنگی، یا از مسیر پژوهش و تألیف است یا از راه ترجمه، و این دو هم پایههای اصلی نشر هر کشوری را تشکیل میدهند؛ در عین حال، آثار پژوهشی و تألیفی هم به هیچ روی از ترجمه بینیاز نیستند، و مستقیم یا غیرمستقیم به ترجمه وابستهاند، یا به گونهای و به درجات مختلف، از ترجمهها، تأثیر میگیرند. لاجرم، بدون توجه به دو پایه اصلی نشر، یعنی همانا تألیف و ترجمه، نگارش تاریخ نشر امکانپذیر نیست.
در تاریخ ایران، از روزگار باستان و با توجه به موقعیت فرهنگی و تمدنی هر دوره، میتوان چند گونه گرایش و روند متمایز ترجمه را به خوبی تشخیص داد.
برای مثال، در دورههای نخستین که تمدن در ایران در حال شکل گرفتن بود، در سرزمینی که اطراف آن چند تمدن کهنتر از مدتها پیش شکل گرفته و رشد کرده بودند، مانند تمدنهای بین النهرینی، هندی، چینی، ایلامی (عیلامی) و جز آن، گرفتن مفاهیم و اندیشهها از تمدنهای دیگر، سازگاری دادن، بومی کردن، هضم کردن، از آن خود کردن، و سپس پروراندن، دگرگون کردن و غنا بخشیدن به آنها، پدیدهای بود که شاهدهای آن را در عصر هخامنشیان به خوبی میتوان دید. شاید روزی اگر منابعی به دست آید که نشان دهد ایرانیان پیش از عصر هخامنشی نیازهای خود را چگونه از راه اخذ و اقتباس از تمدنهای همسایه تأمین میکردند، فصل تازهای در تاریخ آغازین ترجمه در ایران گشوده شود. ایرانیان عصر هخامنشی، با آموختن زبان ایلامی و به خدمت گرفتن ایلامیان باسواد و بهرهمند از تخصص، آنچه میراث تمدنی ایلامیان متمدن بود، به تمدن نوپای خود منتقل، و سپس آن میراث کهن را بومی و از آن خود کردند. بعد از آن هم به سرزمینهای پهناور دیگر انتقال دادند.
ایران در عصر اشغال مقدونیان با زبان یونانی سر و کار داشت و آشنایی با این زبان در لایههایی از حکومت اجتناب ناپذیر بود. آشنایی با زبان یونانی تا مدتهای مدید در عصر حکومت اشکانیان ادامه داشت. در عصر ساسانیان، که امپراتوری تازهای در ایران شکل گرفت و به قدرت رسید، جنبش تازهای را در دوره اقتدار آنان در عرصه ترجمه به خوبی میتوان دید.
بررسی ویژگیهای ترجمه در دورههای اقتدار، چنانچه روزی به گونهای مناسب انجام بگیرد، به احتمال بسیار زیاد پشتیبان این فرضیه قرار خواهد گرفت که جامعهها در این گونه دورهها، از بابت ترجمه نه تنها بیمی به خود راه نمیدهند، بلکه تا جایی که امکانات زمانشان اجازه بدهد، آثاری را از فرهنگها و تمدنهای دیگر ترجمه و مضمون آنها را در فرهنگ و تمدن خود هضم میکنند.
در دورههای شکوفایی فرهنگی و تمدنی و اقتدار سیاسی، بیم از ترجمه و ورود اندیشههای غیرخودی دیده نمیشود؛ این گونه بیمها از آن دورههایی است که خود را در برابر فرهنگها و تمدنهای دیگر آسیب پذیر احساس کنند. فرستادن برزویه طبیب به هندوستان در عصر ساسانیان، و انتقال آثاری از فرهنگ هندی به فرهنگ ایرانی عصر ساسانی، از جمله کلیله و دمنه معروف، از نمونههای بسیار خوبی است که اشتیاق به جذب و اخذ و اقتباس را، آن هم بدون هیچ گونه بیم و هراسی، به خوبی نشان میدهد. اینها همه از جمله نکاتی است که گستره آنها به ویژه با پژوهشهای باستانشناسان، زبانشناسان تاریخی، تاریخ دانان و متخصصان قلمروهای وابسته به اینها، و با توجه به پدیده انتقال فرهنگی، گشوده خواهد شد. اگر متخصصان این حوزهها به کمک نیایند، تاریخ ترجمه در دوران باستانی و کهن ایران همچنان در هاله ابهام باقی خواهد ماند.
