جبار باغچهبان: جلب کردن توجه شاگردان

وزارت معارف، در سال 1314، نوشتن مقالهای تحت عنوان «چگونه توجه شاگردان را به درس جلب میکنید؟» را میان آموزگاران، دبیران و مدیران مدارس کشور به مسابقه گذاشت که جایزهٔ اول آن معادل دویست ریال کتاب بود. از کسانی که به دریافت جایزهٔ اول نائل آمدند از میان آموزگاران جبار باغچه بان و از میان مدیران، محمد معین، مدیر دانشسرای مقدماتی اهواز (بعدها دکتر محمد معین، استاد دانشگاه تهران) بودند.
منبع: شمارههای، چهارم و پنجم سال ششم (تیر و مرداد سال 1315) مجلهٔ تعلیم و تربیت (بعدها آموزش و پرورش)
جواب این سؤال، هرچند مختصر و کوچک مینماید، محتاج به شرح و تفصیل بسیار است، زیرا دروس مختلف و کلاسهای متعدد و طرق جلب توجه شاگردان نسبت به انواع درسها و کلاسها متفاوت است و در سه صفحه، که برای جواب تعیین شده است، نمیتوان مطلب را، چنانکه باید و شاید، بیان و همهٔ آن طرق و یا لااقل بعض آنها را بهطور نمونه و مثال یاد کرد و بدین جهت نگارنده، در جواب سؤالی که طرح شده است، به ذکر دلایل فنی اکتفا و از تطبیق عملی آن با دروس مختلف در کلاسهای مختلف صرفنظر میکنم.
بهطوری که در روانشناسی محقق شده است، توجه و انتباه بر دو قسم است: یکی موقت و آنی، که معمولا بدون اراده دست میدهد، و دیگری ثابت و دائم، که از روی اراده به دست میآید. توجه موقت و آنی مانند توجه به آواز و یا روشنایی است که ناگهان شنیده یا دیده شود و توجه دائم و ثابت مانند توجه به سخن ناطق و یا مطالب یک کتاب است که شخص از روی اراده فکر خود را جمع میکند، تا آن را بفهمد. قسم اول از توجه، هرچند دوام و ثبات ندارد، به منزلهٔ شالوده و اساس قسم دوم و در فن تعلیم و تربیت دارای اهمیت مخصوصی است.
اسباب و عواملی که به وجود آورندهٔ این دو قسم از توجه میباشند و آموزگار در متوجه ساختن شاگردان به درس از آنها استفاده مینماید متعدد و متنوع و بعضی از آنها به قرار ذیل است:
برای جلب توجه بهطور موقت 1-ناگهانی و غرابت
چنانکه بارها مشاهده کرده و آزمودهایم، هر آواز که ناگهان به گوش آید و هر حرکت تازه و نابیوسان که حادث گردد انسان را بدون اراده و اختیار به خود متوجه میسازد، ولی دوام و بقای این توجه بسته به اهمیت آثار و نتایج آن آواز و یا حرکت است. شخصی که خود را به شکل عجیب ساخته و یا به طرزی غریب لباس پوشیده باشد نظر دیگران را به خود جلب میکند. بعضی از شرکتهای بزرگ را دیدهاید که چندین چراغ کوچک و متحرک را که پی در پی روشن و خاموش میگردد بر سر در مغازههای خود میآویزند تا نظر گذرندگان را به امتعه یا اعلانات خود متوجه و معطوف دارند و این تدبیر که به کار میبرند بی اساس نیست، بلکه سبب و علل علمی دارد که مربوط به فن روانشناسی است.
