عکس های رنگی مردم «عادی» در دوران استالین که توسط یک دیپلمات آمریکایی که به دلیل جاسوسی اخراج شد، ثبت شده، دهه 1950

زندگی مردم عادی چیزی است که آنچنان که باید و شاید ثبت نمیشود. مورخی را تصور کنید که پنج دهه بعد بخواهد در مورد تاریخ الان ایران تحقیق کند. او احتمالا انبوهی از روزنامههای و مجلات و کتابها و مصاحبههای شفاهی و آمارها یا اطلاعات سایتها را جلوی خودش میگذارد و تحقیقش را پیش میبرد.
اما هیچ یک از اینها زندگی مردم عادی هستند؟
آیا آنها میزان شادی و غم و امید را بازتاب میدهند؟ میگویند که مردم چه شوخیهایی ابداع میکردند؟ پوشش و آرایش روتین ما را بیان میکنند؟ میگویند که تلاشهای ما در چه جهتی بود؟
میتوان حدس زد جز تصویری کدر و کج و معوج، هیچ چیزی نصیب این تاریخدان از زندگی مردم عادی نشود؟
این طوری است که خاطرهها و نظرات چه بسا مهمتر مردم عادی فراموش میشود و تاریخدان تخیلی با خلاصه کردن و چسباندن مشتی اظهار نظری که واقعیتی که با آنچه در جامعه میگذرد، ندارد، کتابهایی مینویسد که اتفاقا بسیار مورد تقدیر قرار خواهد گرفت!
البته من در اینجا اندکی وارد جاده بدبینی شدم و مسلما از ترفندهای مورخان برای بازیابی این دست اطلاعات، آگاهی مستقیم ندارم. اما چنین چیزی محتمل است.
در طول سالهای پرآشوب جنگ سرد، زمانی که تنشهای سیاسی بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی به اوج خود رسید، یک مرد خود را در مرکز این نبرد ایدئولوژیک در قلب مسکو یافت.
مارتین منهوف، دیپلمات آمریکایی، در دهه 1950 در پایتخت شوروی مستقر بود و به عنوان دستیار وابسته ه ارتش در سفارت ایالات متحده خدمت میکرد.
شاخصترین کار او نوشتن روزنوشتهایش در دفتر خاطرات و عکسهای شخصی از پیرامونش، اسناد تاریخی ارزشمندی که در آنها با شرحی صریح و صمیمی، تجربیات خود را بیان میکرد.
اسناد منهوف به عنوان پنجرهای به دنیای مرموز اتحاد جماهیر شوروی عمل کرد و چشماندازی منحصر به فرد از چالشهای دیپلماتهای آمریکایی مستقر در مسکو را ارائه میدهد.
این کار تضاد آشکاری بین نمای «دقیق» ساخته شده توسط مقامات شوروی و «واقعیتهای خشن» تجربه شده توسط شهروندان عادی را آشکار میکند.
منهوف از طریق یادداشتها و عکسهای فوری خود، کمبود کالاهای مصرفی، نظارت همهجانبه و ترس همیشه حاضر از نظارت بر دستگاه امنیتی شوروی را به تصویر میکشد.
یکی از رویدادهای قابل توجهی که در دفتر خاطرات منهوف ذکر شده، شرکت او در رژه اول ماه مه 1953 است. او به وضوح عظمت این رویداد را با نمایش دقیق قدرت نظامی و شور و شوق سازمان یافته مردم شوروی توصیف میکند.
بدیهی است که این رژه نمایشی بود که به دقت طراحی شده بود و برای نشان دادن ایدئولوژی و قدرت اتحاد جماهیر شوروی به جهان طراحی شده بود.
این تصاویر لحظات بدون فیلتر زندگی روزمره در اتحاد جماهیر شوروی را به تصویر میکشد و تکمیلکننده نوشتههای دفتر خاطرات او هستند.
این عکسها پنجرهای به زندگی شهروندان عادی شوروی ارائه میکنند و مبارزات، آرزوها و لحظات شادی آنها را آشکار میکنند.
داگلاس اسمیت، مورخ آمریکایی که در تاریخ شوروی تخصص دارد، مجموعهای از عکسها و فیلمها را در خانه مارتین منهوف کشف کرد.
به گفته اسمیت، پس از مرگ همسر منهوف از او خواسته شد که خانه یکی از مقامات سابق را برای یافتن یادگاریهای ارزشمند بررسی کند.
«من از چیزی که کشف کردم شگفتزده شدم. اسمیت میگوید هزاران عکس رنگی در خیابانهای مسکو، لنینگراد، مورمانسک، یالتا و در نقاطی در امتداد راهآهن ترانس سیبری گرفته شده بود.»
با وجود فضای فراگیر کنترل و سوء ظن، دفتر خاطرات منهوف لحظاتی از ارتباط و صمیمیت واقعی بین او و شهروندان شوروی را نشان میدهد.