در عصر سامانیان، از دورههای رونق و رشد ترجمه به زبان فارسی دری، جنبشی فرهنگ ساز رخ داد. در این جنبش چند جنبه را آشکارا میتوان دید: جستجوی هویت؛ ایجاد تمایز به منظور بازیافتن میراثها و ارزشهای کهن؛ نگاهداری از آنها و جلوگیری از مضمحل شدن در روندی که پروای میراثها و ارزشها را نداشت. در این جنبش، ترجمه عاملی یاری رسان بود و از این رو تقویت آن به بخشی از سیاست فرهنگی دولت حاکم تبدیل شد و حاصل کار هم پدید آمدن شماری اثر است که از جمله شاهکارهای ادب و فرهنگ فارسی است و در بخش مربوط به دوره سامانیان در این کتاب، به آنها اشاره شده است.
درباره عصر مغولان و ایلخانیان که سرزمینهای بسیاری با زبانها و گویشهای بیشماره داد و ستدهایی با هم داشتند، اطلاعات موجود و پژوهشها، با پرسشهای فراوان بیپاسخ درباره آن دوره، تناسب ندارد. آثاری که در عصر مغولان و ایلخانیان از زبانهای مختلف ترجمه شد، از جمله چندین اثر که پس از سدهها ترجمه از عربی به فارسی، برای نخستین بار از زبانهای چینی، مغولی، هندی و لاتینی به زبان فارسی ترجمه شد، و تأثیرهای مدبرانه خواجه رشیدالدین فضل الله، وزیر کاردان، در ترجمه و نگاه فراخ بین و دورنگرانه او، به بررسیهای گستردهتری از دیدگاه مسائل ترجمه نیازمند است.
در عصر صفویه، که ایران با جهان غرب مستقیم روبه رو شد، جهانی که جنبش نوزایی (رنسانس) را پشت سر گذاشته و با نگرش دگرگونهای سراغ جهان غیراروپایی آمده بود، و در عین حال دوره انقلاب علمی و اکتشافات جغرافیایی و عصر گسترش داد و ستد و بازرگانی در مقیاس جهانی را سپری میکرد، ایران با پدیدهای کاملا تازه و با چندین کشور با فرهنگها و شیوههای برخورد متفاوت روبه رو شده بود. درباره دیپلماسی ایران در آن دوره پژوهشهایی انجام گرفته و به مشکلاتی که کشور در آن عصر با آنها روبه رو بوده، پرداخته شده است.
در دوره صفویه سیاحان بسیاری به ایران آمدند و سیاحتنامههای بسیاری نوشتند که شماری از آنها از مهمترین منابع دست اول درباره اوضاع آن روز ایران از جنبهها و دیدگاههای مختلف است. در همان دوره، شماری سفیر و نماینده به دربارهای اروپا فرستاده شدند، یا برای داد و ستد بازرگانی و معاملات سفر کردند، با تنی چند برای تحصیل اعزام شدند، اما از هیچ یک نوشتهای به دست ما نرسیده که با یکی از این سیاحتنامههای اروپایی برابری کند؟ مگر ایران کشوری محروم از فرهنگ و تمدن و آداب نوشتن بود؟ این تفاوت نگرش و روش از کجا سرچشمه میگیرد؟ آیا به راستی ایران عصر صفوی خود را از آموختن بی نیاز میدید، و از این رو به ترجمه، که از ساده ترین، عملی ترین، کم هزینهترین و سریعترین راههای آموختن از دیگری است، روی نبرد؟ آیا به راستی ایران عصر صفوی فرصت کم نظیری را برای ترجمه از دست نداد؟
شاهدهایی که از آن دوره باقی است، و در این کتاب هم به آنها اشاره شده است، گواه بر آن است که ایران آن عصر اگر میخواست به فناوری چاپ مجهز شود و آثار بنیادی را، که شالوده تمدن غرب بر آن استوار شده است، به فارسی ترجمه کند، مانعی بر سر راهش نبود. اگر هم بود، برداشتن آن مانع ناممکن نبود. در واقع مانعها نیستند که مشکل اصلی را ایجاد میکنند، نبودن پرسش و نداشتن دغدغههای آموختن و متحول شدن است که به مانع تبدیل می شوند و نمیگذارند مشکلات سر راه و شیوههای برداشتن آنها یافته یا ابداع و ابتکار شوند. از هر سو که به عصر صفوی بنگریم، به نظر میرسد که فرصت کم نظیری برای ترجمه آثار اساسی، فرصتی برای انتقال علمی، و فرصتی برای تغییر و تحول بنیادی از دست رفته است. این هم از عرصههایی است که پژوهشهای دیگری باید به چند و چون آنها بپردازد.