2-تلون و تنوع
یکی از وسایل جلب توجه تلون و تنوع و به لفظ جامع و علمی حرکت یا تغییر و تبدیل است. هرگونه تنوع و تغییری، مخصوصا تنوع رنگها، نظر انسان را بی اراده و اختیار به خود متوجه و معطوف میدارد. سینماها و شرکتها، به وسیلهٔ رنگین ساختن اعلانات و یا تصویرات امتعهٔ خود، انظار عام را جلب میکند. یک آبشار یا نهر روان و همچنین یک چرخ گردنده یا یک پروانه که در حال بال زدن است بیش از یک استخر آرام و بی آواز و یا یک بنای عالی ثابت و بیحرکن و یا مرغی که در جای خود قرار دارد، توجه انسان را به خود معطوف میسازد. ولی همین حرکت هم، اگر به یک وضع دوام یابد، رفتهرفته از اهمیت میافتد و فی المثل گردش یکنواخت و متمادی یک ماشین، هر قدر عجیب، و آواز لا ینقطع یک آهنگ موسیقی، هر قدر دلکش باشد، همینکه چشم و گوش به آن عادت کرد، تأثیرش کم بلکه به تدریج تمام میشود، چنانکه تماشای یک ماشین بزرگ در نظر کارگردان آن ماشین با دیدن یک عمارت ثابت و بیحرکت تفاوتی ندارد.
خلاصه آنکه، برای جلب توجه اشخاص، تنوع و تجدد دائم و مستمر لازم است و صاحبان فنون و صنایع میتوانند به وسیلهٔ تدابیر فوق و امثال آن انظار دیگران را بهطور موقت به متاع و صنعت خود متوجه سازند. آموزگار هم، که یکی از ارباب فنون است، میتواند به واسطهٔ تطبیق این دو ماده در عملیات خود استفاده نماید. لیکن اتاق درس آموزگار شبیه به مغازهٔ یک شرکت نیست که، مثل صاحب آن مغازه، مقصودی جز جلب توجه آنی عابرین نداشته باشد. بلکه آموزگار مجبور است به فکر صائب هرروز تدبیری اندیشد و وسیلهای فراهم آورد تا بتواند، در عقب جلب آنی توجه شاگردان، نظر آنها را بهطور ثابت و دائم به دروس خود متوجه و به فراگرفتن آنها شایق و آرزومند سازد.
برای جلب توجه بهطور ثابت 3-تصور فایده
انسان وقتی از روی اراده به چیزی مایل و متوجه میشود که در آن چیز فایده و نفعی برای خود تصور کند. گرسنه متوجه طعام و تشنه متمایل به آب است. اما اینگونه توجهات یا تمایلات غریزی، که فایدهٔ آنها حفظ حیات جسمانی است، اوقات معینی دارند و انسان تشنه، همینکه سیراب شد، دیگر میل به آب نمیکند و گرسنه، پس از آنکه سیر گردید، به طعام رغبتی ندارد. در برابر این تمایلات نوع دیگر از تمایلات است که وقتی معین نداشته و اثر آنها ثابت و دائم است و از جمله، که بهطور مثال یاد میشود، تمایل انسان است به جمع آذوقه و تهیهٔ وسایل آسایش برای زمستان، که این تمایل یا توجه در سراسر فصلهای دیگر با او بوده و هیچ گاه از آن خسته و ذهنش از آن منصرف نمیگردد. مثال دیگر: هزاران اشخاص مختلف از جلو مغازه یک نفر عتیقه فروش میگذرند و ظروف و اسباب کهنه را، که مرتبا در پشت شیشهها چیده است، میبینند و بدانها توجهی نمیکنند. اما یک نفر عتیقه شماس متخصص، چون از آنجا بگذرد، فورا میایستد و به تماشای ظروف و اسباب مشغول میگردد. نتیجه آنکه میل و توجه به غذا و آب با میل توجه به جمع آذوقه برای زمستان یا شناختن یک ظرف قدیم تفاوت کلی دارد. زیرا اولین را احتیاجات طبیعی تحریک کرده و اثر آن موقت و زایل است، اما دومین در نتیجهٔ محاکمات عقلی تولید شده در هر قدر به کار برده شود به قوت و شدت آن میافزاید.
