زندگینامه بابک خرّمدین

0

نویسنده: پاتریشیا کرون

مترجم: کاظم فیروزمند

درباره اوایل زندگی بابک شرح زنده و گویایی از واقد ابن عمرو التمیمی نامی در دست است که اخبار بابک را نوشته است و ظاهراً در هنگام قیام یا نه چندان پس از آن، در اردبیل می زیسته است. به نوشته او مادر بابک روستایی زنی به نام ماهرو از ناحیه میمَذ در منطقه اردبیل بود؛ او باورهای مذهبی وی را نمی شناسد اما در منبع دیگری جزو جمعیت بومی غیرمسلمان (عُلوج) انگاشته می شود و نامش در آنجا قابل خواندن نیست. واقد می گوید او یک چشم بوده است، ظاهراً بدین سبب که مادرِ یک چنین شورش گر هراس انگیزی می بایست یک نشانه نفرت انگیز می داشت؛ می گویند المقنّع، همتای بابک در شرق، نیز یک چشم بوده است. پدر بابک، به گفته واقد، پیله وری آرامی از جنوب عراق، دقیق تر بگوییم، مدائن، بود که روغن (دُهن) می فروخت و دست مایه ناچیزش را در انبانی بر پشت حمل می کرد. نامش عبدالله یا عامر ابن عبدالله یا عامر ابن احد بود و از اینجا معلوم است که مسلمان بوده است. گفته می شود که او و ماهرو با هم سروسرّی داشته اند و روزی که با هم برای خوش گذرانی به درخت زاری در کنار چشمه ای رفته بودند، رازشان آشکار شد.

آنها بساطی گسترده و مشغول می گساری بودند و عامر برای ماهرو آواز می خواند که ناگهان چند تنی از زنان دهکده که برای آب بردن به کنار چشمه آمده بودند آنها را دیدند.

عامر فرار کرد اما ماهرو گرفتار شد و گیسوانش را گرفته و روی زمین کشیدند و رسوایش کردند. این قاعدتاً کوششی برای بدنام کردن بابک از طریق بدنام کردن مادر اوست، یعنی که مسلم است دشمن اسلام پسرِ فاحشه ای بوده است. در داستان دیگری همین قدر تحقیرکننده و تهمت زن، گویا سپاهیِ مزدوری لاف زن دختر یک چشم را اغفال یا به او تجاوز کرده و آبستن رهایش کرده است. اما حتی واقدِ لجن پراکن می پذیرد که پدر و مادرِ بابک در زمان تولد او ازدواج کرده بودند و می گوید فرزند دیگری هم داشته اند. بعدها پدرِ دوره گردِ بابک بر سرِ راهش به کوهِ سبلان (سومین کوه بلند ایران) کشته شد. زن بیوه دوباره ازدواج کرد و احتمالاً از شوهر دومش نیز پسری آورد. نام مسلمانیِ بابک حسن بود و برادرانش عبدالله و معاویه نامیده می شدند و گویا برادر سومی نیز به نام اسحاق داشته است. هر چهار پسر بر اساس نام های خود مسلمان بوده اند.

ماهرو، که چندان زیست که در پایانِ شورشِ پسرش به دست سربازان خلیفه گرفتار شد، با دایگی و شیر دادن بچه ها گذرانِ زندگی می کرد؛ حسن را به گاوگلّه بانی فرستادند. بعدها به خدمتِ یک سرکرده عرب در ناحیه سراب، در سرِ راه تبریز به اردبیل، درآمد و چارپایانش را نگه داری می کرد و از غلامانِ وی طنبورزدن آموخت. شعر نیز خوب می خواند که لابد به گویش محلی بود. از آنجا به خدمت شیخِ عربِ دیگری به نام محمد ابن روّادِ اَزدی در تبریز درآمد. اما دو سال بعد، در هجده سالگی، آنجا را ترک گفت و به روستای زادگاهش، بلال آباد در ناحیه میمَذ بازگشت. در آنجا با جاویدان نامی پسر شهرک که پس از فروختنِ دو هزار رأس گوسفند در زنجان از ده آنان می گذشت، آشنا شد. بر اساس گزارشِ کمی متفاوتِ ابوالمعالی، بابک از کار برای ارباب نخست دست کشید زیرا خصومت های محلیِ نامشخصی او و خانواده اش را مجبور به ترک محل کرد، بنابراین به فروش هندوانه و میوه های دیگر و همین طور شعر و ترانه خوانی و طنبورزنی برای تفریح مردم پرداخت تا با خانواده اش به روستایی آمد که به محمد ابن روّاد اَزدی، شیخ عرب و حاکم تبریز تعلق داشت و در آنجا ضمن فروش هندوانه با جاویدان پسر شهرک آشنا شد. به هر صورت، جاویدان به او توجهی پیدا کرد و او را مباشر و سرپرستِ املاک و دیگر اموال خود قرار داد. این حادثه نقطه عطفی در زندگی او بود.

