نوشته قدیمی اکبر رادی برای زادروز بهرام بیضایی

بهرام، امروز میخواستم زادروز تو را به عنوان یک چهرهٔ ماندگار معاصر شادباش بگویم، دیدم این «چهرهٔ ماندگار» هرچند ترکیب مهتابی قشنگیست، این چند ساله مدال مستعملی شده است که فلّهای به سینهٔ بندگان خدا نصب میکنند و ایضا برای محتشمان این حوالی ما ستارهٔ رنگپریدهای است که فلّهای به دوش اهل هنر میزنند. (و این ناسپاسی به یک بار عام رسمی دولتی نیست؛ درنگی بر یکی از آسیبهای این مراسم رسمی است.) به این مناسبت بگذار در مقام یک شاهد عادل مرجع ملّی دستی به فتوا بلند کنم چنین؛ قسم به نام او (که تویی)، و نامت حجّت است بر تآتر ایران، و تویی در آستانهٔ این سالگرد خجسته، قلمدار صحنههای ما که از برجستگان درام جهان کسری نداری و چیزی هم سری.
تو آن درخت روشنی با شاخههای پرپشت باشکوه، که چه بسیار راهیان صحنه در سایبان سبز تو پروریدهاند. تو آن بلاکش معصومی که هوش ویرانگر و ادراک عالی تو قادر به درک عقلانیت روزمرّهٔ ما نیست. آری، تو آن حماسهٔ نستوهی که در امتداد نیم قرن آفرینش و نوزایی، و در عصر بیخصلتی که خردهکاسبان، عفاف صحنهٔ ما را جواز کسب خود کرده با خیال جمع در لابیهای تولیدی و بنگاههای سریالی پرسه میروند و گورزادگان و کوچکپایان، پسماندههای مکتب پاریس و لندن سابق را در دایرهٔ فرم غرغره میکنند و با تعدادی کارتون، یک چینش هندسی، دو تیغه نور و یک سکوت خوابآور و ناگهان خرنعرههای پلشت و یک زبان معلّق یأجوج (لالبازی؟ یا متنزدایی؟) مدعی کشف لحظههای ناب هستیاند، در این عهد بیخصلت بیهویت بیمعنی، تو پاسوختهٔ بیرون صحنه مانده، در جستوجوی معنی تآتر، جام خضر زمانهای و زهی که معنی تآتر را در ژرفههای درون و آن تشعشع اسطورههای شورانگیز تو باز جستهایم. پس من لوح «مرد فصلها» صحنهٔ ایران را به لفظ و نمادین به تو تقدیم میکنم تا حریم«بقعهٔ ما را به شعلهٔ ایمان و مهر منوّر کنی، و به روح صحنهٔ ما رستگاری جاودانه ببخشی. که این است شایستهٔ پیشوایان؛ میدانی؟ و پیشوایان صحنه، مردان کهنه، پیشکسوتان نوستالژیک، بتنمایان ریزنقش و این چهرههای مد نیستند؛ نویسندگان صلح کلّ این سوی عالماند که زبان وحی برای عاشقان و پیغام آدمیت برای قدرقدرتان سیاسی، گانگسترهای شیکپوش و زورگیران بیترحم آن سوی زمین دارند وحالیا در پس پستوی حجره قاق نشسته یا از بد روزگار روی شانهٔ خاکی جاده میروند.
بهرام عزیز، بیضایی بینوای من، اینک در این روز آبی و در نهایت خرسندی افتخار دارم که از سالروز ولادت انسانی یاد کنم که برکت خاندان تآتر ماست و عزت اصحاب سرسپردهٔ آن در اینکه به احترام (که تویی) از جا برخیزند و پیشپای تو مخلصانه کرنش کردند. زیرا که بر قلّههای درخشان فرهنگ ایران، میلاد یک درامنویس بزرگ برای فخر ملّتی کفایت است.
قله ای در وصف قله ای دیگر.
یعنی میشه ببینیم روزی رو که بهرام بیضایی یه فیلم یا تأتر جدید در ایران بسازه؟