4-نقص یا ابهام مطالب
انسان از روزی که چشم و گوشش باز میشود، در نتیجهٔ تمایل غریزی به تجسس و کنجکاوی محیط خود مشغول میگردد و فی المثل میخواهد بداند ماه و ستاره چیست، ابر چگونه پیدا میشود و برف و باران و تگرگ از کجا میآید و نسیمی که به صورت او میخورد چرا با چشم دیده نمیشود و مختصر آنکه به دانستن رموز و اسرار این جهان، که برای او مجهول است، توجهی مخصوص دارد. پیدایش اغلب علوم و فنون و اختراعات و اکتشافات مهم همین تمایل روحی یا فطری است که آفریدگار در نهاد آدمی به ودیعت نهاده است.
پس یکی از بهترین وسایل فنی برای جلب توجه شاگردان، در بعضی مواقع، ناقص و نیمه تمام گذاردن موارد مطالب درس است. چنانکه اعلان نویسهای با تجربه را همه دیدهایم که به وسیلهٔ مبهم نوشتن مدتها مردم را به اعلان خود متوجه میدارند؛ سینماها، به ناقص نشان دادن یک پرده، تماشاچیان خود را به تماشا و مشاهدهٔ آن پرده مشتاق میسازند. قصه گویان سخنور قصهٔ خود را در نقطهٔ باریکی قطع و بدین تدبیر مستمعین را به شنیدن باقی قصه میگذارند. رمان نویسان عموما در تألیف در تألیفات خود این شیوه را به کار میبرند و شرحی از افسانهٔ خود را در مقدمهٔ کتاب مینویسند و بعد موضوع افسانه را از سر میگیرند و بدین وسیله خواننده را طوری مجذوب میسازند تا کتاب را تمام نکند آرام نمیگیرد. اغلب ما به این نکته متوجه شدهایم که اطفال به دیدن جاهای تاریک و چاههای عمیق تا چه حد مایل و در فهمیدن مطالبی که برای آنها مبهم و یا از آنها پنهان داشته میشود تا چه اندازه حریص و مولعند. بنابراین، میتوانیم از این تمایل شدید که ودیعهٔ فطرت آنهاست به لطف تدبیر استفاده و آنها را به دروس خود متوجه سازیم.
نتیجه
برای متوجه ساختن شاگردان به درسهای خود، بهترین ترتیب این است که آموزگار در ابتدای کار از مادهٔ اول و دوم (غرابت و تازگی) استفاده کند و موضوع درس را به وسایل مناسبی تازه و رنگین نموده، مورد توجه موقت شاگردان قرار دهد و پس از آن از مادهٔ سوم و چهارم استفاده و وسایل توجه ثابت و دائم آنها را فراهم کند. شاگرد، وقتی که فایده و نتیجهٔ درس را دانست، طبعا بدان راغب و مایل و متوجه میگردد و شاگرد فایده و نتیجهٔ درس را آن وقت بهتر میفهمد که درس ساده و با درجهٔ فهم و استعداد وی متناسب باشد.
پس آموزگار باید بیشتر سعی و همت خود را بر آن گمارد که شاگردان به فایدهای که در نتیجهٔ درس عاید آنها خواهد شد ملتفت شوند. و مقصود این نیست که معلم فواید درس را برای آنها بشمرد و آنها هم طوطیوار فرا گیرند و تکرار کنند؛ بلکه مقصود این است که آنها را بر آن دارد که خود به فکر و تعقل خود قضاوت و ثمره و نتیجهٔ درس را استنباط نمایند.
مثلا در درس جغرافیا، در موقعی که محل شهرهای ایران را در نقشه نشان میدهد از شاگردان بپرسید که اگر شما همهٔ شهرهای ایران را از روی نقشه بشناسید، چه فایده میتوانید ببرید؟ بدیهی است که شاگردان در این وقت فکر میکنند و پس از اندکی تفکر فی المثل میگویند: میتوانیم در تمام شهرهای ایران بدون راهنمایی دیگران گردش کنیم. پس آموزگار میپرسد که اگر نقشهٔ تمام زمین را به خوبی بشناسید، چه فایدهای میبرید؟ و شاگردان فی المثل جواب میدهند که میتوانیم تمام روی زمین را بی دلالت دیگران سیاحت نماییم و هکذا. در نتیجهٔ اینگونه سؤالات و جوابهایی که شاگردان به فکر و تعقل خود میدهند، میل به مسافرت و سیاحت در مغزهای آنها ایجاد میشود و به دانستن جغرافیا شایق میگردند و درس جغرافیا را با کمال توجه گوش میدهند و فرا میگیرند و آموزگار، برای اینکه این تمایل در مغز آنها قویتر گردد، به اندازهای که درس جغرافیا پیش میرود، آنها را وادار میکند که از روی نقشه برای خود طرح سیاحت بریزند.
