حقایق تاریخی فاجعه چرنوبیل

0

فرشاد رضایی: «مقامات اتحاد جماهیر شوروی اعلام کرده‌اند که شامگاه ششم اردیبهشت ماه رآکتور شماره چهار نیروگاه اتمی چرنوبیل در این کشور دچار سانحه شده است. دولت میخائیل گورباچف اکنون و دو روز پس از وقوع حادثه شرایط را تحت کنترل کامل و نگرانی از سوی کشورهای غربی را بی‌جهت و حاصل تبلیغات سیاسی دانسته است.» این‌ها جملاتِ نقل به مضمونِ خبری هستند که مردم ایران در اردیبهشت سال 1365 از رادیو و تلویزیون ایران شنیدند. رسانه‌های کشورهای دیگر هم خبری کم و بیش مشابه همین خبر از آن سوی پردهٔ آهنین مخابره کردند. اتحاد جماهیر شوروی فاجعه چرنوبیل را همچون یک «سانحه جزئی» به دنیا معرفی کرد و اجازه نداد حیثیت بین‌المللی‌اش با درز اخبار فاجعه‌ای در این حجم و وسعت خدشه‌دار شود. اتفاق خاصی نیفتاده بود. قلب یکی از رآکتورهای بزرگترین مجموعه نیروگاه‌های اتمی جهان منفجر شده بود. چیزی در حد قضا و بلا. جای نگرانی نبود. نه خانی آمده و نه خانی رفته. سکوت مطلق. همه چیز تحت کنترل بود. و پنج سال بعد اتحاد جماهیر شوروی فروپاشید.

جنگ جهانی دوم تمام شد. جنگ سرد شروع شد. اتحاد جماهیر شوروی و ایالات متحده آمریکا مقابل همدیگر قرار گرفتند. در رقابت علمی دو حوزه اهمیت یافتند: صنعت فضایی و صنعت اتمی. شوروی گاگارین را به فضا فرستاد و انگار قافیه فضا را بُرد. حالا نوبت صنعت اتمی بود. به قول خودشان «اتم صلح آمیز». هر دو طرف ماجرا بمب اتم داشتند پس استفاده صلح آمیز بود که اعتبار می‌آورد. استفاده از اتم برای تولید برق. اتم در خدمت شهروندان. ایالات متحده شروع کرد و شوروی هم ادامه داد. نیروگاه‌های اتمی مثل قارچ، اما نه سمی مثل بمب اتم، یکی‌یکی سر برآوردند. بودجه عمومی به سمت صنعت اتمی سرازیر شد و جوان‌ها به دنبال تحصیل در رشته فیزیک اتمی بودند، کارگرها آرزوی کار در نیروگاه‌ها و خانه‌های سازمانی‌شان را داشتند، پیمانکارها بارشان را با ساخت یک نیروگاه می‌بستند و یکی از این پیمانکارها ویکتور بروخانوف بود.

بروخانوف یک ازبک بود ولی اعتقادش به کمونیسم دست کمی از مسکونشین‌ها نداشت. در حین جنگ و بعد از آن خودش را ثابت کرده بود. از بالا دستور آمد که باید بزرگترین مجموعه نیروگاهی جهان در شوروی ساخته شود. تلفن بروخانوف زنگ خورد. چه افتخاری از این بالاتر؟ بروخانوف زن و بچه‌اش را برد به شمال اوکراین. منطقه‌ای سرسبز و روستایی‌نشین در نزدیکی رودخانه پریپیات شد محل کلنگ‌زنی نیروگاه اتمی لنین. شهری در آن نزدیکی بود به اسم چرنوبیل. اسم لنین را روی همه چیز گذاشته بودند پس بهتر بود نام نیروگاه بشود چرنوبیل تا بیشتر به چشم بیاید. بروخانوف کار را شروع کرد. همزمان با ساخت نیروگاه شهرکی همان نزدیکی برای کارمندان نیروگاه و خانواده‌هایشان ساخت؛ شهرک پریپیات؛ مشهورترین «اتم‌گراد» در شوروی. پریپیات شبیه شوروی نبود. غذا فراوان و خانه به مقدار کافی و خیابان‌ها پر از گل بودند. بروخانوف می‌خواست میراثی به جا بگذارد به یادماندنی. قرار بود همه نام او را با چرنوبیل به یاد بیاورند. همینطور هم شد.