در دوره قاجاریه، پس از شکست قشون ایران از ارتش روس و وارد آمدن ضربهای هشداردهنده به سران خواب آلود حکومت ایران بود که پرسش تازهای در باب مقابله با خطرهایی که کشور را به نابودی تهدید میکرد، در میان تنی چند از سران حکومت مطرح شد، پرسشی که اگر مدتها پیش ترو در شرایطی مطرح شده بود که اوضاع ایران مثل دوره قاجاریه نامساعد نبود، شاید به نتایج دیگری دست مییافت. آن دسته از سران حکومت قاجار که احساس مسئولیت میکردند، پس از شکستی سنگین به این نتیجه رسیدند که کشور را باید به همان چیزهایی مجهز کنند که عاملان ایجاد خطر خود را به آنها مجهز کرده بودند. چنین تجهیزی را بدون ترجمه علوم و فنون، و به ویژه در وهله نخست علوم و فنون نظامی، امکانپذیر نمیانگاشتند. از این رو، بر اثر نیازی ملموس، محسوس، جدی و مبرم، جنبشی در آن عصر به راه افتاد که به ترجمه و انتشار بیسابقه آثاری انجامید که راه را بر ورود مدرنیته به کشور تسهیل کرد. این جنبش، به رغم فراز و فرودهای کوتاه مدتش، از حرکت باز نایستاد، در دوره پسا قاجاری هم ادامه یافت و تا این زمان همچنان، و البته با هدفها و انگیزههای دیگری، تداوم یافته است.
به موازات سیاستها و برنامههای حکومتی در زمینه ترجمه، جنبش دیگری، اما خودجوش و طبیعی، در لایههای پنهان جامعه شکل گرفت که از میان برداشتن خودکامگی، فساد، بیکفایتی، نابرابری، و برقراری استقلال، عدالت، حکومت قانون، ترویج و تقویت سواد آموزی، فرهنگ و بهداشت، و آمال دیگر ابتدایی و در عین حال انسانی، از هدفهای اصلی آن به شمار میرفت. این جنبش را دگراندیشان پیشاهنگی به راه انداختند که ترجمه آثار را به گونه ای جدی تر، و با زبان و بیانی متفاوت، وجهه نظر قرار دادند. با جنبش آنان، که با انواع سرکوب، کیفر، مانع تراشی و سختگیری روبه رو شد، زبان و بیانی شکل گرفت و تکوین یافت که زبان زنده و پویای کتبی امروز ما در عرصه ادبی و در برخی عرصههای دیگر، خلف صالح آن است. بررسی افت و خیزهای ترجمه در عصر پرکشمکش قاجار، از آن عصر تا زمان ما، و آشنایی با ویژگیهای آن، که خوشبختانه منابع مطالعه در این خصوص به وفور یافت میشود، از دیگر مضمونهایی است که بررسی آن به روشن شدن جنبههایی از تحولات در تاریخ معاصر ما کمک خواهد کرد.
کتاب تاریخ ترجمه در ایران، از دوران باستان تا پایان عصر قاجار با پایان کار قاجارها پایان مییابد.
کتاب تاریخ ترجمه در ایران
از دوران باستان تا پایان عصر قاجار
نویسنده : عبدالحسین آذرنگ
گروه انتشاراتی ققنوس
۴۳۹ صفحه