تا اینجا تصویری که داده ایم، تصویر پسرکی است از قشر بی زمین و بی قیدوبندِ جامعه روستایی که برای فرماندهان عرب و نه مسلمان، سرکرده یک سازمان خرّمیِ محلی بود که واقد آن را در بَذّ در کوه های قره داغ، حدود ۱۴۵ کیلومتری شمال شرقی اردبیل، در سر مرزِ آذربایجان و ارّان (آلبانیا) ذکر می کند. این گمان به ذهن می آید که واقد در اینجا مسئله را جمع وجور می کند، زیرا بابک در اول قیام خود در همان محل، یعنی بذّ، پناه گرفته بود، و می توان تصور کرد که وی به قصد قیام به قلعه تسخیرناپذیری در لب مرز عزیمت کرده باشد؛ با این که بَذّ هم در منطقه تحت تسلط روّادی های اَزدی قرار داشت. بنابراین گزارش واقد غیرمحتمل نیست.

جاویدان هرجا که اقامت داشته است در آن ناحیه دو جامعه خرّمی، خرّمیان تحت فرمان خودش و جامعه دیگری به سرکردگی ابوعمران نامی وجود داشت. هر دو رهبر، ثروتمند و نیرومند بودند و با هم رقابت می کردند. خرّمیان که در اصل آرامش خواه بودند، در عمل کین توزی می کردند. دو رهبر در ماه های تابستان نبرد می کردند (در طول زمستان، نشستن برف آنها را زمین گیر می کرد)، و جاویدان در یکی از این نبردها، اندک زمانی پس از آن که حسن به خدمت او درآمده بود، کشته شد. حسن که در این زمان باید به آیین خرم دینی گرویده باشد، به عنوان جانشین جاویدان پذیرفته شد و با بیوه او ازدواج کرد، که گفته می شود قبلاً با بابک سروسرّی داشته است و حتی گویا شوهرش را مسموم کرده است تا با او ازدواج کند. این نکته را نباید از یاد برد که در روایت های موجود همه زن های زندگی بابک سخت منحرف بوده اند. به نظر می رسد خود جاویدان پسری داشت اما شاید کوچک تر از آن بوده است که بتواند جانشین او شود. در هر صورت، زن بیوه پیروان شوهر فقیدش را جمع کرد و به آنها گفت که وی مرگ خود را پیش بینی کرده بود و گفته بود که روحش در بابک حلول خواهد کرد و اوست که «سرزمین ها را تسخیر می کند، جباران را از دمِ تیغ می گذارند، آیین مزدک را بازمی گرداند، فرودستان را بر قوی دستان چیره می سازد و بینوایان را به برگ ونوا می رساند.» بنابراین پیروان جاویدان با شرکت در سوری بزرگ و آیینی به بابک اعلام وفاداری کردند. بیوه زن قرص نانی را پاره کرد و تکه های نان را کنار پیاله ای شراب بر روی پوستِ گاوِ تازه ذبح شده ای گذاشت و مردان به نوبت تکه نان را در شراب فرو بردند و به بابک اظهار وفاداری کردند و از آن پس به اطاعت او درآمدند. آنگاه دور سفره ای گرد آمدند و طعام خوردند که احتمالاً از گوشت همان گاو فراهم آمده بود و بیوه جاویدان به نشانه وصلتشان، شاخه ای ریحان به بابک داد. احتمالاً در این هنگام بود که حسن نام ایرانی اش را بر خود نهاد.

پس از رسیدن بابک به رهبری، او و پیروانش قصد کشتن گروهی از عرب های یمنی در آن ناحیه را کردند و به تهاجم به مسلمانان پرداختند؛ آنها در روستاها پراکنده شدند تا همه در روز معینی به مسلمانان حمله کنند و به کشتار عرب ها و موالی بپردازند. این واقعه احتمالاً در سال ‌ ‌۲۰۱/ ۸۱۶ یا بعدتر رخ داد یعنی تاریخی که معمولاً برای آغاز قیام بابک ذکر می شود، هرچند تاریخ های دیگری، مثلاً ۲۰۰/۸۱۵ و ۲۰۴/۸۱۹ یا بعدتر نیز ذکر شده است.