چندسال از شروع کار گذشت. بودجه کم بود و ضرب‌الاجل زیاد. بروخانوف یا مصالح کم داشت یا اصلاً نمی‌توانست مصالح مورد نیاز را در شوروی پیدا کند. قرار بود شش رآکتور RBMK-1000 در چرنوبیل بسازد. شوخی نبود. بروخانوف می‌دانست این رآکتورها چقدر آسیب‌پذیرند. قبلاً دوتایشان در شوروی دچار سانحه شده بودند. حکومت اجازه نداده بود هیچ رسانه‌ای از ماجرای آن دو سانحه باخبر شود. سکوت مطلق. خودی‌ها ولی خبر داشتند. بروخانوف هم خودی بود. می‌دانست RBMK را باید با دقت و مصالح مناسب ساخت. وقتی دید مسکو به درخواست‌هایش محل نمی‌گذارد یک روز صبح رفت به کیف و استعفایش را گذاشت روی میز رئیس حزب کمونیست در جمهموری اوکراینِ شوروی. رئیس حزب برگه استعفا را پاره کرد و به بروخانوف گفت «برو نیروگاهتو تموم کن.» بروخانوف فهمید چرنوبیل بیخ ریش خودش خواهد ماند. پس هر چه بادا باد. از مصالح کم گذاشت و کیفیت را فدای سرعت کرد و مشکلات ایمنی را گزارش نداد و در نهایت نیروگاه اتمی چرنوبیل را افتتاح کرد. شوروی در پوست خودش نمی‌گنجید. چرنوبیل نماد همت ملت کمونیست بود. و نماد همت ملت کمونیست در ساعت یک و بیست‌وسه دقیقه نیمه شب 26 آوریل 1986 منفجر شد.

نیکولای فومین مهندس ارشد نیروگاه بود؛ یک کمونیست وفادار که چیزی از فیزیک اتمی نمی‌دانست ولی حزب به او اعتماد داشت. سعی کرد ته و توی اتم و نوترون و واکنش هسته‌ای را درآورد. فومین جذبه داشت ولی اتم را نمی‌شناخت. بروخانوف نیروگاه‌ساز بود ولی بی‌جذبه. ترکیبشان تا چند سال جواب داد. مشکلات نیروگاه را سمبل می‌کردند و اقتدار را به نمایش می‌گذاشتند. یک نیروی متخصص و کارآزموده به نام آناتولی دیاتلوف آمد تا رآکتور چهار را مدیریت کند. زیر دست دیاتلوف فارغ‌التحصیلان فیزیک اتمی یا همان «اتم شیکی‌ها» کار می‌کردند: از آلکساندر آکیموفِ مجرب گرفته تا لئونید توپتونوفِ جوان که پدرش در صنعت فضایی کاره‌ای بود و به لئونید گفته بود یوری گاگارین چند باری لئونید را شخصاً در گهواره خوابانده بوده. توپتونوف به چرنوبیل آمده بود تا کسی شود. اینجا بهشت فارغ‌التحصیلان فیزیک اتمی بود. توپتونوف ساعت 10 شبِ 25 آوریل وارد نیروگاه شد، دوازده شب نشست پای میز کنترل رآکتور چهار تا به دستورات دیاتلوف برای انجام تست ایمنی عمل کند، یکِ بعد از نیمه شب فهمید تأخیر ده ساعته در شروع تست ایمنی باعث جمع شدن زِنون و بخار در قلب رآکتور شده، یک و بیست دقیقه بعد از نیمه شب فعالیت رآکتور را به زیر صد مگاوات کاهش داد و سه دقیقه بعد دید فعالیت رآکتور به چند هزار مگاوات بیشتر از سقف مجاز رسیده است. قلب رآکتور چهارم نیروگاه اتمی چرنوبیل منفجر شد. لئونید توپتونوف بیست روز بعد و چهار روز پس از مرگ آلکساندر آکیموف از دنیا رفت.

