پول میمونی – اقتصاد عصبی و مخاطرهپذیری مالی
شمایی که سری فیلمهای جیمزباندی را دیدهاید با نام فلیکس لایتر احتمالا آشنا هستید، او یک مامور سیاه آژانس اطلاعاتی مرکزی آمریکا بود که در فیلمهای دکتر نو و پنجه طلایی به کمک جیمز باند میشتافت. اما در تحقیق جالبی که برایتان توضیح خواهیم داد فلیکس لایتر نام یک میمون هم هست و شاید این بوزینه بتواند توضیح بدهد که چرا اقتصاد ما انسانها گاه دچار بحران مالی میشود و چگونه ما انسانها تن به ریسک و مخاطره در بازار میدهیم.
درباره اقتصاد عصبی یا اقتصاد مبتنی بر عصبشناسی تا حالا چه شنیدهاید؟
موضوع این علم، آموزش مغز انسان از طریق رفتار اقتصادی او است.
کاری که محققان کردند این بود که یک گروه میمون کاپوچین را دور هم آوردند و به آنها آموزش دادند که میتوانند با ژتونهای ریز یا در واقع قطعات فلزی کوچک، با غذا تحویل بگیرند.
لاری سانتوس، استاد علوم شناختی و روان شناسی در دانشگاه یل آمریکا است. بوزینه یا میمون نزدیکترین خویشاوند ما در میان جانوران است. ما تاریخ فرگشتی یا تکاملی مشترکی داریم، به همین دلیل از طریق مطالعه میمونها ما میتوانیم به دانستنیهای تازهای درباره خودمان دست یابیم، ازجمله درمورد رویکردمان به پول.
لاری سانتوس استفاده از پول میمونی را به 6 میمون آموزش داد. نام همهٔ دوستان نخستینسان او برگرفته از داستانهای جیمز باند بود. نام چهرههای مثبت و منفی، یکی از آنها پنجهطلایی نام داشت. دیگری فلیکس لایتر که از قضا محبوبترین میمون سانتوس بوده و سرورِ نرِ گروه.
پس از آنکه لاری سانتوس و همکارانش به بوزینهها یاد دادند که در ازای ژتون غذا دریافت کنند آزمایشهای بیشتری هم انجام داد.
«ما نهتنها به میمونها این فرصت را دادیم که در قبال ژتون از یک انسان آزمایشگر غذا بگیرند، بلکه ما عملا آنها را درون بازار قرار دادیم و به آنها این امکان را دادیم که از انسانهای دیگر که خوراک متفاوت با قیمتهای متفاوت داشتند در برابر ژتون غذا بخرند. بدین ترتیب میخواستیم ببینیم که آیا میمونها به چیزی مثل قیمت توجه میکنند یا نه و آیا تلاش میکنند مقدار پولشان را افزایش بدهند یا نه.»
و لابد حدس میزنید که میمونها به جایی میروند که در ازای پولشان چیز بیشتری گیرشان بیاید، نه؟
«بله، در کمال تعجب دریافتیم که با آموزش مختصر، میمونها از آزمایشگرهایی غذا میخریدند که کالاهایشان ارزرانتر است. یعنی اگر یک آزمایشگر در برابر یک ژتون دو برابر به آنها غذا میداد میمونها بیشتر سراغش را میگرفتند.»
آنها نه تنها انسانی را برگزیدند که غذای بیشتری در ازای ژتونشان میداد، بلکه غریزههای دیگر بشری را هم نشان دادند و احتمالا به همان شیوهای که انسانها بدشان نمیآید پول داشته باشند، میمونها هم به جمعآوری ژتون علاقه نشان دادند.
«درست است، هرجا گیرشون میآمد برمیداشتند. میمونها همین که چشم ما را دور میدیدند کپه ژتون ها را قاپ میزدند و ژتون را برمیداشتند، با این امید که بعدا با آن چیزی بخرند، یعنی میمونها برای ژتون ارزش بالقوه قائل بودند.»
ولی جالبترین درسی که ما انسانها از این آزمایش میگیریم مخاطرهپذیری میمونها است.
«بله، میمونها این گزینه را داشتند. یکی از آزمایشگرها در هر مراجعه دو قلم غذا به میمونها میداد، یعنی میمون میرفت و ژتوناش را تحویل میداد و آزمایشگر به او دو دانه انگور میداد. این گزینه اول بود که قابل اعتماد و امن است ولی یک آزمایشگر دیگر هم بود که در نصف موارد در ازای یک ژتون یک دانه انگور میداد و در نصف دیگر سه تا. روی هم رفته مقدار انگوری که به میمونها از دو آزمایشگر میرسید برابر بود ولی دومی ریسکی یا غیر قابل اعتماد بود.»