بابک و یارانش چه نوع مسلمانانی بوده ا ند؟ برخلاف ابن حَفصون آندلسی که در قرن دهم قیام کرد و خود را مسیحی می خواند، بابک در نظر همگان رهبر یک جنبش غیرمسلمان جلوه می کند و منابع او را مرتد نمی خوانند و به ندرت از تغییر رأی وی سخنی می گویند. از اندک اطلاعاتی که درباره او داریم می توان حدس زد که پدر و مادرش بچه های خود را حسن، معاویه، عبدالله و اسحاق نامگذاری کرده بودند زیرا این ها نام های رایجِ مردمانی بودند که بر روستای آنان تسلط داشتند و زندگی محلی را اداره می کردند. این نام ها نامِ سردارانی بود که در صفحات پیشِ رو درباره شان بیشتر خواهیم گفت. مسلمان بودن فرد محلی را مورد توجه کسانی قرار می داد که در منطقه نقش و نفوذی داشتند. این که تا کجا و چقدر این در عمل نیز مصداق داشت موضوع دیگری است. آیا پدر و مادر حسن و همسایگان نماز جمعه را به جای می آوردند و ماه های رمضان روزه می گرفتند؟ نمی دانیم. بابک از دوران خدمتش در نزد عرب ها احتمالاً کمی عربی یاد گرفته بود، زیرا واقد می گوید جاویدان او را با وجود «تعقّدِ لسانِهِ بِاَلعَجَمیّه» (باوجود لکنت زبانش به خاطر سخن گفتن به زبان ایرانی) جوانی باهوش یافت. البته، جاویدان با بابک به عربی سخن نگفته بود، حتی به فارسی نیز با او صحبت نکرده بود و با هم به گویش محلیِ آذری حرف زده بودند. اما واقد در اینجا احتمالاً درصدد ذکر جزئیات نیست زیرا برای خوانندگان عربی زبان می نوشت و اشاره به زبانِ بیگانه بابک برای آنها به این معنی بود که بابک عربی را بد صحبت می کرد. اگر بابک کمی عربی آموخته است، می توان تصور کرد که اندکی از اعتقادات و شعائر اسلامی را نیز فرا گرفته بوده است، هم چنان که پدر و مادرش وقتی به او نام عربی دادند بدون شک همین را در نظر داشته اند. مسلماً هر کسی ممکن بود نام عربی اختیار کند بی آن که تعلق رسمی به اسلام داشته باشد اما کسانی که چنین می کردند معمولاً افرادی بودند که به لحاظ جایگاه بلندشان در جامعه خود، لازم بود که در جامعه مسلمان آزادانه رفت وآمد کنند، مانند شاهزادگان ارمنی یا ابوعمران، رهبر خرّمیان و رقیب جاویدان که از او یاد کردیم. پدر و مادر بابک که روستاییانی بی زمین بیش نبودند، جزو این گروه به حساب نمی آمدند. به احتمال زیاد آنها می دانسته اند که آینده فرزندان شان در دست سردارانِ عرب است و بنابراین آنها را طوری بار آوردند که خود را مسلمان بدانند. اوضاع به هر منوالی که پیش رفته باشد، این نوعی سازگاری با معیارها و هنجارهای جهان جدیدی بود که اهالی اکنون خود را در آن می یافتند. حسن می دید همه چیز چنان فراهم آمده است که وی زندگی ساده و حقیری در رده های پایین این جهان جدید داشته باشد تا آن که کارش را در نزد ارباب دومِ عربش از دست داد و با جاویدان دیدار کرد.

منبع: شماره 108 نشریه بخارا


اگر خواننده جدید سایت «یک پزشک»  هستید!
شما در حال خواندن سایت یک پزشک (یک پزشک دات کام) به نشانی اینترنتی www.1pezeshk.com هستید. سایتی با 18 سال سابقه که برخلاف اسمش سرشار از مطالب متنوع است!
ما را رها نکنید. بسیار ممنون می‌شویم اگر:
- سایت یک پزشک رو در مرورگر خود بوک‌مارک کنید.
-مشترک فید یا RSS یک پزشک شوید.
- شبکه‌های اجتماعی ما را دنبال کنید: صفحه تلگرام - صفحه اینستاگرام ما
- برای سفارش تبلیغات ایمیل alirezamajidi در جی میل یا تلگرام تماس بگیرید.
و دیگر مطالب ما را بخوانید. مثلا:

سفری در شهرهای باستانی دنیا به یاری تخیل میدجرنی

از شهرهای باستانی دنیا بقایایی مانده و بر اساس همین یقایا و توصیف‌ها و تحلیل مورخان، برخی‌ها اقدام به بازسازی رایانه‌ای شهرهای قدیمی کرده‌اند تا شکوه و عظمت آنها را به ما بنمایانند.اما میدجرنی هم راهی آسان برای این تصور بدون نیاز به…