در مسافرت از شهری به شهر دیگر از کدام نقاط عبور خواهند کرد؟ و در سیاحتهای بعد به آنها دستور میدهد که معین نمایند هر متاع و محصول را از کجا به دست میآورند و در کجا به مصرف میرسانند؟ و یا از آب و هوای هر محل چه بهره و تمتعی مییابند؟ و همین ترتیب را در درسهای تاریخ و علم الاشیاء و تاریخ طبیعی و هیئت و فیزیک و غیره (هر درس بر حسب خود) معمول میتوان داشت تا شاگردان در عالم فکر و خیال در صدد استفاده از معلومات خود باشند و تمایل فکری و روحی آنها به موضوع درس روزبهروز قویتر و جلب توجه آنها آسانتر گردد.
اصولی که مختصرا ذکر شد از نظر علمی و فنی و بهطور کلی بود و آنچه اهمیت و اشکال دارد تطبیق این اصول به انواع درسها در کلاسهای مختلف است که هریک چگونه و در چه شکل باید معمول شود. مثلا در استفاده از موضوع غرابت و تازگی، باید دانست که نه تنها درس هرروز باید نسبت به درس روز سابق تازه و غریب باشد، بلکه حرکات و رفتار و طرز تعلیم و آهنگ سخن آموزگار نیز با روز قبل متفاوت باشد. همچنین در به کار بردن موضوع تنوع و تلون تنها متنوع بودن وسایل تعلیم کافی نیست، بلکه باید در وضع تعلیم و نطق هم تنوعی ایجاد گردد و فی المثل به وسیلهٔ ایراد امثله و شواهد گوناگون درس را رنگین ساخت. موضوع نقص و ابهام که مادهٔ چهارم است نه تنها در طرز بیان و تألیف دروس، بلکه در اشیاء مربوط به درس و وسایل تعلیم نیز باید رعایت شود و فی المثل نمونهٔ سنگ یا گیاه یا حیوانی را که میخواهند به اطفال نشان دهند در جعبه یا کاغذ یا دستمالی قرار دهند که اطفال در ابتدا آن را سر بسته ببینند و به دیدن آن شایق شوند. پس بعد از شروع به درس در موقع خود با اهمیت مخصوص آن نمونه را از محفظهٔ خود بیرون آورند و به شاگردان بنمایانند.
و دیگر از نکاتی که باید دانست این است که در کلاسهای اول و دوم و سوم، برای جلب توجه شاگردان، مواد اول و دوم و چهارم مفید است، زیرا در این دوره اطفال بیشتر تابع احساسات هستند و احساس آنها از تعقل آنها قویتر و بدین جهت مواد مذکوره، به خصوص مادهٔ چهارم، در جلب آنها بیشتر مفید و مؤثر است. وقتی که معلم دستمال خود را، که فی المثل مجسمهٔ اسب در آن پیچیده است، روی میز میگذارد، اگر در آن حال عکسی از کلاس برداشته شود درجهٔ توجه شاگردان به خوبی مشهود خواهد شد که چگونه همگی گردن کشیده و چشمهای خود را که به حیرت باز است بدان دوختهاند. در خاتمه چون برای اظهار عقیده بیشتر از این فرصت نبود، به عرایض فوق اکتفا و نظر قارئین را به مضمون این شعر که شرط اول جلب توجه شاگردان محسوب است در آخر جلب مینمایم:
درس ادیب اگر بود زمزمهٔ محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
جبار باغچهبان
مدیر دبستان لالها