چرا لازم است همیشه دوستانی با سطح هوشی متفاوت با خودمان هم داشته باشیم؟
شما دوستهای خود را چطور انتخاب میکنید؟ هر کدام از ما ملاکهایی برای انتخاب دوست داریم، گاهی همسایگی و همدورهای بودن در دوره دانشگاه و یا خدمت نظام وظیفه باعث دوستیهای غیرمترقبه و دیرپا میشوند. گاهی هم ما آگاهانه به سمت دوستانی که همرشته ما باشند و سلایق یکسانی با ما داشته باشند و از نظر هوشی یکسان باشند، متمایل میشویم.
اینکه دوستانی همرای و همنظر داشته باشیم، چیز خوبی است. خیلی خوب است که وقتی کتاب یا مقالهای میخوانیم یا فیلمی میبینیم، دوستی داشته باشیم که با همان سطح از هوش ما، متوجه مسئله بشود و بتوانیم با هم تبادل اطلاعات انجام بدهیم.
اما ما همیشه به دوستانی که با سلیقه و هوش متفاوت هم نیاز داریم و جای شگفتی است که خیلی وقتها همین دوستان، بیشتر غمخوار ما میشوند و بیشتر برایمان سودمند واقع میشوند.
شخصا الان که به گذشته نگاه میکنم میبینم که با چنین دوستانی بیشتر احساس راحتی میکردهام. نمیدانم چه دردی به خصوص در میان قشر تحصیلکرده و شاید باهوشتر جامعه نهفته است که باعث میشود غرور و نخوت بیجا داشته باشند که حتی آغشته به کمبینی و در مواردی هم تلاش برای مردمآزاری هم میشود.
شاید وقتی چند نفر همرده هم هستند، ناگزیر چنین چیزی ایجاد میشود. یعنی ما نمیتوانیم ببینیم شخصی با پیشینه و تحصیلات و هوش تقریبا یکسان با ما، موفقیت بیشتری نسبت به ما کسب کند.
اما معمولا بین دوستانی از ردههای متفاوت چنین چیزی کمتر مشاهده میشود. دوست به اصطلاح و به ظاهر کمهوشتر از ما، بدون مصلحتسنجی، میتواند مشکلی که در خودمان احساس نمیکنیم، به ما متذکر شود و یا ما را وادار به کارهایی متفاوت مثل ورزش یا ارتباط اجتماعی کند.
ولی ممکن است همین توصیهها را از دوست همرده خود نشنویم، چرا که مصلحتسنجی میکند و حرفش را سبک و سنگین میکند و گاهی با خود میگوید که بگذار چنین عیبی همچنان در او باشد. یا روزی خودش متوجه میشود و یا روزی سبب چیرگی من بر او خواهد شد.
دوستان متفاوت، معمولا همیشه حرفها و عادات و اطواری دارند که مفرح است. آنها گاهی مشکلاتی برایشان پیدا میشود که ما میتوانیم به سادگی برایشان حل کنیم و بعد از اینکه توانستهایم برای کسی کاری سودمند کنیم، احساس غرور و رضایت روحی میکنیم. معمولا هم این دوستان، بعد آن، همیشه در پی جبران برمیآیند و به تعبیر خودمانی سر را میخواهند برای دوست گرو بگذارند.
خلاصه اینکه از اختیار کردن دوستان متفاوت با خود نهراسید و بیجهت محیط اطراف خود را طبقهبندی نکنید.
اصولا یکی از مشکلاتی که مدارس کنونی دارند، همین غربال کردن دانشآموزان بر اساس هوش و میزان محفوظات و سطح اقتصادی است. در صورتی که نسل دهه شصتی در مدارسی تحصیل میکردند که دارای گوناگونی طبقاتی بود و منجر به آمادگیهای اجتماعی و روانی خوبی میشد.