اگر این سلبریتی‌ها تا به امروز زنده بودند …

عوامل مختلفی روی طول عمر انسان‌ها تاثیر می‌گذارد. سبک زندگی، تعذیه سالم، ورزش، پیشگیری از بیماری‌ها، پرهیز از مصرف مواد، خواب و آسایش کافی، ژنتیک، هشیاری برای پیشگیری از حوادث.اما به هر حال طول عمر برخی از انسان‌ها کوتاه‌تر از امید به…

تصور شاهان صفوی بر اساس شرح متنی جهانگردان و افراد شاخصی که آنها را دیده و توصیف کرده‌اند

در حساب توییتر Cavid Ağa شاهان صفوی را بر اساس نوشته‌های قدیم به دقت و به صورت گرافیکی و چشم‌نوازی تصور شده‌اند.(توضیحات از ویکی پدیا) شاه اسماعیل بنا به نوشته‌های جیووانی ماریا دلی آنجیوللوشاه اسماعیل یکم (۱۷ ژوئیهٔ ۱۴۸۷ – ۲۳ مه…

جالب و گاهی خنده‌دار: آدم‌هایی که خیلی شبیه تابلو یک آگهی کنارشان هستند!

گاهی شباهت آدم‌ها به هم عجیب به نظر می‌رسند. حالا در نظر بگیرید که کاملا تصادفی اشخاصی در کنار تابلویی یا آگهی دیواری ایستاده باشند و چهره آنها به یکی از شخصیت‌های تابلو یا آگهی شباعت زیادی داشته باشد یا اصلا فرد افزونه‌ای برای مفهوم تبلیغ…

عکس‌های بی‌نظیر از آبشارهای رنگارنگ دریاچه‌های پلیتویس در کرواسی و مقایسه آنها با فصل یخ‌زده

نوشته: تاماس دومبورا توثمن چهار سال پیش در فصل زمستان از دریاچه‌های پلیتویس بازدید کردم و از دنیای زیبا و یخ زده آنها با آبشارهای یخی و مناظر سفید عکس گرفتم.اخیراً دوباره به این دریاچه‌ها بازگشته‌ام تا از همان منظره خیره‌کننده عکس…

اگر ابرقهرمانان‌ها و شرورهای فیلم‌ها و کامیک‌ها در دوره ویکتوریا می‌زیستند!

عصر ویکتوریا دوره‌ای از تاریخ بریتانیا بود که از سال 1837 تا 1901 همزمان با سلطنت ملکه ویکتوریا بریتانیا ادامه یافت. این دوره، دوره تغییرات اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و سیاسی قابل توجهی بود که نه تنها بریتانیا، بلکه سایر نقاط جهان را عمیقاً…
آگهی متنی در همه صفحات
دکتر فارمو / کلینیک زیبایی دکتر محمد خادمی /جراح تیروئید / پزشکا /تعمیر فن کویل / سریال ایرانی کول دانلود / مجتمع فنی تهران / دانلود فیلم دوبله فارسی /خرید دوچرخه برقی /خرید دستگاه تصفیه آب /موتور فن کویل / شیشه اتومبیل / نرم افزار حسابداری / خرید سیلوسایبین / هوش مصنوعی / مقاله بازار / شیشه اتومبیل / قیمت ایمپلنت دندان با بیمه /سپتیک تانک /بهترین دکتر لیپوماتیک در تهران /بهترین جراح بینی در تهران / آموزش تزریق ژل و بوتاکس / دوره های زیبایی برای مامایی / آموزش مزوتراپی، PRP و PRF /کاشت مو /قیمت روکش دندان /خدمات پرداخت ارزی نوین پرداخت / درمان طب / تجهیزات پزشکی / دانلود آهنگ /داروخانه اینترنتی آرتان /اشتراك دايت /فروشگاه لوازم بهداشتی /داروخانه تینا /لیفت صورت در تهران /فروش‌ دوربین مداربسته هایک ویژن /سرور مجازی ایران /مرکز خدمات پزشکی و پرستاری در منزل درمان نو / ثبت برند /حمل بار دریایی از چین /سایت نوید /پزشک زنان سعادت آباد /کلاه کاسکت / لمینت متحرک دندان /فروشگاه اینترنتی زنبیل /ساعت تبلیغاتی /تجهیزات پزشکی /چاپ لیوان /خرید از آمازون /بهترین سریال های ایرانی /کاشت مو /قیمت ساک پارچه ای /دانلود نرم افزار /

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.