زمین زیر پای ساکنان شهرک پریپیات لرزید. بروخانوف و فومین خودشان را به نیروگاه رساندند. بروخانوف باور نمی‌کرد قلب رآکتور اتمی نابود شده باشد. انگار باورش شده بود که این نیروگاه‌ها مرگ ندارند. همه باور کرده بودند. ژانویهٔ همان سال در جدیدترین شماره مجله «زندگی در شوروی» که به همت سفارت شوروی در ایالات متحده و به صورت رنگی و به زبان انگلیسی چاپ می‌شد عکس‌های رنگی شهرک پریپیات را با تیتر «شهری زادهٔ اتم» نشان همه داده بودند و یک دانشمند فیزیک اتمی مقاله‌ای در همان شماره چاپ کرده بود و گفته بود: «سی سال افتتاح اولین نیروگاه اتمی در شوروی می‌گذرد و تا به حال حتی یک سانحهٔ منجر به فوت یا جرح کارمندان و شهرک‌نشینان اطراف این نیروگاه رخ نداده است. حتی یک مورد اختلال در عملکرد این نیروگاه‌ها که به آلودگی خاک، آب یا هوا ختم شود اتفاق نیفتاده است.» نام نویسنده آن مقاله والری لِگاسُف بود. و لِگاسُف دروغ گفته بود.

مسئولین شوروی تصمیم گرفتند مثل سوانح اتمی قبلی روی این یکی هم سرپوش بگذارند. قانون منع عبور و مرور به اجرا درآمد و هیچکس حق تهیه گزارش از انفجار چرنوبیل را نداشت. 36 ساعت بعد از انفجار چند صد اتوبوس از کی‌یِف آمدند و کل ساکنان شهرک پریپیات را بردند. بهشان گفته بودند این جابه‌جایی سه روز بیشتر طول نمی‌کشد. خیلی‌ها فقط یک ساک دستی برداشتند. روی درِ خانه‌هایشان کاغذ چسباندند که «اگر زودتر برگشتید به گل‌هایمان آب بدهید.» سی و سه سال گذشته است و هیچکدام از آن چند هزار ساکن پریپیات به خانه‌هایشان برنگشتند. تا شعاع سی کیلومتری نیروگاه را تخلیه کردند. حکومت قبلاً هم همین کار را در سانحه‌ای مشابه ولی در وسعت کمتر انجام داده بود. قرار نبود خارجی‌ها از قضیه باخبر شوند. پای آبروی یک ملت در میان بود. و بعد باد آمد و دودِ رادیواکتیوِ قلب رآکتور چهارم نیروگاه اتمی چرنوبیل را به سمت غرب برد. باد آبروی شوروی را بُرد.

پژوهشگران مؤسسه‌ای اتمی در سوئد نشسته بودند در دفترهایشان که آژیر خطر به صدا درآمد. دیدند تشعشع رادیواکتیو روی لباس و پنجره‌هایشان است. استعلام گرفتند. خبری از حادثه در سوئد نبود. باد از جانب شوروی می‌وزید. ابری سیاه و رادیواکتیو پیش می‌آمد. سوئدی‌ها چند شهر و روستای مرزی را تخلیه کردند. آژیرها در فنلاند هم به صدا درآمد. و بعد در سوئیس و آلمان و ارتفاعات اسکاتلند و ولز. آمریکایی‌ها سرِ نخ را گرفتند. رسیدند به شوروی. دود از کُندهٔ چرنوبیل بلند می‌شد. اروپایی‌ها وحشت کرده بودند. ابر رادیواکتیو چرنوبیل تا نزدیکی اسپانیا و از آن طرف تا ترکیه آمده بود. باران که می‌گرفت سیاهی می‌بارید. سوئدی‌ها و فنلاندی‌ها چند روز در خانه ماندند. چاله‌های آب باران روی زمین به رنگ زرد و سبز بود. دیگر همه مطمئن شده بودند که نیروگاهی منفجر شده است. گورباچف مجبور شد راستش را بگوید. گفت چرنوبیل دچار سانحه شده ولی این را هم گفت که همه چیز تحت کنترل است. دومین جمله‌اش دروغ بود.