او روابط شخصی و دوستیهای خود را با افراد ساکن در اتحاد جماهیر شوروی مستند کرده بود و پیچیدگیهای تعامل انسانی را در بحبوحه تنشهای سیاسی روشن کرد.
با این حال، دوران اقامت منهوف در مسکو در سال 1954 زمانی که او توسط مقامات شوروی به جاسوسی متهم شد، ناگهان به پایان رسید.
او و خانوادهاش از کشور اخراج شدند و دوران خدمت او با بازگشت به ایالات متحده عملاً پایان یافت.
حفظ دفتر خاطرات و عکسهای مارتین منهوف از اهمیت تاریخی بسیار بالایی برخوردار است. آنها بینشی نادر و شخصی در مورد روابط پیچیده بین ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی در طول جنگ سرد به محققان و محققان ارائه میدهند.
این خاطرات و عکسهای شکاف بین روایتهای رسمی و تجربیات زندگی افراد را پر میکنند و درک عمیقتری از این دوره مهم در تاریخ را تقویت میکنند.
دهه 1950 دوره مهمی در تاریخ اتحاد جماهیر شوروی بود، زیرا این کشور با پیامدهای جنگ جهانی دوم دست و پنجه نرم کرد و موقعیت خود را به عنوان یک ابرقدرت جهانی مستحکم کرد. زمان کنترل شدید سیاسی، بازسازی اقتصادی و دگرگونی اجتماعی بود.
درک زندگی در اتحاد جماهیر شوروی در این دوران مستلزم کاوش در پیچیدگیهای جامعه تحت کنترل دولت، سختیهای پیش روی شهروندان عادی و ایدئولوژی فراگیر است که در همه جنبههای زندگی نفوذ کرده است.
در قلب جامعه شوروی، سیستم برنامهریزی مرکزی قرار داشت که هدف آن ایجاد یک مدینه فاضله سوسیالیستی بود. دولت تمام جنبههای اقتصاد را به شدت کنترل کرد و برنامههای پنج ساله را برای پیشبرد صنعتی شدن و جمعی شدن اجرا کرد.
اتحاد جماهیر شوروی در طول دهه 1950 شاهد رشد صنعتی قابل توجهی بود که منجر به تقویت تواناییهای نظامی این کشور شد. با این حال، این پیشرفت هزینه قابل توجهی داشت.
یکی از ویژگیهای تعیینکننده زندگی در اتحاد جماهیر شوروی در طول دهه 1950، کمبود کالاهای مصرفی بود. اقتصاد متمرکز صنایع سنگین و دفاع را در اولویت قرار داد که منجر به کمبود محصولات روزمره شد.
شهروندان با صفهای طولانی و جیرهبندی برای مایحتاج اولیه از خوراک و پوشاک گرفته تا وسایل منزل مواجه بودند.
تمرکز دولت بر صنعتی شدن سریع اغلب به قیمت کیفیت و در دسترس بودن کالاهای مصرفی تمام میشود و باعث ناامیدی و نارضایتی مردم میشود.
دستگاه امنیتی دولت، به رهبری KGB، فعالیتها و رفتارهای افراد را از نزدیک زیر نظر داشت و محیطی از ترس و سوء ظن را ایجاد کرد.
پلیس مخفی نقش تعیینکنندهای در حفظ انطباق لازم برای بقای رژیم سوسیالیستی ایفا کرد.
شهروندان تشویق کیشدند تا هرگونه انحراف از هنجارهای تعیین شده را گزارش دهند، که به ایجاد جو خودنظارتی و بی اعتمادی متقابل کمک میکرد.
دهه 1950 همچنین شاهد تثبیت قدرت تحت رهبری نیکیتا خروشچف بود که پس از مرگ جوزف استالین در سال 1953 جانشین او شد.
دوره خروشچف مقداری آزادسازی و گشودگی فرهنگی را به همراه داشت که با کاهش نسبی سانسور و سست شدن هنر فرمایشی مشخص شد.
این دوره شاهد کاهش محدود کنترل دولت بر ادبیات، سینما و هنر بود، البته باز هم در محدودههای سختی که توسط چارچوب ایدئولوژیک دولت تعریف شده بود.
چه دخترهای زشتی !????
چرا اینقدر در مورد دوران شوروی بد گفته میشه ؟ اونم اکثریت از منابع غربی
در حالی که من چندیدن مستند در مورد شوروی دیدم که با مردم مصاحبه میکردن خیلی از افراد عادی مسن که اون دوران زندگی کردن واقعا راضی بودن
من وقتی میبینم تو عصر ارتباط در مورد کشورم اینقدر دروغ گفته میشه سیاه نمایی میشه حقایق وارونه جلوه داده میشه پس مطمعنم در مورد شوروی و وضیعت مردمش به مراتب شدیدتر دروغ گفته شده و میشه
در مورد وضعیت تفتیش عقاید در مککارتیسم امریکا اگر از شوروی بدتر نبود بهتر هم نبوده
واقعا راست میگن تاریخ فاتحان مینویسند