برای آن دسته از شما، مثل خود من که شرح این آزمایش خیلی روشن نبود میشود آن را طور دیگر هم بیان کرد. لپ مطلب این است که شما حق انتخاب دارید. من میتوانم به شما دوهزار دلار بدهم که تضمین شده است، این یک گزینه است. در گزینه دوم شما پنجاه درصد شانس دارید که از من هزار دلار بگیرید و 50 درصد هم شانس، برای دریافت سههزار دلار. آیا به ریسکاش میارزد؟ کدام گزینه را انتخاب میکنید؟ خوب فکر کنید. باید شما شبیه بیشتر مردم باشید گزینه امن را انتخاب میکنید. دو هزار دلار را. شگفتا که میمونها هم همینکار را میکنند. حالا آزمایش را کمی تغییر دهیم، این بار اگر شما به میمونها همان گزینهها را بدهید اما با نقطه آغازین متفاوت، اتفاق عجیبی میافتد!
میمونها وارد میدان میشوند و میبینند که ممکن است هر دو آزمایشگر به آنها سه انگور بدهند. در دست هر کدام از آزمایشگرها سهدانه انگور است. در نتیجه میمون در ذهن میمونیاش احتمالا دارد فکر میکند که آن شانس را دارد که سهدانه انگور گیرش بیاید. یکی از آزمایشگرها امن است، او همیشه همان یک کار را تکرار میکند ولی یک انگور را پس میگیرد. دودانه را به میمون میدهد و سومی را میگذارد کنار، یعنی مطمئنا میمون متضرر خواهدشد. ضرر کوچک است ولی به هر حال ضرر است. آزمایشگر دوم ریسکی است، او بعضا هر سهدانه انگور را به میمون میدهد. بعضی وقتها هم بیشترش را پس میگیرد و فقط یکدانهاش را به میمون میدهد.”
خب به زبان انسانی این طور میشود ترجمه کرد. این شانس را دارید که سههزار دلار دریافت کنید. حق انتخاب دارید. حاصل یکی از گزینهها دوهزار دلار تضمین شده و مطمئن است. در نتیجه مطمئنا هزاردلار را باختهاید یا میتوانید قمار کنید که در آن صورت در نصف موارد دوهزار دلار را باختهاید و فقط هزار دلار گیرتان آمده است و در نصف دیگر موارد هیچ نباختهاید. باز هم انتخاب با شماست!
تصمیمتان را گرفتید؟ خب اگر رفتار شما شبیه بیشتر انسانهای روی زمین باشد این بار وارد قمار میشوید، درست به مانند میمونها. تصور این که ضرر خواهید کرد به اندازهای دردناک است که ترجیح میدهید ریسک زیان بیشتر را بپذیرید، البته با این امید که هیچ باخت و زیانی نداشته باشید.
«آدمها وقتی که با احتمال باخت و زیان سروکار دارند بیشتر مایل هستند ریسک کنند و آزمایش ما نشان میدهد که این رویکرد می تواند از لحاظ تکامل خیلی قدیمی باشد. این حس غریزی را میشد در بازارچه ژتونی میان میمونهای ما هم مشاهده کرد.»
وقتی که ارزش سهام و قیمت مسکن سقوط میکند، انتظار این است که مردم در معاملات خود محتاطتر شوند. اما در واقع آدم ریسک پذیرتر میشود. ما همچنان سهام کمارزش شده را حفظ میکنیم، با این امید که ارزش آن دوباره بالا برود. صرفا به این دلیل که تصور کمتر شدن داراییهایمان برایمان غیر قابل تحمل است. اصطلاح این حالت زیانگریزی است. اگر زیانگریزی در درون ما نهادینه شده چاره چیست. لاری سانتوس می گوید بد نیست بعضا با حیله و نیرنگ خودمان را گول بزنیم تا خلاف غریزههای ویرانگر خودمان عمل کنیم. یکی از نمونه ها پسانداز کردن است.
بسیاری از مردم پسانداز کردن را دوست دارند، ولی نفس بیرون کشیدن پول از حساب ورودی و واریز کردن آن به حساب پسانداز به آدم حس باخت و ضایعه میدهد. مثل اینکه یک پولی را که میتوانستی خرج خودت کنی را از دست دادی. به همین دلیل هم برنامههای هوشمندی وجود دارد که به این نکته توجه کرده و پول پسانداز شما را قبل از پرداخت حقوقتان کسر کردهاست و به حساب پس اندازتان ریخته تا حس باخت و ضرر به شما دست ندهد و شما احساس نمیکنید که پولی از دست دادید. ثابت شده که برنامههایی از این دست که زیان گریزی انسانها را مدنظر دارد نسبت به برنامههایی که زیانگریزی را نادیده گرفته است، به آدمها کمک میکند که پس انداز بیشتری داشته باشند.
رفتار اقتصادی انسان غالبا غیر عقلانی به نظر میرسد و آسیب و زیان در بردارد.
منبع: برنامه ایدههای درخشان بیبیسی