گروهی چند ده نفره از دانشمندان فیزیک اتمی به چرنوبیل رفتند تا جلوی وقوع مصیبتی فجیع‌تر را بگیرند. سر دسته‌شان همان والری لگاسف بود که چند هفته زن و بچه‌اش را رها کرد تا به چرنوبیل سر وسامان دهد و دو سال بعد هم خودش را دار زد. جدا از او و دیگر دانشمندها، حکومت ششصد هزار نفر را آورد تا چرنوبیل را «تمیز» کنند. اسمشان را گذاشتند «نابودگران». نابود می‌کردند تا زندگی ادامه یابد. خاک روستاها را شخم زدند. محصولات را دفن کردند. حیوان‌ها را کشتند. خانه‌ها را چال کردند. سرطان گرفتند. آمار دقیقی موجود نیست. شاید شش هزارتایشان، شاید هم بیشتر. سرطان خون گرفتند. سرطان تیروئید، سرطان مغز استخوان. پرتوهای گاما تا مغز استخوانشان رسوخ کرده بود. مردم شوروی فکر می‌کردند اتم کاری با آن‌ها ندارد. اتم را دوست داشتند. چرنوبیل منفجر شد و پرتوهای اتمی آدم‌ها را از درون متلاشی کرد. یک فروپاشی داخلی که از بیرون پیدا نبود. نابودگرها باور نمی‌کردند که پرتو رادیواکتیو بتواند بکشدشان. پرتویی نمی‌دیدند. گیلاس‌ها و سیب‌ها روی درخت‌ها می‌درخشیدند، سیب‌زمینی‌ها آبدارتر از همیشه بودند، آب رودخانه زلال بود و هوا دلپذیر. و پرتوهای چرنوبیل داشت از درون اندام‌های‌شان را نابود می‌کرد. آن‌ها متوجه فروپاشی‌شان از درون نبودند. راست می‌گویند که ملت‌ها شبیه دولت‌هایشان هستند.

حکومت شوروی تا پایان همان سالِ 1986 سقفی ایمن روی لاشه رآکتور چهارم نیروگاه چرنوبیل نصب کرد ولی باز هم کار از کار گذشته بود. 15 درصد از خاک بلاروس، 6 درصد از خاک اوکراین، 10 درصد از خاک اتریش، 3 درصد از خاک سوئد و فنلاند و سوئیس و بلغارستان و پنجاه هزار کیلومتر مربع از خاک روسیهٔ امروزی آلوده شده بود. 160 هزار کیلومتر مربع آلودگی. زندگی یک میلیون نفر به شکل مستقیم و غیرمستقیم تحت‌الشعاع فاجعه چرنوبیل قرار گرفت. 31 نفر در همان سه ماه نخست جان باختند. اکثرشان کارمندان نیروگاه و آتش‌نشان‌هایی بودند که از فرط بی‌خبری با پیراهن و شلوار خودشان را به محل انفجار رسانده بودند. واسیلی ایگناتنکو یکی از همان آتش‌نشان‌ها بود که روایت همسرش از آنچه بر واسیلی گذشت یکی از تأثیرگذارترین روایت‌های چرنوبیل است؛ روایتی که یکی از ده‌ها روایت ذکر شده در کتاب مستندنگارِ اسوتلانا آلکسیویچ یعنی «صداهایی از چرنوبیل» است و یکی از مهمترین عوامل در افشای آنچه بر مردم چرنوبیل گذشت همین کتاب آلکسیویچ بود که در سال 1997 چاپ شد و در کنار سه مستندنگاری دیگر او یعنی «جنگ چهره زنانه ندارد»، «روزگارِ رفته» و «پسرانی از جنس زینک» جایزه نوبل ادبیات را برایش به ارمغان آورد. از زمان وقوع فاجعه چرنوبیل 33 سال و از آن روزی که مردم دنیا «صداهایی از چرنوبیل» را خواندند و سازمان ملل به بررسی میزان مرگ و میر ناشی از فاجعه چرنوبیل پرداخت، حدود بیست سال می‌گذرد. آمار سرطان‌ها و خودکشی‌ها و سقط جنین و معلولیت‌های مادرزادی در اوکراین و بلاروس و غرب روسیه هر روز بیشتر شده است. 33 سال است که چرنوبیلی‌ها روی خوش ندیده‌اند. مردم از آن‌ها فرار می‌کنند و می‌ترسند تشعشعاتشان آسیب زننده باشد. تعدادی از چرنوبیلی‌ها به چرنوبیل برگشته‌اند و دور از چشم دولت در روستاهای واهشته و تا مغز استخوان رادیواکتیو زندگی می‌کنند. اتم دیگر برایشان مهم نیست. می‌خواهند از آدم‌ها دور باشند. 33 سال است که همه چیز برای یک میلیون نفر تغییر کرده است ولی آنچه بعد از 33 سال تغییری نکرده آمار رسمی شوروی سابق و روسیه فعلی بابت مرگ و میرِ ناشی از فاجعه چرنوبیل است: همان 31 نفر.


چند سال قبل از انفجار نیروگاه چرنوبیل، وقتی ساخت فاز اول نیروگاه تمام شد و شهرک پریپیات هم آماده بهره‌برداری شد، ویکتور بروخانوف دستور داد در میدان اصلی شهرک و کنار سالن سینما مجسمه‌ای غول پیکر از «پرومتئوس» ساخته شود. بروخانوف دوست داشت قصه پرومتئوس و دزدیدن آتش از خدایان و رساندنش به بشر را ربط بدهد به نیروگاه اتمی چرنوبیل؛ انگار بروخانوف همان پرومتئوس بود و آتش همان چرنوبیل. قرار بود برق میلیون‌ها شهروند شوروی از اینجا تأمین شود. چرنوبیل نور را به خانه‌های مردم می‌برد، مثل پرومتئوس و آتشی که به انسان‌ها هدیه داد. اما آنچه اتفاق افتاد بیشتر شبیه به ادامه اسطوره پرومتئوس بود: زئوس به قصد انتقام از پرومتئوس، اولین انسان زن را آفرید و نامش را پاندورا گذاشت و او را به برادر پرومتئوس بخشید و جعبه‌ای به پاندورا هدیه داد. پاندورا جعبه را گشود و تمام بدبختی‌ها و گناهان و رذالت‌ها از جعبه بیرون آمدند و در جهان پراکنده شدند. پاندورا درِ جعبه را بست اما دیگر دیر شده بود. حالا جهان پُر بود از مصیبت‌هایی لجام گسیخته. و چرنوبیل جعبه پاندورای شوروی بود.

«مقامات اتحاد جماهیر شوروی اعلام کرده‌اند که شامگاه ششم اردیبهشت ماه رآکتور شماره چهار نیروگاه اتمی چرنوبیل در این کشور دچار سانحه شده است. دولت میخائیل گورباچف اکنون و دو روز پس از وقوع حادثه شرایط را تحت کنترل کامل و نگرانی از سوی کشورهای غربی را بی‌جهت و حاصل تبلیغات سیاسی دانسته است.» این‌ها جملاتِ نقل به مضمونِ خبری هستند که مردم ایران در اردیبهشت سال 1365 از رادیو و تلویزیون ایران شنیدند. رسانه‌های کشورهای دیگر هم خبری کم و بیش مشابه همین خبر از آن سوی پردهٔ آهنین مخابره کردند. اتحاد جماهیر شوروی فاجعه چرنوبیل را همچون یک «سانحه جزئی» به دنیا معرفی کرد و اجازه نداد حیثیت بین‌المللی‌اش با درز اخبار فاجعه‌ای در این حجم و وسعت خدشه‌دار شود.

منبع: نشریه دنیای تصویر


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

واقعیت دگرگون: اگر استالین یا تزارها به سبک هنر شوروری یا روس‌ها، ساختمان‌های مهم دنیا را می‌ساختند!

هنر شوروری و روس‌ها و البته خلاقیت‌ها و ظرافت‌ها و جزئیات خودش را دارد. اما در این بین ساختمان‌های زمخت عظیم زیادی هم توسط آنها ساخته شده که بیشتر ابهت و پیشتازی و قدرت را می‌خواستند بنمایانند.حالا تصور کنید که ساختمان‌های مهم دنیا را…

این معماری‌های بسیار عجیب و در مواردی هراس‌انگیز دوران سوسیالیسم در روسیه و کشورهای اقماری آن

شوروی و سوسیالیست‌ها هم برای خود سبک معماری خاصی داشتند. در مواردی باشکوه، در مواردی خشن و در معدودی موارد مفهومی و زیبا.چیز جالب در آنها هدف ساخت آنها بود: بزرگداشت مبارزات میهنی و پیشرفت‌هایی که در سایه دولت‌های چپ به دست آمده بودند.…

سخت است باور کنیم که این عکس‌ توهم‌برانگیز، واقعا عکس است و نقاشی نیست – چرا علیرغم هوش مصنوعی…

اخیراً توجه زیادی به جهان‌های فانتزی ایجاد شده در هنر هوش مصنوعی شده است. با این وجود عکاسی هنوز قدرت و تازگی خاص خودش را دارد و می‌تواند جادو کند و صحنه‌های فانتزی خیره‌کننده ایجاد کند.برخی از عکس‌های تارین گلدمن -عکاس آفریقای جنوبی-…

ریز علی خواجوی فرنگی‌ها: چگونه کیت شلی یک قطار را نجات داد؟

در سال 1901، راه آهن شیکاگو و شمال غربی، پل جدیدی را بر روی رودخانه Des Moines در بون، آیووا، در آمریکا افتتاح کرد. این پل رسماً پل راه‌ بون نام گرفت، اما اما مردم محلی به سرعت به آن لقب پل‌های بالای کیت شلی را دادند، به یادبود بانوی قهرمان…

چه می‌شد اگر انیمیشن‌های استودیو جیبلی را کسی با آبرنگ می‌کشید – کاری که لوئیز تریر کرده!

در این نقاشی‌های زیبای لوئیز تریر، طرفداران استودیو جیبلی فورا انیمیشن‌های یه یاد ماندنی را که از آنها الهام گرفته شده، تشخیص خواهند داد.لوئیز تریر، نقاش و مجسمه‌ساز فرانسوی با الهام از شخصیت‌های انیمیشن‌های شناخته شده از استودیو جیبلی،…

قسمت دیگری از عکس‌های تاریخی کمتر دیده شده‌اند و نگرش جدیدی نسبت به تاریخ در ما ایجاد می‌کنند

عکس‌های تاریخی بسیار هستند. برخی از آنها از فرط تکرارِ دیگر روتین می‌شوند و نکته جدیدی به ما نمی‌افزایند. متاسفانه برخی از آنها در بایگانی‌های فراموش می‌شوندو کسی متوجه نکته‌شان نمی‌شود و به تدریج نابود می‌شوند و برخی هم کمتر از بقیه بها…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / کلینیک زیبایی دکتر محمد خادمی /جراح تیروئید / پزشکا /تعمیر فن کویل / سریال ایرانی کول دانلود / مجتمع فنی تهران / دانلود فیلم دوبله فارسی /خرید دوچرخه برقی /خرید دستگاه تصفیه آب /موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /دانلود نرم افزار /

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.